فرد معلول به کسی اتلاق می شود که بر اثر ضایعه جسمی ،ذهنی ، روانی و یا حسی ( مانند نابینایی و ناشنوایی) یا ترکیبی از آنها دچار کم توانی یا معلولیت است و این ضایعه اثر جدی و قابل توجهی بر سلامت و کارآیی عمومی او ایجاد می کند به نحوی که استقلال او در زمینه های اجتماعی و اقتصادی را کاهش می دهد و و اورا به اطرافیانش برای انجام امور مختلف وابسته می کند .
اولین قدم ،پذیرش معلول بودن فرزند از جانب والدین و یا حداقل یکی از آنهاست. مادران فرزندان معلول هم به دلیل عدم شناخت صحیح از این کودکان و نحوه آموزش و تربیت آنها فشار روانی زیادی را متحمل می شوند و دچار حس خجالت و پنهان کردن کودک از دیگران می گردند و متاسفانه بسیارند زوج هایی که به دلیل نا آگاهی و ترس از نگاه ترحم آمیز و نگرش غلط سایر افراد نا آگاه جامعه نسبت به فرزند معلولشان ، بعد از به دنیا آمدن فرزند معلول ، از یکدیگر جدا می شوند و فرزند معلول ناگزیر با یکی از والدین زندگی می کند .در برخی از مناطق ایران به اذعان سازمان بهزیستی و استناد اخبار جراید نظام جمهوری اسلامی ایران ، دیده شده است که حتی نوزادان و کودکان معلول را در کوه و بیابان رها می کنند چرا که معلول را سربار خانواده می انگارند و بسیارند کودکانی که خانواده آنها را نمی پذیرند و در کوچه و خیابان رها می شوند و متاسفانه باندهای تکدی گری از آنان برای برانگیختن حس ترحم مردم و کسب در آمد بهره کشی می کنند ..هرچند مسایل اقتصادی و عدم توان مالی خانواده ها و نداشتن امکانات نگهداری از افراد معلول و نبود هیچگونه حمایت از جانب دولت و ارگانهای متولی امور معلولین، علی الخصوص در روستا ها و مناطق محروم و دور افتاده ، خود مزید بر علت است.در ایران مهدهای کودک دولتی و اکثر مهدهای کودک خصوصی از پذیرش کودکان معلول و ثبت نام آنها امتناع می کنند و اگر هم مهد کودک خصوصی پیدا شود که کودک را ثبت نام کند موانع و شرط و شروط زیادی بر سر راه والدین می گذارند مثل اینکه فقط به کودک معلول اجازه ورود به مهد کودک را می دهند و گویی فقط برای حضور در مهد کودک شهریه می گیرند و عملا از آموزش متناسب با توانایی های کودک خبری نیست و مادران این کودکان خود باید در مهد کودک حضور داشته باشند و از فرزند خود نگهداری کنند .همچنین به مدرسه رفتن برای بسیاری از کودکان معلول یک رویاست و عمده ترین عامل بازماندن از تحصیل در ایران ، معلولیت می باشد . زیرا اگر والدین به دلیل شرایط نا مناسب مدارس استثنایی اعتراض کنند ، به آنها گفته می شود که اگر ناراحتید فرزندتان را به مدرسه عادی ببرید، و وقتی به مدرسه عادی میروند به آنها میگویند اصلا دانش اموزی با چنین شرایط را قبول نمیکنیم و هر اتفاقی برای فرزندتان رخ دهد، ما مسئولیتی نمیپذیریم و از آنان تعهد می گیرند که هر گونه خطر احتمالی که برای فرزندشان رخ می دهد را با مسوولیت خود بپذیرند و کادر مدرسه را مسوول ندانند . و این خود عاملی می شود که اولیا این فرزندان را نسبت به آموزش آنها بی انگیزه و از ادامه راه خسته کند و گاها مسافت زیاد و هزینه های بالای حمل و نقل این افراد ، منجر به صرف نظر کردن آنها و اولیایشان از ادامه روند آموزش می گردد .
