برای شنیدن صدای این مصاحبه اینجا را کلیک کنید و به دقیقۀ ۰۲:۵۲، بروید
سؤال: آقای بنی صدر، شما جزو بنیانگذاران جمهوری اسلامی بودید، و یک سال و نیم رئیس جمهوری در جمهوری اسلامی بودید. آن دوران، درست دورۀ کشت و کشتار بود. دورۀ “محاکمات” بود، دورۀ “آیت الله” خلخالی بود. سؤالم تقریباً شخصی است، … اولاً آیا مخالف این “دادگاه ها” بودید، یا موافق شان؟ و اگر مخالفشان بودید، چرا زودتر خودتان را کنار نکشیدید؟ … ناراحتی وجدان داشتید، یا موافق اعدام ها بودید؟
ابوالحسن بنی صدر: دو مطلب جدایی هستند. من در دوره ای که آقای خلخالی اعدام ها را می کردند، رئیس جمهوری نبودم، بعد شدم، اما مسأله فرق نمی کند. مسأله این است که آیا با یک رویۀ غلطی، موافق بودم، مخالف بودم، سکوت کردم، یا مخالفت کرده و مبارزه کردم؟ در اولین اعدام ها که ۴ افسر بودند، سر شبی، پسر آقای خمینی، در حیات مدرسۀ علوی، مرا دید. گفت که آقا گفتند، با این زندانی ها بدرفتاری شده، شما به اینها یک دلداری بدهید که نه، اینجا حکومت قانون است، حکومت اسلام است، حکومت معنویت است و از این حرف ها. من خیلی خوشحال شد، به خودم گفتم، عجب آدم با معنویتی! بسیار خوب. پذیرفتم و رفتم. او گفت من هم با شما می آیم و با من آمد. افسرها در یک اتاق بودند و آقای هویدا [نخست وزیر در دوران رژیم پهلوی] در یک اتاق دیگر. من برایشان صحبت کردم که نه، ترتیباتی که شما داشتید، در این نظام نخواهد بود. اینجا قانون است و عدالت است و اصرار به حفظ حقوق شما بیشتر است، برای اینکه شما متهم شدید و الان هم اینجا گرفتارید. بعضی از آنها، از جمله سپهبد ربیعی خیلی به هیجان آمده و گریه کرد . … صبح، بعد آن، در خبر ساعت ٧ گفتند که ۴ افسر [سپهبد مهدی رحیمی، سرلشکر رضا ناجی، سرلشگر خسروداد و ارتشبد نصیری] از آنها را بعد از رفتن ما اعدام کردند! من رفتم پیش آقای خمینی. گفتم آقا، نظیر مراسم گوسفند قربانی کردن، که نبات دهانش می گذارند، آینه جلوی صورتش می گیرند، و … مثل اینکه برای شما، نقش من این بوده است!؟ شما اگر می خواستید اینها را شب اعدام کنید، پس چرا مرا آنجا فرستادید؟ گفت در مورد آنها، چپی ها سوء استفاده می کردند. بعد هم نصیری با دستش یک علامت هایی می داد و ساواکی ها شب ها در خیابان ها اشخاص را ترور می کردند و اگر ما قاطعیت بخرج نمی دادیم، خون های زیادی ریخته می شد. گفتم اینها هیچ مجوزی برای کسی که خود را مرجع تقلید می داند، و انقلابی که حود را اسلامی می داند، نیست. برای اینکه شما گفتید، حکومت قانون. حکومت قانون دیگر با چپی استفاده می کند و راستی چه می گوید و او با دست چه اشاره کرد، جور در نمی آید. و همان روزها من در دانشگاه صنعتی شریف صحبت می کردم. صحبت هایی که خواهم گفت مربوط به آن روز است. در آنجا گفته بودم: “من با این اعدام ها مخالفم، الان هم به شما می گویم اگر جلوی این اعدام ها نایستید و جلوی این اعدام ها گرفته نشود، از بدترین ها شروع می کنند و به بهترین ها ختم خواهد شد. قربانی های آیندۀ بساط اعدام که راه بیفتد، شما جوان ها خواهید بود”. خیلی متأسفم که این پیش بینی عیناً به حقیقت پیوست. تمام این مدتی که این اعدام ها بوده– الان سازمان های بین المللی هستند و می توانند به شما شهادت بدهند، هنوز هم با ما همکاری دارند ولی آنوقت-، ما به عفو بیت المللی و به دیگر سازمان های حقوق بشری اصرار داشتیم که شما از بیرون و ما هم از داخل، مانع راه افتادن این خط– که متأسفانه در غالب انقلاب ها پیش می آید-، بشویم. آنقدر که توانستیم، ایستادیم. آیا غیر از ما کسی بوده، …؟ متأسفم، مسأله اینجا است که آن زمان همه انقلابی را در این می دانستند که باید در تقاضای اعدام مسابقه بدهند! و من هر جا برای صحبت می رفتم، عمومی ترین سؤال این بود: چرا شما با اعدام طاغوتی ها مخالفید؟ و من هر بار، توضیحی که همین الان دادم، برای آنها می دادم.