به شیوه داعشیان سر دختر از تن جدا میگردد و خبر سر بریدن دختر ۱۴ سالهای بنام رومینا اشرفی توسط پدرش در روستای سفید سنگان لمیر از بخش حویق تالش که دلباخته پسر۲۸ ساله همشهری شده بود در جامعه ایران ابعاد گستردهای یافته است و کام بسیاری را تلخ کرد. قتلهای ناموسی و فرزندکشی چه به دست مادر و چه به دست پدر تلخ و دردناک است، مهم نیست دلیل پدر و مادرها برای قتل فرزند چیست، قتل قتل است و قاتل هر کسی باشد باید به سزای عمل خود برسد. فارغ از نسبت فامیلی که شخص مقتول با قاتل دارد فراموش نکنیم که یک انسان، انسان دیگری را به قتل رسانده و از او سلب حیات نموده و به بهانه ناموس کسی مرتکب قتل ناموسی گردیده است.
در ایران، ما شاهد گسترش بی سابقه انواع خشونتها میباشیم که یکی از شایع ترین این خشونتها در جامعه ناموسی کشورمان قتلهای ناموسی میباشند که توسط پدر یا شوهر یا برادر صورت میگیرند.
سالهاست که پدران و برادران و شوهران دست به قتل زنان و دختران زیادی زیر پوشش عناوینی مثل غیرت و ناموس پرستی، حفظ آبروی خانواده، بی عفتی و شرافت و… میزنند. نهایت مجازات چند سال حبس تعزیری برای فرد قاتل در نظر گرفته میشود. سوال این است که آیا موضوع ناموس و ناموس پرستی میتواند دلیل مناسبی برای این قبیل قتلهای بدون مجازات منطبق با جرم باشد؟
در گزارشی بنام ” روایت رسمی پلیس از قتلهای ناموسی در ایران” میخوانیم: پاییز سال ۱۳۹۸ فصلنامه «پژوهشهای اطلاعاتی و جنایی» وابسته به پلیس، پژوهشی درباره چرایی و چگونگی قتلهای ناموسی در ایران منتشر کرده است. این پژوهش میگوید آمار قتلهای ناموسی در ایران نگرانکننده است و شامل ۳۰ درصد از کل قتلهای واقعه است. پلیس در تحقیق خود از حفظ شرافت و آبروی جمع و خانواده، حس شرمساری، رها شدن از برچسب بیغیرتی، احترام به عرف و سنن و نظـر ریشسفیدان و رییس قبیلـه، مشکلات روحی و روانی، تعصب شدید به ناموس و زن را بهعنوان مهمترین عوامل تشکیلدهنده اجتماعی انگیزه قتلهای ناموسی در ایران نام برده است.
علیرضا شریفی یزدی، جامعه شناس، در تحلیل وقوع و تکرار چنین حوادثی به «سازندگی» میگوید: «مطالعات نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد از قتلها در ایران، قتلهای ناموسی هستند؛ اما به دلیل ملاحظات خانوادگی و محیطی با چنین نامی در مجامع قضایی ظهور پیدا نمیکنند.
چه عواملی موجب کشتن یک انسان به بهانه ناموس میشود؟
برای شناخت و چرائی هر پدیدهای باید عوامل پیدایش آن پدیده را ریشه یابی کرد. واقعیت امر این است که ما دارای جامعهای ناموسی میباشیم، بنابراین بین قتلهای ناموسی و مولفههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دینی رابطهای تنگاتنگ برقرار است.
ناموس یعنی دختر و زن میباشد همانی که متولد کردنش و متولد شدنش جرم است. ننگ دختر داشتن، خوشحال شدن از متولد شدن پسر، تعصب شدید و ناموس پرستی، فرزند ملک پدری و دختر امانتی است در دست پدر تا به خانه شوهر برود. اینها برخی از مشخصات جامعه ناموسی سنتی میباشند.