نبود امکانات کافی در مدارس ایران برای تحصیل کودکان دارای معلولیت مثل نبود سرویس بهداشتی مخصوص ، نبودراههای دسترسی فیزیکی در ساختمان ها مثل رمپ و آسانسور ، وجود تعداد زیادی پله در مدارس، عدم وجود کتابهای به روز به خط بریل ( خط مخصوص افراد نابینا یا کم بینا ) ، نبود وسایل توان بخشی به روز یا در صورت وجود، بسیار گران بودن آنها و فقدان حمایت بیمه ای مناسب برای تامین هزینه های خرید وسایل توان بخشی ،مثل سمعک و عصای سفید هوشمند برای کودکان نابینا و بقیه امکانات توان بخشی و همچنین کمبود منابع انسانی و کمبود معلمان متخصص و آموزش دیده جهت کمک موثر به دانشآموزان دارای معلولیت در ایران باعث می شود کودک معلول از جامعه حذف شود در صورتیکه مطابق قوانین حقوق بشر هیچ کودکی نباید غیر قابل آموزش فرض شود.
«متاسفانه دولت ایران آماری از کودکان دارای معلولیت یا دلایل محرومیت آنان از تحصیل منتشر نمیکند. با این حال تخمین زده می شود که از هر ۱۰ کودک دارای معلولیت در ایران فقط یک کودک به مدرسه رفته و اکثریت این کودکان هم به مدارس استثنایی میروند .(در حالی که بسیاری فقط معلولیت حرکتی دارند نه ذهنی ) کودکان دارای معلولیت، طبق کنوانسیون افراد دارای معلولیت حق برخورداری از آموزش فراگیر را دارند. منظور از آموزش فراگیر این است که کودکان دارای معلولیت باید بتوانند در مدرسه عادی نزدیک به محل سکونت خود و در کنار سایر کودکان به تحصیل بپردازند».
اما اجتماع ایران باوضعیت فعلی سیستم آموزشی و نداشتن هیچ برنامه مدون کار آمد برای آموزش و پرورش کودکان معلول عملا این کودکان را از جامعه پس می زند چرا که رویکرد سیستم آموزشی بر این منوال است که به جای ادغام این افراد در جامعه به جداسای آنها می پردازد حتی کودکان معلولی که به مدارس عادی می روند در زنگ تفریح و زنگ ورزش که می تواند عامل نشاط و موجب تعامل آنها با سایرین باشد در یک کلاس می مانند تا مبادا به خاطر شرایط نامساعد ساختمان مدارس آسیبی نبینند در حالیکه ورزش و کار درمانی در صورت اجرای تخصصی و ویژه برای این کودکان می تواند بسیار سازنده باشد .
چنانکه در کشور چین مدرسه رقصی وجود دارد که ویژه افرادی است که ویلچیر دارند و رقص و موسیقی و فعالیت گروهی سبب نشاط این افراد و باز یافتن اعتماد به نفس آنها و القای حس استقلال به آنها می شود . اما معلولیت در ایران مساوی است با پس زده شدن از جامعه و افسردگی .
در حالیکه گام دوم پس از قبول موجودیت فرزند معلول در خانواده ، پذیرش افراد معلول از سوی اجتماع است . دولت موظف است مطابق با مهم ترین اصل کنوانسیون حقوق معلولان ، به فرهنگ سازی جهت تغییر نگرش غلط افراد جامعه نسبت به این افراد بپردازد و در سایت های خبری ، صدا و سیما ،وسایل ارتباط جمعی و تابلوها ونشانه های معابر شهری ، بخشی را هم به این افرد اختصاص بدهد تا به تنویر افکار عمومی نسبت به پدیده ی معلولیت و توانمندی ها و استعدادهای معلولان منجر گردد.دولت باید در برنامه ریزی ها و سیاستگذاری های کلان ، بودجه ای را به این امر اختصاص دهد اما متاسفانه در نظام جمهوری اسلامی ایران ، جان افراد وحیثیت و حقوق انسانی آنها همواره نادیده گرفته می شود و جامعه معلولان نیز از این امر مستثنی نیست و آنها همواره مورد بی توجهی و تبعیض مسوولان نظام حاکم قرار می گیرند ،گویی اصلا دیده نمی شوند .این افراد به لحاظ شرایط بدنی و یا ذهنی ، قادر نیستند به خوبی از خود و حقوقشان دفاع کنند و در دولت جمهوری اسلامی ایران فریاد رسی ندارند.( البته نباید زحمات سازمانهای مردم نهاد( سمن ها ) یا مراکز خیریه توانبخشی ،آموزشی و یا درمانی که با بودجه اندک خود و با کمک خیرین از آنان دستگیری و دلجویی می کنند را ، نادیده گرفت ولی سهم آنها در رفع مشکلات معلولان ، بدون حمایت همه جانبه دولت ، عملا بسیار ناچیز است ) .
