هر نو جوان و جوانی در حرکت و تکاپو جهت رشد و بلوغ فردی و اجتماعی خویش نیاز به تصورات و رؤیاهای بلند پروازانه دارد. جوان به کمک این تصورات و رؤیاها ترغیب و تشویق میشود به عضویت جمع ها و جماعت های شجاع و بلند پرواز در آید. و همراه و همگام با هم سننها و هم ردیفان خویش، با امید و شادی زندگی کند؛ فعالیت در محیط فرهنگی و اجتماعی خویش را با شرکت درجمعها و جمعیتهای مورد علاقه و سلیقه خود بیاموزد.
از جنبه روانشناسی، جوان تحت تأثیر دینامیک گروهی این جمعها و جماعتها، در جنب و جوش و تلاش برای رشد، قادر میشود برای آینده فردی و اجتماعی خود چشم اندازها و برنامههای بلند پروازانهِ نو و بدیعی را طراحی کند. این چشم اندازها و طرحهای نو همگی کاراکتر و یا منشی جمعی و اجتماعی دارند.
چون کیفیت جوانی اشتیاق به رشد فردی و اجتماعی است، این اشتیاق در ابتدای امر نیاز به تصورات و رؤیاهای بلند پروازانه دارد. جوان به یاری اندیشه ها و احساسات بلند پروازانه خویش توانا میشود، برای آینده خود و جامعه خویش راه ها و راهکارهای نو و بدیع را جستجو کند و بیابد. چرا که آرزو دارد، بهتر و آزاد تر از پدران و مادران خویش کار و فعالیت و زندگی کند. جوان هر زمان راهکارهای نو و مورد علاقه خویش را یافت، زندگی خویش را بر اساس آنها سامان میدهد و سازماندهی میکند.
در زبان فارسی، ضربالمثلهایی چون« آرزو بر جوانان عیب نیست » و یا « جوان است و جویای نام » را ما خوانده و شنیده ایم. این ضربالمثلها همگی خبر از امر واقع مستمر تاریخی کاملاً طبیعی را میدهند که در روانشناسی هر جوان بلند پروازی وجود دارد. بدون این روانشناسی، جوان دیگر جوان نیست، بلکه فردی است که در سن جوانی پیر و از کار افتاده و فرسوده گشته است.
حال در جوامعی که استبداد بر آنها حاکم است، مثل جامعه دیروز و امروز ایران، مستبدان حاکم تلاش میکنند، جامعه را طوری سازماندهی کنند، که همه بنیادهای اجتماعی موجود در آن جامعه، تحت سلطه آنها قرارگیرند. بنابراین، وظایف اصلی و واقعی این بنیادها را از خود بیگانه میکنند. طوریکه بنیادهای شش گانه جامعه به خدمت قوام و دوام حاکمیت استبدادی در آیند و خدمتگذار جبّاران گردند.
اگر مستبدین در این کار موفق شوند، اولین کاری که میکنند، اینستکه در بنیادهای تعلیم و تربیت تحت سلطه خویش، اساس آموزش و پروش نو جوان و جوان را بر اصل اطاعت از زور و قدرت بنا میکنند. با این هدف که در روانشناسی جوان از خود بیگانه شده، قدرت اصل و ارزش برین گردد. این امر سبب میشود که جوان اولاً از رؤیاهای بلند پروازانه طبیعی خویش چشم بپوشد، ثانیاً هنوز جوانی نکرده، خسته و ناامید و مأیوس از زندگی خود، در سلسله مراتب قدرت که ساخته و پرداخته استبداد است، برای خویش جایی پیدا کند.
حال جوانی که مطیع زور و قدرت تربیت یافت و بخصوص، آنها را قبول کرد، ساخت فکری پیدا میکند خو کرده به ساخته ها و نمادهای ویرانگر جبر و اجبار. در اینصورت در زندگی خویش تنها اوامر و دستورهای اجباری را می شناسد و از آنها اطاعت میکند. در نتیجه او فقط قادر است در اینگونه ساختارها فکر و عمل کند. جوان مطیع و رام قدرت گشته دیگر توان آنرا ندارد که عقل خویش را در فضاهای آزاد و مستقل بکار اندازد و ابتکار و نو آوری کند. او از ریختن طرحهای بلند پروازانه نو و بدیع برای زندگی فردی و اجتماعی خویش ناتوان میگردد.
