«ساعت چهارده و سی دقیقه تهران، آغاز پخش اخبار. خلاصه خبرهای ایران از خبرگذاری پارس:
بیانیه نود و سه فرمانداری نظامی تهران امروز منتشر شد. چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهائی موجب تحریک احساسات عمومی شده است، لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی دستور داده شده قوای نظامی مرکز تبلیغات این فرقه را که حظیره القدس نامیده میشود اشغال نمایند که ازهرگونه پیش آمدهای احتمالی سوء جلوگیری شده باشد. دولت در اجرای منویات اعلی حضرت همایون شاهنشاه به احساسات و تمایلات مردم توجه داشته و همواره در اندیشه آسایش و برآوردن نیازهای عمومی میباشد.
فرماندار نظامی شهرستان تهران، سرتیپ بختیار
لحظه ای بعد دانشمند شهیر آقای فلسفی سخنرانی مینمایند:
. . . عملجات مسلمان به دستور فرماندار نظامی با پتک و کلنگ آن منظره ضد دین و آن مرکز بتخانه را شروع به ویرانی کردند. امروز من خودم رفتم و آن موقعی که صدای الله اکبر عملجات و شعار یا علی بلند شد آن بتخانه پلید را با افتخار توحید اسلام شروع به ویرانی کردند . . .»
آری ! در نیمه اول اردیبهشت ماه سال هزار و سیصد و سی و چهار هجری شمسی رادیو ملی خبر از تخریب حظیره القدس بهائیان به دست فرمانداری نظامی تهران داد و سخنرانی شور انگیز و حماسی مرحوم فلسفی در این خصوص از رادیو پخش شد. اما مسئله چه بوده است؟ واکاوی تاریخ مبتنی بر اسناد و مدارک به دور از دعوای جناح های سیاسی از جمله دعوای سیاسی ما “مصدقی ها” و طرفداران “رژیم سابق” بسیار حائز اهمیت بوده و میتواند تاریخ را از ابهام بدرآورد.
برای فهم بهتر قضیه ابتدا خبر رادیو ملی را مورد بررسی قرار داده و سپس اسناد و مدارک تاریخی رجوع نماییم.
* حظیره القدس با فرمان فرمانداری نظامی تهران ویران شده است.
* چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهائی موجب تحریک احساسات عمومی شده است.
*دستور تخریب حظیره القدس از سوی فرمانداری نظامی به جهت منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی و جلوگیری از احتمال هر گونه پیشامد های احتمالی سوء بوده است.
* دولت در جهت منویات شاهنشاه اقدام به تخریب حظیره القدس بهائیان نموده است.
*اعلی حضرت پادشاه به تمایلات عمومی توجه داشته اند و در اندیشه آسایش عموم بوده اند.
تمام آنچه از اخبار مربوط به بیانیه فرمانداری نظامی بر شمرده شد نشان از آن دارد که جامعه ملتهب بوده و مسلمانان ایران بالاخص شیعیان با اراده و امر روحانیت وقت در روز تخریب حظیره القدس دست به تظاهرات عمومی زده اند. بی شک خلاف آنچه که بسیاری مدعی هستند که دربار در صدد جلب نظر روحانیت بوده خلاف واقع است و جریان های سیاسی از خود تاریخ ساخته یا ناخواسته به اشتباه تحلیل نموده اند. به نظر می رسد که پیشاپیش روحانیت با دربار اتمام حجت نموده و در بار چون اراده روحانیت و مردم را در تخریب حظیره القدس راسخ و استوار میدیده صلاح را بر آن دیده است تا خود مدیریت امر را در دست گرفته تا از پیش آمدهای احتمالی جلوگیری نموده و مسئله را مدیریت نماید. ادامه سخنان مرحوم فلسفی نیز بیانگر همین مدعا میباشد. فلسفی در بخشی دیگر از سخنرانیش که از رادیو ملی پخش شد میگوید:
« . . . من چون اطمینان دارم مسلمان ها خوب عمل میکنند اما باز تکرار میکنم، توده ای ممکن است بخواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد. دستجات سیاسی بخواهند مطلب را عوض کنند. خیلی بازی در آوردند. اما آفرین بر شما ملت مسلمان ایران برای آخرین بار میگویم، آرامش، آرامش ، آرامش ، آرامش ، آرامش. بپرهیزید از تخلف. هر کار دارید به ما بگویید، ما به دولت مرکزی میگوییم. والسلام»
*معلوم است همان زمان هم مسئله تخریب حظیره القدس دست آویزی برای جریان های سیاسی شده بود تا مسئله را بازیچه امیال خود نمایند.