این در حالی است که در مجلس ششم لایحه ای با عنوان لایحه ی جامع حمایت از معلولان به تصویب رسید تا حامی حقوق این افراد با شد اما بدون توجه به اهمیت موضوع و حیاتی بودن اجرایی شدن آن برای معلولان به خصوص در سنین کودکی ، این لوایح همچنان برای اجرایی شدن سرگردان ودر انتظار تامین بودجه لازم هستند.
می توان گفت جمهوری اسلامی ایران دررسیدگی به امور معلولان و علی الخصوص کودکان معلول هیچ گونه فعالیت مثمر ثمری نداشته و برای آنها آینده ای را متصور نیست و تنها به شعار دادن بسنده می کند .از جمله شعارهایی که به گوش همه ما آشناست : (معلولیت محدودیت نیست )می باشد ولی درواقع این خود دولت جمهوری اسلامی ایران است که با تبعیض های علنی که در حق این قشر جامعه روا می دارد، موجب محروم ماندن آنها از حقوق انسانی و اجتماعی خود می شود و این محرومیت هاست که محدودیت های فراوانی را به دنبال می آورد .
چرا که در صورت تامین بودجه لازم برای اجرایی شدن لوایح حمایت از معلولان می توان لوازم توان بخشی را به روز کرد و آن را به طور عادلانه حتی به مناطق دور افتاده و محروم کشور رساند ، می توان مدارس ویژه متناسب با نیازهای معلولین در تمام نقاط کشور تاسیس کرد تا همه افراد معلول از حق آموزش بهره مند شوند ، می توان فضاهای شهری را برای عبور و مرور معلولان مناسب سازی کرد ، می توان در سایه اجرای قانون ، جلوی ساختمان سازی و انبوه سازی هایی را که به مساله مناسب سازی ساختمان ها و مکانهای عمومی برای رفاه حال معلولان توجه نمی کنند را گرفت تا معلولان هم مانند سایر افراد جامعه بتوانند تحصیل کنند و وارد جامعه و بازار کار بشوند چرا که مطابق قانون اساسی ایران بخشی از استخدام های دولتی باید از میان معلولان باشد .و در این صورت است که کودکان معلول امروز در آینده به فقر و انزوا و خانه نشینی محکوم نمی گردند .(چه بسا بسیاری از این افراد در صورت داشتن امکانات لازم قادر به زندگی مستقل و بدون نیاز به کمک دیگران هستند .)
بنابراین تربیت وکلایی که به امور حقوقی کودکان معلول و استثنایی و مشکلات عدیده ی آنها در جامعه ایران آشنا باشند لازم و ضروری است تا از مجاری قانونی حقوق از دست رفته کودکان معلول و خانواده هایشان را به آنها باز گردانند و لوایح جامع حمایت از حقوق معلولان را از حرف به عمل تبدیل کنند تا کودکان معلول جایگاه انسانی خود ر ابه عنوان شهروندان ایران زمین دوباره بازیابند و از حق حیات و کودکی شاد و بی دغدغه بهره مند شوند و در سایه ظلم و بی تدبیری مسوولان نظام جمهوری اسلامی که داعیه نوع دوستی را دارند ولی ناقض تمامی قوانین حقوق بشرمی باشند ، به مرگ تدریجی محکوم نشوند .
( به قلم: زهره حق باعلی – آپریل 2020)