( برای شناخت عمیق امر بالا خوانندگان گرامی به کتاب « عقل آزاد » بقلم ابوالحسن بنی صدر رجوع کنند.)
در واقع چون مستبدین از هر گونه رشد و تحول، خاصه نزد جوانان، بشدت هراس دارند، مانع بزرگی بر سر راه بلند پروازی فردی و جمعی جوان هستند و آنرا تحمل نمیکنند. چرا که بلند پروازی نوید تغییر و تحول هم در خود فرد و هم در روابط چهار گانه اجتماعی، یعنی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و روابط اجتماعی را به همراه میآورد.
بیهوده نیست که، هم برای سلسله استبدادی شاه و پهلویها و هم برای نظام ولایت مطلقه فقیه، خمینی و خامنه ای، دانشگاه و دانشجویان بلند پرواز کابوسی وحشتناک و ناقوس مرگ آنان بودند و هستند. چرا که خشونت مستبدین در مقابل جوان بلند پرواز نه تنها کار بردی ندارد، نقش جوان را در کلّ جامعه، بیشتر و ترس مردم را از خشونت رﮊیم کمتر میکند. در حقیقت بلند پروازی، روانشناسی خشونت زدائی است، و این امر را هر مستبدی میداند.
در سطح جهان نیز ما مشاهده میکنیم که در تمامی جامعه هایی که استبداد بر آنها حاکم هستند، جوان بلند پرواز در برابر ساختها و ساخته های استبدادی از خود مقاومت نشان میدهد. او نه تنها این ساختها را نمی پذیرد و درونی خویش نمی کند، بلکه برض آنها مبارزه نیز میکند تا آنها را ازهم فرو پاشد. اگر جوان این ساخت ها را پذیرفت و درونی خویش کرد، رام و مطیع و با زیچه دست مستبدین، یعنی جذب در قدرت ویرانگر استبداد گشته و زندگی خود و دیگران را تباه میکند.
در میهن ما ایران، در بیش از صد سال گذشته، در امر مقاومت در برابر استبداد و مبارزه برای باز یافت آزادی و استقلال و سازماندهی جامعه ای مردم سالار، متأسفانه تنها تعداد قلیلی از جوانان بلند پرواز ایرانی تلاش و کوشش کردهاند و میکنند. این عده قلیل از همان ابتدای جوانی خویش با بلند پروازیهای خویش طرحهای بزرگ و نو برای دستیابی به جامعه ای آزاد و مستقل و حقوند ریختهاند و بطور خستگی ناپذیر برای تحقق آنها کوشیدهاند و میکوشند.
این عده با وجود تعداد قلیل خویش، چون بلند پروازی را پیشه خود میکنند، نه جذب قدرت استبدادی میشوند و نه با بیتفاوت شدن نسبت به سرنوشت خود و وطن خویش، تن به حذف شدن میدهند. بهمین دلیل نیز در بیش از صد سال گذشته مهمترین عامل از عوامل پیدایش و استمرار سنت مبارزه برای باز یافت آزادی و استقلال و ایجاد سامانهای مردم سالار در ایران هستند.
فعل و انفعالات روحی و روانی جوان بلند پرواز:
الف. دلیری و شجاعت: یکی از مهمترین نشانهها و خصایل روانشناسی جوان بلند پرواز دلیری و شجاعت فردی و جمعی او است. در واقع جوانی که دلیر و شجاع است، به جمع ها و جماعت هایی گرایش پیدا میکند و عضو آنها میشود که صاحب رشادت و دلیری باشند. چون بلند پروازی در هیچ زمینهای با ترس و بزدلی جور در نمیآید. بنابر این یکی از حالات روحی و روانی جوان بلند پرواز شجاعت، بی باکی و دلیری او است. او تنها به یمن بی باکی و بی پروا بودن خویش قادر میشود به رؤیاها و اندیشه های بلند پرواز خویش جامه عمل پوشاند.
