حکومت کافر [اما عادل] میپاید اما حکومت ظالم [هرچند مسلم] نمیماند.
چند روزی است که مردم بهجانآمده در حدود ۱۵۰ شهر در سرتا سر ایران به خیابان آمدهاند و فریاد اعتراض سر دادهاند. این فریاد که جرقه آن را اعلام افزایش سیصد درصدی قیمت بنزین زده، فوران بغض در گلو خفته و انباشتهی سالها تحقیر و نقض حقوق اولیه بشری و شهروندی در این سرزمین بلازده است. حقوق اولیهای همچون نان، مسکن، کار، آزادی و حداقلهای یک زندگی شرافتمندانه و مبتنی بر کرامت و عزت انسانی.
اینک نظامی که برآمده از انقلابی بود که با شعار برکشیدن مستضعفان و رهایی آنان از ستم ستمگران، و برای نفی استبداد، استثمار، استعمار و استحمار و استخفاف و در یک کلمه استضعاف و تحقق آزادی و دموکراسی، عدالت و استقلال، آگاهی و کرامت، و حقوق انسان ایرانی به پیروزی رسید، و در آغاز امیدها برانگیخته که در گذار از سلطنت و خودکامگی به جمهوریت و دموکراسی، با الهام از توحید، معنویت و عدالت اسلامی، همه مردم ایران از هر رنگ و نژادی، با هر مرام و مذهبی شاهد ایرانی آباد، آزاد، مستقل و توسعهیافته باشند، نظامی که پس از فداکاریها، شهادتها و جانبازیهای مردم و مبارزان و مجاهدان پیشگام در پیش و پس از انقلاب و در طول سالهای دفاع مرامی و میهنی و در برابر دشمن متجاوز صدامی و جنگ تجاوزکارانه علیه ایران مستقر شد، اما سوگمندانه پس از فرآیند انحرافی و انحطاطی تجربههای تلخ چهل سال گذشته و دور شدن روزافزون از آرمانهای انقلاب بهمن ۵۷، اینک بر روی تهیدستان و محرومان شهرهای کوچک و بزرگ ایران آتش میگشاید و کوچه و خیابانهای سراسر میهن را به خون جوانان این سرزمین رنگین میکند.
بر اساس خبرهای منتشر شده در رسانههای غیر حکومتی تاکنون بیش از صد نفر کشته، صدها نفر مجروح و هزاران نفر دستگیر و روانه بازداشتگاهها شدهاند. کسانی که در تبلیغات رسمی حکومتی به نام اشرار، اراذل، اوباش، آشوبگر و نظایر اینها خوانده میشوند و سرکوب و کشتار آنان با ادعاهای واهی توجیه میگردد. آیا اشرار و آشوبگران در ایران آنچنان فراوانند که برای سرکوب آنان، حکومت ناگزیر شود با تمام قوای سرکوب به جنگ آنان برود. در بسیاری از مناطق، حکومتنظامی اعلام ناشده برقرار کند، شبکه اینترنت، برغم همه زیانهای اقتصادی و علمی و اجتماعی و ارتباط ایران با جهان خارج را قطع کند. آیا مشتی آشوبگر و اوباش آنچنان نیرومندند که میتوانند میلیونها نفر را در یکصد و پنجاه شهر بزرگ و کوچک از جنوب تا شمال، از شرق تا غرب کشور بسیج کنند و به خیابانها بکشانند.
این نخستین بار نیست که شاهد جنبش اعتراضی علنی و عمومی در ایران هستیم. جنبشهای اعتراضی و خیابانی بویژه پس از جنگ تحمیلی و در دوره موسوم به سازندگی، در واکنش به سیاستهای نو لیبرالی و سرمایهداری غارتگرانه جهانسومی و تحمیل تورم شصتدرصدی و خم شدن کمر مستضعفان [که آنک با عنوان اقشار آسیبپذیر! از آنها نام برده میشد] و محرومانی که تازه از زیر بار فشارهای طاقتفرسای جنگ تحمیلی خارج شده بودند، آغاز گردید که متأسفانه پاسخ آنان با گلوله و کشتار مردم محروم و معترض در چند شهر از جمله اسلامشهر، مشهد، اصفهان و … داده شد. موضوعی که به علت فقدان شبکه اطلاعرسانی آزاد و جدید در همان زمان به گوش ایرانیان و جهانیان نرسید.
