نویسندگان:
Adam Assad, Mirco Keilberth, Maximilian Popp, Christoph Reuter
مترجم: علی شفیعی
« ما هرروز 100 زخمی به خانه میفرستیم و در ازاء آن 300 جنگوی تازه وارد میدانهای جنگ میکنیم.»
جغرافیای سیاسی: دولتهایی همچون روسیه یا ترکیه جهت جنگهای خویش هر روز بیشتر از گذشته سربازان مزدگیر را به جنگ میفرستند. جنگها دیگر پایانی ندارند. و برای مردان جنگجوی جوان کشتن و کشته شدن در میدانهای جنگ شکل زندگی کردن را بخود گرفته است.
محمد 17 سال داشت وقتی در موطن او سوریه جنگ شعله ور گردید. او در شهر حمس خود را آماده برای شروع به تحصیل کردن در رشته مهندسی میکرد. عدنان، آنزمان 30 سال داشت و در شهر حمس نجار بود. فرزند سوم او تازه متولد شده بود.
محمد و عدنان در جنگ داخلی سوریه در دو طرف متقابل علیه یکدیگر می جنگیدند. محمد به خدمت ارتش بشار الاسد درآمده بود، آدنان به شورشیان انقلابی پیوسته بود. عدنان به انقلاب و محمد به ثبات در سوریه معتقد بودند. هر دو در رؤیای زندگی در صلح و دوستی، و در کشوری متحد بودند. ( برجسته کردن کلمات و جمله ها همه جا از مترجم است.)
حالا 9 سال بعد آغاز جنگ در سوریه، نه در سوریه، بلکه 2000 کیلومتر دور تر از موطن خویش در لیبی، هر دو مجدداً در دو جبهه در مقابل یکدیگر قرار گرفته و علیه همدیگر میجنگند.
در لیبی، کشوری در شمال آفریقا، فایز سراج، نخست وزیر و ژنران جنگ افروز، خلیفه حفتر، بر سر تصاحب قدرت علیه یکدیگر می جنگند. سراج بیش از همه از جانب ترکیه و طرف مقابل او، علاوه بر دیگر کشورها، بیشتر از طرف روسیه حمایت میشود.
عدنان بمثابه سرباز مزدگیر در گروه میلیشیای سراج بکار جنگ گمارده شده است، محمد هم به سربازان اجیر ارتش ملی لیبی به فرماندهی حفتر، ملحق شده است. در حال حاضر هر دو این سئوال را از خود میکنند: چگونه روال زندگی ما به اینجا کشید؟
سرگذشت محمد و عدنان، دو مرد همشهری از شهر حمس سوریه، که در حال حاضر در صحراهای کویر شمال آفریقا علیه یکدیگر میجنگند، شاهدی بس اسف انگیز بر روال جنگ داخلی در سوریه و فرجام آن تا کنون است. علاوه بر این، آموزشی سخت دردناک در مورد جنگهایی است که هم اکنون در بیشتر نقاط جهان شعله ور هستند.
حکومتهای جنگ افروز غالباً هر روز بیشتر از گذشته دست به عملیات نظامی میزنند که در آنها مردم کشور خودشان شرکت ندارند. بلکه خارجیها، یعنی انسانهایی که برای کشتن و کشته شدن دستمزد میگیرند و جان خویش را با پول مبادله میکنند.
دولتهایی مثل ترکیه، امارات متحده عربی، روسیه و یا ایران، نه تنها به مرزها و تمامیت ارضی دیگر ملتها تجاوز میکنند، بلکه جهت ارضاء قدرت خویش انسانها را اجیر برای کشتار یکدیگر میکنند.
این دولتها گروههای نظامی را از کشور سومی به جنگ می گمارند، چرا که با دیگر حکومتها بر سر تصاحب قدرت رقابت و ستیز و دشمنی دارند. این دولتها یا میخواهند به منابع زیر زمینی و رو زمینی ملتهای دیگر دسترسی پیدا کنند و آنها را به یغما برند. یا آنکه آن دولتهای دشمن نیز سربازان اجیر را به جنگ با آنان گماشته اند. این دولتها تنها به کشورها و ملتهایی قادرند تجاوز کنند که در آنها بخاطر عقب کشیدن تنها ابر قدرت جهان، آمریکا، از آن کشورها سبب ایجاد خلاء قدرت در آنجا گشته است.
با اجیر کردن جنگجویان مزد بگیر، هم جنگ برای این دولتها ارزان تمام میشود، هم صحنه گردانان قدرتهای منطقه ای میگردند و هم قادر میشوند با بکارگیری نفرات نظامی از غیره کشور خویش با ریسک کمتری به جنگ افروز یهای خویش ادامه دهند.
با این روشها است که صاحبان قدرت دولتی در اینگونه کشورها قادرند مدام در جنگ بسر برند، به جنگ افروزیهای خویش ادامه دهند، بدون آنکه در وطن خویش بخاط تعداد زیاد کشته شده ها مجبور به تراشیدن توجیه شوند.
علاوه بر همه امور بالا، نظامیان و سربازان اجیر خارجی توان مخالفت و مقاومت در برابر این دولتها را ندارند. چرا که بشدت به آنان وابسته شده اند. در این اثنا در جنگها و مخاصمات گوناگون در سطح جهان بیشتر جنگجویان مزدگیر است که به جنگیدن گمارده میشوند. برای مثال مردان جوانی چون محمد و یا عدنان در سوریه، در یمن، در لیبی تبدیل به ابزارهای بی ارج و اختیار در دست سیاست منطقه ای و جهانی گشته اند.
عدنان زمانیکه در جنگ سوریه به لشکر حمزه، گردان جنگنده ای زیر مجموعه ارتش آزاد سوریه، پیوست. باورش اینبود که اسد را ساقط خواهند کرد. ولی با وجود آنکه او از خود در جنگها رشادت و توانایی نشان میداد و موفقیتهای زیادی بدست آورد، تا جائیکه به فرماندهی یک لشکر ارتقاء یافت، ارتش آزاد سوریه هر روز بیشتر زمین از دست میداد. چرا که رژیم اسد با کمک روسیه و ایران مدام در خاک سوریه پیشروی کرد تا جائیکه ارتش آزاد سوریه مجبور به عقب نشینی تا ادلیب، منطقه ای در شمال شرقی سوریه، گشت. یعنی جائیکه جنبش مقاوت سوریه تنها با حمایت دولت ترکیه توان ماندگار شدن و ادامه حیات دارد.
عدنان در سالهای گذشته بندرت علیه اسد جنگ کرده است. ولی بجای آن تحت فرمان رئیس جمهور ترکیه اردوغان، دست به عملیات نظامی علیه میلیشیای کردها میزند تا آنان را از اطراف مناطق مرزی کشور ترکیه بیرون و طرد کنند. عدنان در تلفن به خبرنکار اشپیگل میگوید: « ما به اردوغان وابسته هستیم. بایستی هر کجا که او خواست برویم و جنگ کنیم. »
وقتی میخواستند عدنان و افراد او را به لیبی برای جنگ بفرستند، آنزمان عدنان حتی نمی دانست کشور لیبی روی نقشه جغرافیا در کجا قرار دارد. حاکمان ترکیه فقط به او گفتند، آنها در لیبی بایستی علیه یک « کودتا گر» و « تروریست » بجنگند.
البته پیشنهادی که به او کردند، بسیار وسوسه انگیز بود: عدنان تا زمانیکه در لیبی برای سراج میجنگد، ماهانه 2000 دلار دستمزد میگیرد. یعنی چندین برابر بیشتر از مزدی که در سوریه دریافت میکرد.
در اوایل ماه ژانویه ترکها او را همراه با 30 نفر از افرادش در هواپیمای ترکیه ای نشاندند و به لیبی فرستادند. این اولین بار در عمر عدنان بود که او در هواپیما می نشست.
عدنان و مردان جوان افراد او را در تریپولی سکنی دادند. طوریکه او خود میگوید، به آنها سلاحهای جنگی دادند و تحت نظر سازمان امنیت ترکیه MIT آموزش تمرین نظامی میکنند. سپس آنها را به جبهه های جنگ فرستادند.
اردوغان رئیس جمهور ترکیه با گماردن 7000 سرباز اجیر قادر گشته است، ارتش ژنرال حفتر را وادار به عقب نشینی کند. او در حال حاضر حاکم محرمانه لیبی، بزرگترین کشور نفت خیز قاره آفریقا گشته است.
عدنان از این بابت که برای جنگیدن به لیبی آمده، بشدت پشیمان است. مجله اشپیگل ماهها است که بطور تلفنی با او در تماس است. در این مدت عدنان هر روز بیشتر از روز پیش مأیوس، ناراحت و نگرانی او بیشتر میشود. او میگوید:
« جنگ در لیبی بعضی مواقع بسیار بدتر از جنگ در سوریه شده است. هر روز ما 100 زخمی را در اثر جنگ به خانه میفرستیم و در ازاء آن 300 جنگجوی تازه وارد میکنیم. » بر خلاف جنگ در سوریه او هیچ معنی و هدفی برای خود در جنگ لیبی نمی بیند. او میگوید:
« من در سوریه علیه رژیم اسد می جنگیدم. چرا که اعتقاد به آینده بهتری برای فرزندانم داشتم. حالا ببینید به کجا سر درآوردم. »
دوستان او در سوریه او را سرزنش میکنند که انقلاب را بخاطر پولی که در لیبی بدست می آورد، فروخته است. ولی او میگوید، من اگر هم بخواهم برگردم، نمیتوانم لیبی را بطور آزادانه ترک کنم. ترکها تنها به زخمی های جنگ اجازه بازگشت به خانه های شان را میدهند. به همین خاطر نیز بعضی از همرزم های من با زدن گلوله به پای خویش، خود را مجروح میکنند تا دوباره به وطن خویش برگردند. بعضی دیگر از افراد سوری سوار قایق های پناهنده میشوند تا خود را به اروپا رسانند.
عدنان میگوید، اگر فرزندان او در ترکیه در انتظار برگشت او نبودند، او نیز فرار میکرد و به اروپا میرفت. « من انتخاب دیگری جز ماندن و جنگیدن ندارم. »
محمد، هموطن و همشهری عدنان در طرف دیگر جبهه جنگ لیبی قرار دارد. او برای ژنرال حفتر میجنگد. احساس او اینست: وابستگی من به قدرتهای بیگانه سبب گشته که دیگر قادر نیستم برای سرنوشت خودم تصمیم بگیرم.
او نیز به این دلیل حاضر شد با اشپیگل گفتگو کند، چون میخواست وضعیت سوریه ای ها در لیبی را برای افکار عمومی مردم جهان تشریح کند. او نیز همانند عدنان بخاطر ترس از تحت تعقیب قرار گرفتن، نخواست نام فامیل خود را ذکر کند.
محمد در زندگی خود، جز با جنگ و جنگیدن با هیچ چیز دیگر آشنا نشده است. او خیلی جوان بود که به گروه نظامی « عقاب صحرا » پیوست. این گروه میلیشیا به جانبداری از رژیم اسد علیه نهضت مقاومت سوریه جنگ میکرد. چند سال پیش به جهت جنگ قدرت در درون رژیم اسد، این گروه نظامی درهم شکسته و رؤسای آنان حذف شدند. حالا مابقی افراد آن گروه نظامی تحت فرمان و مهار روسیه قرار گرفته اند.
در ماه ژانویه فرمانده محمد از او سئوال کرد که آیا حاضر است در جنگ لیبی شرکت کند و برای روسیه جنگ کند. برای اینکار ماهانه 1000 دلار به او مزد خواهند داد و هر سه ماه یکبار یکماه مرخصی همراه با دستمزد خواهد گرفت.
روسیه بطور رسمی در جنگ و نزاع لیبی شرکت نمیکند. ولی با کمک یک شرکت نظامی خصوصی بنام گروه واگنر، بخشهایی از میدانهای جنگ را کنترل و در مهار خویش قرار داده است. این شرکت امنیتی نظامی روابطی تنگاتنگ با کرملین دارد و در کنار عمارات متحده عربی و مصر جزء مهمترین حامیان حفتر بشمار میآید. ولادیمر پوتین، رئیس جمهور روسیه ژنرال حفتر را آدم خود در آفریقای شمالی میداند.
محمد به اشپیگل میگوید که واسطه های وابسته به روسیه در شهرهای گوناگون سوریه دفاتر جهت جمع آوری و جذب جنگجو های مزد گیر با نام ال سجد ( شکارچی) تأسیس کرده اند. هر دلال و واسطه گری که یک مرد جوان سوری را برای جنگ کردن در لیبی به دفاتر شرکت واگنر معرفی کند، 200 یورو مزد واسطه گری میگیرد.
کشور سوریه بخاطر سالها جنگ و ویرانی و درهم پاشیده شدن تمامی زندگی مردم آنجا، قادر نیست برای مردان جوان آن کشور ایجاد کار کند. بیکاری در سوریه غوغا میکند. محمد میگوید، او مدتهای زیادی در این مورد فکر و تأمل میکرد که آیا برای جنگیدن به لیبی برود و یا نه. تا بالاخره خود را مجبور کرد برای مدت سه ماه یک قرارداد به زبان عربی و روسی با شرکت مذکور را امضاء کند و در جنگ داخلی لیبی برای جانبداری از ژنرال هفتر به لیبی آید.
سپس او همراه با 50 مرد جوان دیگر که سن اکثریت آنان زیر 30 سال بود، به لیبی فرستاده شدند. این عده تنها مدت دو هفته آموزش نظامی دیدند و رهسپار جبهه های جنگ شدند.
بنابر داده های سازمان ملل متحد 2000 مرد جوان سوری در لیبی به پشتیبانی از حفتر به واسطه شرکت واگنر به جنگ گمارده شده اند. محمد این تعداد را صحیح نمیداند. او میگوید، 5000 سوری را روسیه در این اواخر به جنگ کشانده است. پوتین نفرات نظامی خویش را بتازگی بشدت افزایش داده است.
محمد روزها میخوابد و شبها جنگ میکند. او بشدت خود را تنها و خالی از هر گونه شوق و شوری احساس میکند و میگوید: « من بعضی مواقع از خودم سئوال میکنم، تو اینجا، در لیبی چکار میکنی؟ » او شنیده است که ترکها به سربازان مزد گیر سوری خویش خیلی بیشتر از روسها پول میدهند. حال او در این فکر و خیال است، جبهه های جنگ را با هم عوض کند و در جبهه جانب دار ترکیه جنگ کند. او میگوید: « من در سوریه برای پیروز شدن میجنگیدم. حالا اینجا فقط برای بدست آوردن پول جنگ میکنم. »
جنگجویانی چون محمد و یا عدنان که خود را به قدرتهای سیاسی میفروشند و برای آنان جنگ میکنند، صدها سال است که وجود دارند. جنگهای سی ساله مابین کاتولیک ها و پروتستان ها تنها با سربازان مزد گیر صورت گرفت. قدرتهای استعمارگر غربی نیز در آفریقا و دیگر جاهای جهان با جنگجویان مزد گیر کشورها و ملتهای دیگر را مستعمره خویش میکردند. ولی در سالهای گذشته پدیده سربازان مزد گیر ابعاد جدید و وحشتناک به خود گرفته است.
زمانی آمریکا و بریتانیای کبیر در جنگ عراق از سال 2003 نفرات نظامی خویش را بوسیله شرکتهای خصوصی امنیتی چون بلک واتر Blackwater تأمین میکردند. ولی امروزه حکومتها استراتژی جنگی خود را بطور تعیین کننده ای با سربازان اجرت گیر عملی میکنند. برای مثال در جنگ داخلی لیبی در بعضی از جبهه های جنگ بندرت می توان شهروندان خود کشور لیبی که در جنگ شرکت دارند را مشاهده کرد. ولی بجای آنان مردان جوان سوریه ای، اهل سودان و یا مردان جوان کشور چاد در برابر یکدیگر قرار گرفته و علیه یکدیگر میجنگند.
هیچ دولت دیگری چون دولت جمهوری اسلامی در ایران، این نوع جنگیدن دو رگه و پیوندی را تکمیل و کامل نکرد. ژنرال قاسم سلیمانی که در اوایل ماه ژانویه امسال بدست آمریکایی ها در فرودگاه بغداد ترور شد، تا حدی مبتکر و رهبر ماهر معامله با جان انسانها در ساختن دستگاه هیولا میلیشای خویش بود. او در جنگهای خود از نیم دو جین مردان جوان ملیتهای گوناگون استفاده میکرد.
بدین ترتیب که از همان ابتدای دهه هشتاد مسیحی، حزب الله لبنان تحت رهبری آیت الله خمینی، دست نشانده نظامی دولت ایران گردید. ولی از زمانیکه سلیمانی رهبر واحد نظامی قدس، بازوی نظامی سپاه پاسداران در خارج از ایران گشت، دقیقاً از ابتدای سال 1998 توسعه قدرت این سازمان نظامی ( و تروریستی: مترجم) آغاز گردید.
در افغانستان، پاکستان، عراق و دیگر کشورهای جهان مدارس دینی برای شیعیان تأسیس میکردند. در این مدارس جنگجو تربیت میکردند و آنها را تشویق به جنگ و خونریزی در اقصاء نقاط جهان میکردند. در کنار اینکار، سلولهای عملیات تروریستی تشکیل میدادند. علاوه بر همه اینها میلیشیا های گوناگونی ایجاد میکردند و آنها را با اسامی امامان شیعی که در آغاز پیدایش اسلام وجود داشتند، و یا واقعه های تاریخی مذهب شیعه ( مثل عاشورا و غیره: مترجم ) نامگذاری میکردند.
قاسم سلیمانی در جنگ داخلی کشور سوریه نشان داد که دستگاه عظیم ویران گری که برای قدرت نظامی ایران دست و پا کرده است، چگونه قادر گشت، اسد دیکتاتور سوریه را که در حال سقوط بود، نجات دهد.
سلیمانی در ابتدا حزب الله لبنان را به آن کشور گسیل کرد. پس از آن نوبت به مردان جوان عراقی، افغانی و پاکستانی رسید. آنها را برای جنگ عازم سوریه میکرد. سلیمانی نزدیک به 50 هزار مرد جوان شیعه را تبدیل به سربازان مزد گیری کرد تا در جنگ با مردم سوریه، هست و نیست آن ملت را نابود کنند.
از طریق کشور عراق سلاحهای جنگی، مهمات نظامی و ابزار یدک برای ماشینهای جنگی فرستاده میشدند. این عملیات نظامی سبب گردید که اسد از سقوط حتمی نجات یابد. تا آنکه در سال 2015 نیروهای هوایی روسیه وارد جنگ در سوریه شدند و وضعیت آن کشور را به نفع حاکمیت اسد، بطور کل تغییر دادند.
( در حال حاضر پس از 9 سال جنگ و کشتار نیم میلون انسان سوری، بعلاوه ویران کردن بیشترین شهرهای بزرگ ملت سوریه، روسیه و ترکیه کشور سوریه را مابین خود تقسیم کرده اند. بنابر این دوران مصرف پولها و نظامیان ایران به پایان رسید و روسیه و اسرائیل اینبار با کمک و همکاری همدیگر عذر علی خامنه ای و نفرات نظامی او را خواستند: مترجم)
حال قدرتهای جدید منطقه ای که با اجیر کردن مردان جوان در جنگ دارند پا میگیرند، در برنامه های جنگی خویش هیچ اهل سازش و کوتاه آمدن نیستند. برای آنان تنها پیروزی در جنگ و دستیابی به قدرت، بیش از همه در رقابت با دیگر کشورهای خارجی، اهمیت دارد. این سازش ناپذیری بخصوص در میدانهای جنگ و دخالت کردن در دیگر کشورها و زندگی ملتها، بعلاوه به کشتن دادن جوانان مردم کشورهای فقیر و درمانده، سبب طولانی تر گشتن این جنایات خواهند گشت.
حکومت لیبی در حال حاضر از 400 سرباز مزد گیر اسیر که در زندان شهر بندری میسوراتا زندانی هستند، نگهداری میکند. بهنگام ملاقات خبرنگار اشپیگل از این زندان، شخصی بنام محمد ایدریس که جزء زندانیان است، خود را به اشپیگل معرفی کرد.
او از دافور می آید، منطقه ای در غرب سودان که در آن از سال 2003 یک جنگ داخلی وجود دارد. ایدریس همراه با ارتش آزادی بخش خود علیه دیکتاتور عمر بشیر جنگیده است. سه سال پیش با واسطه گری امارات متحده عربی او و نفرات او به پشتیبانی از ژنرال حفتر در جنگ لیبی پیوستند.
سربازان مزد گیر سودان به حفتر کمک کردند بخشهایی از کشور لیبی را در تصرف خویش درآورد. ایدریس در مقام سرهنگ نظامی 450 سرباز مزد گیر را فرماندهی میکند. او میگوید، شرکت او در جنگ داخلی لیبی برای او خیلی با صرفه و سود آورد بود. ایدریس ماهانه مابین 1000 تا 3000 دلار دستمزد میگیرد. علاوه بر آن هر گونه وسایل و غنایم که او و افرادش در جنگ بدست می آورند، سوار کامیون کرده و به دافور میفرستند.
وقتی در ماههای گذشته وضعیت جنگ بخاطر مداخله ترکیه در جنگ تغییر یافت، او متوجه شد که روسها و حفتر بر خوردشان با او و نفرات او شبیه به رفتار با انسانهای دست دوم است. گروه واگنر نفرات خویش را خیلی سریع از اطراف شهر تریپولی عقب کشاند، ولی او و نظامیهای اهل سودان تنها و بی پناه در میدان جنگ باقی ماندند. تعداد زیادی از آنان کشته شدند، بقیه مجروح و خود ایدریس نیز اسیر و زندانی گشت.
این سرهنگ نظامی باورش این است که دیر یا زود از زندان آزاد خواهد شد. حاکمان امارات متحده عربی به او قول داده اند که او را آزاد خواهند کرد. اشپیگل از او سئوال میکند، بعد از آزاد شدن از زندان چکار خواهد کرد؟ او جواب میدهد: « به جنگ کردن ادامه میدهم. در لیبی و یا در سودان. هر کجا میخواهد باشد. برای هر که میخواهد باشد. من تصور دیگری برای آینده خودم ندارم. »