از جنبه روانشناسی، افکار و ایده های بلند پرواز بشکل نیرویی دلیر و شجاع روح و روان جوان را تقویت میکنند. این نیرو سبب میگردد که در روانشناسی فرد و جمع بلند پرواز لذت کنجکاوی، کشف حقایق و واقعیتها، و خویشتن را با حق و حقیقت همساز و هم هویت کردن، بسیج گردد. بلند پروازی به فرد و جمع آن توانائی را میدهد که زندگی روزمره خویش را با آرمان و آرمانخواهی و ریسک و ماجراجویی دمساز، فعال و خلاق کنند.
در درون جوان بلند پرواز آن نیروی حیات و زندگی بکار میافتد و فعال میشود که خود را والاتر از تمامی فشارها، زورها و جبرهای سیاسی و اجتماعی میبیند و میداند. این نیروی دلیر و شجاع دیوار همۀ انطباقجوییها، کار پذیر گشتنها و همرنگ جماعت شدنها را در فرو میریزد. جوان بلند پرواز هرگز از استبداد و دد منشیهایش هراسی به دل راه نمیدهد. زیرا میداند با ترس و بزدلی هرگز قادر نخواهد شد، به رؤیاها و آرزوهای خویش تحقق بخشد.
در نوشته پیشین به این امر اشاره کردم که آثار ادبی جاویدان و ماندنی در فرهنگ ما ایرانیان، همگی بیانگر تشویق و ترغیب به بلند پروازی هستند. برای مثال حافظ در یکی از غزلیات خویش با خلاقیت شگفت انگیز خود، شجاعت و دلاوری انسان بلند پرواز را با زبانی فوق تصور زیبا بیان میکند. من در ذیل سعی میکنم روانشناسی پنهان در پشت این بیان را تشریح کنم. او اینگونه میسراید:
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساغی بهم سازیم و بنیادش بر اندازیم
حافظ در این دو بیت غزل روانشناسی بلند پروازی را با تمامی سختی و دشواریهای آن که پیوسته و همراه با شادی و غرور هستند، بیان میکند. او در ابتدا انسان بلند پرواز را به شادی و شعف و شجاعت دعوت میکند:« بیا (دعوت) تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم » یعنی بیا تا با شور و شوق تمام برای زندگی خویش هدف تعیین کنیم. « گل برافشاندن و می در ساغر انداختن » هر دو معنای با شور و هیجان مثبت، هدفدار زندگی کردن است. حافظ میداند که بلند پروازی نیاز به شادی و هدف، و پافشاری بر سر تحقق این دو را دارد.
او دعوت میکند بیا بلند پروازی را پیشه خود کنیم. چرا که با بلند پروازی خویش قادر خواهیم گشت،« فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم » به عبارت دیگر، معنی روانشناختی فلک را سقف شکافتن این است که انسان بلند پرواز با شور و شوق برای خود و زندگی خویش هدف تعیین میکند، هدفی بیرون از مدار بسته (سقف بشکافیم) تعیین میکند وهدفدار زندگی میکند.
در اینصورت برای رسیدن به هدف خویش بایستی تمامی ساخت ها و ساخته هایی را که تا کنون وجود داشتند و هنوز نیز وجود دارند و مانع او در رسیدن به هدفش هستند، به کمک بلند پروازی خویش « بشکافد » و دور ریزد تا بتواند طرحی نو در اندازد. چرا که این ساخت ها و ساخته ها مانع بزرگی بر سر راه او برای رسیدن به آرمانها و آرزوهایش هستند.
حال اگر ما امر فوق را از جنبه سیاسی، جهت باز یافت آزادی و استقلال و سازماندهی مردم سالاری در میهن خود ایران، بنگریم، بهتر میتوانیم منظور حافظ را درک کنیم:
جوان بلند پرواز بایستی تمامی ساخت ها و ساخته های کهنه و پوسیده نظام شاهی در گذشته وکپی آن، نظام ولایت مطلقه فقیه در زمان کنونی را، بشکافد، در هم فرو پاشد و دور ریزد. چرا که ساخت ها و ساخته های هر دو نظام شاهی و ولایت فقیهی بشدت حرکت گیر و بازدارنده جوان بلند پرواز در راه رسیدن به رشد و خوب زندگی کردن هستند.
