یادداشت پنجم و یک جمع بندی:
یک، دو، سه و… چندانقلاب؟!
۱– تکانه های بزرگ اجتماعی را نه هیچ قدرتی می تواند پیش بینی کند و نه می تواند خود را از پی آمدهای آن در امان نگهدارد. بهمین دلیل این گونه رویدادها هم چون رخدادهائی غافگیرکننده واجدافزوده های بکری بوده و عموما پیش بینی ناپذیرهستند. این نوشته در ادامه چندین یادداشت قبلی است که به مهمترین وجوه و پی آمدهای خیزشی که سردمداران رژیم هم چون همیشه آن را فتنه دشمنان می نامند می پردازد. با این همه چنان توصیفی از رخداد به معنای آن نیست که اساسا وقوع آن بسان غرش رعدی در آسمان بی ابر بالکل غیرمترقبه بوده و تجربه اندوزی و آمادگی های فکری و عملی از پیش ناممکن یا ناضرور. برعکس مولفه های بحران از مدت ها پیش در حال متراکم شدن بودند. حتی خودرژیم در پی تصمیم به افزایش قیمت بنزین پیش بینی آن را کرده بود و از چندروز قبل در حالت آماده باش بود. برخی از اساتید و نظریه پردازان حتی نزدیک به رژیم و نیز دیگرانی بارها از خطروقوع شورش ها سخن گفته بودند؛ اما هیچ کدام از این ها باعث نشد که رژیم بتواند از نحوه شکل گیری و ابعاد و دامنه غلیان و واکنش های محتمل آن ارزیابی درستی داشته باشد و بهمین دلیل چنان غافگیرشد که فرمانده عملیات سازمان بسیج آن را جنگ جهانی تمام عیاری توصیف کرده که یک دفعه کل کشور را فراگرفت و به گفته وی فقط این خدا بود که به گونه ای معجزه وارآن ها را نجات داد!.
گوشه دیگری از این غافگیری ها در گفتگوی مسئول آتش نشانی با وجودآماده باش قبلی برملا می شود: او برای توضیح بی عملی و فلج بودن تقریبا کامل این نهاد و ماشین هایش در خاموش کردن اماکن در حال سوختن مثل جایگاه های بنزین و بانک ها و دیگر ساختمان ها، به تاکتیک راه بندان و تخریب وسائل اورژانس در خیابان ها و اتوبان ها اشاره می کند که عملا قدرت تحرک و جابجائی سریع در همان لحظات نخست را از نیروهای سرکوب رژیم سلب کرده بود. تاکتیکی که در عین حال به بسترمناسبی برای تجمع و گردآمدن معترضان در نقاط مختلف شهریاری رساند. بیهوده نبود که روحانی با چنان خشمی از رانندگان نافرمانی که دوربین های جناب سرهنگ رفتارآن ها را ثبت و ضبط کرده است سخن گفت واز قوه قضائیه خواهان پیگردآن ها شد. البته برکسی پوشیده نیست که مویه این مقام امنیتی نشسته برصندلی ریاست جمهوری در سوگ تخریب اموال عمومی و خصوصی به ادعای او توسط تظاهرکنندگان، جز ریختن اشک تمساح برای پنهان نگهداشتن نقش رژیم در ترورها و بکارگیری مشت آهنین نبود. نه فقط بدلیل اتخاذسیاست های های خانمان براندازافکندن بارورشکستی رژیم به دوش مردم، بلکه هم چنین به دلیل نقش وسهم مستقیمی که خودریم و تفنگ به دستان و چماقدارانش در این گونه حملات و از جمله حمله به ماشین ها و اماکن و تحریب آن ها داشتند. چمران یکی از اصول گرایانی که چندان بی بهره از نعمت بلاهت هم نیست ظاهرا با جدی کردن گرفتن ادعاهای رژیم در موردتوطئه یک اقلیت کوچک و مداخله بیگانگان، به دولت و نهادهای امنیتی خرده می گیرد که چرا با آن همه ادعاها و هیبت و کبکبه ای که مدعی آنند نتوانستند از دوماه قبل این عوامل دشمن را شناسائی و دستگیرنمایند! این پرسش بی پاسخ همواره مطرح شده است که اگر واقعا آن گونه که رژیم ادعا می کند یک اقلیت کوچکی بیش نبودند، چطورنظامی با این همه یدوبیضا و ادعا ناگزیر می شود که در کل مملکت حالت فوق العاده اعلام کند و دست به قطع کامل اینترنت (حکومت نظامی مدرن) و به میدان آوردن همه نیروهایش اعم از نیروهای امنتیی و لباس شخصی ها و انتظامی و بسیج و سپاه و حتی ارتش را واردکند!.