*جو بسیار ملتهب بوده و فلسفی پنج بار تکرار میکند آرامش و پرهیز از تخلف.
*فلسفی میگوید هر کار دارید به ما بگویید، ما به دولت مرکزی میگوییم. یعنی دربار و دولت به روحانیت قول داده اند همکاری خواهند کرد تا مدریت قضیه به دست روحانیت و مردم نیافتد.
اما چرا روحانیت و جامعه مسلمان چنین بر آشفته بودند و هیچ کس تاب مقاومت در برابر آنها را نداشت؟؟؟ چرا فلسفی از تخریب حظیره القدس این چنین شادمان بود و با حرارت سخن میگفت؟؟؟
ظاهر امر حرکت تهاجمی مسلمین علیه بهائیت بوده است اما، مدارک و اسناد امری بهائیت دلالت بر واقعیتی دیگر دارند. داستان را با منابع امری بهائیت دنبال خواهیم کرد. یک واقعیت در بهائیت وجود داشت و آن اینکه “عبدالبها” وعده معجزه در سال هزار و سیصد و سی و پنج را به پیروان خود یا به عبارتی احبا داده بود. وعده این بود که به مناسبت یک صدمین سال تأسیس بهائیت ایران مهد “امر الله” خواهد شد.
سند اول: عبد البها در کتاب “مفاوضات” که گفتگوهای او با “لورا کلیفورد بارنی” امریکایی به مباحثی همچون الوهیت خداوند ، پیامبران اولو العظم پرداخته و سعی دارد با استناد به بخش هایی از “کتاب مقدس” یعنی عهدین را تأویل نموده و ظهور باب و بها را اثبات نماید. این کتاب در بخش هایی سعی در اقامه ادله عقلی و در بخش هایی سعی در اقامه ادله نقلی نموده است. عبد البها در صفحات “سی و سوم” و “سی و چهارم” این کتاب مینویسد:
« فصل هشتم از کتاب دانیال میفرماید :” و مقدّس متکلّمی را شنیدم و هم مقدّس دیگری را که از آن متکلّم میپرسید که رؤیای قربانی دائمی و عصیان خراب کننده تا بکی میرسد و مقام مقدّس و لشکر بپایمالی تسلیم کرده خواهد شد و بمن گفت که تا بدو هزار و سیصد شبانه روز آنگاه مقام مقدّس مصفّی خواهد گردید ” تا آنکه میفرماید :” این رؤیا نسبت بزمان آخر دارد “، یعنی این فلاکت و این خرابیّت و این حقارت تا کی میکشد یعنی صبح ظهور کی است پس گفت تا دو هزار و سیصد شبانه روز آنگاه مقام مقدّس مصفّی خواهد شد.خلاصه مقصد اینجاست که دو هزار وسیصد سال تعیین میکند.