توصیه حافظ به جوان بلند پرواز این است: بیا این ساخت ها را از سر راه خویش بر دار تا بتوانی برای خود و زندگی خویش «طرحی نو در اندازی ».
البته حافظ بخوبی میداند و این امر را خود شاید بارها تجربه کرده باشد که در مسیر طی کردن راه بلند پروازی و ریختن طرحی نو، ساخت ها و ساخته های حرکت رُبای قدیم از خود مقاومت نشان میدهند، بیشمار مسائل و مشکلات و خطرات را برای جوان بلند پرواز ایجاد میکنند.
امر واقع مستمر سیاسی که ما بیش از یک قرن و نیم است شاهد آن هستیم: ساخت ها و ساخته های استبداد شاهی و شیخی در روانشناسی جانبداران اینگونه نظام ها سخت و محکم، پا بر جا مانده اند. به همین دلیل نیز هر بار مردم ایران در بیش از صد سال پیش با انقلابها و جنبشهای خویش ساختهای استبدادی را در هم شکستند و دور ریختند، بار دیگرجانب داران استبداد آن ساختهای کهنه و پوسیده را در جامعه ایران بازسازی کردند. و با اینکار خود، روح و روان نسل جوان بلند پرواز و تمامی مردم ایران را پُر از ملال و ناراحتی کردند.
با این وجود حافظ به جوان بلند پرواز نوید پیروزی میدهد. او راهکاری بس مهم و سازنده را به جوان بلند پرواز پیشنهاد میکند. بر این مبنی: « اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد » یعنی اگر لشکر غم و اندوه به سراغت آمدند، چاره تو غم و غصه خوردن نیست، بلکه چشم پوشی نکردن از هدف است. راه حلّ اینست، « من و ساغی بهم سازیم و بنیادش بر اندازیم »
معنی این مصرع شعر از جنبه روانشناسی بلند پروازی بسیار با اهمیت است: جوان بلند پرواز هرگز با فشار و زور و سختی کار در رسیدن به آرزوهای بلند پرواز خویش سازش نمیکند، او با هدف خود سازش میکند، او با هدف خود یکی میشود، هدف خویش را سازنده هویت خود میکند. وقتی او هدف خود را هویت خویش کرد، بطور حتم به مقصود خود خواهد رسید.
در چند دهه گذشته نیز بیشمارپژوهشهای روانشناختی پیرامون ایجاد هویت صورت گرفته اند. نتیجه این تحقیقات ثابت میکنند: هدف هر انسانی مهمترین بخش از هویت او را تشکیل میدهد. انسان ضعیف و زیر سلطهای که با زور سازش میکند، انسانی است که اغتشاش در هویت دارد. او نمیداند، چه توانایی هایی دارد، چه میخواهد و برنامه زندگی خویش را چگونه خود طرح و به طرح چسان تحقق بخشد. وقتی بنی صدر میگوید: « خود بدیل خویش گردید.»، یعنی برای خود هدف تعیین کنید تا دیگران، صاحبان قدرت، برای زندگی شما و آینده شما هدف تعیین نکنند.
جوان بلند پرواز در راه سخت و دشوار رسیدن به هدف خویش، قطع امید نمی کند. و چون قطع امید نمیکند، قادر خواهد گشت، بنیاد غم و اندوه ناشی از سختی ها و مشکلات را بر اندازد.
ب. جوان بلند پرواز میخواهد حقایق و واقعیت های جهان درون خود و جامعه و فرهنگ میهن خویش را بشناسد، یعنی با آنها رابطهای مستقیم بر قرار کند:
اگر ما از جنبه روانشناسی فردی و اجتماعی جنبشها و حرکات اعتراضی جوانان در تمامی این جهان را مطالعه و پژوهش کنیم، در محتوی و معانی شعارهای جوانان معترض که با اندیشه خلاق خویش طراحی و ابتکار و بیان میکنند، میتوانیم روحیه بلند پرواز آنان را بخوبی مشاهده و درک کنیم. این روحیه تحت تأثیر دلیری و شجاعت فردی و جمعی آنها خود را در تلاشها و کوششهای آنان جهت رسیدن به اهداف خویش، نشان میدهند.
برای نمونه بیش از نیم قرن پیش در جنبشهای اعتراضی سال 1968 در کشورهای اروپایی و آمریکا که بعدها نسل جوان شرکت کننده در آن به « نسل شصت و هشت » معروف شد، جوانان معترض این شعارها را بر روی دیوارها مینوشتند:
« برای واقع بین شدن، بایستی از مرزهای ناممکن ها عبور کرد، ناممکن ها را پشت سرگذارد، و ممکن گرداند » و یا « دروغ و گزافه گویی، برای ما کافی نیست. »
سی سال بعد در جنبشهای اعتراضی دهه هشتاد مسیحی شعارهای جوانان غربی اینها بودند:
« کوههای آلپ را بردارید، ما میخواهیم دریای مدیترانه را ببینیم.» و یا « زیر آسفالت های سخت خیابانها، شنزار نرم و دلپذیر ساحل دریا ها پنهان شده اند. »
این روزها که بحران محیط زیست و گرم شدن هوا به جایی رسیده است کهGreta Thunberg دختر 17 ساله سوئدی، مبتکر جنبش دانش آموزان معترض در سراسر اروپا و دیگر کشورها، بتازگی رو به سیاستمداران غربی کرده و میگوید: « نیمی از جهان ( جنگلها ) در حال سوختن است. شماها هنوز متوجه نشدید؟ » و در ادامه میگوید: « همه شما سیاستمداران، چه چپ و خواه راست و یا میانه رو، جز حرف زدن و عمل نکردن، کار دیگری میکنید؟ »
جنبشهای اعتراضی دانش آموزان هر روز جمعه در کشورهای غربی و دیگر نقاط جهان، نه تنها سیاستمداران دستیار سرمایه داری در اینگونه کشورها، بلکه مجموعه اقتصاد و صنعت سرمایه داری در غرب را بشدت تحت فشار جهت تغییر قرار داده است.
در میهن ما ایران در این ایام شعارها مردم، خاصه دانشجویان دانشگاههای ایران، تماماً بیانگر اشتیاق جوانان بلند پرواز به دستیابی به حقایق و واقعیت های جامعه ایران هستند. چرا که آنان میخواهند زندگی خویش را نه بر اصل دروغ و فریب، بلکه بر اساس حقایق و واقعیتهای فرهنگ و جامعه میهن خود، سامان بخشند.
بهمین دلیل نیز نزد جوان بلند پرواز ایرانی معترض کسب اطلاعات و دانش و فن و هنر، بطور مستقیم، تلاشی است جهت دیدن و شناختن حقایق و واقعیت ها، همانطور که هستند.
حال این سئوال پیش میآید: چرا جوان بلند پروازی نیاز به واقع بین شدن و حقایق را همانطور که هستند، دیدن و شناختن دارد؟ سئوال را دقیقتر کنم. چرا بنا بر شعار جوانان نسل شصت و هشت غرب، جوان بلند پرواز میخواهد، از نا ممکن ها عبور کند، آنها را پشت سر گذارد، تا واقع بین شود؟
جواب من این است: جوان بلند پرواز بر این امر واقف است که غالب ناممکن ها را زور و قدرت و صاحبان آنها یعنی استبداد برای او میسازند و به او تلقین میکنند. چرا که وجود نا ممکن ها سبب میگردد، سلطه استبداد بر اکثریت بزرگ مردم جامعه تا ابد باقی بماند.
ابوالحسن بنی صدر بدرستی مینویسد که: « دروغ زبان رسمی قدرت است.» این جمله واقعیت روز مردم ایران است. چرا که هر صاحب قدرتی، چه سلطه گر جهانی و خواه استبداد، هر زمان بطور رسمی پشت بلندگوها و دوربینهای خویش قرار میگیرند و زبان باز میکنند، آن چه میگویند یا بطور کلّ دروغ است و یا مخلوطی از راست و دروغ است، که باز بنابر نظر بنی صدر، « بدترین نوع دروغ است » که بر زبان جاری میکنند.
حال جوان بلند پرواز میداند که هدف از دروغ گفتن، پوشاندن واقعیتها و حقایق به قصد فریب است. و فریب بر قرار کردن رابطه زور و قدرت با شنونده و مخاطب خویش است. حال اگر ما به سراغ رابطه دولت با مردم در دو استبداد شاهی و ولایت فقیهی برویم، ابعاد وسیع دروغ و فریب و پوشاندن حقایق و واقعیتها از مردم ایران را در هر دو این نظامها مشاهده خواهیم کرد.
دستگاه سرکوب محمّد رضا شاه میگفت: در مجلس و رسانههای گروهی ” نمایندگان ” و رسانهها اجازه دارند در مورد همه چیز بنویسند و حرف بزنند، جز سه چیز:
الف. دربار شاه، ب. رابطه دربار با آمریکا و ج. نفت و قراردادهای نفتی. این سه بخش خط قرمزها و نا ممکنهای رژیم شاه در پیش از انقلاب بودند. نظام ولایت مطلقه فقیه چون رونوشت برابر اصلِ نظام شاهی است، دقیقاً همان خط قرمزهای سلسله پهلوی را دارد، ولی با عناوینی دیگر، مثل ممنون بودن نوشتن و گفتن و یا بد تر از همه انتقاد کردن از:
الف. جعلی بودن « مقام معظم » ولی فقیه در دین اسلام، ب. روابط پنهانی نظام ولایت مطلقه با آمریکا و اسرائیل و…. ج. کندو کاو در مورد گروگانگیری و پیامد آن جنگ و ادامه دادن جنگ به مدت هفت سال در خدمت غرب و اسرائیل، و د. بیابان کردن طبیعت ایران و اخلاق و انسانیت در « نظام مقدس ولی مطلقه » و …..
حال چون حقایق و واقعیتهای موجود در هر دو این نظام ها در پشت پرده نا ممکن ها و خط قرمز ها پنهان باید بمانند، سانسور در درون و حتی بیرون از ایران، همراه با دروغ و خشونت، زبان و رفتار رسمی « جمهوری اسلامی » در ایرانی کنونی گشته است.
حال اگر جوان بلند پرواز ادبیات سیاسی حوزه مردم سالاری، یعنی ادبیات جانب داران فرهنگ آزادی و استقلال، از پیش و پس از انقلاب مشروطه تا هم اکنون را مطالعه و تفحص کند، خواهد دید که سراسر این ادبیات بیان واقعیتها و حقایق موجود، و در واقع افشای دروغها و نا ممکنها و گذار از خط قرمزهای استبدادهای شاهی و ولایت فقیهی هستند. این ادبیات حاصل تلاش و کوشش انسانهایی بلند پرواز در گذشته و حال هستند.
جوان بلند پرواز با شناخت این ادبیات و طراحی طرحهای نو، در خود ِ دلیر و شجاعاش، نیروی محرکهای را فعال میکند. نیرویی که در او، هیجان کار پدید میآورد. این نیرو، حس کنجکاوی او را بر میانگیزد و استعدادهای او، بخصوص استعداد خلاقه، را به کشف حقایق و واقعیتها و ابتکار و ابداع و خلق ، فعال میکند. لذت حاصل از یافتنها و نوآوریها او را به شرکت در نو به نو کردن فرهنگ و هویت فردی و جمعی جستن از رشد، بازهم بیشتر تهییج میکند. چون استعدادهای خویش را فعال میکند، درجا در مییابد که فعال شدن استعدادها، نیاز به عمل به حقوق، نیاز به استقلال و آزادی دارد و بر آن میشود موانع برخورداری از حقوق را از پیش پا بردارد.
بلند پروازی جوان نوید دهنده تغییر و تحول در خود او و جامعه و وطن او بر اساس « تنظیم رابطهها با حقوق» گشتن، است. جوان بلند پرواز هرگز امید به تغییر را رها نمیکند. میگویند رﮊیم ولایت فقیه بس بیرحم و خونریز است و بسیار مبارزه با آن را ناممکن میانگارند. اما از استعدادهای جوان یکی استعداد هنری است و هنر ممکن کردن ناممکن است. نسل جوان، برخوردار از امید، میتواند ایران را از دروغگوییها و خشونتهای مستبدین و سلطه گران پشتیبان آنان، برهد. میتواند زندگی خویش را با آرمان و آرمانخواهی، به یمن عمل به حقوق، زندگی در استقلال و آزادی بگرداند.
به امید این تغییر بزرگ.