۲– در خلال هفته گذشته خامنه ای رهبر و سکانداراصلی نظام ولایت فقیه، همانگونه که رأسا چندروز پیش تر از آن درسرکلاس درس خود فرمان صدورحمله و کشتارجوانان و بکارگیری مشت آهنین را صادرکرده بود این بار نیز شخصا برای اعلام پیروزی ادعائی و عقب رانده شدن «دشمن» به روی صحنه آمد. اکنون بیش از هرزمانی معلوم گشت که مرادوی از واژه دشمن دشمن که همواره بیت گردان سخنرانی های او را تشکیل می دهد، چه کسی بوده است. در حقیقت او با تکیه برترس غریزی که هرمستبدی همراه دارد، بخوبی دشمن واقعی خود را شناخته است. البته در سوی مقابل هم مردم ایران مدت هاست که دشمن واقعی خود را شناخته اند و بارها شعاردشمن همین جاست را فریادکرده اند. آن چه که او آن را پیروزی بردشمن و اشرار و اغتشاش گران می نامد، پیروزی در میدانی است که تیراندازی مستقیم به شهروندان تظاهرکننده، حتی بکارگیری هلی کوپترها در حمله به مردم، یورش به بیمارستان ها برای دستگیری مجروحان و قطع ارتباطات اینترنتی و در یک کلمه بکارانداختن ماشین کشتاری بدست آمده است که حاصل آن صدها کشته و هزاران مجروح و زندانی است. در جهان امروز کمتر زمامدار و دیکتاتوری را می توان یافت که پس از ارتکاب به چنین سبعیتی با چنین نخوت و وقاحتی بی همتا به روی صحنه بیاید و با بهم بافتن ادعاهای سرتاپا کذب شهروندان ناراضی و به ستوه آمده را به عنوان اشرار و اغتشاشگر و امثال آن موردتحقیر و شماتت قراردهد. مردمانی که به شکل مسالمت آمیز اعتراض خود را آغازکردند، وقتی با سبعیت و خشونت بی مهابای رژیم مواجه شدند طبیعی است که برای دفاع از خودهم شده به پرتاب سنگ و کلوخ و یا آتش زدن لاستیک ها برای خنثی کردن شلیک مداوم گازاشک آور مبادرت ورزند. گرچه با افزایش دامنه خشونت رژیم و شلیک مستقیم تیرجنگی از بام ها و خیابان ها و موتورها به افرادغیرنظامی و ارتکاب جنایت علیه بشریت و بدتراز همه نفوذبه صفوف تظاهرکنندگان و شلیک تیرخلاص از پشت سر به آن ها در ملأ عام، چندان عجیب نیست که متقابلا شاهدسرریزشدن و واکنش خشم آگین جوانان معترض نیروهای بیرحم و مهاجم و حمله به مؤسسات مالی و بانکی و کلا نمادهای غارت و مذهب و اقتداررژیم باشیم. رژیم مثل همه قدرت های واپسگرای تاریخ با جعل سیررویدادها، آن ها را از نیمه دوم قرائت می کند.
پنبه شدن اتوریته نظام!
با وجوداعلام پایان باصطلاح پیروزی بزرگ بر دشمن در طی یک هفته اعتراضات گسترده و سرکوب خشن و بیرحمانه رژیم و راه اندازی تجمعات فرمایشی و دولتی، رژیم قادر به پنهان کردن اتوریته درهم شکسته شده و هاله پوشی اقتداربه بادرفته اش نیست. این که خامنه ای به عنوان مهره نهائی هرم قدرت ناگزیر می گردد که خود رأسا به حمایت از تصمیمات سه قوه به روی صحنه بیاید، به معنای رانده شدن رژیم به آخرین سنگرهایش در ساختارقدرت و بیان از کارآفتادگی و خلع یدآشکارنهادهای باصطلاح قانونی و متولی نظم برای تمشیت امورکشور است. بطوری که یکی از نمایندگان مجلس این پرسش را مطرح ساخته است (نقل به مضمون) که بهترنیست مجلسی این چنین بی اختیار و بی خاصیت را کلا تعطیل کرد و در هزینه ها صرفه جوئی کرد! این که روحانی ناگزیرشد به لاک واقعی و امنیتی خود بازگردد و با القابی چاپلوسانه از رهبرنظام به خاطرحمایت از تصمیمات سه قوه چندباره سپاسگزاری کند و کارگزارانش پیشانی سجده بر خاک نهند، نشانگرآن است که بعید بود بدون چنین حمایت آشکاری، دولت روحانی و چه بساکل سیستم بتواند از تیررس خشم جامعه و جدال های درونی حاکمان جان سالم بدربرد (البته نا گفته نماند که خودنشست منظم سران سه قوه هم چون نهادی مشرف بردولت و مجلس و … تحت عنوان ستادمقابله با بحران اقتصادی با حمایت و وعده پشتیبانی کامل از تصمیمات آن ها توسط خامنه شکل گرفت). بهرحال بیش از پیش معلوم شد که همه دستگاه های عریض و طویل و پرهزینه تماما نمایشی بوده و همگی سربفرمان فرامین و اشارات دستگاه ولایت و هاله پوش قدرت واقعی هستند. بجای حالت نرمال زین به پشت (سنگرگرفتن حضرت آقاپشت سرآن ها)، اینک او پشت به زین، آن هم در شرایطی که اقتدارش ترک های جدی و جدیدی برداشته است، به ملجأ و پناهگاه کارگزاران بندبه آب داده تبدیل شده است، بطوری که همه به او آویزان شده اند و او به آن ها. اکنون هاله ها کاملا کناررفته اند و پادشاه عریان در انظارعمومی ظاهرشده است!. جنبه دیگری از واقعیت پنبه شدن اتوریته، کناررفتن برگ انجیر و به بادرفتن کامل همان مشروعیت ادعائی تاکنونی دفاع از باصطلاح مستضعفین به مثابه دستمایه سیاسی اشان بود. بسیاری از این ذوب شدگان در ولایت، انتظارداشتند که او طبق نت های کوک شده قبلی علیه افزایش قیمت ها و سیاست های دولت موضع بگیرد و به همین دلیل هم تاحدی غافلگیرشدند و حتی برخی از مقامات بلندپایه مثل رئیسی و جنتی و… تلاش کردند به گونه ای تلویحی با خرده گرفتن از شیوه تصمیم گیری افزایش و اعلام ناگهانی قیمت بنزین توپ را به زمین حریف بیاندازند وبا گرفتن ژست مخالف و چهره مستضعف نوازی صورت خود را سرخ نگهدارند. در راه پیمائی های «خودجوشی» هم که مطابق روال همیشگی در پی سرکوب ها براه انداخته می شود، امت حاضر در صحنه را با شعارها و پلاکاردهای در انتفادبه سیاست دولت تدبیرو امید و برجام و گرانی به میدان آوردند. بهرجهت، هیچگاه حاکمیت و مردم کف خیابان و آن ۶۰ میلیون نفری که بدون صدقه های حقیرانه رژیم قادر به حفظ وضعیت دردناک کنونی هم نیستند، هیچگاه این چنین در برابرهم صف آرائی نکرده بودند. در حقیقت تا همین جا فروپاشیدن کامل مشروعیت رژیم و گفتمان حکومت اسلامی و پنبه شدن اتوریته نظام اسلامی در برابرانظارعمومی داخل و منطقه و جهان را باید از دست آوردهای مهم خیرش مردم دانست.
