هموطنان عزیزم
از دوران مرجع انقلاب که همه انقلابی بودند تا سالهایی که بسیاری از انقلاب بیزار بودند و از آن تا امروز که نسل جوان، دارد به انقلاب میاندیشد، بطور مستمر خاطرنشان کردهام که انقلاب تغییرکردن و تغییر دادن است. این تغییر را جمهور مردم میکنند و هم آنها تغییر نظام اجتماعی را به نظام باز، یعنی نظامی تصدی میکنند که، در آن، رابطهها را حقوق تنظیم میکنند. هرگاه «پایین» به تغییر «بالا» بسنده کند و سرنوشت خویش را در کف «بالا»ی جدید بگذارد، انقلاب، در جا، عقیم شدهاست. برای آن که انقلاب باروربگردد، باید کاستیهای آن را شناسایی و رفع کرد:
1. کاستی اول انقلاب ایران این بود و هست که نه تغییر میتوانست در آینده انجام گیرد و نه اصول راهنمای آن، توسط «بالا» در آینده میبایست و میتوانست متحقق بگردند. جمهور مردم بودند که، درجا، میباید با عمل به آن اصول، به انقلاب واقعیت میبخشیدند. حقوق از آن انسان هستند؛ اگر انسان بدانها عمل نکند، خلاء را زور ویرانگر پر میکند. چنین انسانی نه تنها انقلاب نمیکند، بلکه خویشتن را به زور ویرانگرتری میسپارد. استقلال و آزادی دو حقی هستند که هم هر شهروند و هم جامعه ملی دارند. انقلاب روی میدهد وقتی شهروندان و جامعه آنان به این دو حق عمل میکنند. بدینقرار، تقصیر نه با انقلاب که با رهاکردن انقلاب و بازگشتن به اعتیاد، اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت است.
برای رفع این کاستی، حقوق پنجگانه شناسایی و در اختیار نسلهای امروز، در ایران و جهان، قرارداده شدهاند. هرگاه این نسلها نخواهند، به یمن عمل به این حقوق، به انقلاب واقعیت ببخشند، آئینهای که انقلاب است، پندار و گفتار و کردار آنها را قدرت زده و زشت مینمایاند. شکستن آئینه خطا است، از غفلت از حقوق باید بدرآمد و پیش از آنکه ویرانی از حد بگذرد، انقلاب را عمل به حقوق دانست و به حقوق عمل کرد.
2. بنابراین که انقلاب یعنی تغییر «پایین» و تصدی تغییر توسط پایین، پس، تا زمانی که وجود دولت ناگزیر است، قانون اساسی شفافی ضرور است که در آن سازماندهی دولت بر پایه حقوق پنجگانه و رابطه دولتی که باید مجری تصمیمهای جمهور مردم باشد، با مردم را حقوق، تنظیم کنند. این قانون اساسی نیز نه بعد و در آینده که پیشاپیش باید به «پایین»، یعنی جمهور مردم پیشنهاد میشد. تا که جمهور مردم هم بخشی را که به جامعه مدنی مربوط میشود و هم وجدان به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق را، در هرجا که ممکن باشد، درجا، عملی کنند و هم بدانند ساختار دولت استبدادی چه تغییرهایی باید بپذیرد تا دولت حقوقمدار و مجری تصمیم جمهور مردم بگردد. انقلاب اسلامی، گرفتار این کاستی نیز بود. پیشنهاد قانون اساسی برپایه حقوق پنجگانه، هم آن کاستی را رفع میکند و هم میتوان به یمن عمل به آن، آینده را، جمهوری شهروندان را بناکرد.
3. هر انقلابی به دو بدیل نیاز دارد:
3.1. بدیلی که جمهور مردم هستند و تغییرکردن و تغییردادن را خود باید تصدی کنند و بدانند که تأخیر روا نیست. زیرا، تأخیر فرصت بازسازی ساختار پیشین را ایجاد میکند. با توجه به این امر که وجدان جستن همگان به حقوق و عمل به حقوق، همزمان انجام نمیگیرد، نقش نیروهای محرکه، یعنی آن گروههای اجتماعی که میتوانند به این حقوق وجدان بیابند و بدانها عمل کنند، تعیین کنندهاست. زیرا به یمن حقوند گشتن، میتوانند در برابر فشار شدید ساختارهای داخلی و منطقهای و جهانی نظام استبدادی وابسته، ایستادگی کنند و تغییر را به آنها تحمیل کنند.
3.2. بدیلی که تغییر ساختارهای داخلی و منطقهای و جهانی را باید تصدی کند. تاریخ ایران، وجود سه تمایل را گزارش میکند: گرایش دینی و گرایش ملی و گرایش چپ. جنبشهای بزرگ حاصل اتحاد این سه تمایل و شکست آنها نیز فرآورده گسست پیوند اتحاد آنها است. تاریخ ایران، امر واقع دیگری را نیز گزارش میکند: گذار ایران از موقعیت مسلط به موقعیت زیر سلطه، سبب شد که این سه تمایل، سه «بالا»ی از خود بیگانه و دست نشانده بیگانه را نیز پیدا کنند. «سه رأس زورپرست»، در عین نزاع بر سر قدرت، برضد اتحاد این سه تمایل، به اتفاق، عمل کردهاند و همچنان عمل میکنند. صحنه سیاسی ایران، دورههای کوتاه به کنار، در قرق سه تمایل زورپرست بودهاست. با سقوط رژیم پهلوی، این سه رأس، در بازسازی استبداد، شرکت مستقیم داشتند. این شد که دولت جدید همان ساختار داخلی و منطقهای و جهانی پیشین را بازیافت و ایران در موقعیت زیرسلطه باقی ماند.
باوجود این، هر سه رأس، ناتوان شدهاند. عوامل ناتوان شدن سه رأس اینها هستند:
3.2.1. سلطنت از میان برخاسته، بنابراین، رأس سلطنت طلبِ دست نشانده، ستون پایه خود را از دست دادهاست. یادآور میشود که استبداد سلطنتی بر سه پایه داخلی و یک پایه خارجی، استواری میجست: پایه سلطنت و دیوان و قشون سالاری و پایه نهاد روحانیت – این دو در ستیز و سازش بودند – و نظام اقتصادی – اجتماعی در روستاها و شهرها. در حال حاضر، این نظام برجا نیست. بنابر این، رژیم ولایت مطلقه فقیه، تک پایه و بیثبات است. زیرا هم بدینخاطر که تمامی رژیمهای تک پایه متزلزل و محکوم به سقوط بودهاند و هستند و هم به این خاطر که
3.2.2. نهاد روحانیت، یک پارچه، حامی رﮊیم ولایت مطلقه فقیه نیست. و رأس سوم، «چپ» وابسته که محروم از پایگاه اجتماعی، در بیرون مرزها، در راستهای افراطی کشورهای غرب، برای خود، حامی سراغ میکند.
3.2.3. بدیلی که انقلاب را تغییرکردن و تغییردادن میدانست و میداند، بطور مستمر، در کار تغییرکردن و تغییر دادن است. بدینخاطر، بطور مداوم، تحت حمله و سانسور هر سه رأس مثلث زورپرست است. اما این بار، بدیلی که نماد استقلال و آزادی است، میدان را خالی نکرده و در طول چهاردهه، به استقامتی پیروز برخاسته است. به ابتلیا و به آشکارکردن ماهیت زورپرستشان، در کار آناست که صحنه سیاسی ایران را از چنگ مثلث زورپرست بدرآورد.
3.2.4. ساختارهای منطقهای و جهانی نیز سست بنیاد گشتهاند. هم بخاطر ورود ابرقدرتی که امریکا است به مرحله انحطاط و هم بلحاظ تشدید تضاد دولتهای استبدادی و وابسته با ملتها. و
3.2.5. «تغییر از بالا» در غرب نیز شکست خوردهاست. در غرب نیز سخن از ضرورت جانشین کردن تغییر از بالا با تغییر از پایین و وجدان به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق است. بدینسان، دو رأس از سه رأس مثلث زورپرست نه مرام دارند و نه الگو. در حقیقت،
3.2.6. «رأس چپ» وابسته، در جریان از خود بیگانه شدن، مرام خویش را از خود بیگانه کردهاست تا بدانجا که از آن هیچ برجا نماندهاست. دلیل اتصال آن به راستهای افراطی در امریکا و اروپا، همین خالی شدن از مرام و ناتوانی از برسرپا ماندن بدون دستنشاندگی است. و رأس پهلوی طلب از «مدرنیته»ای نمایندگی میکرد که وابستگی را نه تنها توجیه میکرد، بلکه واجب میشمرد. و اینک، کار آن مدرنیته به بنبست کشیدهاست و مدرنیته، وجدان به حقوق و عمل به حقوق و رشد بر پایه استقلال و آزادی، تعریف میشود. رژیم ولایت مطلقه فقیه نیز خود خویشتن را از مرام خالی کردهاست
بدینقرار، برای اینکه سه تمایل تاریخی، اتحادی پایدار بجویند، هم نیاز به دولتی خالی از مرام است که تابع کامل حقوق پنجگانه باشد و هم نیاز به حقوق پنجگانه است. جمعی که آن حقوق و این دولت را پیشنهاد میکند و میداند که انقلاب تغییرکردن و تغییردادن است و بدینکار همت گماشتهاست، امیدوار است که، در مقام بدیل، اسباب اتحاد پایدار سه تمایل را تدارک کردهاست.
ایرانیان
انقلاب را دو بدیلی تصدی میکنند که زندگی را تغییرکردن و تغییر دادن میدانند و میکنند. حقوق را زندگی میکنند و نه وسیله. چرا که میدانند وقتی آن را وسیله کردی، قدرت هم هدف و هم وسیله میشود و حقوق را بیمحل میکند. قدرت یعنی سلطه «بالا» بر «پایین». چنانکه، اصول بیستگانهِ راهنمای انقلاب ایران را نه «بالا» زندگی کرد و نه «پایین». نتیجه این شد که وسیله ای گشت برای آنکه «بالا»یی پسین جای بالایی پیشین را بگیرد و بگوید، آن اصول را از راه مصلحت برزبان آوردهاست.
شما که هم تجربه کننده و همه قربانی بازسازی استبداد هستید، چرا درنگ میکنید؟ حقوق را زندگی کنید، با عمل به حقوق، قلمرو رژیم را محدود و محدودتر کنید. تردید نکنید انقلاب اینسان متحقق میگردد.
شما هستید که باید حقوق را زندگی کنید تا بتوانید بدیل اصیل، آنها که حقوق را زندگی میکنند، را از بدیل قلابی که به مرام خود عمل نمیکنند و آن را وسیله میکنند، تمیز دهید. به محک ابتلیا و آزمایش است که اصیل از نا اصیل شناخته میشود. آنها که به حقوق عمل نمیکنند، توانا به اتحاد نیز نمیشوند. سه تمایل تاریخی، سه مرز نیستند؛ بنابر تاریخ، همواره حقوق عامل پیوند و قدرت عامل جدایی و رودروشدن آنها بایکدیگر بودهاند. چنانکه در انقلاب ایران، این سه تمایل، در اصول بیستگانه متحد بودند؛ اما وقتی نوبت به بنای دولت جدید رسید، بر سر تصرف دولت، آن اتحاد به اختلاف و خصومت انجامید. میتوان اشکال کرد که چون وجود دولت ناگزیر است، باز وقتی نوبت به «تصرف دولت» میرسد، اتحاد در حقوق، چون گذشته دوام نمیآورد و مالک دولت شدن، اتحاد را به خصومت بدل میکند. این اشکال وارد نیست زیرا وضعیت دیگر است. در حقیقت وقتی چنین خطری وجود دارد که
1. «پایین» به یمن عمل به حقوق خود تغییر کننده و تغییر دهنده نگردد؛
2. مرامها در بنبست نباشند و وسیله توجیه تصرف دولت باشند؛
3. توجیه خصومت توسط مرام یا دین ممکن باشد. حال اینکه خصومت بنام دین و مرام دروغ است و این دروغ، روز به روز، عیانتر میشود؛ افزون براین، حقوق پنجگانه نزاع بنام دین و مرام را بیمحل میکنند.
4. ساختار دولت با فعال مایشائی «بالا» و فعلپذیری «پایین» سازگار باشد؛
5. بدیل و نیروی محرکه توانا به مقابله با قدرتمدارها و ساختارهای دولت استبدادی وابسته، وجود نداشته باشد؛
6. دولت برپایه حقوق پنجگانه، بنابراین، دارای ساختاری ناسازگار با فعال مایشایی «بالا» و فعلپذیری «پایین» ممکن نباشد. و
7. جامعه مدنی بعنوان رکنی از ارکان، صاحب حقوق و نقشها نگردد.
به یمن کاستیزداییها، این هفت عامل یا از میان برخاستهاند و یا در حال از میان برخاستن هستند. از اینرو، هرگاه حقوق را زندگی کنیم، اتحاد پایدار میشود.
جوانان ایران
برای مشکلهای جمعی، راهحلهای فردی جستن، کجراهه است. در جهانی زندگی میکنید که، در آن، همگان، با یک مشکل رویارویند: مشکل قدرت تام و بسا فراگیر و بس ویرانگر. از پس آن، جنبشهای همگانی بهم پیوسته بر میآیند. برای آنکه نسل جوان کشورها به این جنبشها توانا شوند، باید به حقوق وجدان بیابند و حقوق را زندگی کنند. میگویند: برای مردمی که نان برای خوردن ندارند و نسلی که بیکار است، حقوق نان و کار نمیشوند. غافل از اینکه حقوق شامل حق کار و نان هستند و اگر مردم ایران نان برای خوردن ندارند و جوانان کار نمییابند، عواملی که انقلاب باید از میان بر میداشت، برجایند. از جمله، میباید استبداد از میان بر میخاست و ولایت از آن جمهور مردم میشد. اینک برمردم ایران است که از خود بپرسند: از انقلاب بدینسو، چند نوبت ولایت خویش را اعمال کردهاند؟ ولایت مطلقه فقیه که جعل و بدعت در اسلام است ونفی کامل ولایت جمهور مردم است چرا جای اصل «ولایت با جمهور مردم است» را گرفت؟ این پرسش هر شهروند را برآن میدارد که بپذیرد تقصیر نه از انقلاب که از انقلاب نکردن و تن دادن به ضد انقلاب است. به او خاطر نشان میکند: نه تنها «انتخابات» رﮊیم فرصت اِعمال حق ولایت از راه تحریم هرچه وسیعتر آناست، بلکه جمهور مردم ایران در هرچهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، همه روز، میتوانند با عمل به حق ولایت خویش، فرهنگ استقلال و آزادی را بیآفرینند و بیابند.
از اینرو، شما جوانان واقعیت را همانسان که هست ببینید؛ ببینید که مرام قدرتمداران آن نیست که در پوشاندن ماهیت خود و بمثابه هدفی که اگر قدرت بیابند، متحقق خواهند کرد، بکار میبرند، آنست که زندگیش میکنند: قدرت باورند و فکری که راهنمای زندگی آنها است، بیان قدرت و توجیهگر قدرتمداری و قدرت محوری است. بنابراین، فریب زورپرستان را نخورید و دشمنی با این و آن مرام را با خواست پذیرفته شدن حقوق در همه دینها و مرامها جانشین کنید. هرگاه شما به حقوق ذاتی حیات عمل کنید، هم نزاع بنام دین و مرام را بیمحل میکنید و هم سبب میشوید دین و مرامهایی که یا بیان قدرت هستند و یا در بیان قدرت از خود بیگانه شدهاند، با حقوق پنجگانه انطباق بجویند و بزرگترین انقلاب طول تاریخ، روی دهد: حقوق مشترک همه باورها بگردد و دروغی که جنگ بنام عقیده بود و هست و این جنگ از میان برخیزند. پس، به حقوق ذاتی حیات عمل کنید تا که دینها و مرامها اگر این حقوق را در برندارند، به روی آنها باز بگردند. بنبست دینها و مرامهای از خود بیگانه در بیان قدرت، این انقلاب بزرگ را آسان کردهاست. عوامل جمعند تا که الگویی بگردید برای جوانان در همه جای جهان تا مگر از بنبست اندیشه راهنما بدرآیند. تردید نکنید که هرگاه حقوق را زندگی کنید، انقلاب، از جمله در اندیشههای راهنما، متحقق شدهاست.
هشدار! رژیم تک پایه خالی از مرامی که کار کشور را به جایی رساندهاست که در بیارزش شدن پول ملی، در تورم، در فقر، در فلاکت، در خشونت، در غم و یأس، در مهاجرت تحصیلکردهها، در آسیبهای اجتماعی، در مصرف مواد مخدر و در حوادث رانندگی، در شمار انگشت شمار کشورهایی گشتهاست که مقام اول را دارند، بنایی درحال ریزش شدهاست. اما خود به خود فرو نمیریزد. بدون جنبش همگانی، ساختارهای داخلی و منطقهای و جهانی میتوانند آن را، نیمه جان، نگاه دارند و رﮊیم نیمه جان، تخریب نیروهای حیاتی مردم ایران را به حداکثر میرساند. بر دو بدیل است که، از راه عمل همه روزه به حقوق، گذار به جمهوری حقوندان را خود تصدی کنند.
ابوالحسن بنیصدر
۲۲ بهمن ۱۳۹۸