چندسالی است که اصطلاح “داعش” رواج یافته و در ایران نیز این نام آشناست.
که حکومت ایران نیز بارها مردم را از این گروه به عناوین مختلف و درموقعیتهایی که خود از ناحیه مردم به خطرافتاده، ترسانده است. حکومت و رهبری رژیم نیز برای توجیه حضور و دخالت و کمک نظامی-مالی خود در منطقه خصوصا عراق و سوریه، این جمله را برای مردم مکرر، بیان کرده اند که:”اگرما در سوریه و عراق با داعش نجنگیم، باید در ایران با آنها بجنگیم” و متأسفانه تکرار این جمله در ذهن برخی از مردم نیز حک و باور شده است.
روز جمعه١٣دی ماه٩٨ آمریکاییها طی یک عملیات آقای سلیمانی را کشتند، رژیم با تبلیغات گسترده ای به قصد بهره برداری موفق شده است درصدی از مردم و شهرستانها را در تهران برای تشییع جنازه سردار سلیمانی، به خیابانها بکشاند، بسیاری از مردم با پیش زمینه ای که قبلا رژیم در ذهن و ضمیرشان بوجود آورده، باز با تکرار همان جمله: اگرسلیمانی نبود و با داعش نمی جنگید،حضور خود را توجیه کرده و میکنند.
سپاه نیز به تلافی و خونخواهی سردار، موشکهایی به پایگاه آمریکا درعراق شلیک کرده است و مدعی است که قریب به٨٠ نفر از نیروهای آمریکایی به هلاکت رسیده اند و این عمل یعنی آغاز جنگ با آمریکا.
حال جای چند سئوال باقیست
١- به تعبیر رهبران رژیم وعده ای از مردم ساده دل، اگر نیروهای ایران به فرماندهی سلیمانی در عراق و سوریه نمیجنگیدند،داعش وارد خاک ما میشد و ایران را به تصرف درمی آورد بنابراین اگر این تحلیل نظام را مبنا قراردهیم :
الف- رژیم با بیان این توجیه غلط از هرنظر به ضعف و ناتوانی خود ایقان یافته به حدی که حتی یک گروه مسلح هم توان و امکان حمله و تصرف سرزمین ایران را داشته است و بطور ناخودآگاه رژیم با تبلیغاتش پیرامون داعش، اذعان به قدرتمندی این گروه مسلح نیز نموده است.
ب- اگر این توانایی را داعش داشته و سردار سلیمانی مانع ورود آنها به ایران شده و فی الواقع سدی درمقابل این گروه بوده است، بنابراین و براساس همان تحلیل، باید قبول کرد بعد از رفتن سردارسلیمانی، داعش میتواند با نبود او، به ایران حمله نماید!که باز هم نوعی اذعان به ناتوانی وضعف حکومت ایران است.
٢- مسئولان حکومت ولایت مطلقه بارها درمناسبتهای مختلف ادعاکرده اند که هرگز آغازگر هیچ جنگی نبوده و نیستند، اما در حمله موشکی سپاه به پایگاههای آمریکا در عراق، برخلاف همه ادعاهای قبلی خود، وارد عمل شده و آغازگر جنگی احتمالی شده اند.
٣- اگر این حمله با اجازه دولت عراق هماهنگ نشده باشد، نوعی تعرض به خاک عراق محسوب و از نظر قانون بین الملل همانطورکه حمله آمریکا به سردار و همراهانش محکومیت بین المللی داشت، این حمله نیز محکوم است
۴- رژیم ایران که قصدحمله به پایگاههای آمریکا را داشت و با شتاب و عجله به استقبال جنگی احتمالی رفته است. آیا امنیت و آمادگی نظامی-امنیتی را در سراسر کشور برای مردم تأمین کرده است؟ که اگر آمریکا احیاناً به تلافی این حمله نسنجیده سپاه، حمله به وطن را شروع کرد امکان دفع حمله و دفاع را پیش بینی و طراحی کرده اند؟ یا براساس احساسات دست به این حمله زده اند؟ آیاعواقب آنرادرنظرگرفته اند؟
۵- آیا با کشته شدن یک نیروی نظامی هر چند نیروی ارشد نظام و با توجه به وضعیت بسیار بحرانی حاکم بر جامعه ایران، شروع یک جنگ نظامی و خسارتبار و درگیرکردن مردم دراین جنگ، کاری عاقلانه و خردمندانه است؟ اگر این حکومت که نام”دین اسلام”را به یدک میکشد و به امور دینی معتقداست، مگر زمانی که حمزه عموی پیامبر کشته شد پیامبر اراده نکردکه تا میتواند در تلافی عمویش از نیروهای دشمن بکشد؟ و بابت همین تصمیم پیامبر مگر بلافاصله از طرف خداوند به او وحی نشد که مبادا این تصمیم را عملی کنی؟ و مگر نفرمود یک نفر در برابر یک نفر؟ پس چرا حاکمیت بخاطرکشته شدن یک نفر، می خواهد همه کشور و مردم را بار دیگر وارد جنگی کند که پیامدها و عواقب آن جز ویرانی و تخریب چیز دیگری نیست؟ البته که جنگ همانطور که رهبر نظام گفته بودبرایشان، “نعمت” است! و این نظام در طول ۴ دهه مبنای کار خود را جنگ و بحران و دروغ و فریب و.. قرارداده است و منافع خود را از طریق بحران بدست آورده است. اقتصاد غیرمولد، وارداتی، رانت محور نتیجه همین بحرانهای خودساخته رژیم بوده و هست. آنانکه بدون توجه به مردم و حقوق شان، دنبال جنگ بوده و سازجنگ می نوازند بی گمان در پی منافع بیشتری هستند، وگرنه اوضاع اسفباری که سالهاست گریبانگیر مردم شریف ایران شده است، باید آئینه عبرتی برای رژیم می شد و هرگز دم از جنگ و تهدید دیگران نمیزد. ترور سلیمانی برای نظام ولایی نعمت بسیاربزرگ، کارساز و گره گشایی شدکه نهایت استفاده و سوءاستفاده را از آن برده و میبرد و خواهدبرد.
رژیم با بحرانسازیهای پی درپی در طول این۴٠سال که عرصه را درتمام زمینه ها بر مردم تنگ کرده و امکان هرنوع اعتراصی را نیز از جامعه سلب کرده و جز اطاعت محض از مردم نمی خواهد. سالهاست که به بهانه مبارزه با آمریکا و صدور انقلاب، دارایی ملتی که در قعر فقر و ناداری و زیستی فقیرانه دارند و کرامتشان در فقر از دست رفته است، هزینه ماجراجویی و جاه طلبی در منطقه میکند و وضعیت نابسامان داخلی هرسال بدتر از پارسال، بحران بر بحران افزوده و با بی تدبیریهای۴٠ ساله و عدم تعهد و پایبندی به حقوق ملت، کشور را گرفتار بحرانهای لاعلاج کرده بگونه ای که مردم از این همه ستم به ستوه آمده و آخرین اعتراض خود را که میرفت به جنبشی همگانی و ستم سوز تبدیل شود در آبان٩٨ رژیم را مستأصل کرد. اما از طرفی رژیم درمانده و مشروعیت ازدست داده، انتخابات مجلس یازدهم را نیز پیش رو داشت که با این بیزاری مردم و جنبش جوانان در بیش از صد شهر مواجه شده بود و از آنجا که کلمه “تکرار” خاتمی هم چاره ساز نبود لذا و لاجرم رژیم شدیدا، نیاز به فعل و عملی مانند مرگ غیرطبیعی سلیمانی داشت! و مرگ این “سرباز صفر ولایت” چاره ساز شد که: 1- موجب شد رژیم با تبلیغات گسترده ای که در این راستا شد، بار دیگر بسیاری از مردم که دچار احساسات شده بودند، به خیابانها بکشاند و مشروعیت خود را ولو کوتاه مدت بازسازی کند.
2- باعث فراموشی جنبش عظیم و کم نظیر آبان ماه٩٨ شده و کشته ها و معترضان محبوس در زندانها هم از یادها بروند و رژیم در این فرصت طلایی بدست آمده براحتی بازداشت شدگان را سر به نیست و معدوم کند.
3- رژیم انتظار دارد که با این جو احساسی که در جامعه بوحود آمده است، مردم درانتخابات اسفندماه شرکت جویند.
و بطورکلی به اهداف مورد نظر خود برسند.
اما این ترور برای آقای ترامپ نیز بسیار پرفایده بود، چرا که ترامپ نیز بخاطر عملکرد داخلی و هم ماجراجویی های خارجی اش در طول این٣ سال ریاستش از طرف نمایندگان مجلس زیر تیغ استیضاح بود،بنابراین اکنون برگ برنده ای در دست دارد و می تواند مدعی شود که موفق به ترور یکی از دشمنان مردم آمریکاشده است. و از طرفی همین موفقیت برای انتخابات آینده ریاست جمهوری او نیزمیتواند مفید و موثر واقع گردد.
١٨دی٩٨ شهاب A