در جامعه ناموسی انسان به ویژه زنان و دختران مصلوب الاختیار میباشند. چنین جامعهای دختر انسان نیست حتی فرزند و فرد هم نیست، بلکه شیای دست ساخته مرد است. در چنین جوامعی این مرد است که زن را مبدل به کالا میکند و با تبلیغ اینکه زن والاست نه کالاست او را از مقام انسانی به پایین کشیده شده و بدون اختیار میسازد. زن به دروغ در مقام مادر ستوده میشود و در مقام زن باید بسوزد و بسازد زیرا زن با لباس سفید به خانه شوهر میرود و با لباس سفید باید از خانه شوهر به گورستان برده شود. زن کالائی است که حتی وقت ازدواج هم با مهریهای معین به صاحب و مالک بعدیش که شوهر میباشد فروخته میشود. زن ابزاری برای تولید بچه و کار در خانه است. در برخی روستاها کارش خیمه و هیزم جمع کردن و نون پختن است و در دیگری کار در شالیزارها و یا پنبه جمع کنی است. …. دختر کالای والائی میباشد که از بدو تولد هویت و شخصیتی از خود ندارد؛ پدر صاحب اختیار اوست و به محض ازدواج صاحب اختیارش شوهر میشود. دختر کالائی است که باید به اذن پدر یا جد پدری به شوهر فروخته شود و بعد از فروخته شدن بدون اجازه شوهر حق سفر و خیلی از کارها را ندارد. به عبارت دیگر، در جامعه ناموسی ایران زنان و دختران هیچ حقی در انتخاب محل زندگی و محل کار و بعضاً انتخاب شوهر خود ندارند و حق داشتن گذرنامه و خروج از کشور هم منوط به اجازه همسر یا سرپرست خانواده است.
از آنجائیکه ذهن در جامعه ناموسی ذهنی غیرتی است زن در این ذهن ضعیفه و عورتی بیش نیست که باید و الزاما بکارتش دست نخورده بماند. در جامعه ناموسی مرد، زن را با حجاب مصونیت میبخشد تا بدنش را کسی نبیند و ناموساش که همان عورت و به زبان امروزی سکس او میباشد لطمهای نبیند و این چنین او را به ابزاری برای زادوولد بچه مبدل مینماید. درجه این مصونیت آنقدر بالاست که دست دادن زنان و دختران با مردان مشکلی ناموسی بشمار میآید. در جامعه ناموسی دختران و زنان باید در حجاب پوشیده شوند تا مرد مرد بماند و از نظر مردانگی نامیرا گردد. مرد زمانی مرد میماند که بی غیرت و بی ناموس نباشد، برای اینکه مرد بی ناموس و بی غیرت نباشد باید ناموسش دست نخورده بماند، در غیر اینصورت کالای دست خورده را باید نابود کرد حتی اگر به قیمت کشتن او باشد. در جامعه زن ستیز ناموس پرست که کشتن زن و دختر که برابر با سلب حیات آنان است توسط پدر و جد پدری و برادر مجازات در خور توجه ندارد. اما مرد نمیداند با کشتن دختر یا زن و یا خواهرش این او است که کشته و تباه میشود.
جامعه ناموسی استوار بر فرهنگ ناموسی سنتی است. این فرهنگ توسط قدرتهای استبدادی حاکم تولید و بازتولید میشود. در چنین ضد فرهنگی دیوارها بنام حجاب بالا میروند و همه به همدیگر دروغ میگویند و در قلمرو همان حجاب و حفظ غیرت و ناموس است که فساد جنسی رواج مییابد و غوغائی غیر قابل تصور برپا میکند. زیرا روابطی که بر مبنای قدرت { زور} باشد از آن چیزی بجز فساد و جنایت فوران نمیکند.
فرهنگی که قبول میکند زن باید پوشیده بماند و حتی به ساپورت پوشیدن دختران کار دارد. فرهنگی که روز و شب در مورد دیگران به خصوص زنان و دختران و نوع رفتارشان قضاوت میکند. در زندگی خصوصی و شخصی افراد و حتی نوع پوشش آنان دخالت مینماید. فرهنگی که دست دادن یک زن و یا خندیدن او با یک مرد انگشت نما میشود و مردم خیلی سریع به این نوع کنشها، واکنش نشان میدهند و تحریک میشوند. فرهنگی که به راحتی میتوان در آن با انگ زدن اخلاقی و ناموسی به دختری و زنی افکار عمومی را بر علیه او شوراند. جامعهای که مملو از بی اخلاقی است به راحتی آنگهای اخلاقی را میپذیرد و دهن به دهن به دیگران انتقال میدهد. فرهنگی که پسر خانواده با هر دختر وزنی میتواند بخندد، لاس بزند و حتی همخوابگی کند ولی دختر خانواده اگر تبسمی به پسری کرد چهها که نمیشود. در همین راستا است که رابطه نامشروع یک مرد با زنی و زنان چندان زشت جلوه نمیکند و قابل قبول تر است، اما رفتار و رابطه داشتن حتی معمولی یک دختر و زن با مردی چنان زشت به حساب میآید که نه تنها از طرف فامیل بلکه در محدودهای که در آن زندگی میکند مورد پرسش خاص و عام قرار میگیرد و و حتی مورد طرد او از جمع میگردد. در فرهنگ زن ستیز، مرد نه تنها مالک جسم زن بلکه بر ذهن زن هم مالکیت دارد. زیرا نگرش جامعه بر آن استوار شده که زن ملک مرد است. در صورتی که از دیدگاه حقوق بشری زن بردهای در دستان مرد نیست که مرد باید به او امر و نهی کند. بلکه انسانی آزاد که آزاد متولد شده است و صاحب کرامت و حق و حقوق انسانی خویش میباشد که خودش مالک تن خود است و حق مالکیت بر بدن و اعمال خود دارد و روابط شخصی او با دیگران به کسی مربوط نیست.
در جامعهای که از فرهنگ استبدادی رنج میبرد و از فرهنگ آزادی برخوردارنیست، انسان موجودی مستقل و آزاد نمیباشد و نمیتواند مستقلا تصمیم بگیرد و آزادانه تصمیم خود را به اجرا درآورد.
فرهنگ استبدادی ناشی از حکومت استبدادی است
حکومتی که باورهای فرهنگی بالا را اشاعه میدهد. حکومتی که تبلیغ میکند ورود بانوان بی حجاب و بدحجاب به این و آن مکان ممنوع است و همه هم بدون کوچکترین اعتراضی در برابر یک امر نادرست تسلیم میشوند و رعایت مینمایند. حکومتی که در آن تبلیغ میشود حججی سرش رفت که حجاب تو نرود. حکومتی که جامعه مردسالار میخواهد تا ناموس پرست باشد. روی بیلبوردها خیابانیاش نوشته میشود بیحجابی زن به دلیل بیغیرتی شوهر یا پدر و برادر اوست! این تبلیغات بجز تبلیغ خشونت و محرک قتلهای ناموسی چیز دیگری نمیتواند باشد زیرا در فرهنگ مردسالار، مرد ولی امر دختران و زنان معرفی میکنند که تام الاختیارشان میباشد.
علاوه بر مولفه جامعه ناموسی مردسالارانه و مولفههای فرهنگی با باورهای غلط دینی و سنتی و قبیله ای؛ مولفه دیگری که عامل رشد قتلهای ناموسی مثل رومینا اشرفی می شود و به آن پا میدهد قوانین مجازات اسلامی در جمهوری اسلامی میباشند. در نظام ولایت فقیه چون فقه حاکم است و احکام شرعی می باشند قوانین هم باید در چارچوب فقه باشند. وقتی چارچوب فقه را مطرح میکنند، حکم شرعی است و براساس آن قوانین را تدوین و وضع میکنند.
این قوانین برای حمایت از جان و مال و سلامت شهروندان تدوین و تصویب نشدهاند. اساسا قانونگذار بر مبنای قانون اساسی جمهوری اسلامی دغدغه حقوق انسانی و شهروندی شهروندان را ندارد و دغدغه او فقط اشاعه احکام شرعی و حفظ شرع مقدس است و نه دفاع از آحاد ملت و ممانعت از سلب حیات یک انسان. این قوانین زن ستیز و در واقع مشوق قتلهای ناموسی میباشند. این قوانین تعبدی موجب گردیدهاند که با یک شایعه جنسی و یا یک رابطه معمولی و یا یک دوست داشتن عاشقانه به پدر یا برادر اجازه دهند که آزادانه و بدون نگرانی از قصاص شدن، دختر و یا خواهر و یا زن خود را به قتل برسانند. این نوشتار قصد دفاع از قصاص و سلب حیات یک انسان را ندارد ولی ما مجبوریم در چارچوب قوانین حاکم دست به استدلال بزنیم.
مطابق قانون مجازات اسلامی قتل رومینا توسط پدرش مشمول مجازات مرسوم قتل عمد یعنی «قصاص» نخواهد بود. چراکه ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی میگوید «پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمیشود و تنها به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد.» و ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ مجلس شورای اسلامی میگوید: “پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمیشود و به پرداخت دیه به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد”
قانون ۳۰۲ مجازات اسلامی «مجازات قتل عمدی اصالتا قصاص است اما همیشه اینطور نیست، یعنی صرف ارتکاب قتل عمد موجب قصاص نیست بلکه شرایط دیگری هم لازم است، که اگر این شرایط نباشد قصاص ممکن نیست.»
یعنی اگر فردی زن و فرزند خودش را بکشد برای فرزند قصاص نمیشود و در صورتی برای زن قصاص میشود که خانواده زن قادر باشند دیه مرد را بپردازند. در صورت عدم پرداخت مرد قصاص نمیشود. یعنی فردی دو نفر را کشته است و بعد از سه سال از زندان آزاد میشود و راست راست در خیابان به صحت و سلامتی راه میرود. تازه اگر زندانی شود.
قوانین مجازات اسلامی بر نظر فقهای امامیه استوار است که عقیده دارند اگر پدر یا جد پدری فرزند خود را حتی اگر عمدا بکشد، از قصاص معاف است اما اگر مادر فرزندش را بکشد او قصاص میشود. سوالی که باید از فقهای امامیه کرد این است فرزند محصول پدر و مادر است و ۹ ماه از جان مادر تغذیه نموده است. حال چرا پدر و جد پدری مالک فرزند میباشند ولی مادر حق مالکیت بر فرزند خویش را ندارد در صورتیکه فرزند از آمیزش دو جنس بوجود میآید. این قوانین زن ستیز آدمکش با برابری جنسیتی و مکملی بین زن و مرد مخالفند و برابری حقوقی انسان را قبول ندارند و احترام به کرامت و منزلت انسانی و حیات انسانها برایش کوچکترین ارزش را ندارد.
آنچه مسلم است قتل رومینا اشرافی نه اولین و نه آخرین قتل ناموسی خواهد بود. هر کس این نوع جنایات را بشنود و در مقابل آن سکوت کند قاتل رومینا و رومیناها میباشد. آن روزنامه نگار و آن روشنفکر و نخبه جامعه و آن رسانهها و صاحبان رسانهها که تمام وقت خود را صرف مسائل سیاسی و .. میکنند و کمتر به آسیبها و مصائب اجتماعی که روزانه مردم با آن مواجه می باشند چون قتلهای ناموسی میپردازند و اطلاع رسانی نمیکنند و به آگاه کردن جامعه نمیپردازند مگر جوی داغ ایجاد شود قاتل رومیناها میباشند. آن مردمی که به فرهنگ ناموسی دامن میزنند و روز و شب در حال قضاوت کردن پسران و دختران و زنان مردمند قاتل رومیناها میباشند. آن بخش از جامعه که از قاتلین قتلهای ناموسی به عنوان فرد غیرتی دفاع میکنند و از آنها قهرمان میسازنند قاتل رومیناها نیمیباشند. آن بخش از جامعه که از قوانین ضد بشری جمهوری اسلامی به انحاء مختلف حتی با شرکت کردن در انتخابات حمایت میکنند قاتل رومیناها میباشند.
زمان دیگر زمان تسلیم و کرنش جمعی در مقابل قوانین ضد بشری و قبحزدایی از آن نیست، راه را در برابر گسترش ظلم و بیعدالتی ناشی از وجود و اِعمال قوانین ناعادلانه سد کنیم.
زمان زمان وجدان پیدا کردن به حقوق است. زمان احترام گذاشتن به حقوق است و زمان عمل کردن به حقوق است. زمان آگاهی یافتن از فرهنگ آزادی و استقلال میباشد که در این فرهنگ هر کس مستقلا تصمیم میگیرد و آزادانه تصمیم خود را عملی میسازد. اگر میخواهیم ایران از بین نرود تلاش کنیم از زیر یوغ روابط قدرت خارج شویم و روابط خود را بر اساس معیار حقوق بشر استوار سازیم. هیچ راهی بجز وجدان پیدا کردن به حقوق انسانی، شهروندی، ملی، بین المللی و حقوق طبیعت و عمل کردن به آنان نمانده است. فقط بر این اساس میتوانید از یوغ قوانین ضد بشری جمهوری اسلامی آزاد شویم و از جمهوری اسلامی عبور نماییم.