و بنصّ تورات هر روزی یک سالست . پس از تاریخ صدور فرمان ارتحشستا بتجدید بنای بیت المقدّس تا یوم ولادت حضرت مسیح چهارصد و پنجاه و شش سال است و از یوم ولادت حضرت مسیح تا یوم ظهور حضرت اعلی هزار و هشتصد و چهل و چهار سنه است و چون چهارصد و پنجاه و شش را ضمّ بر این کنی دو هزار و سیصد سال میشود یعنی تعبیر رؤیای دانیال در سنه هزار و هشتصد و چهل و چهار میلادی واقع شد و آن سنه ظهور حضرت اعلی بود بنصّ خود دانیال. ملاحظه نمائید که بچه صراحت سنه ظهور را معیّن میفرماید و دیگر اخبار ظهور ازین صریحتر نمیشود و حضرت مسیح در اصحاح بیست و چهارم از انجیل متّی آیه سیّم تصریح میفرماید که مقصود ازین اخبار دانیال زمان ظهور است و آن آیه اینست :” و چون بکوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده گفتند بما بگو که این امور کی واقع میشود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست “؟ از جمله بیانات حضرت مسیح که در جواب ایشان گفت این بود :” پس چون مکروه ویرانیرا که بزبان دانیال نبیّ گفته شده است در مقام مقدّس بر پا شده ببینید هر که خواند دریافت کند “
و جواب را حواله باصحاح ثامن از کتاب دانیال فرمود که هر کسآن اصحاح را بخواند آن زمان را دریافت خواهد نمود. ملاحظه فرمائید که چگونه ظهور حضرت اعلی صریح تورات و انجیل است. باری حال بیان تاریخ ظهور جمال مبارک را از تورات نمائیم . تاریخ ظهور جمال مبارک بسنه قمری از بعثت و هجرت حضرت محمّد بیان مینماید زیرا در شریعت حضرت محمّد سنه قمری معتبر است و معمول بها زیرا در آن شریعت در هر خصوص از احکام عبادات سنه قمری معمول به است. در اصحاح دوازدهم آیه ششم از کتاب دانیال میفرماید :” و بیکی مرد ملبّس شده بکتان که بالای آبهای شهر میایستاد گفت که انجام این عجائبات تا بچند میکشد و آن مرد ملبّس شده بکتان را که بالای آبهای شهر میایستاد شنیدم در حالتی که دست راست و دست چپ خود را بسوی آسمان بلند کرده بحیّ ابدی سوگند یاد نمود که برای یک زمان و دو زمان و نصف زمان خواهد بود و چون پراکندگی قوّت قوم مقدّس بانجام رسد آنگاه همه این امور باتمام خواهد رسید “. روز را هر چند از پیش بیان نمودم دیگر احتیاج بیان ندارد ولی مختصر ذکری میشود که هر روزِ اَب عبارت از یک سالست و هر سال عبارت از دوازده ماه است پس سه سال و نیم چهل و دو ماه میشود و چهل و دو ماه هزار و دویست و شصت روز است و هر روزی در کتاب مقدّس عبارت از یک سالست و در سنه هزار و دویست و شصت از هجرت محمّد به تاریخ اسلامی حضرت اعلی (باب) مبشّر جمال مبارک (بهاء الله) ظاهر شد و بعد در آیه یازدهم میفرماید :” و از هنگام موقوف شدن قربانی دائمی و نصب نمودن رجاست ویرانی هزار و دویست و نود روز خواهد بود خوشا بحال آنکه انتظار کشد و بهزار و سیصد و سی و پنج روز برسد»
*اولین نتیجه از سفر دانیال در آیات بالا ظهور باب با عنوان حضرت اعلی میباشد.
*دومین نتیجه ظهور بهاء الله است.
*اما هزار و سیصد و سی و پنج چه روزی است؟؟؟ در سند دوم باید پیگیری شود.
سند دوم: عبدالبها پیرامون هزار و سیصد و سی و پنج در لوحی با عنوان “لوح مبارک حضرت عبدالبها به افتخار فرج الله زکی افندی” در این مورد میگوید:
«و اما ما سئلت من الایه الموجوده فی سفر دانیال طوبی لمن یری الف و ثلاث مأه و خمسه و ثلاثین هذه سنه شمسیه لیست بقمریه لان بذلک التاریخ ینقضی قرن من طلوع الشمس الحقیقیه و تعالیم الله تتمکن فی الارض حق تتمکن و تملاء انوار المشارق الارض و مغاربها یومئذ یفرح المومنون»
«و اما کسی که سئوال میکند از آیه موجود در سفر دانیال خوشا به حال کسی که ببیند سال هزار و سیصد و سی و پنج شمسی را این به قمری نیست برای اینکه در آن سال اتفاق می افتد یک قرن طلوع آفتاب حقیقی و تعالیم الله قادر است در سرزمین حق قدرت یافته و چراغ های شرق و غرب پرکند این روز روز شادی مومنین است»
اما موضوع چه بوده که چنین پرسشی از جناب عبدالبها شده و ایشان در مقام پاسخ بر آمده اند؟؟؟
عبدالبها سال معجزه را که ایران به عنوان مهد امر الله میباید به جامه آیین بهائی در می آمد را سال هزار و سیصد و سی و پنج هجری قمری اعلام نموده بود. همانگونه که در سند اول میبینید. اما در سال هزار و سیصد و سی و پنج قمری این امر اتفاق نیافتاد و بهائیان با تمسخر شدید “بابی” ها و “شیخی” ها مواجه شدند. از جمله تمسخر کنندگان میتوان از “حاج کریم خان کرمانی” نام برد که از سران شیخیه کرمان بود. بنا بر این اجابت نشدن وعده معجزه در تاریخ قمری و تمسخر آن توست بابی ها و شیخی ها منجر به این شد تا عبدالبها تاریخ این وعده یا معجزه را به هجری تغییر داده و ادعای سابق خود مبنی بر تاریخ وقوع حادثه در تاریخ قمری را منکر شود.
سند سوم: “اسلومنت” در کتاب امری “بهاء الله و عصر جدید” صفحات “دویست و هفتاد و هشت” و دویست و هشتاد و هشت” با استناد به لوح فرج الله زکی افندی در این مورد میگوید:
«و چون در فوریه . . . از آن حضرت سءوال شد آیا هیچ یک از دول بزرگ مومن به امرالله خواهد شد، فرمودند:
“جمیع اهل عالم مومن شوند اگر اوائل اور را با وضع حاضره اش قیاس کنید مشاهده نمایید کلمه الله چه سرایت و انتشار سریعی کرده، حال امر الله عالم را احاطه کرده است شکی نیست جمیع در ظل امر الله در آیند”
. . .
در دو آیه اخیر از سفر دانیال این کلمات مرموز مذکور است:
“خوشا به حال آنکه انتظار کشد و به هزار و سیصد و سی و پنج روز برسد. اما تو تا به آخر برو زیرا که مستریح خواهی شد و در آخرین این ایام در نصیب خود قائم خواهی بود”
بسیاری از علما و محققین سعی کرده اند این مسئله را حل و معنای این کلمات را بیابند. حضرت عبدالبها طی صحبتی سر میز غذا که نگارنده هم حضور داشت زمان تحقق این نبوت دانیال را از ابتدای سنه هجری اسلامی حساب فرمودند و الواح متعدده حضرت عبد البها روشن میسازد که در این نبوت یکصدمین سال اظهار امر حضرت بها الله در بغداد یعنی سال هزار و نهصد و شصت و سه اشاره شده است:
و اما ما سئلت من الایه الموجوده فی سفر دانیال طوبی لمن یری الف و ثلاث مأه و خمسه و ثلاثین هذه سنه شمسیه لیست بقمریه لان بذلک التاریخ ینقضی قرن من طلوع الشمس الحقیقیه و تعالیم الله تتمکن فی الارض حق تتمکن و تملاء انوار المشارق الارض و مغاربها یومئذ یفرح المومنون»
*سخن از معجزه و عالمگیر شدن بهائیت در سال هزار و سیصد و سی و پنج هجری شمسی است.
*معلوم میشود به گفته اسلومنت آقای عبدالبها در بسیاری از الواح خود به این مسئله معجزه وعده داده اند.
*اسلومنت خود بر خلاف ادعای عبدالبها سال وقوع حادثه را “هزار و نهصد و شصت و سه” میلادی می داند که بر خلاف گفته عبد البها میشود سال هزار و سیصد و چهل و یک یا دو هجری شمسی.
