در سرتاسر جهان، خشونت روش اصلی است و ابعاد زندگی را فرا میگیرد. در جایی به شکل اقتصادی، در جایی به شکل نظامی، در جایی به شکل مذهبی، در جایی به شکل «فرهنگی» و در همه جا به شکل اجتماعی که خشونت بر ضد زنان، نمایانترین شکل آنها است. از این خشونتها، مهمترینشان، در سکوت، اعمال میشوند:
❋ فهرستی از مهمترین خشونتها که در سکوت اعمال میشوند:
1. خشونتی که در شکل اقتصادی، همه روزه، بکار میرود: از جمله، یک میلیارد انسان قربانیان گرسنگی هستند و در سکوت این خشونت را تحمل میکنند. و بسا بیشتر از آنها، مردم جامعههایی هستند که گرفتار تغذیه ناقص و سوء تعذیه و گرسنگی هستند.
2. خشونت در شکل اقتصادی – اجتماعی: در جهان امروز، نابرابریها روزافزونند و قشرهای میانه به قشرهای پایین میپیوندند. جامعهها دارند به دو طبقه بسته به روی یکدیگر تبدیل میشوند. طبقه بزرگ، گرفتاران فقرهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هستند.
3. خشونت برضد زنان در سرتاسر جهان. سکوت در برابر این خشونت، در غرب، به تازگی، دارد میشکند. اینکه اعتراض دوام مییابد و یا سکوت آن را محو میکند، در آیندهای نه چندان دور، معلوم خواهد شد.
4. برضد کودکان: طبق گزارش یونیسف در سال 2017 ، 300 میلیون دختر و پسر، یعنی کودکان 3 تا 4 ساله از طرف والدین و سرپرستهاشان مورد آزار و تنبیه جسمی قرار میگیرند. در هر ۷ دقیقه یک کودک یا نوجوان در دنیا بر اثر اعمال خشونت کشته میشود. در آمریکا بیشتر کودکان یا پسران نوجوان سیاهپوست در سنین ۱۰ تا ۱۹ سالگی هستند که بر اثر خشونت کشته میشوند. عده نوجوانان سیاهپوستی که در آمریکا بر اثر خشونت کشته میشوند ۱۹ بار بیشتر از کودکان سفیدپوست در این کشور است.
کورنلیوس ویلیامز، کارشناس یونیسف به ۳۰ کشوری که آمارشان در دسترس است اشاره میکند و میگوید: از هر ده کودک، ۶ نفرشان با کتک “تربیت” میشوند و از هر ده کودک یک ساله یکی با سیلی یا توسری مجازات میشود. از هر ۴ کودک زیر ۵ سال، یکی از آنها یعنی حدود ۱۷۶ میلیون کودک، زیر دست مادری بزرگ میشود که توسط شریک زندگیاش مورد آزار قرار میگیرد. بنابر این دادهها حدود ۱۵ میلیون دختربچه و زن نوجوان در سنین ۱۵ تا ۱۹ سالگی مجبور به داشتن رابطه جنسی شده یا مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند. این آزار عمدتا از سوی افراد خانواده یا آشنایان بوده است.
در ایران، از آبان ۹۶ تا فروردین ۹۷، ۱۶ هزار مورد کودک آزاری گزارش و ثبت شده است که البته اورژانس اجتماعی بهزیستی معتقد است آمار واقعی بسیار بیشتر است چون خانوادهها از ترس امنیت و آبرو خیلى از موارد را گزارش نمیکنند! بیشترین درصد آمار خشونتهای خانگی مربوط به کودک آزاری کودکان زیر ۱۰ سال است. رضا جعفریسدهی، رئیس اورژانس اجتماعی کشور میگوید: «براساس آمار ما، میزان کودک آزاری به طور تقریبی در سن یکسالگی حدود ۷ر۷ درصد، در ۲ تا ۴ سالگی ۱۸ درصد و در ۵ تا ۷ سالگی ۲۰ درصد است. همچنین اعمال خشونت در سنین ۸ تا ۱۰ سال ۵ر۲۲ درصد، ۱۱ تا ۱۳ سال، ۲ر۸ درصد و در ۱۶ تا ۱۸ سال، ۱ر۵ درصد است.»
