به این پرسشها پس از آوردن ترجمه گزارشی کوتاه در مورد اعمال شکنجه در جنگ داخلی یمن که در اشپیگل شماره 28 بتاریخ 4 تا 11 ماه جولای2020 تحت عنوان « در جنگ یمن همه طرفهای متخاصم در جنگ شکنجه میکنند »، جواب میدهم:
« در جنگ یمن صدها انسان بطور خودکامه دستگیر و در زندانهای غیره رسمی شکنجه میشوند. سازمان حقوق بشر یمن بنام، Mwatana به این نتایج رسیده وآن را در گزارشی که بتازگی انتشار داده، آوردهاست.
فعالان حقوق بشر در یمن در گزارش خویش آورده اند: مابین ماه مای سال 2016 تا آپریل 2020 در یمن 1605 انسان بطور خودکامه توقیف و بازداشت شده اند، 770 نفر ناپدید و یا سر به نیست گشته اند و تعداد 344 انسان شکنجه شده اند.
این گزارش بر اساس تماس و ملاقات در اماکن گوناگون با قربانیان شکنجه، همچنین گفتگو با کسانی که در زندانی محبوس بوده اند، بعلاوه شاهدان عینی، اقوام قربانیان و وکلاء آنان، تهیه شده است. فعالان حقوق بشر یمن جهت جمع آوری دادهها و تدوین این گزارش از یازده زندان غیره رسمی و رسمی و قانونی بازدید به عمل آورده اند. در تمامی این زندانها کتک زدن زندانیان، وارد کردن شوک الکترونیکی به آنان، همراه با جلوگیری از خوردن غذا و نوشیدن آب، رویه شکنجه گران و زندانبانان، بوده است.
تجاوز به حقوق انسان از جانب همه طرفهای متخاصم در جنگ یمن، معمول است. بر اساس این گزارش، شورشیهای حوثی که از جانب ایران حمایت میشوند، مسئول مستقیم غالب توقیفها و بازداشتهای خودکامه و ناپدید گشتن افراد بوده اند. بخش بزرگی از شکنجهها بوسیله کشورهای امارات متحده عربی و هم پیمانهان آنان در جنگ داخلی یمن صورت گرفتهاست. متخاصمان شرکت کننده در جنگ عاملین بدترین انواع شکنجههای و وحشیانهترین آنها، از جمله سوزاندن اعضاء تناسلی قربانیان شکنجه، هستند.
خانم ردحیا المتوکّل، رئیس سازمان حقوق بشر ام الوطن یمن، خواستار آزادی فوری تمامی زندانیان که بشکل خودکامه توقیف و بازداشت شده اند، است. این امر بخصوص بخاطر خطر تهدید کننده گسترش ویروس کرونا در زندانها، فوریت و ضرورت تام دارد. » ( برجسته کردن کلمات و جملهها همه جا از من است.)»
آنچه در این گزارش آمده است را همه ما ایرانیان بارها از زبان پرشمار هموطنان مبارز خویش که در زندانهای رژیمهای شاهی در گذشته و ولایت مطلقه فقیه در زمان کنونی، زندانی بودهاند و هستند و قربانی شکنجههای سبعانه شدهاند و میشوند، شنیده، خوانده و یا بعضی از خود ماها این شکنجهها را شده و تجربه کردهایم و خوب میشناسیم. بخصوص روشهایی که بازپرسهای شکنجه گر برای شکستن شخصیت زندانیان، متداول کردهاند را میشناسیم.
ولی آنچه در این گزارش بشدت چشمگیر است، صدور روشهای تجاوز به حقوق انسان که بدترین و زشت ترین نوع آن شکنجه است، از کشورهای استبدادی که در عین زیرسلطه بودند، هوس سلطه گری دارند، مثل رژیم ایران و رژیم سعودیها و هم پیمانهای این هر دو رﮊیم، به جوامع دیگر، خاصه جوامع فقیرتر برای زیر سلطه در آوردنشان است.
در واقع میتوان این امر را بطور کاملاً روشنی مشاهده کرد: شکنجه همراه و همزاد با استبداد و سلطه گری است: شکنجه، استبداد و سلطه گری یک هویت دارند.
چرا که استبداد در اشکال گوناگون خود در نظام سلطه گر – زیر سلطه، عمل میکند، در همه جای جهان، بدون اعمال شکنجه ایجاد شدنی و مستقر گشتنی نیست.
جهت توضیح هویت مشترک شکنجه، استبداد و سلطه گری، به سه سئوال باید پاسخ داد تا امر واقع مستمر که جهان شمول است، یعنی در همه مکانها و زمانها بدست استبدادهای کشورهای زیر سلطه و حامیان سلطه گر آنان، صورت میگیرند، باید پاسخ دهیم:
- 1.شکنجه چیست؟
- 2.شکنجه گر کیست؟
- 3.هدف شکنجه گران از شکنجه کردن چیست؟
1. شکنجه چیست؟
معنای عام و کلّی شکنجه واردکردن هدفمند درد و زجر روانی و تنی شدید، مثل ضرب و شتم، و از این طریق ایجاد ترس و تحقیر و خوارکردن قربانی شکنجه، به قصد وادارکردن او به اقرار اموری واقعی و یا دروغ و غیره واقعی و بیشتر از آن، ایجاد عقده حقارت در او است تا که دربرابر قدرت، تسلیم محض بگردد. در اساس، عمل شکنجه شکستن اراده قربانی شکنجه وخود حقیر بینی و دستیار شکنجهگر شدن در گفتن هرآنچه شکنجهگر القاء میکند، از راست و دروغ است. در مواردی، قربانی چنان به اطاعت شکنجه گر در میآید که در ذهن خود میکاود تا سخنی را برضد خود بسازد که شکنجهگر را خوش آید.
در کنوانسیون سازمان ملل در نفی شکنجه آمده است: آن عملی شکنجه محسوب میگردد که مجریان قوه قهریه دولت به یک شخص « بطور عمدی درد و آسیب تنی و روانی رسانند، یا بگذارند درد و رنج به او اعمال گردد، و یا درد و رنج کشیدن او را تحمل و تأیید کنند تا برای مثال، با فشار به او، و یا به ترس و وحشت انداختن او، و یا مجازات کردن او، از او اقرار بگیرند. » شکنجه از جنبه اخلاقی، و حتی قراردادی، نزد همه ملتهای جهان منفور است.
2. شکنجه گر کیست؟
شکنجهگر کسی است که تلاش میکند رابطه میان خود و دیگر انسانها را با اعمال خشونت به شکل دستوری در آورد. معنای شکل دستوری گرفتن رابطه میان انسانها، و یا مردم جامعه و دولت استبدادی، بنابر نظر کاملاً درست ابوالحسن بنیصدر: « کاهش استقلال انسان در گرفتن تصمیم و آزادی او در گزینش نوع تصمیم» خویش است.
به زبانی دیگر، آموزش زندگی دستوری با این هدف صورت میگیرد که دیگران، صاحبان قدرت، برای من و شما تصمیم بگیرند و ما را مجبور کنند از تصمیمات آنان اطاعت و اوامر آنها را اجرا کنیم.
ابوالحسن بنی صدر در کتاب اخیر خود که در دست انتشار است، بنام « استقلال و آزادی » (1) مینویسد:
« ولایت مطلقه قدرت در هر رابطه قوائی اعمال میشود. آنکه فرمان ده است، در واقع (خود) فرمانبر قدرت است و فرمان قدرت را ابلاغ میکند و آنکه فرمانبر است، فرمان قدرت را اطاعت و اجرا میکند. بنابر این، هر دو دستوری عمل میکنند. بدینسان، رابطههای قوا که در سطح فرد با فرد و گروه با گروه و ….. جامعه با جامعه بر قرار میشوند، انسانها را از خود انگیختگی ( که همان استقلال در گرفتن تصمیم و آزادی در انتخاب نوع تصمیم است)، غافل و گرفتار زندگی دستوری میگردانند. »
حال از جنبه روانشناسی، عمل شکنجه، در ابتدا امر، وادار کردن قربانی شکنجه به دروغ گفتن است. دروغ گفتن یعنی همجنس و هم هویت با مستبدین شدن و کاملاً شبیه به آنان با دروغ و حیله و کلک زندگی کردن، است.
ما میدانیم که باز بنابر گفته ابوالحسن بنی صدر، « زبان رسمی استبداد و ( سلطه گران جهانی نیز ) دروغ است. » حال مستبدین با زور شکنجه ابتدا قربانی شکنجه را وادار به دروغ گفتن میکنند تا سپس اگر او طاقت نیاورد و حاضر به دروغ گفتن شد، او را به تلویزیون آورند تا برای دیگران « سر مشق » گردد. یعنی بطور غیره مستقیم به مردم حالی کند: « اگر خواستید در تحت این رﮊیم، راحت و بی خطر، – که شدنی نیست – زندگی کنید، بایستی در همه جا و همیشه دروغگویی را پیشه خود کنید. » چرا که حاکمان مستبد هم از حقیقت بدشان میآید و هم بشدت از آن میترسند.
امر فوق را از جنبه روانشناسی بیشتر توضیح دهم:
شکنجه یک رفتار اجتماعی است و از دید جامعه شناسی، نوعی ارتباط مابین انسانها است. بنابراین همراه است با پیامدهای سیاسی و اجتماعی، و بیش از همه روانشناختی، برای فرد و جامعهای که در آن شکنجه انجام میگیرد.
نظامهای سیاسی استبدادی شکنجهگر، مثل نظام شاهی در گذشته و ولایت مطلقه فقیه در زمان کنونی در ایران، هدف اصلی شان از اعمال شکنجه ایجاد ترس دردل مردم ایران و ایجاد عقده حقارت جمعی است.
حال هدف از ایجاد ترس ابتدا در قربانی شکنجه، و سپس نمایش آن برای تمامی دیگر مردم ایران، مثلاً در تلویزیون و یا رسانههای گروهی دیگر، درهم شکستن همه آن پندارها، کردارها، گفتارها و احساساتی است که حافظ و پشتیبان حق و حقیقت در انسان هستند. گرایش به حق و حقیقت در هر انسانی، اولاً امری کاملاً طبیعی است، ثانیاً نگاه دارنده شوق و ذوق انسان در مداومت و پایداری برای رسیدن به اهداف فردی و اجتماعی دلخواه خویش است.
حال چه خود امر شکنجه شدن و خواه شنیدن و دیدن و خواندن آثار شکنجه در انسانهای دیگر، ترسی پایدار و ماندنی بشکل جریحه دار شدن روح انسان Trauma پدید میآورد. این امر بدین معنی است که ترس مزمنی از گفتن و شنیدن حقیقت در انسان ماندگار میشود. ماندگار شدن ترس مزمن از حق گفتن وحق شنیدن در درون هر انسانی نه تنها سبب بیثباتی روحی و روانی او میگردد، بلکه او را از مداومت در هر کاری بازمیدارد؛ در جامعه، خود حقیرانگاری جمعی پدید میآورد که کارپذیری و بیتفاوتی و کزکردگی از عوارض آن هستند.
این بیثباتی تمامی بخشهای زندگی فردی و اجتماعی انسان را بشکل شدیدی تحتالشعاع خویش قرار میدهد. چرا که قابلیت تکرار شدن در هر لحظه از زندگی فرد و جامعه را دارد. بدین ترتیب، تمامی آن ترس و وحشت و التهاب، و عدم ثبات درونی که قربانی شکنجه بهنگام شکنجه شدن با همه وجود خویش تجربه میکند، هر زمان هم درون او و هم در درون دیگرانی که اخبار و اطلاعات شکنجه شدن بدست رژیم درشان بوجود میآید، قابل بیدار و فرا خوانده شدن هستند.
حال از آنجا که هر گونه عمل و احساسی خصلت انتقال و ارتباط پذیری به دیگران را دارد، برای مثال، هم دیدن کار خوب و با ارزش و هم احساس شادی و شعف، ذوق و شوق و ابتکار، و هم احساس غم و ناراحتی و نا امیدی و از همه بیشتر، احساس ترس و تحقیر همانند دیگر احساسات انسانی، قابلیت انتقال به دیگر انسانها را دارد، إحساس ترس و حقارت نیز جمعی میشود. در نتیجه، درک و لمس ترس قربانی شکنجه، درهم شکسته شدن اراده او و وادار کردنش به گفتن دروغ، در شکل دیدن و خواندن نمایش این امور، ارتباط های متقابل میان انسانها را تبدیل به ترس و إحساس تحقیر جمعی میکند.
سئوال بسیار مهم روانشناختی اینست: مستبدین مردم را از چه چیزها و دست زدن به چه کارهایی می ترسانند؟
جواب اینست: مستبدین مردم را از گفتن و شنیدن حقیقت، بر حق عمل کردن، در موضع حق ایستادن، و حق جو و حق گو و حق دوست گشتن، میترسانند و با ایجاد عقده حقارت جمعی، مردم خود را از قیام برضد استبداد، ناتوان إحساس کنند.
و این فرار از حق و حقیقت مهمترین خصلت شخصیتی و یا کاراکتر هر مستبدی است. در حقیقت مستبدین با اطاعت کردن از قدرت و فرمانبری از دستورات قدرت و صاحبان آن، مجبورند با دروغگویی، دورویی، و تزویر و ریا، یعنی عاری گشتن از هر گونه گرایشی نسبت به حق، هم هویت گردند. در نتیجه، با اعمال شکنجه میخواهند، انسانهای آزاد و مستقل و مقاوم را کاملاً شبیه به خود، دروغگو کنند.
این امراز جنبه روانشناسی فردی و اجتماعی بسیار با اهمیت است: انسانی که مستبد است و گرایش به استبداد دارد، نسبت به انسانهای آزادیخواه و مقاوم رشک میورزد و إحساس حقارت میکند. شکنجه میدهد هم برای فرونشاندن عقده حسادت از محسود خویش، یعنی انسان مستقل و آزاد و تبدیل او به انسانی حقیری چون خود است.
3. هدف شکنجه گران از شکنجه کردن چیست؟
اولین و اصلی ترین هدف شکنجه گران مستبد آموزش اطاعت کردن از اوامر قدرت و صاحبان قدرت در اشکال گوناگون آن است. مستبدین تنها به این امر رضایت نمیدهند، بلکه آنان از قربانیان خود میخواهند، اطاعت کردن از زور و خشونت را درونی خود کنند. طوریکه قربانی شکنجه از آن پس بطور خودکار از اوامر و نواحی مستبدین بترسد و فرمان برد.
در حقیقت با شکستن مقاومت قربانی شکنجه با اعمال خشونت به تن و روح او، میخواهند با شکست اراده او، او را شبیه خود کنند. یعنی انسانی فرمانبر بیچون و چرای قدرت. همانطور که در بالا آمد، قربانی شکنجه باید با شکنجه گر خویش هم هویت شود. معنی و تعریف روانشناختی واژه « توابین » در نظام ولایت مطلقه فقیه، همین هم هویت شدن با استبداد و فرمان بردن از زور و قدرت است.
با مثالی امر فوق را روشنتر کنم: میدانید که هم در رژیم شاهی و هم در رژیم ولایت مطلقه فقیه، شکنجه گران قربانیان شکنجههای خود را به تلویزیون می آورند تا آنان در برابر چشمان میلیونها تماشاگر ایرانی به دروغ اقرار کنند، ما « خائن هستیم، راه ما اشتباه بود، و رژیم بر حق است. »
حال معنای روانشناختی حق با رژیم است و او بر حق است، این است که: همیشه و همه جا حق با قدرت و زور است.
معنای حق با قدرت و زور است، یعنی داشتن حاکمیت مطلقه حاکمان و کسانیکه حکومت میکنند. به نقل از کتاب « نظم ترور » اثر ولفگانگ سوفسکی: بنابر نظر خانم هانا آرنت، محققی که نظامهای توتالیتر را بسیار خوب مطالعه و شناسائی کرده است:
« حاکمان توتالیتر از این نقطه حرکت میکنند که قادرند انسانها را با وجود داشتن بینهایت کثرت گرایی ها و اختلافها که با یکدیگر دارند، بشکل جدیدی سازماندهی کنند. طوریکه گویی همه یک فکر، یک عقیده، یک باور، و حتی یک شکل را دارند. »
حال هدف حاکمان از اینکار این است که « هر انسانی را دارای یک هویت دائماً تکرار شدنی و مجموعه ای از واکنشهایی از پیش ساخته شده که قابلیت عوض شدن دارند، تقلیل دهند. » (2 )
آنچه نظر خانم هانا آرنت است را ما در ایران تحت رژیم پهلوی، تعمیم « شاهپرستی و جاودانه انگاری سلطنت» و ایجاد احساس ناتوانی جمعی و تمکین از رژیم و در رژیم ولایت مطلقه فقیه در « احساس ناتوانی و یأس از تغییر رژیم ولایت مطلقه فقیه، بدینخاطر که رحم نمیشناسد و در کشتار اندازه نگه نمیدارد» و در هردو رژیم، کارپذیری و بیتفاوتی و کزکردگی، تماشا گر بودهایم و هستیم.
حال اگر بار دیگر به آوردن قربانیان شکنجه در تلویزیون و اقرار آنان به دروغ برگردیم، همه تماشاگران این صحنهها میدانند که این افراد بشدت شکنجه شدهاند، و هر آنچه میگویند، همه دروغ محض است. شکنجه گران رژیم آنان را ، به زور شکنجه، به گفتن این دروغها وادار کرده اند.
حال این سئوال پیش میآید، وقتی همه میدانند، اینها دروغ میگویند، پس این صحنه سازیها برای چیست؟
جواب اینست: این صحن سازیها در واقع ادامه همان شکنجه، ولی اینبار در جلوی چشم همه مردم ایران است. این صحنهها کلاس درس مستبدین برای همه مردم ایران است. در این کلاس درس مردم ایران پیام « اوامر ملوکانه شاه » و یا « فرمان رهبر فرزانه علی خامنه ای » را میبینند و میشوند، با این محتوی:
ای مردم ایران ببینید، ما چه بلاها سر مخالفین خویش میآوریم. ببینید چسان شخصیت آنها را خورد میکنیم و از آنها، انسانهایی میسازیم که خویشتن را حقیر میدانند و تسلیم محض هستند؛ مخالفین ما در اثر شکنجههای ما همگی مبلغ ما و نظام سیاسی ما شده اند. پس، ای مردم به ما و قدرت ما نه نگویید. جزای نه گفتن به ما و سرپیچی از دستورات ما، کتک خوردن، شکنجه شدن و مرگ است. مردم ایران ببینید « ما قادریم ترس از مرگ را در مخالفین خود ایجاد کنیم. » ( گفته هیتلر). بنابراین سر تسلیم در مقابل ما فرود آرید.
ابوالحسن بنی صدر امر فوق را سالها پیش اینگونه روشن و شفاف بر اهل خرد نمایان کرد:
« اگر رژیمهای توتالیتر و نیز دیکتاتوریها، توسط مأمورانشان، مبارزان و بسا مردم عادی را دستگیر می کنند و به شکنجه گران میسپارند تا زیر شکنجه آنها را بشکنند و ناگزیرشان کنند به خط و امضای خود تحقیر و تسلیم خویش را تصدیق کنند، تنها نمیخواهند مدرک برای دادگاهاشان تهیه کنند. و یا اگر «انتخابات» بر گذار میکنند، تنها بخاطر ظاهر آرائی و خود را مشروع جلوه دادن نیست، بلکه اساساً بدینخاطر است که معترضان یکی یکی شکسته، تحقیر شده و به دل تسلیم و رام گردند. پیش فرض سرکوبگران این است:
ملتی که زیر سرکوب همه جانبه تحقیر و تسلیم را پذیرفت و بر ناتوانی خویش اعتراف کرد، رام میشود و رام میماند. مردمی که تحقیر شدند و این تحقیر شدگی را برای خود موجه ساختند خود بخود لایق همین نوع رژیم میشوند. این قاعدهای است که هر قدرتی از آن پیروی میکند…..
شما اهل سیاست بدانید بدترین نوع تحقیر و تسلیم آن نیست که شکنجه گران و سرکوب گران انسانها را بدان وادار میکنند، بلکه بدترین نوع تحقیر و تسلیم، توجیه سیاسی و اخلاقی و دینی و “علمی” ساختن برای رژیمی از نوع رژیم مافیاهای نظامی- مالی است. به تاریخ ایران از صفویه بدینسو بنگرید و ببینید سعی در باوراندن حقارت و ناتوانی به مردم، چه بر سر ایرانیان آورده است.
ایراندوستان! از ریختن این زهر کشنده به کام ایرانیان باز ایستید! چرا تواناییهای ایرانیان را به یادشان نمیآورید؟ چرا به آنها نمیگوئید حاکمیت حق آنهاست و بکاربردن این حق، وظیفه و مسئولیت آنها است؟ چرا به باوراندن توانمندی انسانها که واقعیت دارد، بها نمیدهید؟ اگر قرار بر ترساندن است، چرا مردم را از سکوت حقارت آمیز نمیترسانید؟» (2) ( برجسته کردن کلمات و جمله ها همه جا از من است.)
منابع و مأخذها:
(1) ابوالحسن بنی صدر: « استقلال و آزادی » در دست انتشار، صفحه 47 ببعد: انتشارات انقلاب اسلامی. آقای بنی صدر این کتاب را قبل از انتشار جهت مطالعه در اختیار من گذاردند. در همین جا از مهر ایشان کمال تشکر را دارم.
Wolfgang Sofsky: “Die Ordnung des Terrors: Das Konzentrationslager. S. Fischer Verlag, 1993 (2) Frankfurt a. M.
(3) نقل قول از: ابوالحسن بنی صدر: سرمقاله تحت عنوان: ” از 22 بهمن تا 22 بهمن” از نشریه ؛ انقلاب اسلامی در هجرت؛ شماره 743 بتاریخ 26 بهمن تا 9 اسفند سال 1388.