ای شمس! “نرگس” در میان میله های سرب و آجرهای سرما، زخمِ غم گشته،
نشان از غنچه های ناز را، از باد می گیرد، که دور از جانِ جان و دستِ جان گشته،
دو غنچه” بی قرار از مامِ میهن، بامِ مادر، شام آخر، یک صدا، چون شعله ها گشته.
نه امیدی، به دیدارِ دیارِ آن کهن یار است، نه امیدی، به دیدارِ رخِ آزاد و آزادی،
و گلدان ها همه پژمرده و صد شهر، به طوفان های بیماری، همه بیمار تن گشته،
چه بس هر ثانیه در آب های دور، از صدها شراب تلخ و سوزنده تلنبار است.
الا ای شمس! می بینی! عراق و منطقه، غرقِ عرق، پمپاژ ِخون، لبنانِ غم گشته،
هزاران کُرد کوبانی و هزاران کُرد خوبانی، به مرد و زن، سلاحی بر کمر بسته،
به فرمانِ همان سردارِ عارف، حاج قاسم خان، شبِ شلیک ها شب ناله ها گشته،
و خیلِ لشگر “شاهِ جهان از روس”، در مرزی پُر از زخمی، بیامد مستقر گشته.
الا ای شمس! می بینی؟ “سپیده” طاقتش هم طاق و تب گشته،
و با اسبابِ صدها اعتصابِ خشک و تر، هی بینوا تن باز هم گشته،
“سپیده” با هزاران رنگِ موی مختلف در ما مکثر می شود، گشته،
گهی آبی، گهی قرمز، گهی زرد و گهی سرخ است، اما اعتراضش اعتلا گشته.
الا ای شمس! آگاهی؟ تو می دانی که “مرضیه” و حکمش، چندها گشته؟
الا ای شمس! می دانی که ایران “رتبه ی اول به زندانِ زنانِ مطلع” گشته؟
الا ای شمس! باور کن که بی حس، کِرخت، خسته و بی حوصله گشته است،
همانند تنی مرده است این میهن، که بیهوده، ادای زندگی بر او محوّل باز، هم گشته!
فرانسه – ۲۶ اکتبر ۲۰۱۹- برابر با ۴ آبان ماه ۱۳۹۸
———————————————————
پانوشت شعر:
در روزگاری تنفس می کنیم که مشکلات “انسان خاورمیانه ای” هر روز فزون تر و فزون تر و فزون تر از هر روز می گردد. و این قدر، درد و زخم، بر جان این خاورمیانه ی خراب شده، مانده است که دیگر نمی شود تقدمی میان مرهم گذاری بر این زخم ها روا داشت. کدامیک از زخم ها عمیق تر است و کدام سطحی تر. زخم های مادر وطن را باید زودتر درمان کرد، یا زخم های مادربزرگمان خاورمیانه را؟ انسان خاورمیانه ای از این جنگ ها و درگیری های عبثِ منطقۀ خاورمیانه، چه کامی قرار است بگیرد؟ چرا این منطق ی ارزشمندِ نفت و گاز و انرژی جهان، در گردابی از تنش و نابسامانی گرفتار شده است؟ چرا “انسان اروپایی” و ” انسان آمریکایی” از صدور اسلحه ی گرم و تجارت اسلحه به این منطقه ی ویران، دست نمی کشند؟
در روزها و شب هایی زندگی می کنیم که “اعلیحضرت عثمانی رجب طیب اردوغان” به جنگ و کشتار اقوام کرد عشق می ورزد و “عالیجناب حضرت ولادیمیر پوتین” که پیشتر خون چند ده روزنامه نگار روسی به فرمانش ریخته شده است، وساطتت می کند تا اعلیحضرت عثمانی دست از کشتار کردهای کوبانی و کردهای مرز نشین سوریه بردارد؟ یک جانی، عصا کشِ جانی دیگر می شود. یک حاکم جانی، وساطتت می کند و شهوت جنگ حاکم جانی دیگری را تسکین می دهد. و از سوی دیگر، کردهای سوریه به “بارگاه ملکوتی و علوی جناب قصاب خون بشار اسد” درخواست استمداد و کمک می دهند. به راستی، کدامیک از حاکمانِ معاصرِ خاورمیانه، خونخوار تر از دیگری است؟
این شعر، در زمانی نوشته شده است که جنبش اجتماعی در کشور عراق، کشور همسایه و هم مرز ایران، با جوانانی همدردِ جوانان ایران، در تب فقر و فساد و بیکاری و بی کفایتیِ حاکمانش می سوزد و تباه می شود. کشوری با منابع غنیِ نفت و گاز، بین النهرین، محلِ تولدِ اولین نسخه های کتاب های دست نویس در تاریخ انسانیت، که این روزها به نوعی به “انباری پشت خانه و حیاط خلوت و ضمیمه ی پیوستِ جمهوری اسلامی” تبدیل شده است. تک تیراندازان، به فرمانِ سردار عارف حاج قاسم سلیمانی، فرمانده ی سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی، خشم جوانان فقیر و آس و پاس عراق را با گلوله تسکین می دهند. خدا در خاورمیانه، انگار مدتی است که مرده است. “کار نیست، نان نیست، اسکناسی در جیب نیست، آب نیست، برق نیست. کمک های اجتماعی نیست! و فریادرسی نیست و فریاد تمام این دردها، تنها پاسخ اش، تنها تکه ای سرب است، هدیه ای ناقابل از طرف سردار عارف و رفقا و شرکا!”
به کجای این شبِ تاریک خاورمیانه، رختِ عزایِ خویش را باید آویخت؟ به کجای این شبِ تاریک خاورمیانه، رختِ شادیِ خویش را باید آویخت؟ در گوشه ای از خلوت خود در یک اتاق خلوت در گوشه ای از فرانسه نشسته ام و به مرضیه امیری، به نرگس محمدی، به سپیده قلیان، فکر می کنم. انگار درد آن ها در میان این همه درد، فراموش شده است. سپیده قلیان از زندان قرچک ورامین تهران به تازگی پیامی صوتی فرستاده است و با صدایی دردمند، با اشکهایش می گوید: “طاقتم تمام شده است … نمی توانم نفس بکشم”! و شاید این صدای مادربزرگِ دردمندمان، خاورمیانه است که از گلویِ سپیده قلیان، به گوش ما می رسد … شاید …
——————————————————————-
** کلیه ی حقوق این شعر و متن، محفوظ است و هر گونه کپی برداری از آن، اکیداً ممنوع است. این شعر متعلق به مجموعه ی شعرِ “میان موی من تا موی شمس زیرک تبریز” (گفت و گوهایی با شمس تبریز، پیرامون اوضاع زمانه در جمهوری اسلامی ایران)، نوشته ی شادی سابجی، می باشد.