back to top
خانهدیدگاه هاكودتای نوژه، از عباس شادلو

کودتای نوژه، از عباس شادلو

Banisadr-Jang Taamogh-1 در روزهایی که کشمکش جریان های سیاسی بر سر انتخاب نخست وزیر در جریان بود، دقیقاً ٢ ماه و نیم قبل از شروع جنگ در اواسط تیرماه ۱۳۵۹، توطئۀ کودتا با اسم رمز «نقاب» کشف و خنثی شد. این کودتا به طور همزمان در تهران و پایگاه هوایی همدان که بعدها به نام شهید نوژه، نامگذاری شد، تیپ نوهد و لشکر زرهی اهواز، برنامه ریزی شده بود. هر یک از جریان های سیاسی خود را عامل کشف و خنثی سازی کودتا دانستند، از مجاهدین خلق تا حزب جمهوری اسلامی و حزب توده و بالاخره رئیس جمهور، همگی از تحت نظر داشتن و اطلاع قبلی از کودتا سخن گفتند و آن را دستاورد بزرگ برای خود توصیف کردند، رئیس جمهور، طی مصاحبه ای جریان کودتا را شرح داد:
 
«واقعیت امر این است که فرماندۀ وقت نیروی هوایی، شاید یک ماه و نیم یا ٢ ماه پیش، دقیقاً خاطرم نیست، اطلاع داد که در نیروی هوایی، مثلاً در بعضی از چتربازان، چنین تعبیرهایی دیده شده است، شاید هم به صراحت از همین تیپ نوهد حرف زد و گفت که یک تشکل هایی در حال انجام است. این خبر را دادیم به دستگاه اطلاعاتی برای تحقیق و بر پایۀ همان روش شناخت بر پایۀ توحید، پیگیری کردیم تا اینکه حدود ٣ هفته پیش از این، معلوم شد که این ها همان گروه نقاب هستند که در آن وقت در حدود ۷۰ یا۸۰ نفر ارزیابی شده بودند و اینکه ۱۰ نفرشان هم برای ما شناخته شده بودند. کار ادامه پیدا کرد، ٢ هفته پیش از این، دکتر باهنر تلفن کرد که مطلب مهمی است و ٢ نفر پیش شما می آیند، آقای موسوی اردبیلی هم بودند. معلوم شد که این ٢ نفر از نزدیکان دکتر یزدی هستند و با او نسبتی دارند و رفته بودند در مجلس به او بگویند و او را نیافته اند و به باهنر گفته اند و بعد هم باهنر تلفن کرده و بالاخره شب ما را پیدا کرده بود، آمدند. و گفتند که از نزدیکان شان اطلاع داده اند که قرار است در پایگاه یکم، جمعۀ ٢ هفته پیش، این کارها انجام بگیرد. 
 
ما فکر کردیم این اطلاعات و آن اطلاعات قبلی، دو جریان هستند و من بلافاصله فرماندۀ نیروی هوایی را، و بعد هم، فرماندۀ نیروی زمینی را خواستم و اطلاعات را به آنها دادم و اطلاعات گروه اول را نیز دادم و گفتم که تعقیب کنید و مرتب گزارش کنید. چند روزی گذشت. من عادتم این است که صبر نمی کنم، به من گزارش بدهند. تعقیب می کنم، ببینم به چه مرحله ای رسیده است، و یا ممکن است در روز، چند بار بپرسم. بعد، برای سخنرانی به میدان شهدا رفتم. در آنجا، یک خواهری، یک نامه ای را توی ماشین انداخت که حکایت از توزیع اسلحه در تهران می کرد و نام یک ارتشی هم جزء آنان بود. آن اطلاعات را به اطلاعات قبلی ضمیمه کردم: حالا اگر ما نخواهیم اسم ببریم، از جهت اخلاق نادرست است. ٢ روز قبل از این قضایا، از دو گروه سیاسی هم، ٢ اطلاع آمد، البته این اطلاعات چیز تازه ای برای ما نداشت. در جریان این واقعه، اطلاعات سپاه و ارتش و نیروی هوایی هماهنگی کردند و آن نقشه را که قرار بود در فلان جا، به چه ترتیب اجتماع کنند، پیگیری کردند. همۀ نیروها شرکت فعالانه داشتند. پس به این ترتیب، قضیه را خود ارتش اول پی برد، تعقیب از خود ارتش شد، تا رسید به این ٣، ۴ روز پیش که معلوم شد، ناگهانی می خواهند عمل کنند، شاید هم متوجه شده بودند که ما در تعقیب آنها هستیم. فکر کرده بودند، به اصطلاح، ما را خام کنند و عمل کنند» (انقلاب اسلامی، ۵۹.۰۴.۲۴).
 
