تمامی ملتهای این جهان قهرمانان ملی و مذهبی خاص خویش را دارند و این قهرمانان را بشدت دوست میدارند. این قهرمانان همگی بلند پرواز و اهل ابتلا بودند و هستند. مطالعه زندگی و مبارزات ظفرمند آنان، همراه با تجارب بس گرانمایه که برای انسانهای بلند پرواز به ارمغان آوردند و میآورند، آنها را الگوهای پهلوانی از گذشته های دور تاریخی تا هم اکنون کردهاند.
حال اگر ما از جنبه روانشناسی به نقش الگوها در امر بلند پروازی توجه کنیم، خواهیم دید که در اندیشه، عمل و احساس هر انسان بلند پروازی، قهرمانان الگوی او حضوری مداوم دارند. چرا که بلند پروازی خود به نفسه، اندیشه و عمل و احساس پهلوانی است.
برای مثال اگر زندگی و فعالیتهای پهلوانان ملی و دینی خود ما ایرانیان را مطالعه کنیم، پی خواهیم برد که همه قهرمانان ملی و مذهبی ما صاحب اندیشه و عمل و احساسی سخت بلند پرواز بودند. در حقیقت بلند پروازی آنان سبب گشت که ما آنان را الگو های خود کنیم.
حال از زاویه دید روانشناختی، آن اندیشهها، اعمال و احساساتی را که پهلوانهای الگو به ما میآموزند، نه تنها برای ما زیبا و شکوهمند هستند، بلکه آیندهای روشن و شفاف را به ما نوید میدهند. چرا که این آموختهها و آموزشها در روح و روان فرد و جامعه بلند پرواز، تصوری از جاودان زندگی کردن، و زندگی را با غرور و شادی دمساز کردن، پدید میآورد.
اگر به تاریخ میهن خودمان ایران رجوع کنیم، خواهیم دید که در طول تاریخ کهنسال ما ایرانیان بیشمار دورهها و دورانها وجود داشتند که افراد، اقوام، و حتی اکثریت بزرگی از مردم این سرزمین دچار روانشناسی سخت ویرانگر خود ناتوان بینی، عقده حقارت و ضعف مفرط شده بودند. در این دورهها تنها تعدادی، شاید انگشت شمار، از هم میهنان ما با روانشناسی بلند پرواز خویش باعث گشتند که بار دیگر ایرانیان خود را از بیماری روانی – اجتماعی حقیر و ناتوان شمردن و شبیه موم در دست مستبدین خوار و ذلیل گشتن، رها کنند.
از دید من، در مبارزات کنونی مردم ایران، خاصه جوانان بلند پرواز ایرانی، علیه استبداد ولی مطلقه فقیه، روانشناسی پهلوانی را میتوان در اندیشه، عمل و احساس جوانان مبارز درک و لمس کرد. چرا که جوان بلند پرواز خودآگاه و یا ناخودآگاه، بهنگام اندیشیدن و عمل کردن، خود را هم سطح وهم ردیف قهرمانان ملی و مذهبی خویش میبیند و احساس میکند. به این دلیل روشن و واضح که حالات روحی و روانی که در او بروز میکنند، حال و احوال قهرمانان الگوی او در گذشته و حال هستند.
این روانشناسی سبب میشوند که مبارزان بلند پرواز کنونی صاحب آن تواناییها گردند که فرهنگ کهن سال و مام وطن ما ایرانیان را بارها در طول تاریخ نجات داده است. ناجیهای الگوی این زمان سبب خواهند گشت، مردم ایران بار دیگر حیات و زندگی خویش را با صلح و صفا و امنیت و شادی و غرور همساز و همراه کنند.
تفاوت میان الگوهای یادگیری و الگوهای پهلوانی
در روانشناسی تعلیم و تربیت به افرادی لقب الگو میدهند که تواناییها و رفتارهای مورد پسند و ستایش هواداران خویش را دارا باشند. این هواداران آرزو میکنند صاحب آن تواناییها و رفتارها گردند که الگوهای آنها دارند.
برای مثال اگر جوانی بلند پرواز امید داشت که ورزشکار، هنرمند و یا دانشمندی مورد توجه و ستایش بیشمار انسانهای دیگر قرار گیرد، این تمنا و خواسته در درون او باعث میشود که او، در رشته مورد علاقه خود، با کار و کوشش وقفه ناپذیر، شبیه به الگوی خویش شود. در روانشناسی تعلیم و تربیت این امر را « یاد گیری از روی مدل یا الگو » میگویند.
