back to top
خانهنویسندگانافسانه و واقعیت راجع به دکتر شاپور بختیار، نویسنده محمود دلخواسته (بخش...

افسانه و واقعیت راجع به دکتر شاپور بختیار، نویسنده محمود دلخواسته (بخش آخر)

«زمانی که هاله ای را که افسانه دکتر شاپور بختیار  که بر دور ایشان ساخته شده است را از طریق اسناد، حقایق و امور واقع کنار می زنیم می بینیم که ایشان، در عمل، شش نقش اصلی در متحول کردن انقلاب بهمن از مردمسالاری به استبداد بازی کرد:

– پذیرفتن نخست وزیری شاه در پنهان و شکست عهد خود با دیگر رهبران جبهه ملی و اینگونه ضربه ای شدید به اعتبار جبهه ملی وارد کردن.

– اطاعت از دستور جیمی کارتر در نپذیرفتن نخست وزیری خمینی و در نتیجه فرصتی تاریخی را برای تغییر رژیم از طریق رفراندم از دست دادن و اینگونه مانع فروپاشی ارتش شدن.

– در همکاری با ژنرال هایزر، در ۲۱ بهمن دست به کودتا زدن. کودتایی که به فرو پاشی نیروهای مسلح منجر و زمینه را برای ایجاد سپاه پاسداران و (بی) دادگاه های انقلاب ایجاد کرد.

– حمایت از سازمانهای مسلح مانند کومله، با پرداخت ماهانه ۳۰۰ هزار دلار( بیش از یک میلیون و صد هزار دلار به ارزش امروز.)، برای ادامه جنگ داخلی و حمله به پادگانها و قتل رساندن نظامیان.  اینگونه در خشن کردن فضای سیاسی، که استبدادیان برای بکار گیری خشونت به آن نیاز داشتند، به یاری جناح استبدادی شتافتن.

– کودتای نوژه که با هدف زمینگیر کردن نیروی هوایی که از دست آخونده جان سالم بدر برده بود و نیز از کار انداختن لشکر زرهی اهواز.

– با دادن اطلاعات غلط به صدامحسین  و تشویق صدام حسین برای حمله به ایران. بگونه ای که صدام حسین باور کرده بود که کار ایران را در طی یک هفته تمام می کند و اینگونه وطن را گرفتار جنگی که در طی هشت سال نسلی را نابود کرد و اهرم های لازم را در اختیار آخوندها  برای مستحکم کردن ستون پایه های استبداد آنها قرار داد.»

لینک بخش اول تحقیق:

https: //enghelabe-eslami.com/index.php/component/content/article/35-didgagha/nevisandegane-ma/52256-2023-07-08-21-44-42.html

بعد از اینکه در پنهان نخست وزیری شاه را پذیرفتند، دوست دیرین ایشان مهندس احمد زیرک زاده و از بنیان گزاران حزب ایران، به او هشدار داده بود که با اینکار ضربه ای جبران نشدنی به جبهه ملی خواهد زده است و از کنار مردم خارج ودر مقابل آنها خواهد ایستاد و دست به کشتار آنها هم خواهد زد:

« من به او گفتم: این عمل تو جبهه ملی را متلاشی می‌سازد. موافقت خمینی را نمی توانی به دست آوری و در نتیجه دیگر نخست وزیر ملت نخواهی بود. فقط نخست وزیر شاه و در ردیف سایر نخست وزیران گذشته خواهی بود. تظاهرات ادامه خواهد داشت و تو مجبور خواهی شد به روی مردم تیراندازی کنی. مردمی که مدت سی سال ادعای طرفداری آنها را داشته‌ای و اگر شاه از ایران خارج شود، اتکای تو فقط به ارتش است و تو از کجا می دانی ارتش در اختیار تو باقی خواهد ماند؟» (۴۱)

پیش بینی و هشدار یار غار هم بختیار به خود نیاورد و اینگونه وارد شیب لغزنده قدرت شد و قدم در راهی گذاشت که بدست گرفتن قدرت تنها از طریق راه انداختن حمام خون ممکن می شد. البته به عنوان کسی که هر روز در کف خیابانها بود و نبض انقلابیون را در درون خود حس می کرد، به ضرس قاطع می گویم که چنان اراده ای برای سرنگونی دیکتاتوری پهلوی در مردم ایجاد شده بود که حتی کشتار عظیم هم نمی توانست مانع سرنگونی سلطنت شود.  تنها کسانی، همچون دکتر عباس میلانی، اینگونه ادعاها را می کنند که اگر شاه به کشتار عظیم دست زده بود، رژیم بر جا می ماند، کسانی هستند که آن روزها را در میان انقلابیون و در کف خیابانها زندگی نکرده اند و در نتیجه خیالات می فرمایند.

یکشنبه خونینی که دکتر بختیار “دموکرات” رقم زد:

در ۷ بهمن در حالیکه در تظاهرات هر روزه در سراسر ایران، مردم خواستار اجازه باز گشت آقای خمینی بودند، دکتر بختیار، که خود را مرغ طوفان توصیف کرده بود، تصمیم به نشان دادن مشت آهنین به مردمی که تا دیروز در کنار آنها ایستاده بود گرفت.  هشدار اول را در این روز با به حرکت در آوردن ستونهای طولانی گارد شاهنشاهی و گارد جاویدان در تهران و پرواز چندین اسکادران هواپیمای جنگی با ارتفاع بسیار کم و غرشی ترسناک به مردم داد.  ولی جوانان در خیابانها، بخصوص در میدان ۲۴ اسفند/ انقلاب و اطراف دانشگاه تهران که مرکز ثقل تظاهرات بود با دادن شعارهایی مانند:

«ما می گویم شاه نمی خواهیم، نخست وزیر عوض می شه/ ما میگیم خر نمی خوایم، پالون خر عوض می شه».

به این خط و نشان کشیدن پاسخ دادند.

خاطره اینجانب از آنروز:

روز بعد، باز مطابق معمول بعد از تظاهرات روزانه به خانه دوستم در امیر آباد رفته بودم.  در حیاط نشسته  بودیم که ناگهان صدای شلیک انبوه و وحشتناک تفتنگهای ژ-۳ به گوشم رسید.  با کوشش زیاد خود را از دست دوستم که من را سخت چسبیده بود تا از خانه خارج نشوم، رها کردم و بیرون رفتم.  در کوچه و خیابان نزدیک میدان پرنده پر نمی زد و پژواک صدای گلوله ها در کوچه بن بست سخت می پیچید.  در پناه درختها و از درختی به پشت درختی دیگر رفتن خود را به میدان رساندم و….  یک نظامی در میان مردم گیر افتاده بود و رنگ و رو رفته و هاج و واج و گیج، تفنگ و فانوسخه و کلاهخودش را بر زمین انداخته بود و در حال گیجی در دهنه شمالی میدان در حال تلو تلو خوردن بود.  مردم در حالی که اسلحه و دیگر اسباب و ادوات نظامی اش را به او بر می گرداندند او را در اغوش گرفته و دلدارای که نگران چیزی نباشد و خطری متوجه او نیست و روانه اش کردند.

بسیاری کشته و زخمی شده بودند و صدای آژیر آمبولانسها لحظه ای قطع نمی شد.  بعد از مدتی صدای گلوله ها قطع شد و تظاهر کنندگان از پناهگاه های خود و خیابانهای فرعی خارج وارد میدان شده و با خشمی دیوانه وار بر ضد شاه و دکتر بختیار شعار می دادند.  گروهی ۵۰-۶۰ نفری از جوانان را در غرب میدان دیدم که با خشمی شدید فریاد می زدند: «رهبران ما را مسلح کنید.»

روزنامه های روز بعد تعداد کشته شدگان را بین ۳۲- ۳۷ نفر و زخمی شدگان را حدود ۲۰۰ نفر ذکر کردند.  سرعت عمل آمبولانسها و بیمارستانهای اطراف و کوشش از دل و جان پرستارها و پزشکان و صف طولانی  خون دهندگان، جان بسیاری را نجات داده بود.  در میان کشته و زخمی شدگان سه خبر نگار ایتالیایی و فرانسوی نیز قرار داشتند.(۴۲)

روز بعد از کشتار، زمانی که از دکتر بختیار سوال شد که آیا ایشان دستور تیر اندازی به سوی مردم را صادر کرده اند، پاسخ دادند که نیروهای نظامی بدون اجازه ایشان کاری را انجام نمی دهند. ( ۴۳)

آقای احمد زیرک زاده در خاطرات خود می گویند که در جریان تیر اندازی نظامیان، به دکتر شاپور بختیار تلفن و خواهان پایان دادن به تیر اندازی شده است:

« گفتم: «چرا همان کاری که در تمام دنیا می کنند نمی کنید؟ تظاهرکنندگان را حبس کنید، در کامیون بریزید و از معرکه دور کنید.»

و ایشان جواب داده اند: «این امر سربازان ورزیده می خواهد. سربازانی که برای این نوع عملیات تمرین دیده اند (این مطلب صحیح است). سربازان ما فقط یک کار می دانند: تیراندازی. شنیده ام در اصفهان یک هنگ به این منظور آماده شده است. (۴۴)

آقای مسعود بهنود هم در توجیه دستور تیر اندازی نخست وزیر به مردم گفته اند که عده ای حمله مسلحانه به مرکز ژاندارمری کرده و نظامیان از خود دفاع کرده اند.

البته از آنجا که دروغ را بدون تناقض نمی شود گفت، در اینجا به سه مورد از این تناقضات اشاره می کنم:

در دیدار مطبوعاتی روز بعد دکتر بختیار، ایشان در توجیه علت تیر اندازی و کشتار مردم هیج اشاره ای به حمله مسلحانه به مرکز ژاندارمری نکرده اند.  چرا که نیک می دانستند در زمانی که بیشمار شاهد از تیر اندازی نظامیان به مردم غیر مسلح وجود دارد، چنین دروغی را نمی تواندد بر زبان آورند.

اگر حمله مسلحانه به مرکز ژاندارمری واقعیت داشته است، سوال این است که چرا در میان کشته و مجروح شدگان حتی یک نظامی وجود نداشته است؟

سؤال به گونه ای دیگر: اگر افراد مسلح به مرکز حمله مسلحانه کرده اند، چگونه است که حتی با بهره بردن از وضعیت سورپرایز، خونی از دماغ هیچ نظامی نیامده است؟

اگر علت تیر اندازی به مردم، دفاع از خود در مقابل حمله مسلحانه به مرکز ژاندارمری که در پایین میدان ۲۴ اسفند قرار داشته است، پس چگونه است که اکثریت کشته شدگان در میدان کشته شدند؟

بختیار و خشونت:

همانگونه که در مقاله قبل (۴۵) دیدیم و در این مقاله بیشتر خواهیم دید، دکتر شاپور بختیار کاربرد خشونت و قتل و اعدام را بخشی جدا نشدنی از عمل سیاسی خود می دانسته است.  اولین نشانه آن را در روز قسم خوردن نخست وزیری ایشان می بینیم که در رابطه با تمامی وزرا و وکلای مجالسی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد در دستگاه شاه، خواهان بر خورد با مشت پولادین شده و اینکه تمامی آنها باید دستگیر و در دادگاه های ویژه محاکمه و حتی اعدام شوند:

« بختیار در ملاقاتی که با هیأت رئیسه دو مجلس اظهار داشت که عن قریب یک لایحه قانونی تقدیم خواهد کرد که همه نخست‌وزیران و وزیران دولت‌های بیست‌و‌پنج سال اخیر (بعد از بیست‌و‌هشتم مرداد و برکناری مصدق) تحت تعقیب قرار گرفته و در مقابل دادگاه‌های “اسنثنایی” محاکمه و محکوم شوند. افزود که مجازات آنها سنگین و حتی محکومیت به اعدام خواهد بود. کاری که بعداً انقلابیون انجام دادند.» (۴۶)

البته بعد از فروپاشی دیکتاتوری پهلوی، دکتر ابراهیم یزدی، به «دادگاههای اسنثنایی» عنوان «دادگاه های “انقلاب” » را داده و از تصویب دولت بازرگان گذراند.  اینگونه یکی از اصلی ترین ستون پایه هایی که جناح استبدادی در بعد از انقلاب بدون آن قادر به باز سازی استبداد نمی شد را در اختیار استبدادیان گذاشت.  ماشین کشتاری که بیش از ۴۰ سال است که استبداد هنوز بر آن تکیه زده است.

در هر حال این کشتار، مسلم کرد که دکتر شاپور بختیار راه حل نظامی از طریق کشتار و سرکوب را بر گزیده است.

بختیار و کومله و کمک های ۳۰۰ هزار دلاری ماهانه:

در اسناد دولت آمریکا  ( 47) دکتر بختیار بخشی از کمکهای عظیم مالی را که از صدام و نیز عربستان و دیگر کشورها در یافت می کرده است صرف بعضی از سازمانهای مسلح می کرده تا جنگهای داخلی را در وطن را ادامه دهند، می کرده است.  تا به حال به یک سند در این رابطه دست پیدا کرده ایم و آن کمک ماهانه ۳۰۰ هزار دلاری (۴۸)  ( بیش از یک میلیون و صد هزار دلار به ارزش امروز.) به کومله می باشد، تا حملات مسلحانه خود به نظامیان و پاسداران ادامه دهد.

همیشه سوال این بود که چرا و در زمانی که شورای انقلاب طرح خود مختاری کردستان را تصویب (۴۹) و رئیس جمهور بنی صدر چندین بار آن را اعلام کرده بود و در رسانه ها منتشر.  با این وجود کومله با حمله به ستون اعزامی ارتش به مرز عراق، در بیرون سنندج و قتل فرمانده آن و به مخاصره در آوردن ستاد ارتش در شهر سنندج، در ۴ اردیبهشت ۵۹ ، جنگ دوم سنندج و تحمیل جنگی ۲۳ روزه امکان خود مختاری را از بین برد.  بنظر می رسد که بخش مهمی از پاسخ به این سوال را در کمکهای ماهانه  300 هزار دلاری دکتر بختیار به کومله می توان یافت.  چرا که در صورت پذیرفتن طرح خود مختاری، یعنی طرحی که حزب دموکرات کردستان هم پذیرفته بود، حمله به نیروهای نظامی وطن باید پایان می یافت و در اینصورت کمک ماهانه نیز قطع می شد.

دیگر اینکه می دانیم یکی از دلایل بسیار مهمی که جناح استبدادی توانست دولت و حکومت را در انحصار خود در آورده و دست به سرکوب جامعه بزند، تحمیل جنگهای داخلی از طرف سازمانهای استالینیست و مائویست به جامعه ملی ایران بوده است.  از جمله به این دلیل که روش غالب مبارزه در انقلاب بهمن از ملی گرفته تا دینی و مارکسیست روشهای غیر خشن و خشونت زدا بود، که به «پیروزی گل بر گلوله» معروف شد.  این همراهی و همکاری سبب شده بود که کار برد خشونت بر علیه این جریانها، حکم تابو را داشته باشد و پذیرش کاربرد خشونت در میان بخشی از جامعه فقط محدود به سران حکومت پهلوی باشد و نه بیشتر. البته جناح استبدادی برای بدست گرفتن دولت و حکومت و سرکوب مردم نیاز به کار برد خشونت داشت و تحمیل جنگ داخلی توجیه این کار برد را در اختیار این جناح گذاشت.

به سخن دیگر، تحمیل جنگ داخلی در نواحی مختلف کشور، بخصوص کردستان، از طرف سازمانهایی که خود را لنین ایران می دانستند و در پی انقلاب اکتبر خود بودند.  اسلحه را بروی کسانی که در انقلاب شرکت داشته کشیده و این سبب شد که این تابو شکسته شود.   اینگونه جناح استبدادی توانست کار برد خشونت را بر علیه کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند توجیه و خلخالی ها را به دنبال آنها بفرستد.  آقای خمینی هم گفت که آزادی دادیم و سوء استفاده کردند. پس پس گرفتیم.

کودتای هایزر- بختیار در ۲۱ بهمن ۵۷:

دوازده روز پیش از خروج شاه، ژنرال هویزر، معاون پیمان ناتو، بدون اجازه شاه و بختیار و بدون طی مراحل قانونی سفر به طور ناگهانی وارد ایران شد و فرماندهان ارتش را مستقیما تحت فرمان خود قرار داد.  اردشیز زاهدی خواهان دستگیری و اخراج او می شود و می گوید که حتی بعضی از افسران خواهان اعدام کردن هایزر بودند.  ولی شاه می داند که توان چنین کارهایی را ندارد و تنها واکنش اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران در این رابطه سوالی است که از تیمسار قره باغی می کند:

«آیا هیچ می دانید که آنها (آمریکا) درپی انجام چه کاری هستند؟»(۵۰)

دکتر بختیار هم بعدها خود را کاملا از اصل موضوع بی اطلاع نشان می دهد و بی اهمیت:

« در مدتی که من آنجا بودم، اطلاع نداشتم یک ژنرال آمریکائی بنام هویزر به ایران آمده، و برایم مهم نبود که یک ژنرال آمریکائی آمده باشد.» (۵۱)

وی هر گونه تماسی بین خود و او را تکذیب می کند:

«می توانم چیزی را که به جرات بارها گفتم، تکرار کنم که حتی یک مرتبه نه با تلفن نه حضوری نه با یادداشت، هیچ قسم تماسی با این ژنرال آمریکائی هویزر که به ایران آمده بود پیدا نکردم.»(۵۲)

اینکه دکتر بختیار ورود هایزر و فرماندهان ارتش را در تحت اختیار خود گرفتن را موضوعی «بی اهمیت» نشان می دهد، از جمله به ما می گوید که برای ایشان، استقلال وطن اهمیتی نداشته است و برای همین نقض استقلال وطن را از طرف یک ژنرال آمریکایی موضوعی بی اهمیت می داند.

دیگر اینکه اطلاعاتی که طرفهای آمریکا و خبر گزاریها در آن زمان منتشر کرده اند نشان می دهد که دکتر بختیار در زمانی که می گفته است که نه از حضور هایزر در ایران اطلاع داشته و نه تماسی با ایشان داشته است، واقعیت را نگفته و دروغ را جایگزین سخن راست کرده است.

دو سند از میان دیگر سندها:

«آقای هادینگ سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در ۱۸ بهمن ماه ۵۷ بعد از مراجعت ژنرال هویزر از ایران به آمریکا چنین گفت: «روز دوشنبه کارتر به اتفاق سایروس ونس وزیر امور خارجه و هارولد براون وزیر دفاع با ژنرال رابرت هویزر که پس از یکماه اقامت در تهران به واشنگتن بازگشت، گفتگو و تبادل نظر کردند، ژنرال آمریکائی در این مدت با شاهپور بختیار و فرماندهان نظامی ایران دیدار و گفتگو کرده است.» (۵۳)

خبر گزاری ها نیز ورود هایزر به ایران را گزارش کرده بودند.  از جمله خبرگزاری فرانسه:

« واشنگتن – خبرگزاری فرانسه؛ سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا امروز گفت ژنرال رابرت هویزر معاون فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا، مدت اقامت خود را در تهران تمدید کرده است که ارتش ایران را به پشتیبانی از شاپور بختیار ترغیب کند. ژنرال آمریکائی پنجشنبه گذشته در چهارچوب تلاشهای آمریکا برای پشتیبانی از دولت جدید بختیار و همکاری با وی وارد تهران شده است.»(۵۴)

مأموریت هایزر چه بود؟

بعدها در خاطرات هایزر و دیگر سران آمریکا معلوم می شود که هایزر با شش پیام جیمی کارتر، برای فرماندهان ارتش، به ایران رفته بود که مهمترین آن درخواست حمایت تمام و کمال فرماندهان ارتش از بختیار بود.  ماموریت آخر هایزر انجام کودتا بوده است.  آنهم تنها زمانی که مطمئن شده است که دولت بختیار شکست خورده است. (۵۵)

چند ماه بعد آقای ابراهیم یزدی در تاریخ ۱۵ مردادماه ۱۳۵۸ متن پیامهای مبادله شده میان آقایان کارتر و خمینی را فاش کرد و معلوم شد که همزمان با تشکیل دولت آقای بختیار یعنی ۱۸ دیماه ۱۳۵۷ (۸ ژانویه ۱۹۷۹) آقای کارتر از طریق رئیس جمهوری فرانسه به وسیله دو نفر پیامی به آقای خمینی فرستاده و «… خمینی را تهدید کرده که اگر از دولت بختیار حمایت نکند در ایران حمام خون به راه خواهد افتاد… جیمی کارتر خواسته است که خمینی تمام نیروهای خود را بکار برد تا از مخالفت با بختیار جلوگیری شود.» (۵۶)

در واقع سخن دروغ دکتر شاپور بختیاردر مورد عدم آگاهی از حضور و عدم ملاقات با ایشان،  توهین است به عقل متعارف هر ایرانی.  آخر چگونه ممکن است که فرماندهان نظامی هم تحت فرمان دکتر بختیار باشند و بعد از کشتار «یکشنبه خونین» هم بگویند که فرماندهان نظامی بدون اجازه ایشان کاری نمی کنند و به دستور ایشان ستونهای نظامی و اسکادرانهای هواپیماهای جنگی را به پرواز در آیند و هم تحت کنترل ژنرال هایزر باشند، ولی دکتر بختیار از چنین حضوری اطلاع نداشته باشد؟  دیگر اینکه بر فرض محال راستگویی آیا این نشان از بی کفایتی باور نکردنی نخست وزیری ندارد که نه اطلاع از حضور هایزر دارد و نه حتی چنین حضوری را موضوعی با اهمیت می داند؟

حتی اگر فرض نامعقول بالا را هم بپذیریم، با توجه به قراین و اوضاع و احوال، بختیار حتما از وجود نقشه A  ( حمایت از دولت بختیار)، B ( در صورت شکست دولت بختیار، یک دولت غیر نظامی جای او را می گیرد.) و در صورت شکست از برنامه C )انجام کودتا( ، اطلاع داشته است و می دانسته که هدف از مأموریت هویزر در درجه اول حمایت از دولت ایشان می بوده ودر صورت شکست این طرح، انجام کودتا می باشد.  کودتایی که در اسناد اولیه به گونه ای دیپلوماتیک در نامه کارتر به هویزر بیان شده بود؟ (۵۷) ولی با انتشار اسناد درونی دولت آمریکا، آن برنامه را به گونه ای شفاف در پیام  برژینسکی به جیمی کارتر که در سندی که هایزر برای به هارولد براون و ژنرال دیوید جونز  فرستاده است می بینم:

« کابل Eyes Only از هایزر به هارولد براون و ژنرال دیوید جونز

تاریخ ژانویه ۱۹۷۹(روز دقیق کابل مشخص نیست –۱۲ یا ۱۳ ژانویه ۱۹۷۹)

فوق سری،

«اگر بختیار شکست بخورد، باید یک انتخاب قاطع داشته باشیم و خواست «C» هایزر باید با حمایت آمریکا اجرا شود ( طرح «C»  همان انجام کودتا بود.) من معتقدم که با دستور اصلی شما مطابقت دارد و با اجازه شما می خواهم آن اصلاحیه را به ژنرال هایزر ابلاغ کنم. مهم این است که او و همکاران ایرانی اش، هیچ توهمی در مورد آنچه که ممکن است در صورت تزلزل بختیار انجام شود، نداشته باشند.

الف- همه برنامه ها باید بر اساس حداقل خونریزی باشد؛ ب- من به آنها گفته ام که اگر می خواهند حمایت کامل ما را در راه های دیگر جلب کنند، ابتدا باید تمام تلاش خود را برای تضمین موفقیت دولت بختیار به کار گیرند. من از این موضوع استفاده می کنم تا فقط یک کودتای نظامی را در نظر نگیرند. من به آنها گفته ام که کودتای نظامی را کاملاً آخرین راه حل می دانم. من به آنها توضیح داده ام که مراحل قبل از آن وجود دارد، بنابراین آنها می توانند درک کنند که من آن را به یک رویکرد سه مرحله ای برای آینده فوری تبدیل کرده ام. گام اول – بختیار ممکن است تحت برخی از رویه های عادی حاکم موفق شود. گام دوم، در صورت عدم موفقیت، بختیار می تواند از نظامیان در درجات مختلف استفاده کند. او می‌تواند حکومت نظامی سختی داشته باشد یا می‌تواند به نظامیان دستور دهد که کنترل امکاناتی مانند قدرت، نفت و غیره را در دست بگیرند. گام سوم – فقط در صورتی که همه چیز با شکست مواجه شود، تسلط نظامی را در نظر بگیرید.» (۵۸)

یعنی کودتایی کودتایی که دکتر بختیار نیز نه تنها با اعلام حکومت نظامی  در ساعت ۲ اعلام مقرارت منع رفت و آمد، در ساعت ۴ بعداز ظهر ۲۱ بهمن فعالانه در آن شرکت کرده، بلکه دستور بمباران هوایی نیروهای ملحق شده به انقلابیون را نیز داده بود:

« ساعت در حدود ۶ صبح (۲۲ بهمن ماه ۵۷) بود که سپهبد ربیعی تلفن کرده اظهار داشت نخست وزیر تلفن می زند و می گوید مرکز آموزش هوائی دوشان تپه و مسلسل سازی اداره تسلیحات را بمباران کنید.(۵۹)

حتی روشن است که ایشان قبلا طرح دستگیری بین صد تا دویست هزار نفر را داده و در دو روز آخر نخست وزیری اشان دستور کشتار و سرکوب مردم و هم دستگیریهای وسیع را نیز صادر کرده بود:

« نخست وزیر… به سپهبد رحیمی فرماندار نظامی دستور داد که از این ساعت (ساعت در حدود ۱۹ روز ۲۱ بهمن ماه ۵۷ بود) مقررات حکومت نظامی را در تهران به موقع اجرا گذاشته تظاهرکنندگان را متفرق و از اجتماعات جلوگیری نمائید. سپس آقای بختیار رو به سپهبد مقدم رئیس ساواک نموده ضمن اشاره ای دستور داد: تیمسار هم آن طرح خودتان را به موقع اجرا گذاشته و آن عده را که با هم بررسی کرده ایم دستگیر نمائید.»(۶۰)

در اینجا می بینیم که دکتر بختیار در مورد منحل کردن ساواک هم دروغ گفته بودند.  در غیر اینصورت چگونه می توانستند از سپهبد مقدم، رئیس سازمان منحله ساواک بخواهند که طرح خود را به اجرا در آورده و افراد موج در لیست را دستگیر کنند.

البته آقای بختیار بعدا سعی کرد طرح سرکوبش را بسیار محدودتر از آنی که تیمسار قره باغی افشا کرده بود جلوه دهد:

«من به ارتشیان دستور دادم که فورا تمام وزرای کابینه کاذب را که می شناسند بازداشت کنند.»(۶۱)

البته فراموش می کنند که در تاریخ مورد نظر ایشان، بازرگان کابینه ای نداشت که وی دستور دستگیری آنها را بدهد:

« وزرای کابینه کاذب تا بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن ماه که آقای بختیار ناپدید گردید هنوز تعیین نشده بودند تا ایشان بتوانند چنین دستوری را بدهد، زیرا آقای بازرگان ساعت سه بعد از ظهر روز ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ هفت نفر وزیر خود را به آقای خمینی معرفی نمود.» (۶۲) بازرگان مدتها طول کشید تا کابینه خود را تکمیل کند و برای همین بود که بارها از قحط الرجال شکایت می کرد.

چندی بعد دکتر بختیار صریحاً تایید می کند که دستور کشتار مردم را داده بود:

«دو جا من کاغذم به رئیس ستاد ارتش است که بزنید. من نوشتم در شورای امنیت، انداختم جلوی ربیعی. گفتم دستور بدهید برای اینکه این اسلحه سازی و این چیزها که آنجا دارید و این همافر بازی که راه انداختید، به یک جای بدی نرسد، شما بگویید اینجا منطقه نظامی است، و با تراکت و با بلندگو، به مردم یک ساعت فرصت بدهید، اگر دور نشدند، این منطقه مسلسل سازی را بمباران کنند. هر کی هم مرد با من.»(۶۳)

شکست کودتای بختیار- هایزر:

زمانی که برای انجام کودتا، در ساعت ۲ بعد از ظهر مقررات منع رفت و آمد در ساعت ۴ بعد از ظهر داده شد، مردم به ناگهان و بدون اینکه منتظر اعلامیه آقای خمینی برای به خیابان آمدن بشوند، بگونه ای خود جوش به خیابانها ریختند و خیابانها را از آن خود کردند. در واقع ساعتی بعد از آنکه به خیابانها ریخته بودیم، اعلامیه آقای خمینی صادر شد. گویی وجدان تاریخی جامعه ملی از تجربه تلخ کودتای ۲۸ مرداد که مردم در خانه ها ماندند درس گرفته و نمی خواستند اجازه بدهند که تاریخ خود را تکرار کند.

شخصا در زمان برگشت از میدان انقلاب به طرف خانه ای در تهران ویلا ( یکی از خانه ها و خانواده هایی بود که بعد از فرار از ارتش، بگرمی من را در میان خود پذیرفته بودند.) در آن بسر می بردم در حرکت بودم .  به حوالی تهران ویلا رسیده بودم که ستونی نظامی از طرف غرب وارد شد.  مردم از زن و مرد و پیرو جوان به خیابان ریخته و ستون را در بر گرفته و با شعار دادن از نظامیان می خواستند که به آنها ملحق شوند.  عده ای نیز از کامیونها بالا رفته و نظامیان را غرق بوسه می کردند.  به داخل یکی از کامیونها نگاه کردم و کف آن انباشته از جعبه های مهمات بود.  در چنین وضعیتی، پسری کوکتل مولوتفی بدست دادم و با داد و فریاد خواست که به درون کامبون بیاندازم و اینکه ارتش ضد خلق است و مردم را به قتل رسانده است.  بر سرش داد زدم که مگر نمی بینی که اینها با ما هستند؟  خودش جرئت نمی کرد بیاندازد و می خواست من بیاندازم.  لحظه ای بعد با خودم فکر کردم که این دیوانگی از کجا آمده بود و اگر چنین کاری انجام می شد و مهمات منفجر چه کشتاری از نظامی و مردم عادی انجام می شد.

حضور میلیونی مردم و همراهی بدنه ارتش با مردم و خوداری فرماندهان ارتش از دستور کشتار هموطنان خود را تحت فرمان یک آمریکایی صادر کردن، سبب شد که کودتا شکست بخورد. کودتایی که در صورت پیروزی  سرنوشت کشور را دوباره به شکستن قلمها و دوختن دهانها و پر کردن زندانها و کشتن و بستن بسیار بیشتر از قبل، دچار می کرد.  چرا که در قبل از انقلاب، به علت سرکوب وسیع ساواک، بخش کوچکی از جامعه فعال سیاسی بود.  در حالیکه به یمن انقلاب بخش عظیمی از جامعه در فضای سیاسی فعال شده و بنا بر این برای در هم شکستن مقاومت جامعه ملی، سرکوب و کشتار بسیار بیشتری لازم می شد.   یعنی همان وضعیتی که بعد از کودتای خرداد ۶۰ رخ داد. (۶۴)

نقش شاه و فرح پهلوی در کودتای ۲۱ بهمن:

می دانیم که خمینی در پلریس موافقت کرده بود که شاه بعد از ترک ایران به آمریکا برود.  ولی سوال این است که چگونه شد که بجای رفتن به آمریکا، شاه تصمیم گرفت که در منطقه بماند و آنقدر رفتن به آمریکا را به تعویق انداخت تا با سقوط دولت دکتر بختیار و تشکیل دولت موقت مهندس بازرگان، کارتر برای حفظ روابط خود با رژیم، موافقت اولیه خود را نقض کرد.

در مصاحبه خانم فرح پهلوی با بی بی سی، ایشان ندانسته واقعیتی را لو داده اند و آن اینکه، ایشان می دانستند که کودتای بختیار- هایزر در راه است و حتی لحظه ای باور کرده بود که پیروز شده است.  این اطلاع می تواند بما بگوید که علت ماندن شاه در منطقه، امید ایشان به تکرار کودتای ۲۸ مرداد بوده است و پرواز بازگشت و پیروزمندانه ایشان:

خانم فرح پهلوی:

«یک شنبه ۲۲ بهمن، مثل اینکه در کریدور بودم، داشتم رد می‌شدم از یک جایی، این را که تو رادیو شنیدم، اصلا باورم نشد، راستش آن موقع یک لحظه فکر کردم بر عکس شده، اینها باختند.»(۶۵)

یکی از پذیرفته ترین قواعد هرمنوتیک مدرن/ علم تفسیر، بما یاد آور می شود که هر متنی دو نیمه دارد: نیمه گفته شده و آشکار و نیمه ناگفته و یا سانسور شده. اصولاً تفسیر و تحقیق علمی، بیشتر با همین ناگفته ها سروکار دارد. وقتی با این نوع نگاه به بخشهای گفته شده و گفته نشده خانم فرح پهلوی نگاه می‌کنیم، بخش پنهان سخن او، بگونه‌ای شفاف خود را نمایان می‌کند و بما می گوید که قرار بر انجام کودتا بوده است و او از طرح مطلع و منتظر اجرای موفق آن بوده‌است.  به سخن دیگر، برای ایشان و شاه تنها هدف حفظ و ادامه دیکتاتوری سلطنتی بوده است به هر قیمت. هر دو می‌دانسته‌اند که کودتا حمام خون پدید می‌آورد. اما آنها را چه باک.

البته اعلیحضرت همایونی نیز از طرح مطلع و تحسین گر ایستادگی دکتر بختیار در مقابل مردم بوده است و برای همین قبل از آن، خانم فرح پهلوی در مصاحبه می گویند:

« فرح پهلوی: (در مراکش) یک روزی آمدند (شاه)، در راهرو راه می‌رفتند، گفتند که خوب است بختیار محکم مانده، با بختیار تماس داشتند.»(۶۶)

این در حالی بود که همیشه شاه نظری منفی در باره  دکتر بختیار داشته و از روی ناچاری و نپذیرفتن دیگران از نخست وزیر شدن، با نخست وزیری او موافقت کرده بود.  برای نمونه در خاطرات آقای هوشنگ نهاوندی می بینیم:

« (هوشنگ نهاوندی): نه اعلیحضرت، من در آن زمان دانشجوی حقوق در پاریس بودم.

(شاه): درست است، شما از من جوانترید.  در آن مصاحبه گفتم که در میان اطرافیان آن پیرمرد لجوج (همیشه او را – مصدق-  اینگونه می خواند و هرگز نامش را نمی برد.) به او خیانت می کردند. «بختیار» یکی از آنان بود. او به رهبر خود خیانت، و برای انگیسی ها جاسوسی می کرد.   عقیده ام در باره او دگرگون نشده، او یک خائن است. ذاتش چنین است.  خیانت کرده و باز هم خواهد کرد.» (۶۷)

کودتای نوژه زمینه ساز حمله عراق:

در سالهای قبل در راابطه با نقش دکتر شاپور بختیار در کودتای نوژه و جنگ ایران و عراق تحقیقی را منتشر کرده ام  و هموطنان می تواند به آن مراجعه کنند. (۶۸)  در اینجا فقط به این اشاره کنم که بر خلاف آنچه که آقای  جواد خادم ( که نقش مهمی در این کودتا داشته و سبب ساز اعدام بسیاری از بهترین های وطن شدند و البته در فردای ایران مردمسالار و آزاد و مستقل در دادگاه های مستقل باید پاسخگو باشند.) که تاسف می خورند که چرا کودتا پیروز نشد، در واقع این کودتا با هدف شکست بود که برنامه ریزی شده بود:

«بسیاری از خلبانان نیروی هوایی ارتش و مورخانی چون سرتیپ بازنشسته علیرضا نمکی معتقدند که طرح کودتا در حقیقت جهت شکست طراحی شده بود و نه موفقیت.» (۶۹)

« سرگرد خلبان فرهاد نصیرخانی که در این ملاقات (برادر صدام حسین با دکتر شاپور بختبار.)  حضور داشت مخالفت خود را با دادن اسامی افسران به عراق اعلام می کند. او در سال ۱۹۹۲ جزئیات این ملاقات را تشریح کرد. این عملیات که در کمال سهل انگاری و ساده نگری تدارک شده بود و یک ماجراجویی بیش نبود به شکست کامل انجامید.» (۷۰)

در واقع سئوال این است که چرا این کودتا با وجود شرکت فعال بعضی بهترین تیمسارهای شاه و بخصوص ژنرالهای عراقی که ید طولایی در انجام کودتا داشتند، در کمال سهل انگاری و ساده انگاری تدارک دیده شده بود؟  به سخن دیگر، چگونه است که با وجود همکاری نزدیک عراق، متخصصانشان متوجه این سهل انگاری شگرف در طرح و سازماندهی کودتا نشدند و در نتیجه به سادگی و از چندین طریق لو رفت؟! سهل انگاری در جریان کودتا تا آن حد بود که مذاکره در رابطه با کودتای نوژه نه به طور محرمانه و مخفی، که شرط اساسی هر کودتایی است، که به صورتی باز و از طریق تلفن بین المللی با پایگاه نوژه صورت می گرفت و تیمسار پالیزبان و منوچهر آریانا مستقیماً با فرماندهی نوژه با تلفن باز و بنا بر این براحتی قابل رد گیری، تماس برقرار کرده بودند. (۷۱)

حال سؤال این است که چرا می خواسته اند که کودتا لو برود؟

پاسخ را می شود، از جمله،  در این چند اطلاع یافت:

سرتیپ فرخ جعفری که از طرف دکتر شاپور بختیار برای انجام کودتا به عراق رفته بود، متوجه شده بود که کودتایی واقعی در کار نیست و عراق در حال آماده سازی ارتش خود برای حمله به وطن است.  بنا بر این نگران از این فریب و اینکه  صدام حسین، دکتر بختیار را فریب داده است، با همکار خود سرهنگ خلبان فرهاد نصیر خانی تماس گرفته تا به دکتر بختیار هشدار دهد:

« نصیر خانی: شاید سه چهار روز مانده بود به روز عملیات، یک سرتیپ نیروی هوایی(به احتمال قریب به یقین، سرتیپ فرخ جعفری است. پرتو ایران)که از طرف دکتر بختیار، به مرز ایران و عراق اعزام شده بود، به من تلفن زد و گفت، من هر قدر تماس می‌گیرم با دفتر دکتر بختیار، که پیغام مرا به ایشان بدهند، کسی پیام را نمی‌دهد، شما با علاقه‌ای که بختیار به شما دارد با او تماس بگیرید و این پیغام را به او بدهید که عراق قصد پشتیبانی از قیام را ندارد، عراق دارد لشکر به طرف مرز اعزام می‌کند. از ایشان پرسیدم شما این خبر را چگونه دارید، گفت: خانه‌ای که برای من گرفته شده، روبروی ریل قطار است و من روزهاست که می‌بینم وسایل و تجهیزات بسیار سنگین نظامی دارد به سمت ایران حمل می‌شود. اینها وسایلی نیست که به کار کودتا و قیام بخورد. من با آنکه عهد کرده بودم که دیگر با دکتر بختیار تماس نگیرم، چون موضوع مهمی بود به او تلفن زدم و با آقای دکتر بختیار صحبت کردم …

پرتو ایران:  رفتارش با شما چطور بود؟

نصیر خانی: خیلی خشک! خیلی از دست من عصبانی بود.

پرتو ایران: جواب پیغام چه بود؟

نصیر خانی: بختیار گفت این افسر مالیاخویی شده و این حرفها را می‌زند، هر وقت می‌خواهیم با یک کشوری همکاری کنیم از این حرفها می‌زنند. من نمی‌توانم این حرفها را قبول کنم و تازه کار از کار گذشته و حالا دیگر دیر است برای این کارها …و گوشی تلفن را گذاشتیم.» (۷۲)

در اینجا سؤال این است که چرا دکتر بختیار به جای دستور برای تحقیق در باره این موضوع بس مهم، سرتیپ فرخ جعفری را متهم به دیوانه و مالیاخویی شدن کرده است؟ بعد هم این سوال مطرح می شود که اصلا چگونه شد که دکتر بختیار به فردی دیوانه و مالیخویایی، چنان ماموریت حساسی را داده بود؟

سؤال دیگری که در اینجا طرح می شود این است که آیا علت عدم اعتنا جز این بوده که دکتر بختیار نه تنها از برنامه صدام برای حمله نظامی به ایران اطلاع داشته است بلکه از مشوقان و همراهان و همکاران صدام حسین برای حمله به ایران بوده است؟

پاسخ را از جمله در اسناد زیر می توانیم بیابیم:

در سه روز اول حمله عراق به ایران، دکتر شاپور بختیار از فرانسه ناپدید می شود و در حالیکه خبر حمله به ایران خبر اول تمامی رسانه های جهان را تشکیل داده است، تماسهای مکرر رسانه ها با دفتر دکتر بختیار در پاریس بی پاسخ می ماند.

در آخر کار بعد از چند روز غیبت ایشان در پاریس پیدایش می شود و از جمله در مصاحبه با خبر نگار تلویزیون کانال ۲ فرانسه می گوید:

« شاپور بختیار: من در این یک سال اخیر، ۵ بار عراق بودم.

خبرنگار کانال ۲ تلویزیون فرانسه: اما در این چند روز اخیر؟

شاپور بختیار: در روزهای اخیر، نه، من بغداد نبودم. جای دیگر بودم. بله، جای دیگر بودم. این را می توانم مانند رازی نگاه دارم. واقعاً عراق نبودم». (۷۳)

در این شک نیست که در چند روز اول جنگ که ناپدید شدند امکان سفر هوایی به عراق ممکن نبوده است.  چرا که در اثر حملات مکرر نیروی هوایی ایران، فردوگاه های غیر نظامی عراق بسته شده و تنها راه رفتن به عراق، پرواز به عمان پایتخت اردن بوده است و از آنجا با ماشین به بغداد رفتن.

در واقع سرتیپ فرخ جعفری و سرهنگ خلبان نصیری و بسیاری از دیگر نظامیانی که با دکتر بختیار همکاری کرده بودند نمی دانستند که نه تنها ایشان کوشش در بر انگیختن حمله نظامی صدام بوطن داشته اند، بلکه با دادن اطلاعات غلط به صدام، به او باورانده بودند که نیروهای نظامی ایران قادر به مقابله به ارتش صدام نخواهند بود:

«در همین ارتباط، کریس رندل یکی از مسوولان بخش تحقیقات خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا در یک گزارش توصیفی محرمانه که در ابتدای نوامبر ۱۹۸۰ تهیه شده و مهر بایگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: «یکی از دلایل یورش بی‌مهابای حکومت عراق به خاک ایران، اطلاعات گمراه کننده ایرانیان تبعیدی از جمله شاپور بختیار، مبنی بر این بود که احتمالا به دلیل وجود اغتشاش در ارتش و بی‌ثباتی رژیم به دلیل مخالفت مردم، به ویژه در خوزستان، ایران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نیروهای آزادی‌بخش خواهد شد.» (۷۴)

حامد الجبوری، وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجه و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسین  نیز اطلاع می دهد که چگونه دکتر شاپور بختیار با دادن اطلاعات غلط به صدام باورانده بودند که حمله به ایران و سرنگونی رژیم مانور و تفریحی بیش نیست:

«جورج براون، وزیر امور خارجه انگلستان (۷۵)  در زمان حزب کارگر، شاپور بختیار و یک ژنرال ایرانی در جلسه ای این پیام را به صدام دادند که بهترین وقت برای حمله به ایران است. در این جلسات، همه کسانی که با صدام  ملاقات می کردند، تاکید داشتند که ایران در آستانه فروپاشی است و ارتش این کشور متلاشی شده و نیروی هوایی این کشور به علت اعدام افسرانش زمین گیر شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گویا عملیات نظامی در ایران صرفا تفریح است و همین مسئله صدام را به آغاز جنگ با ایران تشویق می کرد.» (۷۶)

نتیجه اینکه صدام حسین چنان از پیروزی برق آسای خود مطمئن شده بود که  بیش از ۱۰۰۰ خبر نگار را به عراق دعوت کرده بود تا آنها را به اهواز برده و خطبه پیروزی خود را در آنجا بخواند.  غیبت دکتر بختیار در این زمان می تواند نشان از این داشته باشد که ایشان به همراه کابینه خود به عراق رفته بود تا صدام حسین در اهواز، دولت دست نشانده خود، یعنی دولت بختیار را به خبرنگاران معرفی کند.

« گزارش سری دیوید میرز مسئول بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به تاریخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختیار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ایران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهریور) می دهد. در ادامه این گزارش عنوان شده که عراق از اپوزیسیون ایرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نیروهای عراقی حاضر شوند تا دولت خود را در مناطق اشغالی تشکیل دهند. در پایان این گزارش درباره بازتاب چنین اقدامی این گونه هشدار داده شده است: «من معتقدم که ایجاد دولت جایگزین تبعیدی مثلا در خوزستان، به شدت می‌تواند بخت آنان را برای این که هرگز توسط مردم ایران پذیرفته شوند را کاهش ‌دهد، مگر آن که عراقی‌ها خود را آماده فتح کل ایران کنند تا تبعیدی‌ها را به قدرت برسانند.» (۷۷)

ولی نگاهی دوباره به اسناد بما می گوید که بنظر نمی رسد دکتر بختیار به عمد اطلاعات دروغ را به صدام حسین تغذیه کرده بود، بلکه خود نیز بر این باور شده بود که با اجرای پروژه کودتای نوژه و زمینگیر شدن نیروی هوایی و دستگیری بسیاری از خلبانان و اعدام دیگران، آخرین خط دفاعی وطن که از دست آخوندها جان سالم بدر برده بود.  بیشتر، با پرداخت ماهانه ۳۰۰ هزار دلار به حزب کومله برای ادامه جنگ مسلحانه و در نتیجه زمینگیر کردن بخش بزرگی از نیروی زمینی در غرب کشور، حمله نظامی به ایران تفریحی بیش نخواهد بود.

در همین رابطه و از آنجا که مانند هر اهل قدرتی، مجاز و آروز را جانشین واقعیت کرده بود، باور کرده بود که رژیم حاکم بر وطن حداکثر در عرض چند ماه سرنگون خواهد شد و او به ایران باز خواهد گشت و به همین جهت است که از جمله به افسر سازمان سیا می گوید:

«۱ –  در ۸ دسامبر، یک افسر این آژانس رابطه مستقیم با شاهپور بختیار ‘۲ ‘ برقرار کرد (کمتر از ۱ سطر طبقه بندی نشده است) یک کانال غیر مستقیم ارتباطی بین بختیار و این سازمان در اواخر ماه اوت تنظیم شده بود . ولی اخیرا بختیار، بخاطر وضعیت بحرانی در ایران ، درخواست مؤکد برای ملاقات با یک افسر سیا کرده است .

۲- در ملاقاتی یکساعت و نیمه با یکی از افسران ما، بختیار گفت او باور دارد که هر حکومت ماندگار آینده باید اندکی متمایل به چپ میانه و شامل عناصر شدیدا دست راستی و دست چپی به منظور کنترل کردن آنان باشد. او بر این باوراست که خمینی حد اکثر تا سه ماه دیگر دوام نخواهد آورد.» (۷۸)

«(لرد پیتر کرینگتون) در این دیدار، بختیار نیز مدعی لرزان بودن موقعیت حکومت جدید تهران شد: «رژیم بیشتر از چند ماه دیگر نمی‌تواند دوام یابد و چند گروه کمونیست و جدایی‌طلب آماده در دست گرفتن قدرت هستند.» (۷۹)

« نتیجه‌گیری پارسونز درباره دیدارش با آلیانس این بود: «بختیار به این نتیجه رسیده که احساسات ضد خمینی در سراسر ایران در حال گسترش است و لحظه سرنوشت چندان دور نیست.» پارسونز تاکید کرد: ظاهرا بختیار پول زیادی برای این عملیات دارد. صحبت‌هایی درباره فوران نعمت عراقی شده و آلیانس از کمک اسراییلی‌ها به بختیار هم صحبت کرده است.»

« بر اساس گزارش‌های اخیرا آزاد شده درباره نخستین روزهای آغاز جنگ ایران و عراق، در این دوره، شماری از کشورهای عربی و اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، به خصوص اویسی و بختیار، بر این باور بودند که با حمله عراق به ایران ظرف یک هفته ارتش ایران شکست خواهد خورد و در طول یک ماه حکومت اسلامی سرنگون شده و دولت جدید تحت حمایت عراق در تهران، یا دست کم مناطق اشغالی مستقر خواهد شد.» (۸۰)

نتیجه گیری:

زمانی که هاله ای را که افسانه دکتر شاپور بختیار  که بر دور ایشان ساخته شده است را از طریق اسناد، حقایق و امور واقع کنار می زنیم می بینیم که ایشان، در عمل، شش نقش اصلی در متحول کردن انقلاب بهمن از مردمسالاری به استبداد بازی کردند:

– پذیرفتن نخست وزیری شاه در پنهان و شکست عهد خود با دیگر رهبران جبهه ملی و اینگونه ضربه ای شدید به اعتبار جبهه ملی وارد کردن.

– اطاعت از دستور جیمی کارتر در نپذیرفتن نخست وزیری خمینی و در نتیجه فرصتی تاریخی را برای تغییر رژیم از طریق رفراندم از دست دادن و اینگونه مانع فروپاشی ارتش شدن.

– در همکاری با ژنرال هایزر، در ۲۱ بهمن دست به کودتا زدن. کودتایی که به فرو پاشی نیروهای مسلح منجر و زمینه را برای ایجاد سپاه پاسداران و (بی) دادگاه های انقلاب ایجاد کرد.

– حمایت از سازمان های مسلح مانند کومله، با پرداخت ماهانه ۳۰۰ هزار دلار( بیش از یک میلیون و صد هزار دلار به ارزش امروز.)، برای ادامه جنگ داخلی و حمله به پادگانها و قتل رساندن نظامیان.  اینگونه در خشن کردن فضای سیاسی، که استبدادیان برای بکار گیری خشونت به آن نیاز داشتند، به یاری جناح استبدادی شتافتن.

– کودتای نوژه که با هدف زمینگیر کردن نیروی هوایی که از دست آخونده جان سالم بدر برده بود و نیز از کار انداختن لشکر زرهی اهواز.

– با دادن اطلاعات غلط به صدام و تشویق صدام حسین برای حمله به ایران.  بگونه ای که صدام باور کرده بود که کار ایران را در طی یک هفته تمام می کند و اینگونه وطن را گرفتار جنگی که در طی هشت سال نسلی را نابود کرد و اهرمهای لازم را در اختیار آخوندها  برای مستحکم کردن ستون پایه های استبداد آنها قرار داد.

آخر اینکه، همانطور که سال هاست مکرر تکرار کرده ام، شاید اصلی ترین دلیل طولانی شدن عمر رژیم خیانت، جنایت و فساد، به مصادره بردن چند جانبه تاریخ قرن بیستم وطن، بخصوص دوران پهلوی و نیز دوران مرجع انقلاب از طرف اصحاب قدرت می باشد. چرا که آینده در گذشته است که به دو طریق اتفاق می افتد:

– ساختارها، ارزش ها و نُرم هایی که واقعیت جامعه ملی را ایجاد کرده اند.

– روایتی که از گذشته در حافظۀ تاریخی- سیاسی جامعه قرار می گیرد.

به این علت است که یکی از مهمترین وظایف کسانی که خود را در کاروان ۱۳۰ساله ایرانیان برای استقرار جمهوری شهروندان ایران در وطن آزاد و مستقل می دانند روشنگری است  و نور بر امور واقع تاریخی انداختن و حقابق مدفون شده را از زیر خاک بیرون کشیدن.  چرا که تا ندانیم که چگونه اینگونه شد و انقلابی که با هدف استقرار مردمسالاری انجام شد به رژیمی سرکوبگر تر و فاسد تر و خونریز تراز رژیمی که سبب ساز انقلاب شد، منجر شد، نه تنها پاسخی درخور به سوال چه باید کرد را نخواهیم یافت، بلکه همانگونه که می بینیم، جنبشهای پی در پی ایرانیان یا به شکست منجر می شود.

یا اینکه مانند جنبش مهسا گروهی قدرت طلب و در خدمت قدرتهای انیرانی، از طریق رسانه های وابسته، کوشش در مصادره کردن آن و در صورت عدم موفقیت، به شکست کشاندن آن می کنند.  یعنی گروهی که بقول جمال صفری، تاریخدان تاریخ معاصر، که آنها را: «کاریکاتورهای اپوزوسیون و مضحک- کمدی» توصیف کرده است.  یعنی  کسانی و بیشتر فرصت طلبانی که هیچ کدامشان دارای پیشینه مبارزات دموکراتیک انقلابی نبوده اند و هیچ فهم و درکی از مبارزه ندارند.  به سخن دیگر، صفر کیلومترهایی که یک شبه انقلابی شده و فاقد تجربه و سواد و عمق تاریخی – بینشی و ژئو پلیتیک می باشند از طریق وابستگی و رسانه های وابسته کوشش کردند و خواهند کرد که سوار بر موج شوند.

تا ندانیم که چگونه اینگونه شد، پاسخ در خور به سؤال چه باید کرد را نخواهیم یافت و اینگونه امواج خروشان جنبشهای پی در پی به نتیجه نرسیده و در نتیجه موج نا امیدی را در بخشی از جامعه ایجاد می کنند.  یعنی همان چیزی که استبداد حاکم از آن تغذیه کرده و بر عمر خود می افزاید.

تاریخ را در یابیم و بپذیریم که تاریخ، با ما شروع نشده است.  با کتاب و تحقیق و چون و چرا کردن خو بگیریم.  چرا که بدون عمق و حافظه تاریخی پیدا کردن، مانند کشتی بی لنگر، باد اصحاب قدرت در بادبان این کشتی آن را به هر طرف که منافعشان ایجاب کند خواهد برد.  به نتیجه رساندن جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان برای استقرار جمهوری شهروندان ایران به چنین انسانهایی نیاز دارد.  اینگونه انسانهایی شویم.

برای تماس:

m_delkhasteh @yahoo.co.uk

توضیح رفرنسی در مقاله اول:

در بخش اول مقاله این نقل قول از دکتر بختیار آورده شده بود:

«ا یران را از پای در آورید عیب نداره که یک میلیون یا دو میلیون ایرانی بمیرند، ایده‌آل ما ایده‌آل دیگر و بزرگتریست.»

بختیار: دو میلیون ایرانی هم کشته شوند، عیبی ندارد! (aparat .com)

چند باره سخنرانی ایشان را گوش کردم  و مطمئن شدم که جمله کامل نیست و قبل و بعد جمله آنهم هم مشخص نیست.  بنا بر این رفرنس را دارای اعتبار نمی دانم و در کاری که بعدا قرار است منتشر شود، آن را حذف خواهم کرد.

رفرنس ها:

۴۱:

خاطرات مهندس احمد زیرک زاده – پرسش های بی‌پاسخ در سالهای استثنایی – صص ۲۲۷-۲۳۰

۴۲:

آیندگان ـ ش ۳۲۷۶ـ ۱۰/۱۱/۱۳۵۷ـ ص ۲.

اطلاعات ـ ش ۱۵۷۷۱ ـ‌۹/۱۱/۱۳۵۷ـ ص ۲.

۴۳:

اطلاعات – همان

۴۴:

خاطرات مهندس احمد زیرک زاده، پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنایی، ص ۲۳۱ »

۴۵:

https: //news.gooya.com/2023/07/post-77423.php

۴۶:

خاطرات هوشنگ نهاوندی

https: //www.bbc.com/persian/iran/2011/08/110802_l78_bakhtiar_20th_anniv_hooshang_nahavandi

۴۷:

https: //history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v11p1/d182

۴۸:

https: //enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/40994-2021-01-09-15-14-23.html?Itemid=0&fbclid=IwAR04yL-4M92okes7Vr4uMVUKpLW8azKJlVuXKsfsuC4e677LyiMie4OUUiY

۴۹:

ه کیهان ۱۳۵۸.۰۸.۲۷، کیهان ۱۳۵۹.۰۱.۳۱ و کیهان ۱۳۵۹.۰۲.۰۷ مراجعه کنید

نقل از:

https: //enghelabe-eslami.com/index.php/component/content/article/19-didgagha/maghalat/52004-2023-06-18-22-09-06.html

https: //asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=18418

۵۰:

– Mohsen Milani. The Making of Iran’s Islamic Revolution: From Monarchy to Islamic Republic (Boulder: Westview Press, 1988), p. 127

۵۱:

– شاهپور بختیار؛ ۳۷ روز پس از ۳۷ سال، ص۵۱

۵۲:

همان کتاب، ص۱۴

۵۳:

قره باغی؛ حقایق در باره بحران ایران، سازمان چاپ و انتشارات سهیل، ۱۳۶۳، ص۱۸۸

۵۴:

همان کتاب، ص۱۴

۵۵:

https: //www.theguardian.com/world/iran-blog/2015/feb/11/us-general-huysers-secret-iran-mission-declassified

۵۶:

قره باغی، همان، صفحه ۱۸۲ نیز روزنامه آیندگان شماره ۳۴۱۸ دوشنبه ۱۵ مرداد ماه ۱۳۵۸

۵۷:

– Letter from Carter to Haig: General R. E. Huyser, Mission to Iran, vol. 2, introduction by A. M. Haig (Andre Deutsch Ltd., 1986). 18

۵۸:

ترجمه و کپی های سند در اینجا موجود است.

انقلاب اسلامی – انقلاب اسلامی (enghelabe-eslami .com)

۵۹:

قره باغی، حقایق در باره بحران ایران، سازمان چاپ و انتشارات سهیل، ۱۳۶۳، ص ۴۳۶

۶۰:

قره باغی، همان، ص ۴۰۵

۶۱:

شاهپور بختیار، یکرنگی، ترجمه از فرانسه توسط مهشید امیرشاهی، پاریس۱۳۶۱(ناشر کتاب مشخص نیست) ص ۲۱۸

۶۲:

قره باغی، حقایق در باره بحران ایران، سازمان چاپ و انتشارات سهیل، ۱۳۶۳، ص ۳۶۳

۶۳:

https: //www.youtube.com/watch?v=-Nk5zLOQy2s&t=1368s

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید