۵-الهام و یا اشاره گرفتن خمینی در طرح ولایت فقیه
بقایى ولایت فقیه و مجلس خبرگان
در قسمت سوم این تحقیق معلوم شد که خمینی و بقائی هر دو ضد دموکراسی و معتقدند که رأس حکومت باید در دست یک فرد باشد و هر دو نیز در ایران برای آمریکا منافعی قائلند.
آقاى دکتر بقایى به طوریکه خودش اظهار مىدارد یکى از دوستان، همفکران و همرزمان پروپا قرص مرحوم آیت الله کاشانى است:
“… تنها چیزى که مىتوانم بگویم این است که در میان سران درجه یک جبهه ملى تنها کسى که بر ضد من یا بر ضد حزب ما عملى انجام نداد و وارد نقشه و توطئههاى نشد خدا رحمت کند مرحوم آیت الله کاشانى بود که تا آخر عمر با صحت و صداقت با هم همفکرى و همراهى داشتیم.”(76)
در سال 1343 حزب زحمتکشان ملت ایران در دفاع از آیت الله خمینى جزوهاى منتشر کرد و ایشان را به عنوان عالىترین مرجع تقلید و شخص اول روحانیت شیعه معرفى و پیشنهاد کرد.
«علت اصلى اینکه ما امام خمینى را به مرجعیت پذیرفتیم صریحا” به خاطر فتوایى بود که در باره تحریم تقیه صادر کرده بود. متاسفانه ایشان در سه مورد نسبت به مرحوم آیتالله کاشانى تقیه کرده است» (77)
و بعد از آن نیز بنا به گفته خودش دنبال خط آقاى خمینى و یکى از حامیان وى بوده است و وى خودش را در زمره کسانى مىداند که همیشه پیرو اصول بوده و افتخار پیدا کرده است که آقای خمینی به وی درود فرستاده که از اصول منحرف نمی شود.
«راهنماى من در رهبرى حزب همیشه حفظ اصول بود چون در این راه و اصلاً در سیاست امکان لغزش و اشتباه زیاد است. گمان مىکنم ولتر یا منتسکیو است که گفته است “اشتباه یک مرد سیاسى اگر از خیانت بالاتر نباشد لااقل معادل خیانت است” من همیشه بدان اصول چسبیدهام تاجایى که این افتخار را پیداکردم که امام خمینى گفت: “درود به رهبرانى که از اصول منحرف نمىشوند.» (78) و در رابطه با اینکه دین از سیاست جدا نیست، علت حمایت خود را از آقاى خمینى چنین توضیح مىدهد:
“ما همیشه با این فکر مخالف بودیم و معتقدیم که اسلام از سیاست جدا نیست ولى این عدم جدایى دین از سیاست، معنایش حکومت آخوندى نیست…”
حزب بقایى بعد از انتشار پیش نویس قانون اساسى تنها حزبى بود که جزوه بر ضد آن منتشر کرد و پرسید سهم روحانیت چه مىشود؟ ولایت فقیه را آنها طرح کردند بعد هم که خانه بقایى تفتیش و اسنادش ضبط شد، معلوم شد معلم آیت در مطرح کردن ولایت فقیه بوده است.
بنا به اعتراف خود بقایى، وى یکى از حامیان پروپا قرص مجلس خبرگان و از صمیم قلب و با کمال حسن نیت مدافع آن بوده است و طرحى نیز براى مجلس خبرگان وسیله وى تهیه شده است. ولى مىگوید که مجلس خبرگان مطابق خواست وى پیش نرفته و آنچه از قبل پیش بینى مىکرد، همان شده است. هیچ توضیحى نمىدهد که چه پیش بینى مىکرده است. براى روشن شدن این مسئله لازم است که در این رابطه به نقش دوست و دستیار وى آقاى دکتر حسن آیت توجه شود. و بنا به گفته خود حسن آیت و اعتراف ضمنى بقایى طرح تهیه شده وسیله آیت،همان است که درمجلس خبرگان به تصویب رسید. (79)
بقائی در وصیت نامه سیاسى خود و حمایت از انقلاب و پشتیبانى از مجلس خبرگان اعلام مىدارد که:
«بعد از انقلاب حزب ما تصمیم گرفت با تمام امکانات از نهضت پشتیبانى کند همانطوریکه قبل از انقلاب هم پشتیبانى کرده بودیم. پس از گذشت چند هفته به کسانى که راجع به انقلاب نظر مرا مىپرسیدند و بعضى از شما هم جزو آن کسان بودید مىگفتم ما ترکیبى از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب انگلستان در زمان کرامول و دوران حکومتى کلون در ژنو مىدیدیم … خوب ما تصمیم گرفته بودیم با نهضت همراهى کنیم و آنرا تقویت کنیم. حتماً یاد دارید هنگامى که آقاى خمینى به ایران آمدند در بهشت زهرا گفتند و بعد هم در زمان نخست وزیرى آقاى مهندس بازرگان