واقع امر آن بود که نیروهای حزب توده و سازمان مجاهدین، اولی بیشتر و دومی کمتر، اطلاعات نسبی از طریق سرویس های اطلاعاتی شوروی سابق نسبت به احتمال کودتا، طی هفته های آینده را دریافت کرده بودند و هشدارهای لازم از طریق سفیر شوروی؛ به اطلاع مقامات رسمی نیز رسیده بود، چنانکه اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس وقت، در خاطرات خود به آن اشاره کرده است. به احتمال قریب به یقین، اطلاعات از سوی شوروی، چه از کانال رسمی (سفارت)، و چه غیررسمی، از طریق گروه ها و احزاب از جمله حزب توده، در اختیار رئیس جمهور نیز قرار داده شده بود. اما جملگی اطلاعات دقیقی که  روی آن بتوان اقدام به عملیات ضد کودتا کرد، نبودند، بلکه کلیاتی از احتمال
وجود خطر را گوشزد می کردند.
 
رئیس جمهور اقدام سرکوب کودتا را به واسطۀ آنکه فرماندهی کل قوا را تحت اختیار داشت، رهبری می کرد، اما نقش سپاه پاسداران، ارتش و سازمان های اطلاعاتی تازه تأسیس این ٢ نیرو، احزاب چپ گرا و بالاخره اطلاعات مردمی، سهم اصلی را در خنثی سازی طرح کودتا، ایفا کردند. رئیس جمهور از اینکه اقدام به موقع در مقابل کودتا [نوژه] صورت گرفت و آیت االله خمینی از آن ابراز رضایت کرده اند، اظهار خوشوقتی نمود:
 
«دیشب (یکشنبه شب) [٢٢ تیر ۱۳۵۹] آقای اشراقی و آقای دادستان کل پیش من بودند، صحبت از خوب مهار شدن و خنثی شدن کودتا بود. آقای اشراقی گفتند، وقتی شب پیام شما رسید که توطئه را مهار کردیم و توطئه کنندگان شناخته شدند و دیگر هیچ خطری نیست، امام لبخندی زدند و گفتند پس می روم بخوابم. این حکایت از اعتماد ایشان به کار ما داشت و مایه شادی ما بود. آقای اردبیلی گفت، من در شورای انقلاب هم مجدداً طرح کردم که باید از رئیس جمهور به مناسبت کوششی که در کشف این توطئه کرده است، مثلاً تشکری می کرد و یا کاری میکرد؛ من در آنجا گفتم که ما از خیر تشکر گذشتیم، عده ای چنان تبلیغ میکنند، مثل اینکه کودتا قرار بوده به ضد غیرِ من صورت بگیرد و این را یک مقدمه ای قرار داده اند برای یک تسویه حساب هایی و عده ای خودشان را واردِ در امور نشان می  دهند که هیچ وارد در امور نبوده اند و یک دروغ ها و حرف های نادرستی زده می شود که این همان زمینه اجتماعی فراهم کردن برای این گونه طرح هاست. واقعیت، واقعیت است، دروغ هم، دروغ است. شما اگر روزنامه های آنچنانی را ملاحظه کنید، اصلاً مثل اینکه این کودتاچیان، کاری به کار رئیس جمهوری نداشته اند. مثل اینکه قرار بوده ما را ناز و نوازش بکنند. خوب این تبلیغاتی است که متأسفانه باید بگویم برای رد گم کردن است و برای از بین بردن آن نقش مخربی است که زمینه ساز این توطئه هاست. امتحان من این است که بعضی تبلیغات می کردند که ما خط غربی هستیم، لیبرال هستیم، معلوم شد، اگر پیش بینی ها تحقق پیدا کرده بود، چه بلایی به سر ما میآمد، خوب اگر ما غربی بودیم، آنها چه مرضی داشتند بر ضدِ ما این همه توطئه بچینند. پس این توطئه ها را که می چینند، معلوم است که نه، خط مکتبی، ما هستیم و مردم درست تشخیص داده اند» (انقلاب اسلامی، ۵۹.۰۴.۲۴، صفحات ١ و ٢ و ١٢).
 