پارادوکس انفجارشتابان و دامنه توده ای شدن جنبش
۳– یکی از ویژگی های خیزش بزرگ ۲۵ آبانماه قدرت انفجاری، شتاب و سرعت فوق العاده آن بود. بطوری که انفجاراولیه و بسامدآن با سرعت و شتابی بیش از حدتصور در ُبعدجغرافیائی به حرکت درآمد ( بنا به پاره ای از گزارش به ۲۸ استان از ۳۱ استان کشور و یا به بیش از ۱۳۰ شهر و منطقه و با روایتی دیگر به ۵۰۰ نقطه…. تسری یافت). بطوری که فازاول ورود به حالت قیام گونه و انفجاری توسط موج های آغازین و حضورطلایه داران و خط شکنان، به فازدوم با هدف قلمروزدائی از سلطه رژیم و قلمروگذاری های جدید با اشغال فضا- مکان های شهر اعم از خیابانها و میادین و یا محلات و…. و ایجاد پاد-قدرت موازی در این مکان ها نتوانست با ملزومات متناسب با آن پیش برود. بدیهی است که ورودی چنین شتابان به فازدوم مستلزم بهم خوردن تعادل قوا در صحنه نبرداست که این خود مستلزم توده ای کردن قیام با شتابی متناسب با آن بود. اما آن گونه که اتفاق افتاد، ورودبه صحنه و ایجادبرانگیختگی عمومی با عزم آزادی کردن فضا-مکان های شهری و به نوعی ایجادپادقدرت موازی، در قیاس با آن چه که در عراق و لبنان اتفاق افتاد، به دلایل گوناگون از جمله ساختارجاافتاده قدرت، تجربه و تمرکز و آمادگی آن (از جمله قاطعیت در سرکوب و قطع ارتباطات و دیگرتمهیدات …)، انفجارحضورموج های نخستین قیام آن گونه که لازم بود و با همان سرعتی که لازم بود نتوانست در تناسب با گستره جغرافیائی خود به گستره عمقی یعنی توده ای کردن خود و به روی صحنه آوردن سریع بخش های وسیعی تری از مردم و لایه های گوناگون اجتماعی دست یابد. شکاف بین این دو بدلایل مختلفی از جمله شدت خشونت و آسیب پذیری آن نسبت به آستانه خشونت آن هم در یک جامعه انباشته شده از خشم و نفرت و تحقیر، و تحریک پذیری جنبشی که جوانان در آن نقش مهمی دارند بخصوص که خود رژیم هم با توسل به انواع ترفندها و تاکتیک ها بر خشونت افزائی آن سرمایه گذاری کرده باشد نتواست با آهنگ لازم پرشود. در شرایطی که دشمن از تجربه و آمادگی و عزم و باید به آن ها افزود از درندگی برخوردارباشد، ورودجنبش به فازدوم اگر آمادگی برای گستراندن سریع دامنه جنبش وجودنداشته باشد طبعا با چالش مهمی مواجه می شود. با این همه در قیاس با خیزش سال ۹۶ جنبش چندگام مهم به جلوترآمده بود و طرح چالش فوق که طبعا باید یکی از درس های انقلاب ناتمام اخیرباشد نباید به معنی نادیده گرفتن توان آن در گسترش هم در ُبعدجغرافیائی و هم ُبعدتوده ای کردن خود با هدف سراسری کردن خود باشد.
با این همه چنین پارادوکسی خود ریشه در نحوه آرایش طبقاتی-اجتماعی نیروی بسیارگسترده اعم از تهیدستان، حاشیه نشین ها و یا در شرف تهدید به حاشیه نشینی و … یعنی آن انبوه وسیع خشمگینی که جایگاه مشخصی در نظام تولیدی و کارندارند و هرروز هم که می گذرد با توجه سیاست غارت و بحرانی حاکمیت بیش از پیش بر کمیت بسیاربالای آن ها افزوده می شود با بخش هائی که بهر صورت هنوز دارای جایگاه مشخصی مثل کارکران شاغل کارخانه ها و یا معلمان و پرستاران و… دارد. گرچه در حوزه مطالبات آن ها به همدیگر نزدیک ترشده اند، اما بنظر می رسد هنوز در حوزه نوع عمل و چگونگی نبرد اجماع و هماهنگی بین آن ها شکل نگرفته است که بی تردید خود از چالش های مهم سراسری شدن مبارزه محسوب می شود.
۴– پیروزی یا نمایش پیروزی؟
تولدانقلاب نوین مردم ایران همانطور که در یادداشت های قبلی اشاره شد چه بسا نیازمندیک دو و سه و.. خیزش یا انقلاب باشد. در خیزش اخیرحتی ادعای پیروزی و پایان دادن به آن جز حذف صورت مسأله و تقلیل سلسه نبردها به یک نبرد نیست. آتشی که هم چنان زیرخاکسترسرکوب زنده است، آن هم در شرایطی که هم چیز مستعدشعله ورشدن مجددآن است. رژیم در محاصره بحران های سترگ متعدد و در کوچه و موقعیت بستی قرارگرفته است که راه فراری بر او متصورنیست. تحریم ها و بحران هسته ای که به لحظه های خطیر و انفجاری خود نزدیک تر می شوند، وضعیت متزلزل رژیم در منطقه هم چون ژاندارم خودخوانده ای که پروبالش ریخته است، اقتصادورشکسته و کسری نجومی یک دولت نفتی فاقد درآمدهای نفتی که در آن به گفته روحانی درآمدهای مالیاتی حداکثرمی تواند یک سوم کسری بودجه را پوشش می دهند، سرشکن کردن اقتصادبدون نفت و اتخاذسیاست های انقباضی و ریاضت کشانه و بیکاری و تورم افسارگسیخته اجتناب ناپذیراست و در این میان تضادها و شکاف های درونی را هم دیگر نمی توان با وصله و پینه بهم دوخت. چنان که بخشی از اصلاح طلبان هم ناگزیرشدند و لومصلحتی در بیانیه خودعملا رژیم و تیراندازی و سرکوب او را موردانتقاد قراربدهند و محمدخاتمی که در چنین لحظاتی در خوش خدمتی به نظام و توصیه آرامش به مردم پیشدستی می کرد، تا کنون سکوت معناداری پیشه کرده است (گرچه نتواند آن را ادامه دهد و نهایتا بسودنظام موضع گیری کند). و مهم تر از همه شکل گیری یک آرایش طبقاتی بزرگ از تهیدستان و جوانان و کارگران و بیکاران و حتی طبقات متوسط درحال سقوط به دره فقر و حاشیه نشینی است که در حکم شکل گیری گسل های بزرگ اجتماعی است که هرلحظه می تواند به زمین لرزه بزرگی بیانجامد، چنان که پایگاه اجتماعی خیزش اخیر اساسا بردوش آن ها بود. نارضایتی عمیق ۸۰ درصدمردم زیرخط فقر و پیوندمستقیمی که بین مطالبات اقتصای و سیاسی آن ها برقرارشده است، چنان که خیزش اخیر حول افزایش قیمت بنزین بخوبی آن را به نمایش گذاشت و بالأخره صلبیت قدرت و فقدان انعطاف پذیری و قابلیت عقب نشینی به موقع سیستم که نگران فروپاشی کامل خوداست و هرلحظه پل های پشت سرخود را خراب می کند و حرکت به سمت نقطه بازگشت ناپذیر و دیواره های بن بست کامل هردم نزدیک تر می شود، همه و همه نشان دهنده آن هستند آن چه که رژیم پیروزی خود می خواند و جزاین هم نمی تواند، جز فراراز این ستون به آن ستون و حرکت در متن یک موقعیت بن بست نیست. و این درشرایطی است که تجربه نشان می دهد توان خود ترمیمی جنبش، کاستن از فواصل برآمدها، و دامن زدن به نبردهای موضعی در فواصل آن، سریع تر از توان خودترمیمی و بازسازی رژیم است. خامنه ای در سخنان اخیرش با اعلام باصطلاح پیروزی و عقب نشینی دشمنان و اشرار، یک باردیگر از تداوم تحریم ها و از یک اقتصادپادگانی، اقتصاد در شرایط جنگی، و متکی به داخل سخن می به میان آورد که بیانگراصراراو بر ادامه همان سیاست های بن بست آفرین تاکنونی است و این در حالی است که نمایش انتخاباتی مجلس فرمایشی، آن هم پس از روسیاهی های اخیر در پیش است و او ناگزیراست که با جیب خالی و اتوریته پنبه شده همزمان در چندین جبهه به جنگد و بدیهی است که در میان این جبهه ها، جبهه ای که مردم گشوده اند، مردمی که چیزچندانی برای از دست دادن ندارند، تعیین کننده است و بیش از همه کل رژیم را در ترس و بی قراری قرارداده است.
نشانه گذاری ها!
۵– تهاجم جنبش تهیدستان به نمادهای مالی (رژیم حتی از حمله به ۱۰۰۰ بانک خبر می دهد) و نمادهای قدرت و مذهبی، خواهی نخواهی آماج های اصلی جنبش را نشانه گذاری کردند. آمیزه ای از استبدادمذهبی و سرمایه فلاکت آفرین، هم چون دشمن پیش رو، حاصل تجریه زیسته مردم ایران از چهاردهه حاکمیت حکومت اسلامی است. بی تردید تهاجم مردم به چنین آماج هائی که هنوز هم ابعادکمی آن روشن نشده است، بخوبی محتوای مطالبات مردم را که همانا ضدسرمایه داری و ضداستبدادی- مذهبی است به نمایش می گذارد. با این همه بسیار مهم است که گفتمان جنبش متناسب با چنین محتوا، بیش از پیش شفاف و درخشان شود، تا موج سوارانی که فی الواقع اختلاف بنیادی و ماهوی با سیاست های نئولیبرالیستی و ریاضت کشانه رژیم و از جمله در موردهمین سیاست افزایش قیمت بنزین سوای شیوه آن ندارند، و رژیم هم عمدا بی میل نیست برای نمایش باصطلاح مستضعف نوازی و استقلال آن ها بادی به پره های آن بدمد، نتوانند از فقدان شفافیت لازم گفتمان مردمی و ارایش مناسب با آن بهره برداری کنند. به اندیشه و نظرو گفتمان تبدیل شدن پراتیک و مطالبات اجتماعی جاری مردم بی گمان یکی از چالش های مهم پیشارو است.
چه می توان کرد؟
معمولا پرسش کلاسیک «چه بایدکرد»است؟ پرسشی که خواستگاه آن نه واقعیت زنده و بکر و فرارونده و انفجاررخدادگونه جنبش ها، بلکه بیشتر تحمیل برساخته های متکی برهویت های ثابت و کلیشه شده و نظم از پیش مقرر و استناجات برآمده از آن ها، هم چون سلسله مراتب، فرم ها و اشکال پیشینی و رهبری و مفصل بندی جنبش ها است که خود برآمده از نظام های هرمی-طبقاتی است و حال آن که هستی اجتماعی جنبش ها اساسا به شکل افقی حرکت می کند. در حقیقت همین نوع پاسخ های از قبل مقرر و پیشینی، پاسخ هائی که از نیازهای درون ماندگار و واقعی جنبش نروئیده باشند، به این نوع کنشگری ها و دخالت گری ها خصلت استعلائی، ماورائی، اقتدارگرایانه و از بالا می دهند. امروزه اما آن ها به عنوان دیرندهای رهائی بالکل بلاموضوع شده اند. بهمین دلیل شال و کلاه کردن جنبش ها با این گونه مفاهیم و سازه های مرتبط با آن ها، جز بیان نابهنگامی و کوییدن آب درهاون نیست. بنابراین می توان و باید بجای آن از «چه می توان کرد» بر اساس خیره شدن به به ماهیت و ویژگی های آن چه که پیشا روی ما در حرکت است و حضوردر آن و نه برآن پرسش کرد. در این مورد اگر بخواهیم از اصطلاح ژیل دلوزبهره بگیریم می توانیم جنبش ها، شبکه ها و نوع سازمان یابی آن ها را هم چون ریزوم هایی در نظر بگیریم که ساقه هایشان به شکل موازی و بسیارگون بجای به رو به آسمان رفتن در زیرخاک منتشر می شوند و در هرنقطه خود جوش جوانه می زنند، به گونه ای که حتی قطع یک یا چند ساقه نتواند رشدآن را متوقف کند. در یک نگاه کلی برای این جنبش ها هیچ مدخل و خروجی ثابت و کنترل شده و قائم به مرکز و یا مراکزثابت و از بالا به پائین ندارد و در مغایرت کامل با نظم بطلمیوسی است (در نظم بطلمیوسی کائنات زمین مرکزعالم بود و منظومه شمسی و ستارگان و .. همه به دورآن می چرخیدند) و بهمین دلیل ورودی ها و خروجی های بیشماری وجود دارند و هرکس و هرجریانی می تواند از هرکجا و هر ورودی به سهم خود و با ابتکار و خلاقیت خود با پیوستن به امرمشترک و مطالبات مشترک در عین تکثر و رنگارنگی در آن مشارکت کرده و به سهم خود در تقویت و تعمیق و هم آهنگی و حتی نقد آن ها، هم در جهت اشتراکات و هم ابراز تفاوت ها بکوشد. البته این به معنای آن نیست که خطرات برشمرده در بالا این جنبش ها را تهدید نمی کند و چالش های متعددی وجود ندارند. بلکه تنها به آن معناست که پویش و رشدآن ها بر چه پایه هائی استواراست و نیروهای مدافع رهائی از سلطه مناسبات قدرت و سرمایه بر کدام بستر و روندها کنشگری کنند، آن را تقویت نمایند و بر چالش ها و نقصان ها فائق آیند. هم چنین آن به معنای همه باهم بودن بی توجه به امرو آماج های مشترک نیست. برعکس همه باهم بودن به معنای متصل شدن به هم بر پایه امرمشترک با حفظ تفاوت ها و اتصال یافتن و جدا و اتصال شدن در تقاطع های مختلف از ویژگی این جنبش هاست. بهر صورت، جنبش ها و پارادایم های جدید تناقض ها و معضلات خود را دارند، اما پویش آن ها خود درگرو مواجه و دست و پنجه نرم کردن با چنین معضلاتی است.
با چنین نگاهی چه بسا خودپرسش بخشی از پاسخ باشد که توسط خودکنشگران و پرس وجوکنندگان در عمل اجتماعی و بحث و گفتگو پاسخ می گیرد. البته که برای آن ها نیز پاسخ های پیشینی و تقدیرشده ای در قفسه های تاریخی و یا پرکردن نقاط خالی جدول بر پایه آن آموزه ها وجود ندارد. در نقطه ای که هم اکنون ایستاده ایم و اتفاقاتی که در همین یک هفته شاهدش بوده ایم می توان به شماری از عرصه ها و ورودی های مشخص جنبش با هدف حضوردر جنبش بجای حضور برجنبش و تقویت آن اشاره کرد:
–ترمیدورضدانقلاب:
چنان که برهمه دانسته است رژیم با سبعیت، مشت آهنین و سرکوب بسیاربیرحمانه و بگیرو به بندهای گسترده، توانست ولو موقتا اوضاع را کمابیش به کنترل خود در آورد. در چنین دوره هائی سیاست ترور و سرکوب خشن بخشی از تکاپوی شناخته شده مستبدین حاکم برای زهرچشم گرفتن از جامعه و فعالین جنبش است. بخشی از این ترمیدورضدانقلابی در گرماگرم میدان مبارزه و در فضای قطع ارتباطات و فریادآی خشونت آی خشونت برای برای پنهان کردن چهرواقعی عاملان تولیدخشونت و مشخصا آن چه که توسط عوامل مستقیم سرکوب در میدان مبارزه صورت گرفت است که باید تماما ابعادآن با تمام جزئیاتش افشاء و برملا گردد. علاوه برآن بخش دوم سیاست ترمیدور پس از کنترل اوضاع و از طریق شکنجه و بگیر و بندی ها بر دستگیرشدگان، خانواده ها و کنشگران و فعالان و جامعه ای اعمال می شود که جرئت کرد است دست به چنا نافرمانی بزند. یکی از اهداف مهم فریاد« آی خشونت آی خشونت» رژیم، مشخصا برای تحت الشعاع قراردادن آن بخش خشونت برهنه ای است که در صحنه عمل با زدن تیرهای خلاص به پشت سرتظاهرکنندگان مرتکب شده است و خود می داند که جهان و افکارعمومی نمی تواند به سادگی از آن ها بگذرد. و بهمین دلیل با وقوف به این که نمی توان آن را پنهان نگهداشت و کلا نفی کرد، شروع به زدن نعل وارونه کرده است: ارتکاب به چنین جنایت ضدبشری و فرافکنی احمقانه و طبیعی جلوه دادن و یا ابهانه تر از آن متهم کردن خودتظاهرکنندگان به شلیک به خود! آن را می توان به روشنی از زبان کارگزاران سرکوب مشاهده کرد: رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح، در مورد کشتهشدگان و مجروحان سرکوب اعتراضات اخیر ایران گفت که در اتفاقات اخیر «ممکن است کسی هم به صورت عبوری لطمهای خورده باشد، که این اتفاق نیز در جنگهای شهری طبیعی است.
در فرازدیگری از این گونه اعتراضات ضمنی جنایتکاران نعل وارونه جناب معاون فرمانده از ابعادقساوت و خشونت وصف نشدنی رژیم تکان دهنده تراست:
علی فدوی، جانشین فرمانده سپاه، روز یکشنبه سوم آذر گفت: «در جریان اخیر، خیلی از مردم در حالیکه از فاصله یک متری و یکونیم متری از پشت به آنها شلیک شده بود، کشته شدند و این یعنی گلوله از میان خودشان شلیک شده است. وی با ادعای اینکه عاملان کشتار معترضان، «یک مشت شرور» بودند که «به تحریک دشمنان» این کار را کردند، افزود: «پزشک قانونی حتما گزارش میدهد. به شکم بسیاری از مردم از فاصله یک متری یا نیم متری شلیک شده است و کشته شدند یعنی آنها با کلتهای خفیف مردم را کشتند.
افکندن چنین جنایت تکان دهنده ای به گردن خودتظاهرکنندگان دست خالی و بدون وجود کوچکترین توجیهی برای آن ، براستی وقاحتی چنان مشمئزکننده است که یادآوربدترین جنایت های تاریخی و از جمله کشتن غیرنظامیان توسط ارتش سایگون است که تنها از دست رژیم هائی که شهروندان خود را دشمن خطاب می کند و از مزدوران تهی از هرگونه احساس انسانی بر می آید. تاکتیک فراربه جلو و دست پیش گرفتن در حقیقت اعتراف ضمنی رژیم جنایتکاری است که نگران افشا شدن آن ها و گشوده شدن پرونده تازه ای از جنایت علیه بشریت خود است.
– توطئه دشمنان و نمایش قدرت! عجیب نیست که مهمترین تکاپوی رژیم در پی پنبه شدن اتوریته و اقتدارنظام، ترمیم و بازسازی آن از طریق رجزخوانی و به رخ کشیدن ته تغارپایگاه باصطلاح مردمی خود باشد. قدرت نمائی به صورگوناگون از جمله تشکیل دادگاه ها و اعتراف گیری و فشاربه معترضان دستگیرشده و تبلیغات دروغین حول خیزش مردم ترتیب دادن اعترافات و گزارش های جعلی تماما تلاش مذبوحانه ای است برای پوشاندن پیکرنهیف و پوسیده اقتدارش. دیگرتاکتیک شناخته شده برای در هاله قراردادن جنایت های خود، تاکتیک شناخته شده رژیم مبنی بر تفکیک اکثریت ناراضی از اقلیت باصطلاح تندرو با انگ های کسانی که مرتکب خشونت شدند، مزدورخارجی هستند، که هدفی جز توجیه خشونت بکارگرفته خود و سرکوب نثصثت. بنابراین خنثی کردن همه این نوع تلاش های مذبوحانه و جهانی کردن ابعادخشونت و ترورهای دولتی از دیگرعرصه های مهم مبارزاتی پسانبردبزرگ با هدف خنثی کردن ترمیدورضدانقلاب است.
–موج بزرگ و خیزش های سراسری حتی اگر سرکوب شوند و تا برآمددوباره اشان و در فواصل آن ها، آن هم در یک جامعه اشباع شده از نارضایتی چه بسا موجب برانگیختن موج های تازه ای از نبردهای موضعی بخش های مختلف جامعه حول مطالبات گوناگون گردد. همانطور که پس از سرکوب جنبش ۹۶ هم بدرجاتی با آن مواجه شدیم، اکنون نیز می تواند با ابعادبیشتری صورت گیرد که خود برای حفظ روحیه مبارزاتی و فرسایش مداوم رژیم و آماده کردن جامعه برای خیز های بزرگ بعدی ضروری هستند.
– همانطور که اشاره شد، جنبش جوانان و تهیدستان و بیکاران و به حاشیه پرت شدگان و یا کارگران شاغل واحدهای بحران زده و حتی بخش وسیعی از طبقات میانی (که بسیاری از آن ها زیرخط فقر ۷ میلیون تومانی قرارمی گیرند) در حال پرت شدن به ناکجاآبادحاشیه نشینی و گسترش صفوف قرایب به ۲۰ میلیونی آن هستند. آن ها نارضایتی خود را در حمله به نمادهای انباشت و غارت و استثماروحشیانه هم چون بانک ها و مؤسسات و شرکت های بزرگ که نمادغارت و قدرت هستند، و در یورش به نمادهای سرکوب و نیز نمادهای مذهبی وابسته به قدرت نشان دادند. از همین رو مشارکت فعال در تعمیق گفتمان معطوف به این پراتیک اجتماعی به عنوان آماج اصلی جنبش، درکنار افشاءماهیت طبقاتی و سیاسی موج سواران در کمین نشسته، یکی دیگر از عرصه های ورودبه جنبش است.
در وضعیت بن بست!
– گرچه تمام تلاش رژیم صرف وصله پینه کردن اتوریته پنبه شده خوداست؛ اما ریسیدن دوباره چنین اتوریته ای ناممکن بوده و در فضای پس از خیزش اخیر، رژیم حتی موقعیت تا کنونی خویش را هم از دست داده است و با پروبال قیچی شده و متزلزل مجبوراست ادای پروازکردن در بیاورد. معضل اصلی رژیم آن است که در وضعیت بن بست و محاصره شدگی کامل قرارگرفته است و از هرطرف باید با بحران های لاعلاجی که همزمان تنوره می کشند دست و پنجه نرم کند. شکاف پرنشدنی بین او و مردم به سطح تازه ای رسیده است که عملا جامعه را دوقطبی کرده است: سیستم و حامیانش در یکسو و اکثریت بسیاربزرگ جامعه ناراضی و خشمگین با طیف های گوناگون، بویژه آتش فشانی شدن بخش های وسیعی از به حاشیه پرت شدگان و یا در حال پرت شدن در سوی دیگر. بحران اقتصادی رژیم در تمامی مؤلفه های اصلی خود بارزشده و عملا اگر نه هنوز کامل که نیمه ورشکسته است و همه مردم و حتی بخش های اقتصادی آن را دریافته اند و در نگرانی و نا امیدی از آینده غوطه ورند. چنان که مداخل دولت برای تأمین هزینه های به گفته روحانی اداره کشور و پرداخت هزینه های جاری دستمزدی جمعیتی بزرگ و تأمین بودجه نهادهای گوناگون و …. با کسری بزرگ و پرنشدنی مواجه است. و این درحالی است که رشدتورم رسمی بالای ٪۴۰ است و روزبروز زندگی بر مردم بخصوص آن ۸۰ درصدنیازمندیارانه های دولتی که در زیرخط فقر قراردارند غیرقابل تحمل تر می شود. سرشکن کردن اقتصادبدون نفت که موج اول آن به شکل شورش بنزین خود را نشان داد و تازه اثرات تورمی آن بر سایراقلام زندگی آغازشده است، تنها مورد از سیاست های ریاضتی و تعدیل قیمت ها نیست. گرچه موضوع بنزین بدلیل سهم مهمی که در سبدمعیشتی بسیاری از همین لایه های تحت فشارداشت برانگیزاننده بود، اما افزایش قیمت سایرمایحتاج حیاتی هم کمتر از آن نیستند. از سوی دیگر فساد و رانت خواری و بخوربخور چنان در نظام ریشه دوانده و نهادی شده است و نفوذآن ها چنان است که دولت جرئت افزایش مالیات آقازاده ها و صاحبان ماشین ها و خانه های لاکچری آن چنانی را ندارد و دیواری کوتاه تر از دیوارمردم کف خیابان و کارگران و زحمتکشان گیر نمی آورد. علاه براین ها تشدیدفشارهای جهانی و بحران تحریم ها و بحران هسته ای که خود به سمت بحرانی شدن بیشتر می رود، بحران اقتداررژیم در منطقه ای که خود را ژاندارم خود خوانده آن جا می داند، با برگشت موج های اعتراضی در مناطق تحت نفوذش به سوی او دارد به نقطه ضعف او و باری گران بردوشش تبدیل می شود و بالأخره باید به مناقشات درونی و خلع ید از همان اختیارات اندک نهادهای گوناگون و تمرکزبیش از پیش قدرت در نوک هرم قدرت اشاره کرد که جملگی بیانگرگیرافتادن رژیم در یک تله و موقعیت کاملا بن بستی است که هرچه جلوتربرود به دیواره های نهائی آن نزدیک تر می شود. نقدا تنها اهرم رژیم همان سرکوب و کشتار در عین فرسایش شدیداست.
– نظر به تجمیع بحران ها و این که پارادایم اسلام سیاسی آن هم با واپسگرایاترین قرائت به اوج گندیدگی خود و به آخرین سنگرها و بزنگاه هایش رسیده است، و با توجه به این که توان خود ترمیمی جنبش از توان رژیم برای بازتولیدخود سبقت گرفته است و اساسا رژیم با بحران حادبازتولیدخود مواجه شده است، و با توجه به مؤلفه هائی چون بحران و مطالبات معیشتی و فروپاشیدن مشروعیت گفتمانی و با به حرکت در آمدن گسل های بزرگ تهیدستان و به حاشیه پرت شدگان، جنبش می تواند با ترمیم و نفس تازه کردن خود هم آهنگ ترکردن صفوف خود باردیگر، بدون آن که بتوان در مورد زمان و نوع وقوع آن پیش بینی قطعی کرد، نبرد های بزرگ خود را علیه رژیم قرارگرفته در بن بست آغازکند. بهرحال همانطور که اشاره هم شد چه بسا برای افکندن رژیمی چون رژیم کنونی ایران ناگزیرباشند که حتی چندین انقلاب و خیزش بزرگ راه بیاندازند.
–نقشه راه: در دنیای به هم تافته ای که سرمایه داری به شکل ناموزونی در جهانی که دهکده اش می نامند و جوامع و دولت- ملت های آن هم چون ظروف مرتبطی بهم متصل شده اند، جنبش های نوین اجتماعی بویژه در مناطقی مشابه ما خود را در برابرسلطه و یکه تازی قدرت های به هم تافته ای از سرمایه حکومت های استبدادی و فاسد و بعضا مذهبی مواجه می بینند. گرچه این جنش ها هرکدام مشخصات ویژه خود را دارند، اما وقوع آن ها به خصوص درحلقه های ضعیف، مهمترین اهرم های مقاومت و تغییر را تشکیل می دهند. در نقاطی که حکومت های ارتجاعی و مستبد بدلیل منافع و تمرکزقدرت تن به عقب نشینی نمی دهند و دارای ساختارهای صلبی هستند، این جنبش ها بسته به توان خود حتی به سمت و سوی قیام های سراسری و درهم شکستن ساختارهای قدرت هم خیز برمی دارند. با این همه همانطور که تجربه ها و الگوهای متعددی از فرجام تجربه تسخیرقدرت نشان داده اند، سر از ناکجا آباد در می آورند. از همین رو جنبش ها علی العموم قصد تسخیرقدرت سیاسی به معنای از آنِ خودکردن آن را ندارند. چرا که اساسا قدرت مرده و جداشده از بدن جامعه ( از قدرت زنده) جز به معنای زین کردن قدرت علیه خودجنبش و قرارگرفتن آن تحت تسلط مستبدین داخلی و سرمایه داری جهانی و طبقات فرادست و سرکوب نبوده است و لاجرم این دولت ها باصطلاح هرچه مردمی تربوده اند به همان اندازه فربه تر و هیولائی تری قدعلم کرده اند. از همین رو به عنوان سنتزبیش از صدسال تجربه و عملکرددو الگوی اصلی قرن بیستم تا لحظه کنونی، یعنی از آن چه تحت عنوان سوسیالیسم دولتی و انقلابی در بلوک شرق به اجرا در آمد تا آن چه که به نام سوسیال دمکراسی مدعی رفرم در سیستم سرمایه داری در غرب تجربه شد، امروزه با پاردایم جدیدی مواجه هستیم که خود را در فراتررفتن از آن دومدل نشان می دهد. اگر در نظربگیریم که شکل دادن به دولت های انتقالی برای تحقق سوسیالیسم و عدالت اجتماعی و دموکراسی رادیکال تر و البته پژمرده ساختن خوددولت ها در طی چنین روندی، از زمان مارکس ( برنامه گوتا ) راهبردی بوده است که ماحصل آن صرفنظر از برخی دست آوردهایش، اما در کلیت خود نتوانسته است به هدف خود برسد و در جهتی معکوس منجر به شکل گیری دولت های همه توان و نهایتا هموارکردن مسیرپیروزی سرمایه داری و تعرض های عنان گسیخته آن به زندگی و مطالبات برابری خواهانه و فقدان یا تضعیف دموکراسی شده است. امروزه اما ماحصل آن تجربه های سترگ و البته بعضا ارزنده و اکثرا تبخیرشده و از دست رفته بویژه در زمانه ای که سرمایه داری جهانی بسیار فربه و نیرومند تر شده و منجر به شکاف های بزرگ و عدم تعادل بیشترشکاف های طبقاتی و یا وقوع فاجعه محیط زیستی و تغییرات اقلیمی و بحران دمکراسی شده است. در حالی که دولت های برگزیده شده به سادگی تبدیل به ابزاردست آن ها می شوند و فراتر از آن در شرایطی که صلح جهانی جهای تهدید شده و مسابقه تسلیحاتی و جنگ های تجاری افزایش پیدامی کند و رشداقتصادی کاهش، این ها بعلاوه بحران بزرگ مهاجرت و پناهندگی و جنگ های نیابتی و ظهورجریانات نوفاشیسم همگی از وقوع بحرانی بزرگ خبر می دهند که جهان کنونی دستخوش آن است و منشأاصلی آن هم رشدفوق العاده سرطانی بورژوازی جهانی از یکسو و بی خاصیت شدن دولت ها، هم چون میانجی های موجودجامعه برای بهبودخدمات و اداره دموکراتیک تر جوامع بشری از سوی دیگراست؛ در چنین شرایطی جنبش های جدید با توفندگی و ابعادبیشتری به میدان می آیند و به گفته برخی از صاحب نظران و پژوهشگران میزان اعتراضات دارد به وضعیت سال های ۱۹۶۰ نزدیک می شود. جنبش های جدید راه های پیشروی تازه ای را برای گشودن بن بست ها می گشایند: تا زمانی که دولت ها، هنوز برقرارند و جامعه بشری هنوز قادر نشده است که جایگزینی برای آن ها پیداکند، از طریق اعمال فشارحداکثری بر دولت ها و سیستم های مسلط کنونی به هدف تبدیل آن ها به نوعی دولت های انتقالی و خدمات اجتماعی و خادم جامعه تا خادم سرمایه را تجربه می کنند. این آن راه گشوده ای است که جنبش ها با تصرف فضای عمومی شهرها و میادین که البته می تواند و باید بتواند (با ارتقاء خود) با تسری گستره قلمروزدائی و قلمرو گذاری های خود به همه حوزه های زیست و زندگی اعم از مناسبات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و…. تؤسعه و تعمیق پیداکند، در تحقق آن کوشاهستند. به عنوان مثال تحولاتی که در لبنان و عراق و شیلی و یا سودان و به درجاتی در الجزایر و یا حتی در فرانسه و نقاط دیگر در جریان است، با در نظرگرفتن ویژگی های محلی، درگیرتحقق روندهستند. این که تا چه حد بتوانند بورژوازی جهانی و حکومت های وابسته به آن ها را به عقب برانند، نتیجه و فرجام آن چه باشد هنوز معلوم نیست و همانطور که اشاره شد تجربه گشوده ای است. مهم آن است که بدانیم وضعیت کنونی در مقیاس جهانی در مسیربن بست است و وخامت بحران ها تا آن درجه است که جوامع بشری بویژه در حلقات ضعیف و آن جا که با انباشت بیشتربحران مواجه هستند نمی توانند دست روی دست بگذارند. آن ها ضمنا در جریان آزمون و خطا و پبیشروی و عقب نشینی و یا حتی شکست در حال تجربه آنند. بار دیگر باید تأکید کنم که چالش ها براستی کم نیستند. در همین منطقه ما خطراتی چون ظهورداعش ها و جنگ های داخلی و یا ظهوردیکتاتورهائی چون السیسی و .. وجود دارند که این جنبش باید با در نظرگرفتن همه این نوع خطرات و احتمالات پیشروی کنند.
آن ها خیابان ها را اشغال می کنند، مجامع خود بنیاد خویش را تشکیل می دهند، پادقدرت موازی در فضا مکان های اشغال شده به وجود می آورند، به طرح مطالبات کلانی چون تغییرقانون اساسی و دولت های فاسد و بی خاصیت و نظایرآن می پردازند، دموکراسی مستقیم در این جنبش ها نقش مهمی دارد و سایرحلقه ها و میانجی ها اگر ضرورتی برای ایجادآن احساس شود هم موقتی هستند و با اختیارات محدود و هم تابعی از نیازها و شکوفائی آن. بهرحال تجربه پرشکوهی است برآمده از سنتزتجربه های بزرگ و سرنوشت ساز و شکست خورده قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم. راهی است گشوده و متفاوت و ابداع سیاست نوینی که توسط حضورمستقیم مردم و خودآفرینی آن ها خلق می شود…
آن چه شاهدش هستیم تقابل قدرت زنده و جاری در بدن های جامعه با قدرت مرده، جداشده و تصاحب و انباشته شده ای که می توان آن را به سخن ژیل دلوز آرایش بدن های با اندام در برابر بدن های بدون اندام و تقابل هستی اجتماعی نوین با وانموده ها نامید!
تقی روزبه ۲۵ نوامبر۲۰۱۹