حال ما میدانیم که کودکان معمولاً بطور بدیهی، خودانگیخته و ناخودآگاه از والدین خویش تقلید میکنند. چونکه در دوران کودکی تنها الگوی مورد شناخت و پسند کودکان والدین آنها هستند. ولی بهنگام رشد و به اصطلاح « وارد جامعه شدن »، جوان بلند پرواز بایستی فکر و تأملی عمیق و طولانی در مورد یافتن و انتخاب کردن الگوهای یادگیری خویش در رشتههای مورد علاقه خود کند. الگوهای هر جوانی به او پندار و کردار و گفتاری در خور بلند پروازی و تحقق آمال و آرزوهای او را میآموزند. جوان در این رؤیای شکوهمند زندگی، کار و فعالیت میکند که هم توانائیها و هم آوازهای بلند شبیه به الگوهای دلخواه خویش بدست آورد.
در واقع کار اصلی الگو در روانشناسی تعلیم و تربیت، ایجاد انگیزه برای آموختن و یاد گیری و طبق دانش و آموخته های خویش اندیشه و عمل کردن است.
❋تفاوت عظیم میان الگوهای یادگیری و الگوهای پهلوانی:
الگوهای پهلوان هر ملت و یا غالباً اکثریت بزرگی از مردم جهان، نماد اصول و ارزشهای جهانشمول هستند. یعنی اصول و ارزشهایی که در خدمت و به نفع تمامی انسانها هستند. مثل « حقوق پنجگانه انسان » که در کتابی با همین نام، ابوالحسن بنی صدر آنها را بیان و تشریح کرده است.
معمولاً الگوهای تاریخی پهلوان و جاویدان در وضعیتهای خاصی، چون وضعیت تأسف انگیز ایران امروز، و یا بهتر بگویم، جهان امروز، بوجود میآیند. چرا که در اینگونه وضعیتهای هولناک، الگوهای ملی و دینی قهرمان بخاطر پافشاری بر روی اصول و ارزشهای جهانشمول خویش، از من خود فراتر میروند. آنها با ایثار و از خود گذشتی بینظیر خود، چنان عمل و مبارزه میکنند که برای باورها و آرمانهایی چون حقوق انسان و عدالت گستری، از سر جان و مال و آزاد در موطن خویش زندگی کردن، میگذرند.
برای مثال بعضی از آنان بیشترین سالهای زندگی خویش را یا در تبعید و دور از وطن خویش، و یا گرفتار زندان مستبدین، گذران عمر میکنند. تعدادی از آنان نیز به امر جباران زمان خود، کشته و شهید میشوند. این الگوها بدین خاطر قهرمان میشوند که هرگز موضع حق و حقیقت را رها نمیکنند. با هیچ مستبدی بر سر آزادی و استقلال خود و همنوعان خویش، معامله و سازش نمیکنند. در اثر پافشاری بر رعایت حقوق انسان، در دید هموطنان و همنوعان خویش حیات و زندگی جاودان پیدا میکنند. حافظ امر واقع مستمر تاریخی فوق را اینگونه میسراید:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
حال در روانشناسی و روان درمانگری این سخن اعتبار دارد که « الگوهای قهرمان هر فرد، بیانگر و نشانگر منش و شخصیت واقعی آن فرد هستند.»
برای مثال، اگر شما نام سه تن از الگوهای قهرمان خودتان را بمن گفتید، من بمقدار بسیار زیادی در مورد آرمانها و ایده آلهای شما اطلاع کسب میکنم. ولی این اطلاع بدین معنی نیست که من از مقدار و اندازه تواناییهای شما آگاه میشوم. در حقیقت داشتن الگوهای قهرمان کاری بس سهل و آسان است. ولی اندیشیدن و عمل کردن شبیه به الگوهای پهلوان، و یا خود الگوی قهرمان شدن، راهی است بس طولانی و دشوار که طی کردن آن نیاز به تمرین دائمی دارد.