پس از کودتا، دستگیری ها و تصفیه ارتش شدت گرفت و عده زیادی از سران کودتاچی بلافاصله به جوخه اعدام سپرده شدند. بسیاری از فرماندهان ارشد بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفتند و این هنگامی بود که درگیری جناح های سیاسی برای کسب کرسی های هیئت دولت به شدت ادامه داشت. اما برخی اقدامات خودسرانه در تعقیب و تنبیه فرماندهان ارتش باعث نگرانی رئیس جمهور و فرمانده کل قوا شد. وی در چند مورد به صورت حضوری و با ارسال نامه از رهبر انقلاب خواست دستور دهد اقدامات خودسرانه علیه فرماندهان ارتش متوقف شود، از جمله نامه های ۵۹.۰۳.۰۱ و ۵۹.۰۳.۲۵ رئیس جمهور که بدان خواهیم پرداخت. در یک مورد خیلی حاد، سید محمد غرضی، استاندار خوزستان با عزل فرماندۀ لشکر زرهی خوزستان، خود اقدام به انتصاب فرمانده نیروی دریایی، زمینی و هوایی در استان نمود، کاری که جزء شئون فرمانده کل قوا بود و این مسئله رئیس جمهور را بر افروخت. 
 
این مسائل همزمان با کودتای نوژه که بخش اصلی آن در اهواز قرار بود اجرا شود، صورت گرفت. در حالی که خوزستان خط مقدم و مرز طولانی با عراق داشت، فروپاشی لشکر اهواز نشان می داد وضعیت ارتش به طور فزآینده، به سوی بی نظمی و هرج و مرج، پیش می رود.
 
علی جنتی که در روزهای ابتدای جنگ در خوزستان در استانداری و ارگان های دولتی مشغول به کار بود، به وجود ناهماهنگی و عدم رعایت سلسله مراتب به علت شرایط بحرانی جنگ، بخصوص در خوزستان، اشاره می کند. او انتصاب فرماندۀ سپاه خوزستان، بعنوان فرمانده لشکر ارتش را بعنوان نمونه، ذکر می کند: «روز بعد، آقای غرضی بدون هماهنگی، به آقای شمخانی (فرمانده وقت سپاه اهواز) حکمی داد و او را به فرماندهی لشکر ٩٢ زرهی منصوب نمود! ایشان هم با همین حکمی که از رادیو خوزستان خوانده شد، به لشکر رفت و کار فرماندهی آنجا را به عهده گرفت. این کار موجب عصبانیت بنیصدر شد. بنی صدر در آن زمان، هم رئیس شورای انقلاب بود، و هم فرماندهی ارتش را بر عهده داشت. وی به دنبال این ماجرا، برخوردهای خیلی تندی با آقای غرضی کرد؛ اما به هرحال این ترفند بسیار مؤثر واقع شد و ارتش کاملاً در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت» (علی جنتی، ۱۳۸۱.۰۱.۱۸)
 
سید محمد غرضی، علت انتصاب فرماندهان نظامی از سوی خود را تلاش ارتش برای کودتا در اهواز می داند. او از اهداف کودتا سخنی نمی گوید، اما معتقد است کودتاچیان قصد داشتند او را بکشند، او مدعی است، افرادی چون بنی صدر، هنوز قصد کشتن او را دارند: «وقتی به خوزستان رفتم، وقایع خیلی سنگینی اتفاق افتاد. کودتای نوژه، بخش زمینی اش در خوزستان شکل گرفت. بختیار به دفتر صدام در عراق آمده بود و لشکر ۹۲ مأمور بود که خوزستان را بگیرد و جمهوری دموکرات خوزستان را شکل دهد. چهارشنبه ظهری بود که به همراه آیت آلله موسوی جزایری به یکی از پادگانها رفتم و برای نظامی ها سخنرانی کردم. متوجه شدم برخی از نظامی ها از من فرار می کنند و حرکت های عجیبی دارند. پس، از پادگان به استانداری برگشتم. چند لحظه ای نگذشته بود که به دفتر آمدند و گفتند، غرضی چرا نشسته ای؟ لشکر ۲ که مأمور بود در مرز بستان بماند، به داخل پادگان برگشته است و تانک هایشان هم رو به سوی استانداری است. من بلافاصله شمخانی، آوایی و جهان آرا را بعنوان فرمانده نیروی زمینی، هوایی و دریایی ارتش منصوب کردم و همه چیز، بهم خورد. حضرت آیت الله خامنه ای در دالان کوچکی از سوی دفتر امام می آمد. ایشان در آن مسیر به من فرمودند: غرضی، اگر امام نبود، اعدامت کرده بودند. من رفتم خدمت امام، امام فرمودند، بروید بنی صدر را ببینید و با ایشان صحبت کنید. من اطاعت امر کردم و رفتم پیش بنی صدر. بنی صدر به قدری از دست من عصبانی بود که کاردش میزدی، خونش نمی آمد. اما، او کار از دست اش خارج شده بود. او هنوز در پی کشتن من است. او می خواست هدایت جنگ به سمت ارتش برود، اما ما می خواستیم جنگ را مردم مدیریت کنند» (سایت فردا، ۹۴.۰۲.۳۱). 
 
رئیس جمهور، اقدام سید محمد غرضی استاندار خوزستان (بعدها وزیر نفت و وزیر پست و تلگراف و تلفن شد) در عزل و نصب فرماندهان نیروی زمینی، هوایی و دریایی استان خوزستان، بدون اطلاع او، بعنوان فرمانده کل نیروهای مسلح را جزء اقدامات خودسرانه، به بهانۀ کودتا، یا همان طرحِ نقاب دانست و آن را پرده ای دیگر از جریان تضعیف و حذف خود دانست: «پس از این که مطالب را من توضیح دادم، کار استاندار خوزستان (سید محمد غرضی) مطرح شد که بدون تماس با ریاست جمهوری و بدون اینکه اختیارات قانونی داشته باشد و بدون توجه به حساسیت موقعیت خوزستان، کاری کرده است که با هیچ عقل و منطقی جور نیست و آن نصب فرمانده برای نیروهای مسلح (نیروهای زمینی- دریایی و هوایی) است. در این باره این نکات باید به اطلاع مردم برسد:  چون پیش از انجام طرح، به ما اطلاع رسیده بود که خوزستان منطقه حساس است که از آنجا حمله خواهد شد، شخص خود من به استاندار خوزستان تلفن کردم که اوضاع خوزستان حساس است و باید مراقب باشد. بنابراین، ما کاملاً در جریان وضع خوزستان بودیم و خود قبلاً به استاندار اطلاع داده بودیم. 
 
پس از اینکه معلوم شد چند تن از نظامیان خوزستان نیز در این طرح کودتا شرکت داشتند، به لحاظ حساسیت وضع در آنجا و ضرورت متزلزل نشدن فرماندهی در آن منطقه، با مسئول اطلاعات سپاه قرار شد که اگر اختلالی ایجاد نکنند، اینها را توقیف کنند، به طوری که هیچ سکته ای و تزلزلی برای فرماندهی بوجود نیاید. ولی ناگهان در اراک که بودم، به من تلفن شد که استاندار خوزستان به یک چنین کار شگرفی دست زده است که البته من این مسأله را مسکوت نخواهم گذاشت و با قاطعیت در این زمینه، عمل خواهم کرد، برای اینکه این گونه کارهای ناسنجیده به قیمت سرنوشت یک کشور تمام می شود» (انقلاب اسلامی، ۵۹.۰۴.۲۴، روزها بر رئیس جمهور چگونه می گذرد، صفحۀ ٢، ستون آخر).
 
چندی بعد رئیس جمهور از دیدارش با سید محمد غرضی گوید: «استاندار خوزستان با معاون وزارت کشور آمد، بعد گفت که مسأله را بزرگ کرده اید و فرمانده نصب نکرده است، درحالی که در تلگراف به امام، صراحتاً گفته است که فرمانده نصب کرده ایم و من خطرات این کار را به او گوشزد کردم!» (انقلاب اسلامی، ۵۹.۰۴.۲۵).
 
رئیس جمهور روز بعد، از دیدار دوباره با استاندار خوزستان و حل و فصل مسئله سخن می گوید. به نظر می رسد رئیس جمهور برخلاف نظر اولیه، برخورد تندی با وی نداشته است: 
 
«استاندار خوزستان آمد و بار دیگر خطرات خروج از حوزه مسئولیت را شرح دادم و گفتم که آسان است که کسانی بدون اطلاع از واقعیت هایی که مسئولان اجرایی کشور با آنها روبرو هستند، شعار بدهند و کف بزنند و کار شما هم، یک کار انقلابی به حساب بیاید، اما با توجه به اطلاعاتی که با او در میان گذاشتم، این کار یک خطای بزرگ بوده است و قرار شد که به جبران این خطا، این خط جبران بشود و او عصر، در شورای امنیت ملی شرکت بکند» (انقلاب اسلامی، ۵۹.۰۴.۲۶).
 
اما نتیجۀ کودتا، تضعیف بیشتر سازمان ارتش، بخصوص در مناطق مرزی و خوزستان بود. هوشنگ صمدی، فرمانده تکاوران دریایی در مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر، شرایط بغرنج واحدهای ارتش در خوزستان پس از کودتا را چنین توصیف می کند: «آیا این کشور ارتش می خواهد، یا نه؟ ما که با کسی جنگ نداریم، اما مدافع هستیم، پس باید مدافع مجهزی باشیم. مرداد سال ۵۹، حدود ٢ ماه قبل از جنگ، جریان کودتای پادگان نوژه بوجود آمد. شما بروید ببینید، چه بلایی بر سر لشکر ۹۲ اهواز آمد؟ من اگرچه جزو نیروی دریایی بودم، اما اطلاعاتم در این زمینه کافی است. اصلاً از خود نیروی زمینی بپرسید، چه بلایی بر سر این لشکر آمد؟ اکثراً، سرگرد به بالا، همه گرفتار بودند. من آن زمان،
فرماندۀ گردان تکاوران ارتش بودم. تمام سران لشکر ۹۲، در کودتای نوژه، گرفتار، و عده ای بازداشت شدند. من روز اول مهر ۵۹، یعنی دومین روز جنگ وقتی وارد خرمشهر شدم. فرماندۀ گردان تانک برای لشکر ۹۲ که باید یک سرهنگ دو، رستۀ زرهی باشد، یک سروان مخابرات بود» (سایت معارف دفاع مقدس، ۹۳.۰۳.۰۱). 
 
ایشان در جای دیگر از عملکرد استاندار خوزستان در ابتدای جنگ می گوید: 
 
«در ۴۵ روز مانده به جنگ، کودتای نوژه راه افتاد، نتیجه آنکه، استاندار خوزستان، ۱۹ نفر را در میدان صبحگاه لشکر ۹۲ زرهی خوزستان، اعدام می کند. چه برای این لشکر زرهی می ماند. افسر و سرباز با چه روحیه ای باید بجنگد. فرماندهان نیروی دریایی، هوایی و زمینی خوزستان، توسط استاندار (غرضی)، تعویض شدند. من برای گرفتن تانک، دنبال فرماندۀ گردان تانک بودم. یک سروان رستۀ مخابرات را گذاشته بودند، فرماندۀ یک گردان زرهی!» (مجموعه تاریخ شفاهی،گفتگو با حسین دهباشی).
 
در جمع بندی این بخش به طور خلاصه، می توان اشاره نمود، وضعیت ارتش، بخصوص نیروی زمینی ارتش، در بدترین وضعیت ممکن قرار داشت، و شرایط نیروی هوایی و دریایی ،گرچه بهتر بود، اما سازمان آنها هم دچار بی نظمی بود. رئیس جمهور و فرماندۀ کل قوا، در چنین شرایطی از فروردین ماه ۱۳۵۹، با تجاوزات مرزی عراق مواجه بود. هر از چند گاهی، مناطق مرزی و پاسگاه های مرزی، زیر آتش توپخانۀ متجاوزانِ عراقی قرار می گرفت و تنش بین ٢ کشور، به طور فزآینده، در حال اوج گیری بود. رئیس جمهور و فرماندۀ کل قوا، در این هنگام، از فرماندهان ٣ نیرو می خواهد، گزارشی از آمادگی خود، ارائه کنند. وی می گوید:
 
«بنابر گزارش های فرماندهانِ ٣ نیرو، میزان آمادگی نیروی زمینی صفر درصد، میزان آمادگی نیروی هوایی ۱۰ درصد، و میزانی آمادگی نیروی دریایی ۲۰ درصد بود» (ایستاده بر آرمان، علی غریب، دی ۱۳۸۵، ص ٣٨). 
 
وی بعدها در مصاحبه ای گفت، این آمادگی در زمان وقوع جنگ به این صورت بود، نیروی زمینی ۱۰ درصد، نیروی هوایی ۹۰ درصد، و نیروی دریایی ۹۰ درصد.
 
رئیس جمهور در نامه ای به رهبر انقلاب، مهمترین خدمت خود به نظام را انسجام بخشی به ارتش، توصیف می کند:
 
اگر اینجانب هیچ خدمتی نکرده باشم، این خدمت را کرده ام که یک ارتش پریشان و پراکنده و مأیوس و پر هرج و مرج را که در پیام خودتان در اول سال هم بود که دیگر تحمل هرج و مرج داخلی آن را نخواهید کرد را تحویل گرفته ام و با آن در کردستان و گنبد و آذربایجان غربی، و حال در تمامی غرب ایران دارم می جنگم و امروز قوی تر از روز شروع به جنگ نیز شده است. در تغییر روحیه و فکر ارتش، همین بس که ساختۀ رژیم شاه بود و حالا دارد از رژیم شما دفاع می کند» (ایستاده بر آرمان، علی غریب، دی ۱۳۸۵، ص ۴۱).
 
گرچه وی از انسجام صحبت میکند، اما تا قبل از آغاز جنگ، چنین انسجامی در ارتش پدید نیامده بود و حداقل ۴ تا ۶ ماه پس از جنگ، انسجام نسبی در نیروهای مسلح پدید آمد. حال با چنین شرایطی می توان به سهولت تصور نمود، چگونه کشور وارد مرحلۀ جنگ تحمیلی شده است. 
 
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد، تضعیف ارتش، بخصوص بعد از کودتای نوژۀ اپوزیسیون خارج نشین، دولت های غربی و دولت بعثی عراق را به طمع انداخت که زمان مناسب برای حمله به ایران و تحمیل خواسته هایشان فرا رسیده است .
 
در تاریخ ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۰ شمسی، وزارت خارجه انگلیس، مدارک سری را از طبقه بندی خارج و آن را منتشر ساخت که نشان می دهد، وزارت خارجه انگلیس در دیدارهای فشرده با اپوزیسیون ایران و رهبران عراق، در حال ایجاد رابطه ای و تشویق عراق برای حملۀ نظامی به ایران بودند. این مدارک نشان می دهد این ملاقات ها از مرداد تا آبان ماه ۱۳۵۹، به طور مداوم ادامه داشته است و شاهپور بختیار در تاریخ ۵۹.۰۶.۳۱، روز اول جنگ، از بغداد دیدار کرده است:
 
«گزارش سری دیوید میرز، مسئول بخش خاورمیانۀ وزارت خارجه بریتانیا، به تاریخ ۲۵ سپتامبر سوم مهر، خبر از سفر بختیار به عراق در آستانۀ حملۀ نظامی عراق به ایران (۲۲ سپتامبر/ ۳۱ شهریور) می دهد. در ادامۀ این گزارش عنوان شده که عراق از اپوزیسیون ایرانی خواسته تا در جبهه های نبرد، پشت سر نیروهای عراقی، حاضر شوند تا دولت خود را در مناطق اشغالی تشکیل دهند. در پایان این گزارش، دربارۀ بازتاب چنین اقدامی، این گونه هشدار داده شده است: «من معتقدم که ایجاد دولت جایگزین تبعیدی، مثلاً در خوزستان، به شدت می تواند بخت آنان را برای اینکه هرگز توسط مردم ایران پذیرفته شوند را کاهش دهد، مگر آن که عراقی ها خود را آمادۀ فتح کل ایران کنندۀ تا تبعیدی ها را به قدرت برسانند» (رادیو فردا، ۹۰.۰۵.۱۹).
 
«بروز جنگ با توجه به دامنه کمک هایی که آن دو (اویسی و بختیار) از عراق دریافت کرده اند، موجب سردرگمی آنان شده است. آنها احتمالاً، وسوسۀ شده تا به ایران برگردند و با کمک عراق، اداره بخش های اشغالی خوزستان و یا کردستان را در اختیار خود بگیرند» (رادیو فردا، ۹۰.۰۵.۱۹).
 
شبیه این اطلاعات، دو [٣] سال قبل از آن (۵ تیر ۱۳۸۷شمسی) توسط یکی از مقامات سابق عراق، فاش شده بود:
 
«حامد الجبوری، وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسین، در مصاحبه با تلویزیون الجزیره، ۲۵ جولای ۲۰۰۸ (۵ تیر ۱۳۸۷) نیز از این حقیقت پرده برداشته بود:
 
وی در این گفتگو تصریح کرده است: جورج براون، وزیر امور خارجه انگلستان در زمان حزب کارگر، شاپور بختیار و یک ژنرال ایرانی [تیمسار اویسی] در جلسه ای این پیام را به صدام دادند که بهترین وقت برای حمله به ایران است. در این جلسات، همه کسانی که با صدام  ملاقات می کردند، تأکید داشتند که ایران در آستانه فروپاشی است و ارتش این کشور متلاشی شده و نیروی هوایی این کشور به علت اعدام افسرانش زمین گیر شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گویا عملیات نظامی در ایران صرفا تفریح است و همین مسئله صدام را به آغاز جنگ با ایران تشویق می کرد».
 
منبع: کتاب رایگان اینترنتیِ “اولین رئیس جمهور و جنگ، سیری در وقایع تاریخی یک سال اول جنگ و نقش اولین رئیس جمهور در آن” (صفحات ٢٠ الی ٢٩) 
 
 
***
 
انقلاب اسلامی در هجرت– محمد رضا راعی: آقای بنی صدر، در بخش کودتای نوژه، در  صفحۀ ٢٧، از کتاب اینترنتیِ آقای عباس شادلو، با تیتر “اولین رئیس جمهور و جنگ، سیری در وقایع تاریخی یک سال اول جنگ و نقش اولین رئیس جمهور در آن”، آمده است: “”رئیس جمهور و فرماندۀ کل قوا [آقای ابوالحسن بنی صدر]، در این هنگام، از فرماندهان ٣ نیرو می خواهد، گزارشی از آمادگی خود، ارائه کنند. وی می گوید: «بنابر گزارش های فرماندهانِ ٣ نیرو، میزان آمادگی نیروی زمینی صفر درصد، میزان آمادگی نیروی هوایی ۱۰ درصد، و میزانی آمادگی نیروی دریایی ۲۰ درصد بود» (ایستاده بر آرمان، علی غریب، دی ۱۳۸۵، ص ٣٨). وی [آقای ابوالحسن بنی صدر]، بعدها در مصاحبه ای گفت، این آمادگی در زمان وقوع جنگ به این صورت بود، نیروی زمینی ۱۰ درصد، نیروی هوایی ۹۰ درصد، و نیروی دریایی ۹۰ درصد””.
 
آیا توضیحی را در این مورد لازم می دانید؟
 
آقای ابوالحسن بنی صدر: قسمت اول از من است و قسمت دوم توضیح می طلبد و آن این است که پس از دریافت گزارش در اوائل تصدی ریاست جمهوری، به بازسازی ارتش پرداختم و توانستم میزان آمادگی نیروی هوایی و دریایی را بالا ببرم. نیروی زمینی در حال بازسازی و افزایش ظرفیت بود که کودتای نوژه سبب یورش به این نیرو و نیروی هوایی شد. با اینحال، ایران را بالا بردن ظرفیت نیروهای هوایی و دریایی تا ۹۰ درصد، نجات داد.
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید