روز، 22 بهمن، سالروز انقلاب ایران، 10 روز مانده به «انتخابات» مجلس، در صفحه اول روزنامهها و سایتهای رژیم، دو خبر بود: یکی این که قالیباف با ائتلافی موافق نیست و خواهان ائتلافی جدی بر محور خود او است. و دیگری اینکه محسن هاشمی میگوید «لیست استانی میدهیم». همین و دیگر هیچ. نامزدی از مسائل داخلی و خارجی کشور و راهحل آنها سخن نمیگوید. زیرا هم «نامزدهای تعیین صلاحیت شده» میدانند مجلس کارهای نیست و هم مردم و هم بند از بند گسستگی و در همانحال در بنبست بودن رژیم، بسیاری آگاهند و میدانند توانا به کاری نیست. بدینخاطر، خامنهای ناخودآگاه، از مردم میخواهد بخاطر ایران و امنیت به پای صندوقهای رأی بروند. اگر مجلس کارهای بود و رژیم مسئلهساز به حل مسائلی که میسازد توانا بود، او با اطمینان از مشارکت اکثریت مردم در دادن رأی، از آنها میخواست در برنامهها که پیشنهاد میشوند، کارآترین و عملیترین را برگزینند. اما هم میداند مردم کشور رغبتی به شرکت در دادن رأی ندارند و هم میداند رﮊیم بند از بند گسسته و فلج است. پس رأی مردم را شمعکی میپندارد که رژیم را حفظ میکند. اما
❋ بخاطر ایران باید یا نباید رأی داد؟:
1. وطنداشتن حقی از حقوق انسان است. بنابراین که حق است، حقوق دیگر را ایجاب میکند:
1.1. طبیعت وطن حقوق دارد که باید بدانها عمل شود؛
1.2. شهروندان ایران هم حقوق انسان و هم حقوق شهروندی دارند که باید بدانها وجدان بجویند و به آنها عمل کنند؛
1.3. ملتی که از شهروندان تشکیل میشود، ملت ایران، حقوق ملی دارد و بمثابه عضو جامعه جهانی نیز حقوق دارد و باید بدانها وجدان داشته باشد و به آنها عمل کند.
آیا وطن و شهروندان ایران از این حقوق برخوردارند؟ نه. از جمله این حقوق، حق ولایت (شرکت دوستانه در اداره جامعه خویش بر پایه برابری همه شهروندان از زن و مرد) است. هم یکایک شهروندان ایران و هم «جمهور مردم» از اعمال این حق، به استمرار، بازداشته شدهاند و میشوند. بنابراین، رأی دادن وقتی رأی دهنده از اعمال حق ولایت ممنوع است، تجاوز به وطن و خیانتی مسلم به وطن است. در عوض، وجدان به حقوق و عمل کردن به حقوق، از جمله به حق ولایت، بجا آوردن حق وطن دوستی است. وقتی مجلس و ریاست جمهوری نقشی جز آلت فعل ندارند و تازه نتیجه «انتخابات» هم از پیش معلوم است، تحریم «انتخابات» قلابی رژیم و هرگونه عمل در محدودهای که رژیم تعیین میکند، بجا آوردن حق وطندوستی است.