5. خشونت رﮊیمهای استبدادی بر ضد مردم خود. خشونتها در شکل اقتصادی و تبعیضهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در سکوت اعمال میشوند. اما خشونتهای سیاسی وقتی از اندازه میگذرند، اغلب، گذرا، خبری در باره آنها انتشار مییابد و گاه سکوت میشکند اما دوباره برقرار میشود. دولت سعودیها و دولتهای آسیای میانه، در پس حصار عایق سانسورها، خشونت بکار میبرند. باید جنایتی از نوع قتل قاشقچی روی دهد تا که مدتی در باره آن گفته و نوشته شود و باز سکوت برقرار گردد. جنبش آبان ماه مردم ایران، در کشور در بسته انجام گرفت. وسائل ارتباط جمعی، بس نایکسان، بدان پرداختند.
6. خشونت برضد مردمی با دستآویز کردن دین و ملیت و قومیت آنها: سکوت در باره ایغورهای شین جیانک چین، تازه دارد میشکند. شماری از روزنامههای معتبر غرب (هفده رسانه) حاصل تحقیق خود را در باره اردوگاههای چین و خشونتی که برضد ایغورهای مسلمان بکار میرود، انتشار دادهاند. لوموند (26 نوامبر 2019)، علاوه بر سرمقاله و بخشی از صفحه اول، از صفحه 2 تا 6 را به جنایت برضد بشریت توسط رﮊیم چین اختصاص دادهاست. یک میلیون انسان، به جرم تعلق به اقلیت ایغور و مسلمان بودن، در اردوگاههای سری، مغز شویی میشوند.
7. خشونتی که بنام دین و مرام و ملیت و قومیت، در سکوت، اعمال میشود. قربانی نوع دینی و مرامی و قومی آن، مردم ایران و عراق و سوریه و لبنان و یمن و لیبی و… هستند.
لوموند (25 نوامبر 2019) افزون بر سرمقاله که در باره ایجاد «حمام خون» توسط رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، صفحههای اول تا سوم خود را به دو جنبش، یکی جنبش مردم ایران و دیگری جنبش مردم عراق اختصاص دادهاست: نصف صفحه دوم، عکسی است از خامنهای و «طلبهها» که پای درس او نشستهاند و در صفحه سوم، عکسی از عراقیهای در جنبش درج است که عکس سیستانی را در دست دارند. اختصاص نصف صفحه به عکس خامنهای و «طلبه»ها یعنی اینکه نیاز به شرح و بسط نیست: ایران را این شخص حمام خون کرده است. و بنام دین، ایران را حمام خون کرده است. و عنوان صفحه سوم این است: در عراق، آیهالله سیستانی از جنبش اعتراضی مردم حمایت میکند. بدینسان، دو اسلام، هر دو مذهب شیعه، اما یکی ضد دیگر:
● سیستانی میگوید: هیچ منشاء مشروعیتی غیر از رأی مردم وجود ندارد. جنبش حق مردم است و خشونت بر ضد جنبشکنندگان جرم است. بنابر این نظر، ولایت مطلقه فقیه باطل است و خشونت برضد جنبش مردم جنایت است. او تنها مقام در عراق است که عراق در جنبش قبولش دارد.
● خامنهای «رهبر» است چون منشاء مشروعیت را رأی مردم نمیداند؛ «بنابر روایت حنظله»، منشاء مشروعیت خداوند است. «رهبر» را خداوند بر میگزیند و «خبرگان» کشف میکنند. و او، خشونت بر ضد جنبش مردم را واجب میداند. رئیسی، «قاتل تاریخی» که توسط خامنهای، «رئیس» قوه قضائی شده است. میگوید: کار قوه قضائیه بگیر و ببند است!
و چگونه ممکن است در یک مذهب، در مهمترین موضوع، دو حکم ضد یکدیگر وجود داشته باشد؟ ممکن نیست. ولایت مطلقه فقیه، جعل در دین است و کشوری را حمام خون کردن جنایت است. در حقیقت، دین در سکوت روحانیان ایران، توسط قدرت از خود بیگانه شده تا بدینحد که توجیهگر خشونت کور در ایران و عراق گشته است– به دستور خامنهای بخشی از سرکوبگران تحت امر او، برضد جنبش مردم عراق، خشونت بکار میبرند – و در سوریه و لبنان و ترور در هرجای جهان که لازم شد، بنام آن دین از خود بیگانه بکار میرود. سیستانی از جنبش مردم بر ضد قدرت خشونتگستر و فاسد حمایت میکند و خامنهای آلت فعل این قدرت است و از جنبش وحشت دارد و چاره را در تبدیل کشور به حمام خون میبیند: قدرت آلت کننده انسان و از خود بیگانه ساز دین است. روحانیان ایران پیشاوری این قدرت است که یا آلت و توجیهگر و شریک خالیکردن دین از محتوی حقوق و پرکردنش از توجیهگرهای قدرت شدهاند و یا سکوت گزیدهاند.
8. خشونتی که تولید و مصرف انواع فرآوردهها و خدمات ویرانگر است: دو سوم تولید جهان که ویرانگرند و انسانها معتاد شدهاند به تخریب پنداری و گفتاری و کرداری. از اینرو، بنمایه هر پندار و گفتار و کردارشان زور ویرانگر است. و بکارافتادن نیروهای محرکه در تخریب که، در سکوت، انسانها و جانداران و محیط زیست را بکام مرگ میبرد:
9. جانداران و گیاهانی که میمیرند و اکثریت بالای 90 درصد جمعیت بشر، از آن آگاه نیز نمیگردند. در یک چند از کشورها، سکوت در باره محیط زیستی که دارد محیط مرگ میشود را میشکنند. باوجود این، تخریب محیط زیست ادامه دارد. ایران بیابان میشود و…
10. خشونت در شکل دروغ که فراگیرترین خشونتها است و چون همگانی است، همگان نیز بر حفظ سکوت در باره این خشونت بس ویرانگر، اصرار میورزند!
11. آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی که اعتیاد به مواد مخدر یکی از آنها است. امروز، «بخش مواد مخدر» و فحشاء، در حسابهای ملی شماری از کشورها منظور میشوند و از عوامل رشد اقتصادی آنها شمرده میشوند!
چرا استبداد خشونت اینسان جهان را فراگرفته است و دیوار سکوت نمیشکند و نزدیک به همه انسانها آلتوار، خشونت بکار میبرند؟ زیرا
❋ چرا خشونت جهان را فرا میگیرد و انسانها آلتوار خشونت بکار میبرند؟:
1. خلاء را زور پر میکند. پس اگر خشونت، در سکوت، فراگیر میشود، خلاء وجود دارد. اما زور هر خلائی را پر نمیکند. تنها خلاء حق را میتواند پرکند. پس، در جهان امروز، خلائی که زور پر میکند، خلاء حق است. انسان امروز بر حقوق ذاتی حیات خویش، وجدان ندارد. راستی این است که انسان از این حقوق غافل است. در ایران، وطن ما، همه خشونتهای دهگانه بالا، آتش به هستی انسان و طبیعت ایران افکندهاند که مپرس. تازه، وقتی هم جنبشی روی میدهد، مثلث زورپرست آن را به مدار بسته خشونت میکشاند و در آن مدار، با کشتار ایرانیان حمام خون به راه میاندازد.
چرا برغم سه جنبش در یک قرن، ایران همچنان به آتش خشونتها میسوزد؟ به صحنهآرایی رﮊیم ولایت مطلقه فقیه که بنگریم، چشمهایِ عقلهای ما پاسخ را میتوانند ببینند: رﮊیم شاه، جنبشهای مردم را سرکوب میکرد. تا زمانی، با حزب توده مدار بسته ایجاد میکرد. دانشجویان عضو جبهه ملی را دستگیر میکرد و به آنها انگ «تودهای» میزد. در روزنامه کیهان – که اینک حسین شریعتمداری وسیله دروغ پراکنی و پرونده سازی و تبلیغ «خشونت واجب» کرده است- و در اطلاعات، نوشتههای اعضای جبهه ملی، بعنوان نوشتههای تودهایها، «تجزیه و تحلیل» میشدند. از «انقلاب سفید» بدین سو، «روحانیان مرتجع» ضلع دوم را تشکیل دادند: شاه تودهایها و«ارتجاع سیاه» را عامل هر حرکتی میشمرد و، مدعایِ دروغِ خود را دستآویز سرکوب خونین هر جنبشی میکرد. در همان صحنهآرایی، دستگاه ولایت مطلقه فقیه، جای حزب توده را به گروه رجوی و جای ارتجاع سیاه را به پهلوی چیها داده است. صحنه همان است که رﮊیم شاه میآراست. برای مثال، در پی سرکوب خونین جنبش 15 خرداد 42، ساواک و دستگاه تبلیغاتی شاه، مدعی شدند عبدالناصر، رئیس جمهوری فقید مصر، چمدان پول روانه ایران کرده است و… و امروز، صدا و سیمایی که از آن رژیم به ارث به این استبداد رسیده است، مدعی است، از یک کشور، به ایران، اسلحه تا شونده وارد شده است! اما چرا همان صحنهآرایی به استمرار در منظر دید مردم قرارداده میشود؟
یک پاسخ این است که رژیم ولایت مطلقه فقیه همان ماهیت – اگر مجتبی خامنهای جانشین خامنهای شود، هم شکل نیز میشوند – را دارد که رژیم شاه داشت. اطلاعات سپاه و واواک نقش ساواک شاه را برعهده دارند و دستگاه تبلیغاتی نیز، همان میکند که دستگاه تبلیغاتی شاه میکرد.
باوجود استمرار، جامعه امروز نیازمند آن نیست که به وجدان تاریخی مراجعه کند و بپرسد آن و این رﮊیم یکسان بودهاند یا خیر. با مشاهده رﮊیم کنونی نباید تردید کند که ادامه همان رﮊیم است. اما چرا یک و همان صحنهآرایی، در طول عمر چند نسل، تنها با تغییر دو سه رنگ، حفظ شدهاست و در معرض تماشای مردم است؟ چون زبان قدرت یکی است؟ بله. چون وجدان تاریخی نسلها که از پی هم میآیند، ضعیفتر و مشوشتر شدهاست؟ بله. باوجود این، بدون خلاء وجدان به حقوق و عمل به حقوق، استبدادی نبود که کشور را حمام خون کند و طلبکارانه، یک و همان صحنه آراسته را نمایش دهد.
القای خشونت به جنبش و آتشزدن و ویرانکردن و به پای مردم نوشتن توسط رﮊیم و از خود پرسیدنهایِ نسل امروز که کار بعدی چیست و جنبش ادامه مییابد یا نمییابد و بعد از رژیم چه سرنوشتی پیدا میکنم و… گویای خلاء وجدان همگانی به حقوق است. حتی گویای این واقعیت است که آن بخش از جامعه که باید نقش نیروی محرکه تغییر را بر عهده بگیرد، وجدان به حقوق را نجسته است چه رسد به عمل به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق. گفته میشود در ایران 14 میلیون نفر درس خوانده وجود دارد. هرگاه همین جمعیت به حقوق وجدان بیابد و در سطح خود، رابطهها را با حقوق تنظیم کند، سقوط رژیم زودهنگام و جامعه حقوندان جانشین جامعه گرفتارخشونتها میگردد.
2. شبکههای جهانی قدرت ساختاری را پدید آوردهاند که انسانها خود را توانا به از میان برداشتن آنها نمیبینند. این شبکهها پایگاههای اجتماعی نیز دارند: طبقه بسته صاحب امتیازها. بنابراین، از بالا تا پایین، با پیوندهای عمودی و افقی، هرم قدرت را پدید آوردهاند. مرامی که این هرم القاء میکند، همان شعر است که فردوسی از زبان قدرتمداران سروده است:
جهان تا جهان جای زور است و بس مکافات بیزور گور است و بس.
هرم قدرت این مرام و همراه با آن، «جبر حاکم بر هستی»، بنابراین، یأس از تغییر را القاء میکند. شناسایی هرم ما را آگاه میکند که هرم سست و تغییر آن ممکن است. در وضعیت کشور خود تأمل کنیم:
2.1. شبکه جهانی قدرت که مردم ایران خود را در آن گرفتار میبینند: امریکا و روسیه و اروپا و چین و اسرائیل و دولت سعودی و شیخها و رﮊیم ولایت مطلقه فقیه است. انقلاب ایران این شبکه را متلاشی کرد. اما بازسازی استبداد، نیاز داشت که شبکه بازسازی بگردد. نقش اصلی گروگانگیری بازسازی این شبکه و زمینه سازی برای بازسازی استبداد بود. شبکه بازسازی شد و عمل میکند. جنبش اخیر، بدون سیاست ترامپ، سرکوبپذیر نبود. تازه، به این نقش توجه میشود. از جمله، لوموند (25 نوامبر 2019) در سرمقاله خود مینویسد:
«ترامپ در ماه مه 2018، از قرارداد وین خارج شد و تحریمها برضد ایران را برقرارکرد و سبب شد که صادرات نفت ایران از 2.3 میلیون بشکه در روز، به 300 هزار بشکه در روز سقوط کند. استراتژی امریکا، غیر از فقیرترکردن مردم ایران که، هم اکنون، براثر اداره بد اقتصاد و فساد فراگیر فقیر گشتهاند، سبب شده است که ایران غنیسازی اورانیوم را از سرگیرد و رﮊیم سختگیرتر و خشنتر بگردد.
بجای بکاربردن منطق رویارویی دائمی – رویهای که واشنگتن در پیش گرفته است – که اثری جز تقویت رادیکالترینهای رﮊیم ندارد، باید امریکا به اتفاق اروپاییها، در تدارک گفتگوهای روشنبینانه شوند. راه و روش رها کردن مردم ایران از بار کمبودهای همهگونه و سرکوب رﮊیم، منزویکردن کردن کشور – که استراتژی دونالد ترامپ است؛ ملاها نیز، با قطع انترنت، به شیوه خود کشور را به انزوا درآوردند – نیست؛ بلکه همه کارکردن است برای آنکه تمامی دنیا از دلایل ﮊرف عصیانِ در جریانِ مردم ایران آگاه شوند و از اینکه باردیگر کشور حمام خون بگردد، جلوگیری شود».
2.2. این شبکه، روابط قوا دولتهایی با شکل و محتوایی را که هم اکنون دارند، تحمیل میکند. دو عامل سبب تغییر در روابط قوا در سطح منطقه میشود: یکی ضعیف شدن یکی و قوی شدن دیگری (در حال حاضر، ضعف حضور امریکا و قوت گرفتن حضور روسیه و حضور هنوز بسیار ضعیف چین و دیگری پرکردن خلاء توسط دولتهای منطقه. عامل سوم مردم کشورهای منطقه هستند که خشونتهای برشمرده آنها را در ساختار این شبکه نگاه میدارند.
2.3. این شبکه است که خاورمیانه را صحنه جنگهای نُه گانه کرده است. در آنچه به ایران مربوط میشود، این جنگها، بخشی از مردم را قانع کردهاند که از «امنیت» برخوردارند! حمام خون و سوختن و ویرانکردنهای اخیر هدفی جز ترساندن ایرانیان از وضعیتی که پیدا خواهندکرد اگر دست به ترکیب رﮊیم بخورد، نداشتند.
2.4. امر مهمی که نبود وجدان همگانی نسبت به آن، مردم منطقه را از جنبش همگانی باز میدارد، اینست که در ساختار شبکه جهانی، دولت ایران نمیتواند شکل و محتوای استبدادی نداشته باشد. اختلاف رژیم شاه با رژیم ولایت مطلقه فقیه اختلاف رنگ است. در حقیقت، استبداد هیچ جز تعادل قوا میان دولت تک پایه با قدرتهای خارجی برای بقا نیست. نیاز به این تعادل قوا است که، بعد از انقلاب، بازسازی کنندگان استبداد را ناگزیر از بازگشت به ساختار شبکه کرد. در حال حاضر، در محدوده این شبکه، استبدادی از نوع استبداد پهلوی، عمل نمیکند. زیرا با ساختار شبکه انطباق نمیجوید. رﮊیم ولایت مطلقه فقیه همان استبداد است الا اینکه با شبکه انطباق جسته و در آن عمل میکند.
2.5. اما آیا زندگی در این شبکه اجباری است و رهایی از آن ممکن نیست؟ نه. یکی از دلایل مقصر گرداندن انقلاب و ترساندن از انقلاب، این بود و هست که مردم ایران بر این واقعیت آگاهی نیابند که انقلاب یعنی خروج از ساختار شبکه و این خروج ممکن شد و همواره ممکن است. جنبش اخیر در کشورهای ایران و عراق و لبنان، در نخواستن نظامهای سیاسی که شبکه جهانی و منطقهای بدانها شکل و محتوی داده است، همسو و هم هدف هستند. الا اینکه وجدان به امکان خروج از شبکه (استقلال) و ربط آن با آزادی، هنوز همگانی نیست.
بدینقرار، انقلاب تغییر شبکه جهانی و منطقهای بود و به نفسه میگوید که خارج شدن از شبکه و تغییر آن شدنی است. گروگانگیری نیز میگوید بازسازی استبداد، بدون بازگشت به شبکه و انطباق با آن شدنی نبود. بدینخاطر بود که خمینی و ملاتاریا، تصدی استبداد وابسته را بر ولایت جمهور مردم و زندگی در ایران مستقل و آزاد و در رشد بر میزان عدالت اجتماعی، ترجیح دادند و عمله خونریز استبداد شدند. لذا، خارج شدن از شبکه همواره ممکن است. اما نیازمند سه کار است:
● وجدان به حقوندی و عمل به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق؛
● وجدان بر امکان خارج شدن از شبکه و از میان برداشتن آن، بنابراین، برقرارکردن جمهوری شهروندان حقوند. و
● تنظیم رابطه با کشورهای منطقه بر اصل موازنه عدمی، یعنی بر وفق حقوق ملی و حقوق انسان و حقوق طبیعت و حقوق هر کشور بمثابه عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت.
تجربه جنبش آبان را مغتنم بشماریم و کاستی از لحاظ دو وجدان همگانی به حقوندی و وجد ان به توانایی خود به امکان استقرار جمهوری حقوندان و نیز بر از میان برداشتن ساختار شبکه جهانی – منطقهای را ، شتابان رفع کنیم.