دانشگاه مرجع اندیشه و دانش و فن و محل تولید این سه و سمت یاب رشد انسان (نیروی محرکه نیروی محرکه ساز) یا قدرت (سرمایهسالاری و سالاریهای دیگر)، گزارشگر وضعیت هر جامعه است. باوجود این، میزان خشونت در محیط دانشگاهی، همواره پایینتر از میزان خشونت در جامعه است. چرا که زور در محیط دانشگاهی نباید کاربرد داشته باشد. در حقیقت، تنها یک رابطه است که هرگاه برقرار شود، ترکیب علم و فن و پول و زور و… بکاربردنی میشود. و آن رابطه قوا است. در روابط دیگری که علم و فن و سرمایه و دیگر نیروهای محرکه و حق ترکیب شوند و بکار روند، قدرت در وجود نمیآید. دانشگاه محل اینگونه رابطهها است.
گرچه گفته میشود علم و فن مراممند نیستند و خنثی هستند، اما، بنابراین که دانشگاهها عرضه کننده نیروی محرکه نیروی محرکه سازی است که جوان تحصیل کرده و نیروهای محرکهای است که دانش و فن و نظر هستند، بنابراینکه دانشگاه در نظام عمل میکند و ناگزیر از متناسب کردن عرضه خود با تقاضای بازار است، هرگاه تقاضاکننده قدرت (سرمایه سالاری و سالاریهای دیگر) باشد، دانشگاه تحصیلکرده را تحویل میدهد که در سازمانهای قدرت محور، بتواند کار کند و دانش و فن و نظرهایی را عرضه میکند که در انواع روابط قوا در سطح کشور و جهان کاربرد پیدا کنند و آسان با زور و پول و این و آن نیروی محرکه دیگر ترکیب شوند و در روابط قوا بکار روند. از اینرو، دانشگاه در رابطه با قدرت، بلحاظ محدودیتها که ناگزیر از تن دادن به آنها است، وارد کننده خشونت به محیط خود میشود. وضعیت فاجعهآمیز میشود وقتی این نه دانشگاه که سرمایهسالاری و دینسالاری و دولتسالاری و هنرسالاری و حتی علم و فن و نظریهسالاری خشونت وارد محیط دانشگاه میکنند. هرگاه میزان خشونت در دانشگاه بالاتر از میزان آن در جامعه بگردد، این حیات آن جامعه است که، مستقیم، در خطر قرار میگیرد. در ایران، میزان خشونتی که به دانشگاه تحمیل میشود، از میزان آن در جامعه بیشتر است:
❋ وضعیت دانشگاههای ایران:
در 16 آذر 1398، دانشجویان دانشگاههای ایران، سمت و سوی تغییر را بنمودند؛ گفتند جمهوری شهروندان حقوند را میخواهند، انسان مستقل و آزاد، جامعه مستقل و آزاد و آن جمهوری را میخواهند که شهروندان رابطههای خود را بایکدیگر و با دولت، با حقوق، تنظیم کنند. دانشگاهها 4 میلیون دانشجو دارند، وقتی در 16 آذر، روز دانشجو، همگان در اجتماع شرکت نمیکنند، یعنی دانشگاههای ایران خشونتگاه گشتهاند. راستی نیز این است که در دانشگاهها، میزان خشونت بیشتر از میزان آن در جامعه است به دلایل زیر:
● خشونتهای اقتصادی:
1. در سال تحصیلی 95 – 1396، بنا به آخرین گزارش مؤسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم که در اختیار ایسنا قرار گرفته، در ایران ۲۵۶۹ دانشگاه وجود دارد که از این میان تعداد ۵۳۰ واحد سهم دانشگاه آزاد بوده، ۳۰۹ مؤسسه غیرانتفاعی، ۱۷۰ مرکز فنی حرفهای، ۴۶۶ مرکز پیام نور، ۹۵۳ واحد علمی کاربردی و ۱۴۱ دانشگاه دولتی( وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) در ۳۱ استان کشور ثبت شده است.
از این شمار «دانشگاه»، تنها شش دانشگاه، در رده بندی دانشگاههای جهان از 1 تا 1000، در سال تحصیلی 2018 – 2019، (به روایت مشرق نیوز) هستند:
نام دانشگاه | رتبه در سال ۲۰۱۹ | رتبه در سال ۲۰۱۸ |
دانشگاه صنعتی شریف | ۴۳۲ | ۴۸۰-۴۷۱ |
دانشگاه صنعتی امیرکبیر | ۴۹۸ | ۶۰۰-۵۵۱ |
دانشگاه علم و صنعت ایران | ۶۵۰-۶۰۱ | ۵۵۰-۵۰۱ |
دانشگاه تهران | ۷۵۰-۷۰۱ | ۶۵۰-۶۰۱ |
دانشگاه شهید بهشتی | ۱۰۰۰-۸۰۱ | ۱۰۰۰-۸۰۱ |
دانشگاه شیراز | ۱۰۰۰-۸۰۱ | – |
بدینسان، بقیه دانشگاهها و مؤسسات عالی، به قول استادی از استادان دانشگاه، به فروشگاه مدرک میمانند. بدینسان، جای خالی علم و فن و اندیشهای که باید تدریس شوند را چه چیز پر میکند؟ ویرانگرترین خشونتها سطح نازل دانشگاهها نیست؟
2. ظرفیت دانشگاهها بیشتر از دانشجو شده است. یعنی سرمایهگذاری در دانشگاهها متناسب با رشد مداوم علمی و فنی دانشگاهها و ارتقای سطح تحصیل، بعمل نمیآید. همزمان، سرمایه بیش از اندازه در دانشگاهها حبس است و در همانحال، بودجه برای آموزش علمی و فنی و تولید نظریه، در حداقل است. اما این تنها خشونت از نوع اقتصادی نیست که دانشجویان قربانیان آنند:
3. در سال 95، 800 هزار تن از دانشگاهها «فارغالتحصیل» شدهاند. حکومت مدعی بود در این سال، برای 600 هزار تن کار ایجاد کرده است. هرگاه فرض کنیم، همه آنها دانشگاه دیده باشند، هنوز 200 هزار تن بیکار میمانند. اما بنابر آمار رسمی اشتغال، در سال ۹۵، سهم تحصیلکردگان دانشگاهی از بازار کار کمتر از ۲۵درصد است، یا به عبارتی از میان ۶۰۰ هزار شغل در سال، بیشتر از ۱۵۰ هزار شغل نصیب دانشگاه رفتگان نخواهد شد. به سخن دیگر، از 800 هزار نفر، 650 هزارتن بیکار میمانند. و هنوز و مهمتر اینکه
4. عرضه کننده و تقاضا کننده دولت است. نوع تقاضاهای دولت و نیز نوع تقاضاهای بخش خصوصی و خصولتی با رشد علمی و فنی دانشگاههای سازگار نیستند. در نتیجه، تحصیل کردههایی که میتوانند در رشد علمی و فنی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی فعال بگردند، در ایران کار پیدا نمیکنند. به سخن دیگر، به خرج ایران، دانشگاهها تحصیلکرده تربیت میکند برای جامعههایی که اغلب اقتصاد مسلط دارند و دستگاه علمی و فنیشان توان جذب استعدادها را دارد.
5. گروه بزرگی از تحصیلکردهها، یا بلحاظ سطح پایین آموزش دانشگاهی و یا بخاطر نبودن کار متناسب به تحصیل و عدم امکان مهاجرت، گرفتار حرمانزدگی هستند. جو خفقان سبب شده است که این گونه جوانان بیتفاوت، بنابراین، در معرض آسیبهای اجتماعی قرار بگیرند.
6. امر مهم اینکه در شماری از جامعههای دارای اقتصاد سرمایهداری، برای فرزندان «قشرهای آسیبپذیر» جامعه، سهمیه مقرر میشود. استفاده کنندگان از این سهمیه، باید اهل درس خواندن باشند. در ایران نیز سهمیه معین شده است اما برای فرزندان خانوادههای که در خدمت رژیم هستند و درس خوان بودن نیز شرط ورود «سهمیهای»ها به دانشگاه نیست. در عوض، باید نقش «ستون پنجم» رژیم را در دانشگاهها بازی کنند.
7. وجود 14 میلیون تحصیلکرده در ایران و این واقعیت که، به تناسب، بیشترین بیکاران از این جمعیت است، گویای شدت خشونتهای سیاسی (جو خفقان که بخش سرکوبگر دولت تحمیل میکند) و خشونت اقتصادی (که بیکاری یکی از این نوع خشونتها است و ناگزیر شدن از انطباق خود با اقتصاد رانت و مصرف محور نوع دیگر آن است) و خشونت اجتماعی (فقدان منزلت و بسا موقعیت اجتماعی نسبتاً ثابت) و خشونت فرهنگی (محکوم بودن به ایفای نقش عقیم برغم داشتن توان خلق فرهنگ).
● خشونتهای سیاسی:
1. سازمان «حراست» تنها دستگاه سرکوب رﮊیم در دانشگاهها نیست. اطلاعات سپاه نیز حضور جدی در دانشگاهها دارد. روشهای سرکوب نیز یک گونه نیستند: ستاره دارکردن خفیفترین نوع و ربودن و سر به نیست کردن، شدیدترین نوع است. دستگیرکردن و شکنجه دادن نیز روشی است که در باره دانشجویانی بکار میروند که در جنبشی شرکت میکنند. اظهار نظری علنی نیز میتواند سبب دستگیری و شکنجه بگردد.
2. غیر از واواک و اطلاعات سپاه، سهمیهها و بسیجیها هم کار «تعقیب و مراقبت» دانشجویان را برعهده دارند. اینان نیز در شناسایی دانشگاهیان و دانشجویان «مخالف نظام» شرکت دارند. برهم زدن اجتماعات و جلسهها نیز برعهده این دو دسته است. تازه خامنهای از آنها خواسته است چون پاسداران کمیته و سپاه در سال 60، در همه جا حاضر باشند.
3. غیر از اینکه نام بردن از کسانی که بر اصول راهنمای انقلاب استوار ایستادهاند و سخن گفتن از اندیشههایی که رژیم ممنوعه میداند، در واقع، تنها بیان استقلال و آزادی گرفتار سانسور کامل است، بحثهای آزاد سیاسی نیز ممنوع هستند. بحث آزاد وجود صوری دارد اما وجود واقعی ندارد. دایره بحثها هم از نظر بحثکنندگان و هم از نظر موضوعات قابل بحث، مرتب تنگتر شده است. در بند خشونتهای علمی و فرهنگی خواهیم دید که بحثهای علمی نیز یا ممنوع و یا محدود هستند.
4. دانشجو از پیش از ورود به دانشگاه، یعنی در دوران دبیرستان نیز تحت مراقبت است. برای ورود به دانشگاه باید از صافی «گزینش» نیز عبور کند. در دوران دانشجویی نیز این مراقبت دائمی است. از اینرو، از حق داشتن امنیت، بجای خود، از احساس امنیت نیز برخوردار نیست. این احساس ناامنی است که همه روزه است و او را کلافه میکند. استادان دانشگاه نیز گرفتار این احساس ناامنی دائمی هستند.
خانوادههای آنها نیز، بسا بیشتر، گرفتار احساس ناامنی هستند: این اطمینان وجود ندارد که به دانشگاه رفته به خانه بازگردد.
5. بر دستگاههای سرکوب، باید سازمان دانشجویی رسمی را نیز افزود. به نقش این سازمان، در بند خشونت فرهنگی میپردازیم. در اینجا این مهم را خاطر نشان میکنیم که تشکیل سازمان دانشجویی صنفی نیز مجاز نیست. سازمان دانشجویی رسمی نیز هم مصون از تعرض نیست و مرتب تصفیه میشود و هم مأموریت اصلیش سانسور بیان استقلال و آزادی است.
6. نمایندگیهای «ولی فقیه» در دانشگاهها تنها مأمور سانسور علم بنام فقه نیستند، بلکه نقش مهار سیاسی دانشگاهیان را نیز دارند. تصفیه عقیدتی – سیاسی دانشگاهیان را اینان سرپرستی میکنند. ماده دوم اساسنامه «نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها، بر این دو نقش صراحت دارد:
ماده ۲ ـ اهداف:
۱ ـ توسعه و تعمیق آگاهیها و علایق اسلامی دانشجویان و دانشگاهیان و تبیین ارزشهای اسلامی.
۲ ـ ایجاد و گسترش فضای معنوی و اسلامی در دانشگاهها و رشد فضایل اخلاقی در دانشگاهیان.
۳ ـ رشد بینش سیاسی در محیط دانشگاه.
۴ ـ حمایت و هدایت فکری تشکلهای دانشجویی و دانشگاهی.
۵ ـ حاکمیت بخشیدن به ارزشهای اسلامی و انقلابی در سطوح اجرایی و علمی.
۶ ـ مقابله با ترویج عقاید و افکار انحرافی و هجوم فرهنگی و تقویت روح خود باوری و استقلال فکری.
۷ ـ تقویت پیوند حوزه و دانشگاه.
7. شنودها، از شنود تلفن و ایمیل تا «گوشهای» دستگاههای فوق که مایه تهیه گزارش و گزارش مستند تشکیل پرونده میشود و پرونده وقتی «سنگین» است به «دادگاه انقلاب» میرود. بدینسان دستگاه قضایی تکیهگاه اصلی سرکوبگری سازمانهای سرکوب مأمور دانشگاهها است.
8. ناامنی شغلی که هم دانشگاهیان و هم دانشجویان گرفتار آنند. اخراج افراد کادر علمی و نیز دانشجو، مثل آب خوردن است. بنابر صورت، اخراج شده میتواند دادخواهی کند اما البته بجایی نمیرسد.
● خشونتهای اجتماعی:
تکرار کنیم که شمار دانشجویان دانشگاهها نزدیک به 4 میلیون است. بنابراین،
1. حدود چهار میلیون خانواده، بطور روزمره، باید خشونتهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را «مدیریت» کنند. یعنی با این خشونتها زندگی کنند. اما این خشونتها تنها خشونتها نیستند. در سطح جامعه نیز خشونتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، فضای خفقانآور زندگی را تشکیل میدهند. آیا میتوان تصور کرد شدت خشونتی را که اینگونه خانوادهها گرفتار آنند؟
2. نابرابریهای 30 گانه (نگاه کنید به ضمیمه قانون اساسی برپایه حقوق پنجگانه) که به زیان زنان برقرار هستند و زنان را قربانی سی نوع تبعیض فرساینده میکنند، دانشجویان و دانشگاهیان زن قربانیان آن هستند. یکی از آنها ممنوع بودن تحصیل در یک چند از رشته بر زنان است.
3. نابرابری میان دانشجویان و دانشگاهیان متعلق به مقامات رژیم و حتی مأموران درجه دوم و سوم آنها و دیگر دانشجویان.
4. سرکوب ببهانه نحوه پوشش و آرایش که گرچه بیشتر زنان قربانیان آنند، اما پسران دانشجو نیز از آن معاف نیستند.
5. رابطه نادرست میان استاد و دانشجو که رابطه جستجوگری که دانشجو است با راهنمای تحقیقی که استاد است را ناممکن کرده است. در پی کودتای خرداد 60، رژیم کودتا، «دانشجوسالاری» را بسود خود میدید که اینک جای خود را به استاد سالاری داده است.
6. سرکوب جنسی که بنوبه خود بسیار خشونتبار است، در محیطهای دانشگاهی شدیدتر از آن در محیط خارج از دانشگاه است. این سرکوب، هدف سیاسی نیز دارد و آن بازداشتن از پرداختن به فعالیت سیاسی است.
● خشونتهای مرامی – علمی – فرهنگی:
1. برابر ماده دوم اساسنامه «نهاد نمایندگی»، از مأموریتهای آن، یکی « مقابله با ترویج عقاید و افکار انحرافی و هجوم فرهنگی و تقویت روح خودباوری و استقلال فکری» است. دو قسمت اول و آخر جمله، ناقض یکدیگر هستند. خودباوری و استقلال فکری، آنهم در محیط دانشگاه، باوجود چند دستگاه تفتیش عقیده، در تضاد است. در عمل، قسمت اول جمله را «نهاد نمایندگی» دستآویز اندیشه ستیزی کردهاست. این کار را به اتفاق دیگر سازمانهای سرکوب در سانسور اندیشهها در سطح دانشگاهها انجام میدهد.
2. تنها اندیشههای راهنما نیستند که سانسور میشوند، بلکه، بحثهای علمی – بیشتر در قلمرو علوم اجتماعی – هم سانسور میشوند. در محیط علمی، نیاز اول، نیاز استاد و دانشجو به استقلال و آزادی عقل است. اگر هم روشهای عقل مستقل و آزاد را بکاربرد و آن را خلاق بگرداند، آفریده آن را نمیتواند اظهار کند. زبانی که این دو بدان نیاز دارند، آزادی بیان و زبان آزادی، زبانی است که بتواند ارتباط علمی را بطور کامل، برقرار کند. در دانشگاههای ایران نه عقل مستقل و آزاد – که بدون آن، دانشگاه محل خلق علم و فن و نظر نمیشود – حق ابراز یافتههای خود را دارد و نه آزادی بیان وجود دارد و نه زبان آزادی بکاربردنی است.
3. نخست، در سال 1359، به بهانه «انقلاب فرهنکی» و در واقع، برای قطع رابطه بنیصدر با پایگاه اجتماعی خود (رجوع کنید به نوار حسن آیت)، دانشگاه را تعطیل کردند. سپس، «اسلامیکردن دانشگاه» را دستآویز دائمیکردن تصفیه دانشگاهها کردند و کار را به «اسلامیکردن» علوم اجتماعی نیز کشاندند. اما دستگاه ولایت مطلقه فقیه، دین را وسیله توجیه قدرتی کرد که ،درآن، بیشترین سهم را زور دارد. بنابراین، شدت و شتاب از خود بیگانه کردن دین، در بیان قدرت و میان تهیکردنش از محتوی، سبب شده است که برای مقابله با اندیشه استقلال و آزادی که حقوق پنجگانه را به مردم ایران و جهان پیشنهاد میکند، ناگزیر از طرح شعارهایی میشود، که مقبول گمان روند:
4. تنها «نهاد نمایندگی» نیست که مأمور است برگرداگرد دانشگاه حصار سانسور بکشد، سازمان دانشجویی متعلق به رژیم نیز همین مأموریت را دارد و انجام میدهد. مأموریت اول و اصلی «نهاد نمایندگی» و سازمان دانشجویی ولایت فقیهی، سانسور بیان استقلال و آزادی است. در آغاز، ولایت فقیه معتبر تصور میشد، بنابراین، از چماق ولایت فقیه و برچسب «ضد ولایت فقیه» استفاده میشد. اما استفاده از آن چماق و این برچسب، تبلیغ به زیان خود و بسود مخالفانی است که باید سانسور شوند. و حالا، از «تاکتیک ایده در برابر ایده» استفاده میشود تا مگر توجهها از بیان استقلال و آزادی منحرف بگردد. غافل از اینکه شعارهای پذیرفتنی، متعلق به بیان استقلال و آزادی هستند و بکار سانسور این بیان که نمیآیند، گویای شکست بیانهای قدرت و عامل اقبال به بیان استقلال و آزادی هستند.
5. شنودهای گوناگون تنها کاربرد سیاسی ندارند، کاربرد فکری نیز دارند. یعنی افکار استادان و دانشجویان را نیز شنود میکنند. از آنجا که انسان بدون اندیشه راهنما وجود ندارد، چه رسد به دانشجو و استاد و از آنجا که جهان گرفتار بنبست اندیشه راهنما است، بیانهای قدرت در بنبست دیگر مزاحتمی برای رژیم ندارند. بدینخاطر است که برای سانسور بیان استقلال و آزادی، بمناسبت، از این یا آن مرام در بنبست، برای پوشاندن منظر فکری استادان و دانشجویان، استفاده نیز میکند. الا اینکه، این روش هم گویای شدت فقر فکری و هم گویای شدت ترس از فروریختن حصار سانسور است.
6. طرفه اینکه بخاطر میان تهی شدن «اسلام ولایت مطلقه فقیه»، نظرگاههای فلسفی – فقهی مخالف ولایت فقیه نیز سانسور میشوند. در حوزههای دینی نیز این سانسور برقرار است. برای مثال، با آنکه منتظری نظریهپرداز ولایت فقیه بود، بدینخاطر که متوجه شد چنین ولایتی مخرب دین و دولت است و ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک خواند و جزوه حقوق انسان منتشر کرد، با آنکه خمینی او را «فقیه عالیقدر» خواند و خامنهای زمانی به خود میبالید که شاگرد او بوده است، سانسور میشود.
7. از خشونتهای بس کاهنده که دانشگاهیان را بدان گرفتار کردهاند، در انزوا قراردادن آنها است. مشکل تنها تابعیت از ولایت مطلقه نیست، مشکل بزرگتر تبدیل دانشگاه به جزیره بریده از جامعه است. نه تنها رژیم نسبت به اتصال دانشجویان با نیروهای محرکه دیگر جامعه سخت حساس است، بلکه استادان دانشگاه را نیز از حق نقد و حتی پیشنهاد نیز محروم کردهاست. چنانکه اقتصاددانان نقد کننده سیاست اقتصادی حکومت احمدی نژاد مجازات شدند.
8. اما ویرانگرترین خشونتها، خشونت بلحاظ اینهمانی جستن با قدرت است. باردیگر یادآور میشود که دانشگاهها، در ایران و جهان، کارشان تعلیم و تربیت کادر برای خدمت در سالاریها است. کم و کیف سالاریها نوع مهارهای خشونتآمیز دانشگاهها را تعیین میکنند. سالاریهایی که دانشجوی ایرانی برای خدمت در آنها آموزش میبیند، دولت ولایت مطلقه فقیه و اقتصاد مسلط بیگانه (تحصیلکردههایی که در ایران شغل متناسب با تحصیل خود را نمییابند و باید مهاجرت گزینند) و اقتصاد مصرف و رانت محور زیر سلطه هستند. از اینرو، تا اینحد توسط خشونتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مهار میشوند.
بدینسان، خشونتگاه شدن دانشگاهها و فزونی شدت خشونت در دانشگاهها بر شدت آن در جامعه، امر واقع است. آیا دانشجویان و دانشگاهیان میتوانند خشونتگاه را دانشگاه بگردانند؟
❋ چگونه میتوان خشونتگاه را دانشگاه گرداند؟:
1. شعارهای که دانشجویان در 16 آذر سردادند، در اکثریت نزدیک به اتفاق، ترجمان بیان استقلال و آزادی بودند. امر مهمی که اینک امر واقع شده است، میان تهی شدن بیانهای قدرت و ناگزیر شدن آنها به بازگوکردن یک اندیشه، در این و آن شعار و راهکار است. اندیشهای که چپ و راست خود را ناگزیر از بازگو کردنش میبینند – حتی شعارها و راهکارهایی هم بر زبان میآورند رونوشت برابر اصل هستند – حقوق پنجگانه و قانون اساسی برپایه این حقوق و قانون اساسی دوران گذار وبرنامه عمل در چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را به مردم ایران و جهان پیشنهاد میکند. بنابراین، وجدان به این حقوق و تنظیم رابطه توسط حقوق، در سطح دانشگاهها، همان و سرد شدن آتش خشونتها همان. بخصوص که جمهور مردم جز در حقوقی که همگان دارند، متحد نمیشوند.
2. از آنجا که وجود سه جریان تاریخی ملی و دینی و چپ، امرهای واقع مستمر هستند، به سخن دیگر، این سه تمایل، در طول تاریخ بطور مستمر وجود داشتهاند و باز از آنجا که این سه تمایل، هر زمان پای حیات ملی بمیان آمده، متحد شدهاند اما اتحادشان دیر نپاییده است، عامل اتحادی بایسته است که این اتحاد را، در سطح «پایین»، یعنی در اکثریت 95 درصدی جامعه، پایدار بگرداند.
و از آنجا که جامعههای مختلف ، بلحاظ مجموعه مسائلی که با آنها دست بگریبانند، دارند همسانی میجویند و مرامهای در بنبست چپ و راست، از پیشنهاد راهحل ناتوانند و اهل دانش و اندیشه، به این نظر میپیوندند که راهکار تحول از بالا شکست خورده و چاره کار تحول از پایین است و این تحول نیازمند، وجدان هر انسان به حقوندی و مجموعهای از استعدادها بودن خویش است. لذا، حقوق پنجگانه این امکان را به دارندگان سه تمایل در ایران و جهان میدهد که اتحاد پایداری را تشکیل دهند و هر انسان و هر جامعه و جامعه جهانی، سرنوشت خویش را خود در دست گیرد و بجای رشد قدرت در شکل سرمایهسالاری و سالاریهای دیگر، انسانها خود رشد کنند و خود راهبر خویش در رشد و آبادانی طبیعت بگردند. هرگاه دانشگاهیان، دانشگاهها را تجربهسرای این تجربه بگردانند، هم خشونت ها را بیاثر کردهاند و هم برای جامعه خود، الگو/بدیل و مرجع اندیشه و عمل برای جامعه خویش و بسا جهانیان گشتهاند.
3. باتوجه به این واقعیت که خشونتگاه شدن دانشگاهها بدینخاطر نیز هست که دانشجو، صعود در سلسله مراتب قدرت را در سردارد، قدرتزدایی نخست آتش در درون دانشگاه را خاموش میکند و سپس به دانشگاهیان امکان میدهد آتش خشونتها در جامعه را خاموش کنند. این طرز فکر که سلسله مراتب قدرت در سطح جامعه و در سطح جهان وجود دارد و باید از آنها بالا رفت، طرزفکر فعلپذیرانه است. این طرز فکر است که خشونتها را کارآ میکند. آن را باید با طرز فکری جانشین کرد که بیان استقلال و آزادی است و حقوق انسان را به انسان یادآور میشود، استعدادها و فضلهایش را به او، خاطر نشان میکند و روش بکار انداختن تواناییها را به او میآموزد تا که انسانی بگردد توانا به تغییر کردن و تغییر دادن.
4. خشونتزدایی در سطح دانشگاه و در سطح جامعه نیز بایستهترین کارها است. دستگاههای سرکوب را این خشونتزداییها بیمحل میکنند. استادان و دانشجویان که سر و کارشان با علم است، این امکان و فرصت را دارند که، در هر مورد، در برابر ترکیب علم و فن و پول و زور و…، ترکیب علم و فن و سرمایه و دیگر نیروهای محرکه و حقوق را پیشنهاد کنند. مسائلی چون، بحران اتمی، اقتصاد رانت و مصرف محور، بودجه دولت، بیکاری، آسیبهای اجتماعی، بهداشت، سیاست خارجی و…، مسائلی هستند که استادان و دانشجویان همه روز میتوانند موضوع کار خود کنند و تنظیم رابطهها با حقوق و بکاربردن ترکیب بالا در رابطهها را مورد به مورد، با خود و با جمهور مردم در میان بگذارند.
5. هدفی که میتوان آن را هدف اصلی خشونتها شمرد، منزوی کردن دانشگاهها و جلوگیری از مرجع فکری شدن آنها است. عمل به تدبیر چهارم، مانع از دستیابی استبدادیان به این هدف میشود وقتی دانشگاهیان مروج حقوق پنجگانه در جامعه بگردند و برنامه عملی برای تحول از جامعه کنونی به جامعه حقوندان پیشنهاد کنند. در کتاب قانون اساسی برپایه حقوق پنجگانه، برنامه عمل نیز پیشنهاد شده است. دانشگاهیان میتوانند آن را نقد و حاصل را با جامعه در میان بگذارند.
در این بارهها، بنابر موقع، بازپرداخته خواهد شد.