2. ادعای رژیم ایناست که هرگاه مردم ایران به پای صندوقهای رأی نروند، ترامپ مطمئن خواهد شد که تحریمها و تهدیدهایش مؤثر افتاده و فشار بر ایران را بیشتر خواهد کرد و وضعیت مردم ایران از این هم که هست، بدتر میشود. این ادعای دروغ نقضهای خود را در بردارد:
2.1. از ضد حقها یکی و در شمار مهمترینها، اینکه هیچ ملتی را نمیتوان در «بحران مرگ» نگاه داشت. رژیم ولایت مطلقه فقیه چهل سال است که مردم ایران را از زندگی کردن، حقوق انسانی را زندگی کردن، بازداشته است. رﮊیمی است که با حیات در شادی و امید و رشد سازگار نیست. بنابراین، ماندگار نیست. طرفه اینکه هربار مردم – در واقع بخشی از مردم-، بخاطر آنکه وضعشان بدتر نشود، رأی دادهاند، برفشارها افزوده شده است: در سال 88 رفتند و رأی دادند؛ جنبش همگانی در اعتراض به تقلب گسترده در انتخابات نیز کردند، اما تشدید فشارها سبب شد که خامنهای تن به «نرمش قهرمانانه» بدهد. دو دور به روحانی و یک دور به نامزدهای مجلس رأی دادند، وضعیت از آنچه در دوره خامنهای/احمدی نژاد بود، بسیار بدتر شد. چرا؟ زیرا وقتی ملتی به حقوق خود عمل نمیکند و یا از عمل به آن بازداشته میشود، در محاسبه، بمثابه شخصیت مستقل، به حساب گذاشته نمیشود. قدرتهای مسلط طرف خود را رژیم میبینند و تشدید فشار را وسیله انطباق هرچه بیشتر آن با هدفهاشان در منطقه و جهان میشمارند. وقتی هم قرار بر گفتگو و توافق میشود، باز به دلیل به حساب نیاوردن مردم، بنا را بر تحمیل حداکثر تعهدها میگذارند. آیا قراردادهای رژیم، قرارداد الجزیره (در باره گروگانها و پولهای توقیف شده ایران) متارکه جنگ با عراق و قرارداد وین بر سر اتم، جز این واقعیت را میگوید؟
بدینقرار، خارج شدن از «بحران مرگ» و رها شدن از تحقیر ملی و پذیرفته شدن بمثابه مردمی دارای شخصیت و کرامت و غرور ملی، تحریم «انتخابات» را ناگزیر میکند. بخصوص که
2.2. هرگاه مردم ایران بر حقوق خویش وجدان بیابند و به آنها عمل کنند، غیر از اینکه شخصیت و کرامت و غرور ملی مییابند، از رژیم جبار ضد حیات میرهند. درجا، از تحریمها و فشارها و تهدیدها نیز میرهند. بدینسان، تحریم انتخابات وقتی عمل به حقوق معنی دهد و تحریمکنندگان همچنان از راه عمل به حقوق، رژیم جباران را از قلمرو خویش محروم و ناگزیر از رفتن میکنند، آغاز پایان «بحران مرگ»، و جنگها میشود که در سود سلطهگران جریان دارند:
❋ آیا ایرانیان، بخاطر امنیت خود، باید انتخابات را تحریم کنند و یا باید در دادن رأی شرکت کنند؟:
این بار، خامنهای «امنیت» را نیز وسیله تهدید کرد: مردم بخاطر امنیت باید بروند رأی بدهند. اما
1. امنیت نیز حقی از حقوق انسان و حقوق آنها بمثابه یک ملت است. مردمی از امنیت برخوردار میشوند که حقوق خویش را میشناسند و به آنها عمل میکند. در کشوری که رابطه دولت جبار با مردم را قدرت تنظیم میکند و در سطح جامعه نیز، رابطه اقلیت صاحب همه چیز با اکثریت بزرگ را قدرت تنظیم میکند، مردم گرفتار ناامنی همه جانبه هستند. آیا در ایران امروز، حیات انسان، کار او، غذا و مسکن و پوشاک او، سرمایه او، امنیت دارند؟ در ردیف اول شدن در فقر و بیکاری و فلاکت و آسیبهای اجتماعی ( اعتیاد، فحشاء و دزدی، قتل و تصرف مال و…) و آلودگی محیط زیست و بیابان شدن کشور و فرار استعدادها و سرمایهها و گرفتار 9 جنگ بودن و تهدید شدن به جنگ مستقیم امریکا و دستیارانش با ایران، گویای ناامنی همه جانبه نیستند؟ این واقعیت که سران رژیم نیز در حیثیات خود امنیت ندارند گویای شدت ناامنی نیست؟ سرنوشت قاسم سلیمانی بس گویا و برای «سرداران» سپاه و غیر آنها، تا بخواهی گویا است:
2. هم اکنون، رژیم ایران را درگیر 9 جنگ کرده است: جنگ اقتصادی که ویرانگرترین آنها است و امنیت را بطور کامل از اقتصاد ایران گرفته است و جنگ مستقیم و جنگ نیابتی (گروههای وابسته به رژیم در کشورهای منطقه و گروههای وابسته به رقیبهای منطقهای در ایران) و جنگ از راه ترور و جنگ سایبری و جنگ مذهبی و جنگ تبلیغاتی و جنگ دیپلماتیک و جنگ سیاسی با مردم کشورهای منطقه (تکلیف سوریه که معلوم است، اما مردم عراق و لبنان نیز خواهان پایان گرفتن مداخلههای خارجی در امور کشور خویش هستند) و تهدیدی که احتمال وقوع جنگ امریکا با ایران است نیز وجود دارد. بنابراین، نه تنها کشور از امنیت خارجی محروم است، نه تنها دورتا دور ایران، پایگاههای نظامی و اطلاعاتی امریکا استقرار جستهاند، نه تنها گروههای وابسته در درون کشور به عملیات ایذائی مشغول هستند، بلکه جنگهای برشمرده، بخصوص جنگ اقتصادی، شدت نیز میگیرد و ایران را از امنیت داخلی نیز محرومتر میکند. ناامنی منطقهای مزمن و بخاطر کینهای که رفتار رﮊیم ایجاد کرده است، بسیار دیرپا است. در نمونه سوریه، تأمل کنیم:
قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، در فرودگاه بغداد، ترور شد. رژیم او را سردار ملی و… لقب داد و برایش شهر به شهر، مراسم تشییع، به راه انداخت. اما امروز، آقا مجتبی، لازم دیده است اسطورهای را که رﮊیم ساخته است، بشکند: قاسم سلیمانی از عوامل سرکوب مردم سوریه و کسی است که در سرکوب جنبش دانشجویی 18 تیر و جنبش همگانی سال 88 و جنبش آبان ماه 98 بوده است. «رهبر» نسبت به او سرد شده بود. در آنچه به سوریه مربوط میشود، در آغاز که جنبش همگانی بود، فرمانده وقت نیروی انتظامی ایران مأمور شرکت در سرکوب جنبش مردم سوریه میشود. کار به پیدایش گروههای مسلح میکشد و قاسم سلیمانی مأمور شرکت دادن سپاه قدس در جنگ داخلی سوریه میشود. آیا مشکل است شدت کینهای را فهمید که مردم سوریه نسبت به ایران پیدا میکنند، وقتی از زبان و قلم تبلیغاتچیهای رژیم شرح مأموریت فرمانده نیروی انتظامی و فرمانده سپاه قدس را میخوانند؟
بدینقرار، ایران فاقد امنیت داخلی و خارجی است. یکی از دلایل آن نبود وجدان به حقوق و عمل به حقوق، بنابراین، فرصت دادن به رژیم است برای سلب امنیت داخلی و خارجی و امنیت ناموجود را وسیله تهدید کردن. هرگاه ایرانیان تجربهگر بگردند و رابطهها را با حقوق تنظیم کنند، درجا، هم امنیتی را که ندارند مییابند و هم در مییابند ربط مستقیمی وجود دارد میان وجدان به حقوق و عمل به حقوق و برخوردار شدن از دولت حقوقمدار و بازیافتن امنیت داخلی و خارجی: تحریم انتخابات قلابی، تنها ابراز خواست مصمم امنیت نیست، بلکه ابتکار عمل در برقراری امنیت را از آن خود کردن نیز هست. در جامعهای که شهروندان خود رابطههایشان را با حقوق تنظیم میکنند، قوای سرکوب، وجود پیدا نمیکنند، افراد شرور نیزکم شمار میشوند و نه امکان اخلاقی و نه امکان عملی دست زدن به شرارت را پیدا میکنند. این قاعده در همه کشورها با موفقیت بکار رفته است: هراندازه شهروندان بر حقوق خویش آگاهتر و به این حقوق عاملتر، خشونت کمتر و امنیت بیشتر و دولت حقوقمدارتر و تابعیت آن از مردم بیشتر می شود.