سرکوب جنبش اعتراضی دانشجویی در تیرماه ۱۳۷۸ و سپس سرکوب جنبش اعتراضی و مسالمت جوی موسوم به جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ که مطالبات قانونی و انتخاباتی خود را در قالب راهپیمایی آرام چندمیلیونی بیان کردند، حلقههای بعدی سرکوب آزادیخواهی و عدالتطلبی مردم بود. در دیماه ۱۳۹۶ نیز اعتراض فرودستان در حدود صد شهر پاسخی جز خشونت و سرکوب نیافت. و اینهمه جدای از سرکوب و دستگیریهای اعتراضهای صنفی و جنبشهای کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان و … است که در مناسبتهای گوناگون رخ داده است. اما حجم، وسعت و شدت خشونتی که این روزها در سراسر میهن بلازده ما، ایران در برابر مردم معترض و مطالبات معیشتی آنان که پیش شرط اولیه یک زندگی کرامتمند انسانی است اعلامشده بهواقع حیرتآور است که به قول پیشوای عدالتخواهان تاریخ، امام علی، اگر کسی با شنیدن این اخبار از غصه بمیرد بر او ملامتی نیست. امام این سخن را در مورد ربودن خلخال از پای یک زن یهودی از سوی سپاه غارتگر معاویه بر زبان جاری کرد، اما ما درباره جوانان، زنان و مردان هموطن و مظلومی که در زیر بار فشار کمرشکن تورم، گرانی، فقر و بیکاری، تبعیض و فساد و غارتگری ساختاری و فراگیر صدای خرد شدن استخوانهایشان را از گلو فریاد میکنند و خواهان رفع ظلم و ستم هستند چه میتوانیم گفت. در جامعهای که فقر و محرومیت و فاصله طبقاتی و پیامدهای شوم آن در تمام مطالعات و بررسیهای حتی حکومتی و مراکز پژوهشی رسمی خود را در اعتیاد، خودکشی، طلاق و فروپاشی خانوادهها، مهاجرت و پناهندگی و فرار از کشور، فحشاء و تنفروشی، فروش کلیه و دیگر اعضای بدن، فروش نوزادان و کودکان، کارتنخوابی و گور خوابی، کودکان کار، زنان خیابانی و در دهها پیامد شوم دیگر نشان داده است، آرمان عدالت را نیز در کنار آرمان آزادی مدفون ساخته و در نبود این دو، سخن گفتن از معنویت و اخلاق را به موعظهای بیمخاطب تبدیل کرده است.
روحانیان و فقیهان حاکم مگر خود بر فراز منبرها در پیش از انقلاب در گوش مردمان نمیخواندند که ابوذر صحابی بزرگ پیامبر گفته است: «عَجِبتُ لِمَن لا یَجِدُ قوتاً فی بَیتهِ کَیفَ لایُقیمُ شاهِراً بِسَیفِهِ» (در شگفتم از کسی که گرسنه است و در خانهاش خوراکی نمییابد چگونه شمشیر از نیام بر نمیکشد و قیام نمیکند.) اینک تهیدستان و زحمتکشان و مستضعفان ایران بدون برکشیدن شمشیر، و صرفاً با زبان، فریاد گرسنگی و تهیدستی سر داده و خواهان تأمین حداقل مطالبات خود هستند. تهیدستانی که به دلالت ۶۰ میلیون نفری که رئیسجمهور وعده دادن یارانه ماهانه پنجاههزارتومانی به آنان داده است، ۶۰ میلیون انسان ایرانی یعنی بیش از هفتاد درصد جمعیت ایران بلازده را شامل میشوند.
مراجع مذهبی در قم و سایر حوزههای علمیه مذهبی مگر نمیدانند و نخوانده و نگفتهاند امام عدالت فرموده که خداوند از عالمان عهد و پیمان گرفته است که بر شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم آرام و قرار نگیرند (… أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا یُقارُّوا على کِظَّهِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ) به دفاع از ستمدیدگان برخیزند و بر ستمگران بتازند. سکوت و لب فرو بستن بر ظلمی که اکنون بر مظلومان این سرزمین میرود چه نسبتی با علی و پیروی از آن امام دارد؟
پاسداران را که در آغاز انقلاب از میان مردم و مستضعفان برخاستند تا بر اساس آرمان توحیدی عدالتطلبی و آزادیخواهی مدافع حقوق مظلومان و محرومان در برابر ظالمان و استثمارگران و دزدان و غارتگران و مستبدان باشند، اینک چه شده است که به نیرویی برای سرکوب حق خواهان عدالت و آزادی تبدیل شدهاند. سپاهی که در آغاز، امید تولد ارتشی مردمی به عنوان پناهگاه مستضعفان و محرومان را در دلها زنده کرد، در سالهای گذشته در کجا ایستاده و بهسوی چه کسانی شلیک کرده است، خواهران و برادران و هممیهنان خود که بیسلاح و بیدفاع تنها خواهان حداقل حقوق انسانی و شهروندی خویشاند. آنان پاسدار حقیقتاند یا قدرت؟ پاسدار عدالتاند یا ستم؟ پاسدار آزادیاند یا استبداد، پاسدار روح انسانی و رحمانی اسلام محمدی و تشیع علویاند یا جسم خشونتآمیز و بیرحم و شفقت اسلام اموی و تشیع صفوی؟
و در این میان موضع دو قوه بهاصطلاح انتخابی مقننه و مجریه غم انگیزتر است. بویژه مقننه و مجلسی که باید خانه ملت باشد و صدای مردم از تریبون آن به گوش برسد و نه پژواک فرمان قدرت. آیا این مجلس دست کم برای روشن ساختن اتهامات و ابهامات نمیتوانسته و نمیتواند یک کمیته حقیقتیاب و مستقلی تشکیل دهد تا به انبوه پرسشهای مربوط به فاجعه اخیر پاسخ دهد؟ تحقیق کند که اعتراضات روزهای گذشته از سوی چه کسانی بوده است؟ اشرار و اوباش یا مردم ساده شهرهای بزرگ و کوچک ایران در خوزستان و کردستان و آذربایجان و لرستان و زنجان و گلستان و گیلان و مازندران و بلوچستان و اصفهان و فارس و یزد و تهران و مرکزی و البرز و … وارسی و معلوم و اعلام نماید که آتش زدن و تخریب بانکها و پمپبنزینها و فروشگاهها و اموال عمومی و مردمی در حقیقت کار چه کسانی بوده است؟ جستجو و اعلام کند که چه تعداد کشته و زخمی شدهاند و اکنون چه شماری در بازداشتگاهها و زندانها به سر میبرند و پیگیری کنند که کهریزکی دوم و فجایعی از نوع آنچه که در سال ۱۳۸۸ اتفاق افتاد، رخ ندهد.
اینک مائیم و پدران و مادران داغدار و فرزند از دست داده، فرزندان یتیم شده و پدر و مادر کشته، دختران و پسران برادر و خواهر از دست داده، خانوادههای عزاداری که حتی نمیتوانند علناً پیکر قربانیان شان را تشییع و دفن کنند و برای آنان مراسم رسمی و علنی سوگواری برگزار نمایند، جز ابراز تسلیت و همدردی، برای آنان چه میتوانم کرد؟
نظام ولایتفقیه در ایران در طول حداقل بیست و دو سال گذشته فرصتهای بسیاری را برای اصلاح، نوسازی و تضمین پایداری و بقاء خود سوزانده و از دست داده است و اینک با ضرباهنگی تندتر در مسیری میراند که روزافزون، امکانات بقای خود را زایل و افق آینده خویش را تاریکتر میکند و شمع امید به اصلاح و بقای خود را در دلهای مردم ایران کم سو تر و کم سو تر میسازد، رهبری آن تاکنون نشان داده است که برای حل – و در واقع به تعویق افتادن و انباشته شدن- بحرانهای بنیادکن درونی و بیرونی جز به زور نمیاندیشد و حاصل زور جز ظلم نیست و حکومت بر بنیاد زور و ظلم به فرموده پیامبر رحمت و عدالت، سرنوشتی جز فنا نخواهد داشت.
آری، هشدار که: «حکومت با کفر میپاید اما با ظلم نمیماند».
سید هاشم آقاجری ۲۷ آبان