back to top
خانهدیدگاه هاتقی روزبه : چندنکته پیرامون پاسخ های کانال «رمزپیروزی» و گردانندگان آن...

تقی روزبه : چندنکته پیرامون پاسخ های کانال «رمزپیروزی» و گردانندگان آن به انتقاد«همه با هم»

ruzbeh taghi

۱- آقای بهروزستوده به انتقادها پاسخ نداده اند و استدلالی نفرموده اند و صرفا به ادعاها و دفاع کلی از تز «همه باهم» و تداوم پرخاشگری با مخالفان خود اصرار و بسنده کرده و مدعی اند که هیچ انقلابی و هیچ جنبشی بدون همه باهم صورت نگرفته است. البته اگر از انقلاب و جنبش سخن می گویئم قبل از همه داریم از خواست ها و مطالبات واقعی یک جنبش و یک جامعه سخن می گوئیم و از آن نوع صف آرائی ها و اتحادی که حول آنها صورت می گیرد. یعنی از منبای اتحادها و مشروط بودن آن ها به مطالبات سخن می گوئیم و نه از اتحاد و یا همه باهم کلی و قائم به ذات. اما مطالبات نه از ذهن و گرایش این فرد یا آن جریان بلکه از متن خودجامعه و مطالبات واقعی آن از یکسو و تاریخ و تجربه های صورت گرفته آن جامعه از سوی دیگر قابل فهم است و باید مستند به آن ها باشد.

           

نسبت اتحاد و مطالبات پایه ای

۲- اگر پای مطالبات به میان بیاید و اتحاد براساس آن ها مطرح شود، آنگاه روشن می شود که جامعه کنونی در خطوط پایه ای دارای یگ گفتمان و مطالبات یکدست نیست مگر آنکه ایشان و همفکرانشان بخواهند خودخوانده از جانب آنها سخن گویند و آن ها را قالب گیری کنند و بگویند مرکزعالم آن جائی است که من ایستاده ام. البته پذیرش واقعیت رویکردها وگفتمان های مختلف مستلزم باورعملی به دمکراسی است و نه آن که آن ها را وابسته و یا تحت نفوذحکومت اسلامی قلمداد ومعرفی کردن (مثل خودرژیم نسبت به مخالفانش)، کاری که آقای ستوده در گفتارقبلی خود ادعاکرد. پس از پذیرش این واقعیت و در راستای تلاش برای مادیت بخشیدن به آن می توان به همگرائی گرایش ها و یا گفتمان های متفاوت و چه بسا متفاوت اهتمام ورزید. مهم آن است که بدون لباس مبدل و بدون ماسک روی پای خود ایستاده باشیم. از همین رو سلطنت و دیگران نیز با سیمای واقعی خود روی صحنه واردشوند. اگر می توانستیم در انقلاب بهمن خمنیی را وادارکنیم که با سیما و پلاتفرم واقعی و زهرناک خود-حکومت اسلامی و ولایت فقیه- روی صحنه ظاهرشود، هیچ گاه به چنین سیاهچاله وحشتناکی نمی افتادیم.

 

۳- پس تا اینجا شعارهمه باهم با اتحادحول مطالبات پایه ای و راستین یک جامعه فرق اساسی دارد. چنانکه کارگران و دانشجویان و معلمان و بازتشستگان درهمین خیابانهای تهران و دیگر شهرها در کنارطرح مطالباتشان شعارکارگر، معلم، دانشجو و.. اتحاداتحاد سرمی دهند. با چنین رویکردی معلوم می شود که مشخصا بخش بزرگی از جامعه کنونی ما -کارگران و معلمان وبازنشستگان و دانشجویان و…- دارند از مبارزه علیه استبداددینی در هم آمیخته با استثمارنیروی کار و کالائی شدن آموزش و دانشگاه و تبعیض و نیز استثمارمضاعف زنان و. .. سخن می گویند. کارگران در بیدادگاه رژیم از محاکمه نان کار وآزادی سخن به میان به می آورند. برای آنها پیوندنان (معیشت) و کار(نیروی کار) و آزادی از هم جداناپذیرند. عدالت اجتماعی برای آن ها فقط علیه اربابان کنونی نیست…