قید کردند که باید مجلس مؤسسان تشکیل بشود. بعد از مدتى از این “باید” انصراف حاصل شد و صحبت از مجلس خبرگان به میان آمد… البته همه بیاد دارید که من خودم از مدافعین سرسخت مجلس خبرگان بودم و همه جا استدلال مىکردم که مجلس خبرگان بر مؤسسان ترجیح دارد و آنرا تائید مىکردم …من شدیداً واز صمیم قلب و با کمال حسن نیت مدافع آن بودم. پس از انتشار پیش نویس قانون اساسى کمیسیونى از چند نفر از دوستان براى مطالعه و رسیدگى و ارائه پیشنهادات اصلاحى تشکیل دادیم. این آقایان در گرماى تابستان زحمت کشیدند و آن طرحى را که همه دیده در هفتاد و چند صفحه تهیه کردند… با اینکه برایم مسلم شده بود که این طرح بى نتیجه است به خاطر اینکه دوستان دلسرد نشوند… مخالفت نکردم،حتى اظهارعلاقه هم کردم و در بعضى جاها مختصر اصلاحاتى کردم. ولى مجلس خبرگان همان شد که پیش بینى مىکردم.» (80)
این رجل سیاسى که خود معتقد است از اصول منحرف نمىشود در همین مختصر معلوم مىکند که چندان هم به اصول اعتقادى نداشته است. خود اعتراف مىکند که ما تصمیم گرفتیم با تمام امکانات از نهضت پشتیبانى کنیم و پس ازگذشت چندهفته متوجه مىشود که این جریان هم مثل سایرجریانهاى دیگر بوده است « ولى خوب ما تصمیم گرفته بودیم با نهضت همراهى کنیم و آنرا تقویت کنیم» وبعد مىگوید«به خاطراینکه دوستان دلسردنشوندباطرح مخالفت نکردم ومجلس خبرگان همان شدکه پیش بینى مىکردم.” و از لحن گفتار این رجل اصولى پیداست که حتى این پیش بینى خودش را به دوستان نزدیک و همفکرخودش هم نگفته است. و باز با وجودیکه ازمسائلى مطلع است « راه فعلى من سکوت است. براى اینکه همانطوریکه توضیح دادم به این نهضت لطمه نخورد و اینکه اگرما واردمبارزهاى بشویم تقویت طرف مقابل خواهد بود.» (81)
همچنانکه با اسناد مشخص شد که خمینی که تا نهضت 15 خرداد 42 و زندانی و بعد تبعید و رفتن به نجف به ولایت فقیه معتقد نبوده و خواسته و ایده آلش اجرای قانون اساسی است . با بقائی که او هم در چهارچوب قانون اساسی در صدد دست یافتن به پست نخست وزیری بود، با خمینی هم خط و هم گام می بود و علت همراهی و همگامی بقائی با روحانیون طرفدار کاشانی بهبهانی و بعد هم خمینی همراه داشتن حمایت آنها برای رسیدن به پست نخست وزیری است. بقائی و خمینی در رابطه با کودتا و کودتاچیان هم خط و همگام بقائی بوده و حتی خمینی کودتا علیه مصدق را سیلی از طرف خداوند می داند که بر مصدق فرود آمده است «مصدق از اسلام سیلی خورد».(82) و از طرفداران پرو پا قرص کودتا بوده است. بقائی و خمینی در این دوره هم در رابطه با قدرت و منافع آمریکا در ایران هم خط وهمگام اند. افزون بر اینکه هر دو مخالف دموکراسی و بر این نظر بوده اند که در رأس حکومت باید در دست یک فرد باشد. حال با اسناد فوق تا به اینجا حد اقل مشخص شده است هر دو بقائی و خمینی به لحاظ تفکر سیاسی و یا حد اقل به لحاظ تاکتیک سیاسی جهت رسیدن به خواسته خود هم خط و همگام هستند. وبقائی که معتقد است در شرایطی بحرانی ممکن است در مسند قدرت قرار گیرد، چه بحرانی مهمتر از بحرانی که در نهضت 15 خرداد 42 به رهبری آقای خمینی و روحانیان ایجاد شد و حکومت را تا سر حد سقوط کشانده و همچنان ادامه دارد. و همگامی وی هم با روحانیون خط کاشانی بهبهانی و خمینی می تواند با کمک آن ها به عنوان کسی که قادر است کشور را از بحران نجات دهد نقش خود را بازی کند. بقائی هم که خود را شخص دوم مملکت بعد از شاه می دانست، فکر می کرد و یا امید داشت که به نخست وزیری برسد حتی در خرداد سال 48 فهرستی از افراد مورد اطمینان و کسانی که بتوانند اصلاحات را با دست وی عملی سازند به شاه می دهد و شانس خود را بار دیگر برای نخست وزیری امتحان می کند و سرانجام بقائی به صرافت افتاده و درک کرده که در دستگاه شاه امکان دستیابی به نخست وزیری وی وجود ندارد و خود هم مشاهده کرده که شاه به فعال مایشائی تبدیل شده که قانون اساسی را هم از پایه ویران کرده و از قانونیت انداخته است. بنابراین برای دست یافتن به معشوقه خود یعنی دستیابی به قدرت باید بفکر و چاره دیگری بود. آن چاره و یا بهترین چاره، القای طرح ولایت فقیه به آقای خمینی که نهضت 15 خرداد 42 را رهبری کرده است و در صورتی که این طرح عملی شود، آقای خمینی رهبر و بقائی هم که از پشتیبانی روحانیون طرفدار کودتا و خط کاشانی و بهبهانی برخوردار است، امکان دستیابی به قدرت اجرائی کشور بعد از رهبر را دارد. به این علت است که طرح ولایت فقیه با اشاره آمریکائی ها توسط بقائی و حزب زحمتکشان و یا مستقیم توسط بقائی و با موافقت آمریکائی ها به خمینی القا شده است.
الهام و یا اشاره به خمینی در تدریس ولایت فقیه با اما و اگر و یا سئوالهایی همراه است. اما در اینکه این طرح توسط حزب زحمتکشان تهیه و توسط توسط دکتر آیت دستیار دکتری بقائی به مجلس خبرگان آمد و مخلا بالطبع ذائقه قدرتمداری روحانیون مشروعه خواه بود و از مشروطه به اینطرف، تا حدودی دستشان از قدرت کوتاه شده بود، با حمایت و پشتیبانی آنها و در نهایت با ضرب و زور آقای خمینی به تصویب رسید، جای شک و شبهه نیست. زیرا حزب بقایى بعد از انتشار پیش نویس قانون اساسى تنها حزبى بود که جزوه بر ضد آن منتشر کرد و پرسید سهم روحانیت چه مىشود؟ بنا به اعتراف خود آقاى دکتر بقایى، وى از حامیان پروپا قرص مجلس خبرگان و از صمیم قلب و با کمال حسن نیت مدافع آن بوده است و طرحى نیز براى مجلس خبرگان وسیله وى تهیه شده است.(83)
همچنانکه با توجه به اسناد ارائه شده، حد اقل مشخص شده است که هر دو بقائی و خمینی به لحاظ تفکر سیاسی و یا حد اقل به لحاظ تاکتیک سیاسی جهت رسیدن به خواسته خود هم خط و همگام هستند. و نه تنها به لحاظ تاکتیک سیاسی هم خط و همگام هستند بلکه به لحاظ اینکه دین را وسیله دستیابی به قدرت خود بگردانند نیز همگام وهم نظرند. همچناکه عمل بقائی در این نکته جای شک و شبه ندارد، عمل آقای خینی هم جای شبه باقی نمی گذارد که آماده است که دین را با انواع و اقسام حیل: جعل و تحریف، تقیه، توریه، دروغ و دورغ مصلحت آمیز، وسیله ای برای قدرت خود بگرداند. و برای اینکه بی مدرک و دلیل حرفی زده نشده باشد به ذکر یک نمونه که برای اهل خرد کافی است بسنده می شود.
آقای خمینی در سلک مرجع تقلید وعارفی بزرگ که چشم به حکومت و در دست گرفتن قدرت ندارد و نقش منجی و مصلح را بازی می کند ظاهر شد. اما در عمل و با حیله و تذویر و با انواع و اقسام حیل: جعل و تحریف، تقیه، توریه، دروغ و دورغ مصلحت آمیز، قرآن خدا و پیامبر و دین را وسیله ای برای قدرت خود گرداند. از یکطرف آشکارا و در انظار ملت ایران و جهانیان «بیانیۀ پاریس» را که: «ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، «جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه»، «باید اختیارات دست مردم باشد …مقدرات هر کس باید دست خودش باشد»، «من برای خودم نقشی جز هدایت ملت و حکومت بر نمی گیرم»، «علما خود حکومت نخواهند کرد.» و «این حکومت در همه مراتب خود متکى به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابى و انتقاد عمومى خواهد بود.» و… و برای به میدان کشیدن مردم و افکار عمومی جهانیان و ملت ایران به انقلاب عرضه داشت، و از طرف دیگر همزمان و پنهانی و درخفا «طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب 57» را دور از چشم مردم به اجرا در می آورد (84) و تا مردم چشم باز می کنند، در چنبرۀ دیکتاتوری ولایت فقیه گرفتار می آیند که این خود بزرگترین خیانت به ملت ایران به دست او است که به اجرا در آمده است.
با توجه به اسناد موجود حد اقل به لحاظ تاکتیک سیاسی و دین را وسیله قدرت گرداندن و رسیدن به هدف روابط و همگامی و همکاری و همکاری بقائی با حامیان داخلی کودتا کاشانی و بهبهانی و آقای خمینی تا پیروزی انقلاب و بعد از آن همچنان ادامه یافت و سپس طرح القایی ولایت فقیه وسیله آقای بقایی و کوشش حسن آیت به مجلس خبرگان آورده شد و طرح که موافق طبع روحانیون قدرتمدار و روحانی هاو غیر روحانی های خط کاشانی بقائی بود، با پشتیبانی آنها از تصویب مجلس خبرگان گذشت. و این قسمت دوم است که به کمک اثبات قسمت اول می آید و یا حد اقل در اثبات قسمت اول که طرح از اول برای دستیابی به قدرت به نوعی توسط حزب زحمتکشان به خمینی القا و در نتیجه آن را تدریس کرده است مدد رسانده است.
حال که معلوم شد که طرح ولایت فقیه از بقائی بوده است و آیت دستیار و همکار بقائی در فراهم کردن زمینه و آوردن آن به مجلس خبرگان و تصویب آن نقش اساسی داشته است. رؤیائی که بقائی و حزب زحمتکشان و سایر دوستان و همکاران بقائی در سر داشتند، رسیدن بقائی به قله قدرت و به زعم آنها رسالت نجات مردم ایران با دستان بقائی به مثابه «کاوه» بود. بقایی تمام هم و غم خود را در تمام دوران عمر، بر این نهاده بود که به هر وسیله و قیمتی قله قدرت را فتح کند ـ که در رژیم گذشته نخستوزیری و بعد از انقلاب و تصویب طرح ولایت فقیه در مجلس خبرگان، ریاست جمهوری بود ـ حزب زحمتکشان و بویژه بعضی از یارانش نظیر زهری، دیوشلی و آیت وی را آلترناتیو و نجات دهندۀ ایران میدانستند و بر این نظر بودند که با وسیله قرار دادن مذهب و جلب حمایت رهبران مذهبی میتوان قله قدرت را فتح کرد. حسب اطلاعات اینجانب از بچههای دادستانی و سپاه پاسداران، بعد از دستگیری بقایی و بازجوئی از وی و دسترسی به اسناد و مدارکش معلوم میشود که آقای آیت دستیار بقایی بوده و از طرف بقایی و حزب زحمتکشان مأمور بوده که طرح ولایت فقیه را در مجلس خبرگان به تصویب برساند. تشکیل مجلس خبرگان فرصتی طلایی در اختیار بقایی و حزب زحمتکشان و روحانیت و آقای خمینی گذاشت. آقای خمینی که وزنه طرفداران ولایت فقیه را در آنجا سنگین دید و طرف مقابل را ضعیف و پراکنده یافت، سخت آن را چسبید و آنچه که بنا نبود بشود، شد.
نمایه و یادداشت:
76- از وصیتنامه سیاسی دکتر مظفر بقائی.
77- وصیتنامه سیاسی دکتر مظفر بقائی ، ص 51
78- وصیتنامه سیاسی دکتر مظفر بقائی، ص 15و 24.
79- کتاب غائله 15 خرداد، دادگسترى جمهورى اسلامى، چاپ اول، ص 356 و 357
80- وصیتنامه سیاسی دکتر مظفر بقائی ، ص 28-30.
81- وصیتنامه سیاسى دکتر بقایى، ص 58
82-ازسخنرانی خمینی در 25 خرداد 60.
83- جهت اطلاع مشروح از این قسمت به کتاب «پاریس و تحول انقلاب…» چاپ دوم، فصل یازدهم و دوازدهم که در سایت به آدرس زیر: www.mohammadjafarim.com قابل دسترسی است مراجعه کنید.
84- جهت اطلاع از «طرح سری چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب 57» به فصل یازدهم «کتاب پاریس و…» چاپ دوم و یا نیز به مقاله تحت همین نام که هر دو در سایت اینجانب موجود است مراجعه کنید.
محمد جعفری:۵-الهام و یا اشاره گرفتن خمینی در طرح ولایت فقیه / بقایى ولایت فقیه و مجلس خبرگان
اخبار مرتبط