سند چهارم: در سال هزار و سیصد و سی و دو شمسی “شوقی ربانی” در پیامی به بهائیان ایران در نشریه “اخبار امری” که در کتاب “توقیعات مبارکه هزار و نهصدو پنجاه و دو – پنجاه و هفت” موجود میباشد اشاره به سال هزار و سیصد و سی و پنج داشته و در صفحات نوزده و بیست این کتاب میگوید:
«نقشه ده ساله ای که افتخار اجرای آن در طی عقد آینده به عهده آن جامعه که پیوسته مشمول عنایات الهیه و مغبوط اقران بوده واگذار گردیده و باید پایان آن به جشن صدمین سال اظهار امر علنی حضرت بها الله در مدینه بغداد مکلل گردد و احبای ایران را در جهاد روحانی جهانی به منظور فتح روحانی کره ارض در دو قاره سهیم و شریک سازد و آنان را در سبیل استخلاص کامل و تحصیل رسمیت و فتح نهائی مرحله ای نزدیک تر کند»
*نقشه ده ساله شوقی از سال هزار و سیصد و بیست و پنج هجری آغاز شده و پایانش سال هزار و سیصد و سی و پنج هجری شمسی است. همان که بها الله در رساله فرج الله زکی افندی به عنوان معجزه به آن وعده داده بود.
*باید پایان آن جشن صدمین سال ظهور بها الله باشد که میشود همان سال هزار و سیصد و سی و پنج هجری شمسی.
*احبای ایران را باید جهت فتح روحانی کره ارض در دو قاره در جهاد روحانی شریک سازد. یعنی برای تحقق وعده معجزه و جهانی شدن بهائیت در سال هزار و سیصد و سی و پنج ، بهائیان ایران میباید آماده بوده و دست به جهادی بزنند تا در ایران بهائیت رسمیت یابد و فتح نهائی اجرایی گردد.
نتیجه:
*خلاف آنچه که برخی جریان های سیاسی معتقد میباشند که چون دربار میخواسته پس از کودتای بیست و هشتم مرداد سال سی و دو افکار عمومی را از محاکمات ملیون منصرف نماید و به همین جهت با روحانیت در تخریب حضیره القدس بهائیان همکاری نموده است، منابع امری بهائی اسرار دیگری را هیدا مینمایند. پزشک مخصوص شاه بهائی بود. سر لشکر “عبدالکریم ایادی” از رئوس کودتای بیست و هشتم مرداد سال سی و دو بود که حکم سلامت مرحوم دکتر “حسین فاطمی” را خلاف واقع امضا نمود تا شهید ملت با تب چهل درجه به جوخه اعدام سپرده و با فریاد “پاینده ایران” تیرباران شود. اما در مقدمه چینی روحانیت برای فشار به دربار و بسیج مسلمین برای تخریب حضیره القدس مرحوم فلسفی ده شب به منبر رفت و وعظ های ده شبه در رادیو مستقیم پخش شدند. فلسفی علنا شاه را خطاب داده و گفت: ” چرا پزشک مخصوص شاه ایران باید بهائی باشد؟!” این حمله فلسفی نشان از آن دارد که روحانیت دربار را در وضعیت آشفته ای قرار داده بود که دربار مجبور بود برای اینکه مردم خودسر حضیره القدس را ویران ننمایند مدیریت تخریب را خود به دست گیرد.
*مسئله تخریب حظییره القدس مسئله ای سیاسی نبوده که بتوان آن را در چارچوب های تحلیلی جناح های سیاسی وقت گنجاند. همانگونه که اسناد نشان می دهند طرحی بود به منظور ممانعت از بلوای بهائیان در سال سی و پنج و افشا و ابطال وعده عبدالبها به معجزه در این سال که قرار بود مهد امر الله در تسخیر ایادی امر الله در آید. اما با حرکت عظیم برای تخریب حضیره القدس نه تنها وعده معجزه بها الله عملی نشد بلکه، بهائیان کوچی عظیم به خارج از کشور نموده و با فقدان دفاع خود از حظیره القدس نشان دادند در آنچه ادعا میکنند راسخ نبوده اند.