back to top
خانهدیدگاه هاشرابِ خانگی – منیر طه

شرابِ خانگی – منیر طه


وقتی بهارستان، سرود افشان

به شوق و شور می‌جوشید،      

وقتی‌که تابستان شراب خانگی را  

از لبِ خورشید می‌نوشید،

وقتی که پیر احمدآبادی

عصای آهنین برداشت

کفش آهنین پوشید،

من هم به همراهش به راه افتادم و رفتم

سر را به توفان دل به دریا دادم و رفتم

وقتی که دستِ سرزمینم را

گرفت و گفت بر پا خیز

دیگر نیارم دیدنت از خون دل لبریز‌

قد راست کن با اهرمن بستیز

تن را رها کن از دهانِ گرگ دندان تیز

دستی که می‌افشاند دستی پرکرامت بود

پایی‌که می‌افشرد پای استقامت بود

من هم به همراه همین دست و همین پا راه می‌رفتم

چون من هزاران‌ها هزاران‌ها در این ره راه می‌رفتند

پا بپا همراه می‌رفتند

با اینهمه برخاستن، هم باز، افتادن

آسودن از دندان گرگ و در دهان اژدها ماندن

با اینهمه،

بنگر ستیغ کوه را، بنگر سواران را

که چون بر توسنِ دل نا شکیبا پای می‌کوبند

بنگر خروشِ رودباران را

که چون خاشاک و خس را از ره رهوار می‌روبند

ونکوور، 30 تیر 1385 ـ 21 جولای 2006

شراب خانگی: نفت

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید