درست است که قدرت رابطهای است که در آن، ترکیبی از زور و پول و علم و فن و… بکار میرود؛ اما فرق است میان «همه در برابر یکی» و «یکی در برابر همه». توضیح اینکه وقتی رابطه قوا میان دولت حقوقمند و یک تن و یا یک گروه برقرار میشود، میگویند: دولت به نمایندگی ملت با فرد یا گروه مردم در رابطه قوا قرار گرفته است. در این رابطه، ترکیبی که بکار میرود، برای آن نیست که تخریب را به حداکثر برساند، برای این است که زور را خنثی و حق را به حقدار برساند. در عوض، وقتی یک تن (دولت استبدادی) با ملتی رابطه قوا برقرار میکند، ناگزیر است سهم زور را در ترکیبی که بکار میبرد، دائم بیشتر کند و ترکیبی بسازد که مرگآوری و ویرانگری زور را به حداکثر برساند. فرق دولتی که دموکراتیک خوانده میشود با دولتی که استبدادی نامیده میشود، این فرق است. از اینرو میگویند: اولی رویارویی همه (دولت به نمایندگی ملت) با یکی است و دومی، رویارویی یکی با همه است. در دومی، میزان مرگآوری و ویرانگری روزافزون میشود. چنانکه ویرانگری و مرگآوری رﮊیمهای پهلوی و خمینی و خامنهای روزافزون است. قدرت مسلط نیز در سطح جهان، نقش یکی در برابر همه را پیدا میکند. چنانکه مرگآوری و ویرانگری امریکا در جهان روزافزون است. هم بمثابه مادرشهر سرمایهداری و هم بخاطر نقش ﮊاندارم جهان که به خود داده است. از جمله ویرانگری و مرگآوری ها وقتی «یکی در برابر همه» قرار میگیرد، ویرانکردن حقوق و کشتن قانون است:
❋ حکومت ترامپ قاتل حقوق و چپاولگر:
تحلیلگر امریکایی، پاتریک لاورنس، سیاست قاتل قانون و حقوق بینالمللی حکومت ترامپ را موضوع نوشته خود کرده و آن را در 21 ﮊانویه انتشار داده است. چکیده آن این است:
● حکومت ترامپ با کشتن سلیمانی، بسا دارد قید حقوق بینالمللی و قانون را میزند. از همه تفسیر و توضیح و تصدیقهای پوچ که در باره قتل قاسم سلیمانی در 3 ﮊانویه 2020،(13 دی 98) ارائه شدهاند، جایزه جاهلانهترین و بیپایهترین آنها، از آن توضیح و تصدیق پمپئو، وزیر خارجه امریکا است. بعد از کشتن سلیمانی، او در برنامه «روبروی ملت» تلویزیون CBS، گفت: عمل رئیس جمهوری، مستند به دلیلی مقدس و عادلانه و قانونی است و به یمن کشتن سلیمانی، دنیا امنتر شد. این آدم که پیرو انجیل و گرفتار پارانوئید است، سیاست خارجی امریکا را رهبری میکند. او، در پنج مصاحبه، تکرار کرد. از جمله، در مصاحبه با ABC گفت: «روشن است که به یمن این قتل، دنیا امنتر شده است».
در این مرحله از سلطهگری، مرحلهای است که، برغم ادعاهای مقامات عالی وزارت خارجه، ما باید بپرسیم: آیا واقعیتی که روی داده و میدهد، وارونه ادعای آنها را ثابت نمیکند؟ واقعیت این است که با کشتن سلیمانی که، چهره محترم در بخش بزرگی از خاورمیانه، زندگی ما امنتر نشده و ناامنتر شده است. جهان بطور آشکار ناامنتر شده است. به این دلیل ساده: حکومت ترامپ که پمپئو علمدار آن است، قلمرو رفتار امریکا در جهان را خارج از پهنای حقوق و قانون، گردانده است. و این امر، احتمالاً بیسابقه است. راستی این است که گروهی که سیاست خارجی امریکا را تصدی میکنند، سرهایی خالی از حقوق و قانون دارند. رویدادهای اخیر، همه، نقض حقوق و قوانین بینالمللی هستند. درواقع، طراحان سیاست خارجی امریکا، آنچه به حساب نمیآورند، انطباق طرح با قانون است. تنها نوبت به تبلیغات میرسد، در مقام توجیه، میگویند عمل قانونی و منطبق با حقوق بینالمللی است آنکه بگویند با کدام قانون و کدام حقوق بینالمللی.
قتل سلیمانی، تنها و بریده از واقعیتهای دیگر، قابل فهم نمیشود: این قتل یکی از مجموع تدابیری است که در خاورمیانه به عمل درآمدهاند و گستاخانهترین آنها است. اگر نخواهیم دورتر برویم، از اواخر سال پیش بدین سو، حکومت ترامپ، بازهم آشکارتر، تمامی حقوق بینالمللی، منشور سازمان مللی متحد، دادگاه جنائی بینالمللی و دیوان دادگستری لاهه را زیر پا گذاشته است. نتیجه این است که حکومت امریکا، در آنچه به سیاست خارجی امریکا مربوط میشود، گرفتار هرج و مرج کامل است.
بدینسان، امریکا یکی در برابر همه گشته و بنابر قاعده، نخست خود را تخریب میکند. این تخریب را سیاست امریکا در سوریه و عراق تشدید میکند:
● چنگ انداختن بر نفت سوریه: در اکتبر گذشته، ترامپ اعلان کرد قوای امریکا را از سوریه خارج میکند. اما زود از قول خود، بسا براثر فشار وزارت دفاع و وزارت خارجه، عدول کرد و گفت: قوائی را برای حفاظت از نفت سوریه، در این کشور نگاه میدارد. و معلوم شد قصد واقعی حکومت او این بوده است که حکومت بشار اسد را از اعمال حاکمیت بر منابع نفتی سوریه باز دارد.
روسیه این عمل حکومت امریکا را غیر قانونی خواند. سرگی لاورف آن را سرقت از سرقت خواند (نخست داعش سرقت میکرد و حالا امریکا). در خارج حکومت ترامپ، معدودی ترورسلیمانی را مطابق با قوانین بینالمللی خواندهاند. نه تنها ایران با امریکا در جنگ نبود و کشتن یک افسر ارشد ایران جرم قتل است، بلکه استفاده از پهباد، در قلمرو حاکمیت عراق نیز نقض حاکمیت کشور مستقل است.
در پاسخ به عراق که خواهان آن است که قوای خارجی خاک این کشور را ترک کنند، پمپئو پاسخ رد داد و گفت حتی حاضر نیست در این باره، با مقامات عراق، گفتگو کند. باز تجاوز به حق حاکمیت عراق. ترامپ نیز عراق را تهدید به تحریمی بدان شدت کرد که هرگز دیده نشده باشد. و افزود که عراق باید خرجی که امریکا برای ایجاد پایگاههای هوایی خود کرده است را بپردازد و این برغم توافق نامههایی که بنابر آنها، پایگاههایی که امریکا در خاک عراق میسازد، متعلق به عراق است.
● ترامپ که نفت هیچگاه از ذهن او بدر نمیرود، از سه سال پیش، دو بار عراق را تهدید کردهاست که باید غرامت لشگر کشی امریکا به عراق را بپردازد. گفت ما تریلیونها دلار خرج کردهایم امتیاز نفت حق ما است. حکومت عراق دوبار تقاضای امریکا را رد کرده است. عادل عبدالمهدی، نخست وزیر عراق میگوید: سال پیش، امریکا از عراق خواست در ازای طرحهای ساختمانی گوناگون، نیمی از تولید نفت خود را به امریکا بدهد. او این خواست را رد میکند و در پاییز گذشته، با چین قرارداد میبندد. ترامپ حکومت او را تهدید کرد که اگر قرارداد چین را لغو نکند، عراق را بر او میشوراند.
نتیجه بیاعتنائی به قوانین بینالمللی ایناست که امروز، هیچ مقام کشوری و لشگری امریکایی، نمیتواند، با اطمینان از سلامت، در خاورمیانه سفر کند. سفارتخانهها و پایگاههای امریکا در کشورهای این منطقه، در معرض عملیات انتقامی هستند.
آنچه از نوشته تحلیلگر امریکایی نقل شد، واجد نکات بس مهمی است:
❋ کشوری تحت سلطه دو فرعون:
1. نکته مهم اول اینکه امریکا، در بقیه جهان، خود را تابع قانون عمدهای نمیداند، سهل است برای خود ولایت مطلقه قائل است و برای خود، بر جان و مال و ناموس مردم جهان، بسط ید قائل است. بدینخاطر در جهان تنها است.
2. وقتی وارد کشوری میشود، دیگر حاضر نیست آن را ترک کند.
3. هستی کشوری که گویا «آزادش» کرده است را از آن خود میداند. و
4. اما توانا به مهار کشوری که تصرف کرده است نیست و مقامهای آن کشور را نمیتواند مهار کند و اگر آنها نخواهند، «نیمی از تولید نفت» را به او نمیدهند و با چین قرارداد میبندند( مورد عراق).
بنابراین، هم آنها که خود را دست نشانده امریکا میکنند و همه کار میکنند که امریکا به ایران حمله کند و ستایشگر تحریمهای امریکا میشوند، به ایران و مردم ایران خائن هستند و به این مردم دروغ میگویند.
اما رژیم ولایت مطلقه فقیه که مدعی دشمنی با امریکا است، دروغ فاحشی میگوید و خیانت مسلمی به مردم ایران و وطن آنها میکند. چراکه ایران را تحت سلطه دو فرعون درآوردهاند:
● «یوماللهی» که موسی (ع) مأمور شد به یاد یهودیان بیاورد، روز نجات آنها از سلطه فرعون مصر و قشری از یهودیان بود که عامل سلطه رﮊیم فرعون بر این مردم بودند. باتوجه به این واقعیت که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی خود کرده است – وارونه کاری را کرد که حضرت موسی کرد -، رجوع خامنهای به قرآن، وارنه کردن رهنمود شفاف و بس کارآی قرآن برای همه مردمی است که نخواهند در روابط مسلط – زیر سلطه زندگی کنند.
و خیانت خامنهای و رژیم ولایت مطلقه فقیه، تنها این نیست که سلطهگر قانون نشناس و قائل به ولایت مطلقه بر جهان را حاکم بر زندگی مردم ایران کرده است، بلکه این نیز هست که زوج دو فرعونیت، یکی رژیم ولایت مطلقه فقیه و دیگری امریکا را حاکم بر زندگی مردم ایران کرده است. رﮊیم فاسد و درمانده در درون، از راه ایجاد تعادل با قدرتهای خارجی است که برپا میماند و از این قدرتها، نقش اول و تعیین کننده را «دشمن»، یعنی امریکا دارد. قدرتهای دیگر، چین و روس و… نیز، در آنچه به ایران مربوط میشود، به قانونی پایبند نیستند و دغدغهای جز بردن حداکثر سود و تحکیم موقعیت، ندارند.
زوجی که از دو فرعون پدید آمده است و با گروگانگیری پدیدآمد و در جریان بازسازی استبداد، ساختار پیداکرد، مسبب وضعیت امروز ایران است. این واقعیت، راهکار رهایی از خود را نیز روشن مینمایاند:
تحول از بالا، باوجود انقلاب، جز به بازسازی استبداد وابسته، راه به جایی نبرد. در کشورهای دیگر نیز، بدون استثناء، تحول از بالا به استبداد وابسته و ضد رشد انجامید. بنابراین، راهکار، تحول از پایین است اما نه بر محور قدرت – بدینخاطر که در جا، رابطه
بالا و پایین را باز میسازد و استبداد وابسته را تجدید میکند- بلکه بر محور حقوق. این تحول چون سبب فروریختن ساختار نظام اجتماعی بر محور قدرت میشود، ایران را از سلطه دو فرعون در زوجیت، میرهد.
هرگاه لشگری ها و کشوری های ایران در این وضعیت سنجی تأمل کنند، در می یابند که ممکن نیست بزرگ شدن ابعاد مرگ آوری و ویرانگریِ سلطۀ دو فرعون بر ایران، بطور مستمر، شدت و شتاب نگیرد. زیرا «یکی در برابر همه»، زوج دو فرعون است. و چون، لشگری ها و کشوری ها وسیلۀ کار این دو فرعون هستند، ویران می شوند و ویران می کنند؛ آنها گرفتار ویرانی مضاعف هستند. اگر از ایفای نقش عملۀ این دو فرعون بازایستند، ساختار سلطه فرو می ریزد و ایرانیان به داشتن نظام اجتماعی باز، توانا میشوند، نظامی که، در آن، رابطه ها را حقوق تنظیم می کنند و شهروندان به حقوق خویش وجدان دارند و بدان ها عمل می کنند.