❋ چرا جوانان بلند پرواز به الگوهای قهرمان نیاز دارند؟:
تحقیقات بیشماری که در روانشناسی و روان درمانگری در این مورد صورت گرفته است، سه دلیل عمده نیاز انسانها به داشتن الگوهای قهرمان، خاصه نزد جوانان بلند پرواز بدست آورده اند:
دلیل اوّل: الگوهای قهرمان زمان حال و یا الگوهای تاریخی در گذشته، افکار و ایدههای بلند پرواز خویش را در اختیار جوان بلند پرواز میگذارند تا او این امکان را بدست آورد، درس الگو شدن را بیاموزد. چون الگوهای قهرمان الهام بخش جوان بلند پرواز در اندیشیدن و عمل برای رسیدن به هدف آرمانی خویش هستند، بهنگام شک و تردیدها که در هر کار و کوشش بزرگی برای انسانهای بلند پرواز پیش میآیند، قوت قلب او میگردند.
برای مثال، در هر اندیشه و عمل بزرگ و بلند پروازی دو دل گشتن و گاه و بیگاه نا امید شدن از رسیدن به مقصود، پیش خواهد آمد. در حقیقت سختیها و دشواریهای کارمداوم برای رسیدن به هدف، بعضی مواقع تاب و تحمل هر انسان بلند پروازی را تحت فشاری عظیم قرار میدهند. در این مرحله از کار و فعالیت، حالات روحی و روانی طاقت فرسایی به انسان دست میدهد. و دقیقاً در همین حالات یأس و نا امیدی نیاز ما به الگوهای قهرمان خویش شدید میگردند. در واقع در این مرحله از روانشناسی یأس و نا امیدی است که الگوهای قهرمان ما، به ما آموزش صبر و استقامت میدهند، همان صبر و استقامتی که خود داشتند و دارند.
الگوهای بلند پروازی در رفتارها و گفتارهای خویش، جوان را در ادامه دادن به فعالیتهایش تا رسیدن به هدف دلخواه خود، ترغیب و تشویق میکنند. در حقیقت جوان بلند پرواز، ” عبور از روی آتش سختی ها و سرد شدن این آتش بر خود را» از الگوهای قهرمان خویش میآموزد.
دلیل دوّم: الگوهای قهرمان با شیوه زندگی و نوع فعالیتهای خویش همراه با صبر و شکیبایی بینظیر خود، بطور مداوم نه تنها به جوان بلند پرواز تذکار میدهند، بلکه به او نشان نیز میدهند که با کار و کوشش و تلاش پیگیر، جوان بلند پرواز قادر خواهد گشت، نا ممکنهایی را که او یا خود و یا دیگران درذهنش القاء کردهاند و میکنند، ممکن گرداند. از جنبه روانشناسی اگر ما به ناممکن های ذهن خویش توجه کنیم، امور ذیل دستگیرمان میشوند:
ما انسانها بعضی مواقع بنا بر واژه جالب و رسای ابوالحسن بنی صدر « مدار بستهای » از ناممکن ها را در ذهن خویش ایجاد میکنیم. در عمل خودمان را در مدار بسته ای از« نمیشود، ممکن نیست، و خیالبافی است » زندانی میکنیم. البته جهت استوار ماندن این مدار بسته، عقل ما بیشمار توجیهها میتراشد. حال اگر ما به محتوی این توجیهها خوب دقت کنیم، معلوممان میشود که همه توجیه تراشیدنها برای ماندن در مدار بسته ناممکنهای ذهن خویش است. و این ناممکنها یا ریشه در تنبلی ما و یا در ترسهای کاذب ما دارند که به ما القاء میشوند.
بدینسان، با این مدار بسته در ذهن خود، ما دیگر قادر نمیشویم حتی در خلوت خود، بیاندیشیم که چگونه، از چه راه و با چگونه راهکارهایی ما توانا به حلّ مشکلات خود و جامعه خویش خواهیم گشت. با مثالی امر فوق را روشنتر کنم:
برای مثال، اگر ما طرح بزرگ و بلند پروازی را برای خود ریخته ودر نظر گیریم، در ابتدا امر مدار بسته ناممکنهای ذهن ما به سراغ ما میآیند. تجارب خود من در روان درمانگری به من بارها ثابت کردند که با درس و آموزش گرفتن از الگوهای بزرگ و قهرمان، هر انسانی قادر خواهیم گشت، نخست، مدار بسته ذهن خویش را باز کند و سپس با پشتکار و شکیبایی تا تحقق کامل طرح خود، کار و فعالیت خود را ادامه دهد. در حقیقت الگوهای قهرمان ملی و دینی ما به ما میآموزند که طرحهای بزرگ، نیاز به انسانهای بزرگ و توانا دارد. بنابر این شعر زیبا در ادبیات بلند پروازی:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف تا که اسباب بزرگی همه آماده شوند
انسانهایی که بلند پروازی را پیشه خود میکنند، معمولاً دارای آرمان و آرمان خواه هستند. در زبان فارسی معنای آرمان داشتن امید بزرگ است. انسان آرمانخواه، انسان بلند پروازی است که امید و آرزوهای بزرگ دارد. و در عمل، الگوهای قهرمان او، اطمینان و نوید تحقق آرزوهای بلند پروازانه را به او درس میدهند.
بیشمار واقعیتها به ما میگویند که معمولاً غالب انسانها پیش خود نمیتوانند تصور کنند که کاری مهم و بزرگ امکان پذیر است. بهمین دلیل نیز اینگونه انسانها، « کار را در نیمه راه رها میکنند. » نقش الگوهای قهرمان اینست که امکان پذیر بودن کارهای سخت و دشواری چون آرمان و آرمانخواهی را با نوع زندگی و فعالیتهای خویش به همه انسانها آموزش میدهند.
استفان هاوکینگ Stephen Hawking که از سال 1942 تا 2018 در قید حیات بود، الگویی قهرمان در گشودن مدار بسته هم ذهن خویش و هم ذهن انسانهای بلند پرواز گشت. او که نظریه پرداز علم فیزیک و فیزیکدان ستاره شناس با معروفیت جهانی گشت، از دوران جوانی خود مبتلا به بیماری فلج ماهیچهها گشت. طوریکه دیگر قادر نبود، هیچگونه حرکتی کند. او حتی قادر به سخن گفتن نیز نبود. با این وجود هافکینگ ذهن خویش را از مدار بسته بیمار بودن و توجیه تراشیدن برای ضعف جسمی خویش، با این توجیهها که « نمیشود، ممکن نیست، خیالبافی است»، رها کرد. بزبانی دیگر، او کارهای علمی خویش را در نیمه راه رها نکرد. بلکه با بلند پروازی خود جهانی را شگفت زده تواناییهای فکری و استعداد خلاق خویش گرداند. او الگوی جاویدانی برای انسانهای بلند پرواز گشت. در جمله ذیل که از او است، میتوان بلند پروازی او را بهتر درک و لمس کرد:
« به بالا، به آسمانها و ستارهها بنگر و نه به پایین، به پاهای خود. کوشش کن به آنچه که می بینی، معنی دهی، و در این مورد اندیشه کن که چرا کائنات وجود دارند. کنجکاو شو.»
هاوکینگ خوب میدانست که کنجکاوی بخش مهم و جدا نشدنی از بلند پروازی است.
دلیل سوّم: دلیل سوّم و بسیار با اهمیت اینست که الگوهای قهرمان ما به ما دلیری و شجاعت را می آموزند. برای مثال اگر انسانی بلند پرواز در طول کار و فعالیتهای خویش هدف مشخصی را پیگیری کرد و در مرحلهای از کار خود موفق نشد، به اصطلاح « شکست » خورد. کافی است به زندگینامه و یا شرح زندگی الگوهای قهرمان مراجعه و آنها را مطالعه کند.
مطالعه زندگینامههای مشاهیر جهان این شناخت را حاصل دارد که بزرگترین شخصیتهای الگوی قهرمان در جهان، بهنگام پیگیری اهداف خویش، بیشمار شکستهای مرحلهای را تجربه و تحمّل کردهاند. ولی دست از کار و کوشش خویش برنداشته و به فعالیتهای خویش ادامه دادهاند. این امر برای روانشناسی بلند پروازی بسیار با اهمیت است.
تعداد زیادی تحقیقات روانشناختی در مورد انسانهای موفق و الگو که در کارهای بس بزرگ و شگفت آور خویش موفقیت بدست آورده اند، صورت گرفته است. در یکی از این پژوهشها در مورد واژه « شکست خودن» تعمق بیشتری صورت گرفته است. محقق به این نتیجه میرسد که الگوهای موفق و بزرگ لغت و یا واژه ای با عنوان «شکست خوردن» را نمیشناسند. چرا که اگر در کاری که میکنند، موفق نشدند، به اصطلاح شکست مرحلهای خوردند، آنکار را رها نمیکنند، بلکه بدنبال یافتن اشتباه ها، خطاها و نقاط ضعف کار خویش میروند. وقتی آنها را یافتند، تصحیح میکنند. تا بار دیگر خطاهای خویش را تکرار نکنند، و در آنکار موفق شوند. ابوالحسن بنی صدر در مورد « شکست خوردن » اینطور میگوید:
« کسانیکه ادعا میکنند، ما شکست خوردیم. در حقیقت میخواهند کار و فعالیت خود را ادامه ندهند. بکار بردن واژه شکست خوردم و یا شکست خوردیم، توجیهی برای کار را در نیمه رها کردن است.»
نلسون ماندلا، رهبر مبارزات علیه نژاد پرستی در آفریقای جنوبی نیز در مورد « کار را در نیمه رها نکردن » اینطور مینویسد:
« بزرگترین دستاوردی که میتوان حاصل خود نمود، این نیست که هرگز زمین نخوریم، بلکه اینست که هر بار که زمین خوردیم، دوباره بپا خیزیم و به کار و فعالیت خویش ادامه دهیم.»
آثار بزرگ ادبی در ادبیات جاویدان فرهنگ ما ایرانیان تماماً پُر از حماسه بلند پروازی انسان هستند. با مطالعه و تفحص در آثار جاویدان ادب ایران، چون شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی و یا غزلیات حافظ، ما این درس را می آموزیم که پیام همه این آثار یاری رساندن به انسانهای بلند پرواز است.
برای مثال: شاهنامه فردوسی بیانگر حماسه ملی ما ایرانیان، مثنوی معنوی مولوی، حماسه معنویت انسان و غزلیات حافظ، بیانگر حالات روحی و روانی انسان بلند پرواز در طول حیات او هستند.
آیا دوران کنونی، دوران حاکمیت خونبارترین و ویرانگرترین استبدادها که تنها هنرشان « مرگ آفرینی » است، یکی از این دورههای سیاه تاریخ ایران نیست؟ دورهای نیست که ما ایرانیان نزدیک چهل است بدست استبداد دینی خوار و ذلیل و تحقیر میشویم؟ قبل از آن نیز سلسله پهلوی درس حقارت در وابستگی را تلاش میکرد به مردم ایران بیاموزد. انقلاب مردم ایران استبداد مدرن پهلویها را در هم کوبید و دربدر شان کرد. متأسفانه فاشیسم مذهبی جای خالی آن استبداد را پر کرد.
آیا ما ایرانیان در زمان کنونی نیازی مبرم به قهرمانان ملی و دینی نداریم؟ آیا نبایستی بار دیگر تفحص عمیقی بر آموزشهای بلند پروازی قهرمانان ملی و دینی خود کنیم؟
ما ایرانیان در دورهای از تاریخ کهنسال وطن خویش زندگی میکنیم که حاکمان مستبد نادان و جنایتکار حال و آینده وطن ما ایران را سخت دچار تهدید به نابودی میکنند. بیابان شدن طبیعت ایران، بیابان شدن اخلاق و معرفت در ضد فرهنگ استبداد فراگیر ولایت مطلقه فقیه که سراسر از جهل و خرافات و خشونت تشکیل یافته است، در صدد است، ویرانگریهای خویش را به کلّ جامعه و فرهنگ ایران سرایت دهد.
بدینسان، جز بلند پروازی جوانان غیور ایرانی که برضد این ضد فرهنگ بپا خواسته اند، راه کار دیگری برای ما و سرزمین مادری و پدری ما باقی مانده است؟ ضد فرهنگ استبداد ولایت مطلقه فقیه دشمن خونی همبستگیهای ما ایرانیان که قدمتی هزاران ساله دارند، است. برای ایجاد و پایداری این همبستگیها ایران امروز نیاز به جوانان بلند پرواز دارد.
محمدّ مصدق، یکی از قهرمانان ملی ما ایرانیان تا پایان عمر خویش با بلند پروازی زندگی، فعالیت و برضد استبداد وابسته شاهی مبارزه کرد، با شهامت و غرور ملی خویش میگفت: « من ایرانی و مسلمانم و در مقابل هر آنچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند، میایستم و مقاومت میکنم.» مصدق به فرزندان بلند پرواز این مرز و بوم توصیه ای ماندنی کردهاست: « مراقب خانه کهن سال خود، ایران باشید.»
در نوشته بعدی بیشتر به امر بلند پروازی نزد جوانان در مبارزه با استبداد خواهم پرداخت.