 

۴-«همه باهم» آن گونه که می خواهد وانمودکند معصوم و بدون رویکردمشخص نیست بلکه فقط به شکل پوشیده پلاتفرم و کالای قاچاقی را باخود حمل می کند. تجربه انقلاب بهمن به ما آموخته است، هم چون رانندگان ناشی که فقط رویرو را نگاه می کنند فقط روبرو را نگاه نکنیم و نسبت به خطرات موجود در پهلوی خودهم هشیارباشیم: «اما از آن جا که «همه» بسیط و یکدست در جهان واقعی وجوددخارجی ندارد، لاجرم از یکسو ولو بالباس مبدل و ماسک برچهره بطوراجتناب ناپذیرهژمونی و پلاتفرم یک گرایش معین را یدک می کشد و ثانیا به همان اندازه مهم به خود اجازه می دهد که بنام همه و از سوی همه سخن بگوید. و دقیقا ارائه و اصراربر چنین معجون های ناموجودی است که بسهم خود مانع شکل گیری طبیعی و ضروری آرایش جامعه و نیروها حول گفتمان های واقعی خود و سپس ایجادمراوده و مناسبات و احیانا اتحادعمل و همسوئی حول اشتراکات در برابراستبدادحاکم می گردد. این فاجعه حکومت اسلامی از ِقبل همه باهم و سخن گفتن به نام همه از انقلاب بهمن شروع شد و هم چنان دست از سرما و مدعیان اپوزیسیون بر نمی دارد».*

 

۵- مشخصا در ایران، این شعارمرزارتجاع و ترقی خواهی را در هم می ریزد: در ایران وجوددونهاد سنتی سلطنت و مذهب از دیرباز بر جامعه سلطه و نفوذ داشته اند و ضمن رقابت با همیاری یکدیگر جامعه را کنترل کرده اند. انقلاب بهمن نظام استبدادی سلطنت را سرنگون کرد بی توجه به خطرعظیم نهادمذهب که در پهلوی ما، در خودما و در بطن جامعه و در میان صفوف جنبش جاخوش کرده بود. بهمین دلیل دو شرط لازم حرکت به جلو در جامعه ما مستلزم عبور از این دونهادارتجاعی است و پناه بردن به یکی در مقابل آن دیگری سم مهلک و حرکت در حلقه معیوبی است که خودفاجعه شکست انقلاب بهمن حاصل آن بود. البته علاوه بر دو شرط لازم فوق برای برداشتن گام ترقی خواهانه و رو به جلو داشتن سویه ضدسرمایه داری در زمانه ای که سلطه یک درصدی ها و بر ۹۹ درصدی ها یک معضل جهانی است و از جمله یک معضل وطنی است مواجهیم که به عنوان یک شرط اضافی و لازم برای ترقی خواهی بشمار می رود؛ گواین که با دو شرط لازم فوق از جهاتی متفاوت است و چون تجربه نشده است و بدلایل اوضاع و احوال جهانی، حول این سمت گیری شکاف بزرگی وجود دارد که باید در بسترمبارزه علیه استبدادحاکم و در راستای فشاربرای چنان راستائی از سوی جنبش کارگران و زحمتکشان، رابطه آن ها به شکل اصولی و درست تنظیم شود. اما در مورددوشرط دیگری که تجربه شده و جامعه با انقلاب خود یکی از آن ها را سرنگون کرده و درصدداست این دومی را نیز برافکند چنین نیست. نظام سلطنت که با انقلاب مردم ایران ( گواین که نمی توان نقص تک بنی بودن آن را نادیده گرفت) سرنگون شد، باید هم چنان منزوی مانده و افشاشود (بویژه برای نسل های جدید با فعال کردن حافظه تاریخی مردم ایران و خطر پنهان ماندن آن در زیرنکبت حکومت اسلامی) تا این که نتواند سوار برفاجعه حکومت اسلامی و پشتیبانی نیروهای ارتجاع جهانی دوباره از پنجره وارد شود؛ تا بالآخره ماهم بتوانیم از گذشته استبدادیمان و از این دوگانگی و شیزوفرنی تاریخی نهادی شده شاه-مذهب کنده شویم و به دوران بلوغ بشرامروزی پا بگذاریم. جامعه اگر بخواهد از دومعضل و بحران تاریخا موجود خود عبورکند و از منجلاب سیطره گذشته و مردگان بر خود و آینده خود بیرون آید، به کابوس ورود زامبی ها به متن زندگی پایان بدهد، چاره ای جز گذار از این شیزوفرنی تاریخی دونهادارتجاعی و دارای ریشه در رسوبات تاریخی ندارد. وگرنه حتم بدانیم که داریم شکل گیری یک فاجعه دیگر را تحت عنوان مبارزه با یک فاجعه موجود تدارک می بینیم و دوست داریم که هم چنان با رسوبات استبدادی کهن زندگی کنیم.*

در همین موردنگاهی به رویکردآقای هاشم خواستار یکی از معلمان فعال و امضاء کننده بیانیه چهارده نفر بخوبی گویاست و نشان دهنده آن است که شعار«همه با هم» گردانندگان رمزپیروزی حتی با روح نویسندگان بیانیه داخل و رویکردلااقل برخی از امضاء کنندگان بیانیه نیز خوانائی ندارد:

او ضمن انتقادتند وگزنده نسبت به استفاده از نام میدان شهیاد بجای میدان آزادی توسط رسان های سلطنت طلب در نوشته ای تحت عنوان میدان شهیاد یا میدان آزادی نویسد:

« در تمام دنیا ، از جمله ایران و اروپا همیشه استبداد دو بال قدرت داشته است، یکی روحانیت و دیگری شاه. با نگاهی به میدان امام خمینی اصفهان ( پایتخت صفویان) کاخ شاه عباس را همچون نگینی در میان حجره های حوزه ی علمیه میبیند و درکنار رود خانه راین در المان باز قصر پادشاه را در کنار کلیسا می بینید. کشورهای اروپایی ابتدا کلیسا را از قدرت خلع و سپس قدرت را از پادشاه گرفتند( انگلیس) و یا از قدرت خلع کردند( فرانسه) ، ولی ایرانیان ابتدا پادشاه را از قدرت خلع و اکنون نوبت روحانیت است که از قدرت خلع کنند».*

 

۶- از همین رو طرح همه باهم در چنین جامعه ای چه بخواهیم چه نخواهیم تطهیر و زنده کردن و خاک پاشیدن به چشم مردم نسبت به یک نهادارتجاعی سرنگون شده است و اساسا در خدمت رجعت مجددآن. مگر آن که از همین اکنون و نه فردا و فرداها که دیراست نسبت به آن هوشیارباشیم. البته این واقعیت درموردجریانی که آقای ستوده و نفره کار از آن حمایت می کنند دیگرنباید امرپنهانی باشد و دم خروس از هم اکنون پیداست ( چنان که به گفته خودشان خیمه رسانه اشان را در حیات خلوت سلطنت طلبان برپاکرده اند) . باین ترتیب همه باهم نه فقط به معنی انجمادمطالبات واقعی جامعه است بلکه قبل از همه به معنی سترون سازی و منجمدکردن مطالبات خودهمین آقایان و مدافعان این شعار است. آیا مبارزه برای نوع نظام موردنظر اعم از سلطنت و جمهوری و یا حکومت ولایت فقیه (برای طرفدارانش) امرجزئی محسوب می شود که باید فعلا بزرگوارانه از مطرح کردنش صرفنظرکرد؟ در انقلاب بهمن آیا روشن کردن مختصات اساسی نظام موردنظربرای ادای دین به دمکراسی مهم بود؟ یا مسکوت گذاشتن آن؟ آیا نباید با روشن کردن مشخصات نوع نظام، علیه نظام مبتنی برحکومت مذهبی و ولایت فقیه افشاگری بی مهابا راه می انداختیم؟ پس نقدا ما با جمهوری خواهان و یا سلطنت طلبان شرمگینی مواجه هستیم که با لباس مبدل به صحنه می آیند تا از این طریق- و با گل آلودکردن آب- راه را برای کسانی که به موقع روی صحنه خواهند آمد و دارای صدای بلندتر و ریشه های سنتی و حمایت قدرت های جهانی ومنطقه ای و غیره هستند هموارکنند (همانطور که روحانیت و خمینی زمانی در چنین موقعیتی قرارداشتند) تا با سهولت بیشتری سکان جنبش را بدست گیرند. در انقلاب بهمن نیز چنین شد و بخش هائی از روشنفکران و کنشگران ملی و ملی-مذهبی و ملی گرا و حتی بدرجاتی بخشی از چپ ها با پیوستن به آن ها هموارکننده چنین مسیری شدند. پس نباید فراموش کرد که در پس و پشت همه این ها تلاش ها و «همه باهم» معصوم و زبان بسته هدف همانا کنترل سکان جنبش است. و البته در این میان شروع کنندگان و هموارکنندگان مسیر توسط افرادبی چهره تر، خود نیز برای قلندران و یکه تازان اصلی اسب تروائی بیش نیستند.

 

۷- مساله اصلا ایراد به حمایت از اعتراض عده ای مبارزجسور در داخل نیست که طبعا حمایت از آن ها در زیرفشارسنگین رژیم وظیقه طبیعی هرفردانسانی است. ولی اولا حمایت از آن ها با تبدیل کردن آن ها به اسب تروا برای پیش بردن یک گفتمان و سناریوی موردنظر بالکل متفاوت است و خدمت واقعی به آن ها نیست. ثانیا وقتی آن ها در داخل درخواست استعفای خامنه ای را مطرح می کنند، و در شرایط سرکوب طرح این قبیل شعارها و هزینه های آن قابل فهم است، گرچه علیرغم یک گام مهم به جلو که حاصل فضای خیزش پس از دیماه است، در کنه خود ادامه و یا بقایای همان توهمی است که سالیان درازی از حکومت اسلامی مثلا خواست و انتظارانتخابات آزاد را داشت، و طبعا چه بسا خود در تجربه از آن عبورکنند. اما آیا برای کسانی که در خارج نشسته اند تکرارطوطی وارآن جز خاک پاشیدن به چشم مردم ایران نیست (البته با فرض این که به توهم استعفای خامنه ای و توهم پراکنی حول آن باور نداشته باشند)؟. ثالثا آن ها از تک جوش های اعتراضی هستند که جامعه مستعدآن است. اما در ایران فرای این نوع تک جوش ها، مدتهاست که اعتراضات پایدار و گسترده ای جریان دارد که هیچ تک جوشی بدون پیوند با آن ها و با حرکت از فرازسرآنان نه می تواند پایدارباشد و نه می تواند آن ها را به سوی خودجلب کند. باردیگر باید تاکید کرد که در ایران تحت حکومت استبدادمذهبی بدون شکل گیری یک زیرساخت محکم از جنبش های پایه (مثل سودان و…) برافکندن استبداد و تداوم مبارزه امکان پذیرنیست. این زیرساخت ها و خشت پایه ها به مثابه زیرساخت جنبش جنبش های سراسری با حضورکنشگران و فعالان بخش های مختلف جامعه از جمله کارگران و معلمان و دانشجویان و دیگرلایه های اجتماعی جامعه تشکیل می شوند. اکنون مدتهاست که در میدان عمل و زیرسرکوب و شکنجه و رنج و زندان چنین پدیده ای درحال شگل گیری است که پرواز از فرازسرآن ها با هرنیتی، راه بجائی نمی برد. بدون آن ها و تقویت و شکوفاساختن آن ها امکان تغییرواقعی محال است و هر اقدامی به شکل تک جوش و مشرف برآن ها هم به سرعت سرکوب می شود و هم موجب یاس و ناامیدی.

 

ضمنا به آقای ستوده باید گفت که مسأله نقد «همه باهم» امروز مطرح نشده است که ایشان به خودگرفته حتی آن ها را وابسته به رژیم و یا تخت نفوذآن عنوان کند. برعکس این نقدی است که پس از فاجعه شکست انقلاب بهمن با تقدشعار و انگاره «دیو چه بیرون رود فرشته در آید» صورت گرفته است و همواره مطرح بوده است. این که امروزه ایشان پس از چهل سال همان شعار را بدهند بدون درس گیری از گذشته بخودشان مربوط است، اما انتقادما به ایشان و به آقای نقره کار و مدافعان این رویکرد آنست که سعی کنند به عنوان خودشان کنشگری کنند. گرایش خودشان را نمایندگی کنند و بدون لباس مبدل حالا چه سلطنت طلب باشند ویا جمهوری خواه و یا چپ و یا هرچیزدیگر… بنام خودشان و گرایشی که به آن تعلق دارند سخن بگویند. از تمامیت خواهی ریشه دارجامعه ما که چپ و راست هم نمی شناسد یکی هم بنام «همه» سخن گفتن است فاصله داشته باشند. آنگاه وقتی روی پای خودشان ایستادند بدنبال فصل مشترک های واقعی بین گرایش ها و جریان های واقعا ضداستبدادی و خواهان دمکراسی با آن ها که برروی پای خود ایستاده اند باشند. دیالکتیک خروجی اگر واقعا خواهان دموکراسی باشیم، حاصل روی پای خودایستادن جنبش ها و یافتن فصل مشترک ها است که به «وحدت» معنا می بخشد. پس بهتراست شپیور را از دهان گشادش به صدا در نیاوریم و از درس های چندین دهه اخیر بخصوص در همین خارج از کشور که با همین شعار«همه باهم» بروی صحنه آمندند و حباب وارترکیدند بیاموزیم. هم چنین به آقای مسعودنقره کار وقتی می گوید این «همه باهم» با «همه باهم» خمینی فرق دارد باید گفت که قبل از آن که آن را بکارگیرید و فراخوان دهید بهتربود و هست که اول تفاوت ها را می گفتید تا برای همگان معلوم شود که پشت این شعار«معصوم و زبان بسته» چه چیزی نهفته است.

 

از مدافعان همه باهم و مشخصا این دوستان انتظار می رود که آنقدر «دموکرات» باشند که بنام «همه» سخن نگویند و بسهم خود وجودرویکردهای دیگر را برسمیت بشناسند. چرا که این نخستین معیار و شاخص باوربه دموکراسی در همه جوامع محسوب می شود. در گام دوم باید به آن ها گفت بحث فقط خوش آمد و غیرخوش آمدن نیست بلکه اساسا این شعار به هدف خود اگر که سرنگونی نظام استبدادی در راستای گسترش دموکراسی باشد، خدمتی نمی کند. اعتمادجنبش های اعتراضی مردم ایران را نمی توان با این نوع شعارها جلب کرد. رژیم هم، چنان هار و تجربه دیده است که به سهولت تک جوش هائی را که نتوانند با جنبش ها گره بخورند و همراه شوند جدا جدا و بسادگی درهم کوبد و هزینه مبارزه را بالا برد.

و کلام آخر: حمایت از مبارزان و زندانیان داخل آری و دستتان درد نکند!. اما حمل کردن یک پلاتفرم ناکجاآبادی و با لباس مبدل هرگز!

تقی روزبه- ۱۸ اوت ۲۰۱۹

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید