بیش از ۲۵۰۰تُن(آمونیوم نیترات)و بوم!!!
در یک لحظه از “پاریسِ خاورمیانه،ویرانه ساخت!!!
حکومتی بازیچه ی دستِ احزاب و احزابی ملعبه ی دیگران!!!
باری گویی انقلاب در لبنان و جرقه های رنسانسِ خاورمیانه،نیاز به بمبی با توانِ یک بمبِ اتمی کوچک داشت!!
بی اختیار،به یادِ سخن معروفِ “هری اس.ترومن” در دفاع از حادثه ی اتمیِ هیروشیما و ناکازاکی افتادم!
او پس از اقدامِ آمریکا به بمب بارانِ دو شهر یاد شده و در دفاع از این عمل گفت:
۲۰۰ هزار تن جان باختند تا جانِ میلیون ها انسان را نجات دهم!!
اما تفاوتِ ژاپنِ تنها در غیابِ متحدانش آلمان و ایتالیا،با لبنان در این است که؛
لبنان دُردانه ی متحدی ست قَدَر با نامِ جمهوری اسلامی،با حکومتی در دستانِ رادیکالیته ی حزب الله لبنان!
آیا میتوان حادثه ی اتمی ژاپن که امپراتورِ چشم بادامیهارا به تسلیم واداشت با مدلِ ایدئولوژی زده ی
طالبانیسمِ شیعی مقایسه نمود؟
هرچند ژاپن ۱۹۴۵،شباهتِ ظاهری به چهارچوب و شالوده ی جمهوری اسلامی و هلال شیعی ندارد اما بیراه نیست اگر ،پایانِ دیکتاتوریِ دیکتاتورها را همسان ببینیم!
دیکتاتورهای بزرگ با اشتباهاتِ کوچک محو میگردند!
لارم میدانم اشاره کنم که؛ژاپن پس از رخداد دلخراشِ اتمی،سالها در انزوا ماند و سپس و به واسطه ی (دشمنِ سنتی)اش آمریکا،وارد عرصه ی نخست اقتصادی و سپس سیاسی و هموندِ نظامی آمریکا در شرق دور گشت…
اما تحولات در منطقه ی خاورمیانه نه با بمب و ویرانیِ فیزیکی بلکه،با تخریبِ باورها و ساختارِ معیوبِ فرهنگی محتمل خواهد بود…
چیزی که دُوَلِ پیشرو نمیخواهند و با تمام توان در راستای یکسان سازیِ منطقه گام برمیدارند!
شرایطِ یکسان سازی،بردگانی مصرف کننده و مطیع را برای اربابانِ پیشرو به ارمغان خواهد آورد…
اما کلونی روشنگری در منطقه میبایست از فرصتهای طلایی و موقعیت های بحرانی نهایت بهره را در جهتِ گذر از (نواستبداد و خوداستبدادی)بجوید.
فقدانِ فلسفه ای بومی و عدم حضورِ نسخه پیچانِ درون منطقه ای،بزرگترین مانع در جهت نیل به مقصودِ والای آزادی و رهایی ست.
عدم هماهنگی اپوزسیونهای منطقه با یکدیگر و مبارزاتِ جزیره ای و فرسایشی نیز مزید بر علتِ بالقوه گشتنِ مطالبات و اعتراضات مردمی گشته است.
رخدادِ بیروت،شاید سرآغازِ رنسانس منهای انقلاب در منطقه باشد.چرا که شرایطِ انقلاب در هیچکدام از کشورهای منطقه وجود ندارد؛
⭕ عدم حضورِ آلترناتیو خواه فرد یا اندیشه ای ناب
⭕ نوکمون های پیشرانه و مدفون در یک هدف در تضاد با اهدافِ نوکمونهای رقیب
⭕شهوتِ تک روی و تخریبِ رقبا در احزابِ سیاسی منطقه
⭕ حضورِ پررنگِ فناتیکِ دینی و تعصباتِ ملی،به جای گفتمان و تعامل
⭕ نیازهای خودخواهانه ی اقوام به جای نیازهای خردمندانه و منطقه شمول
⭕ فسادِ اجتماعی و انحطاطِ اخلاقی به موازاتِ حکومت های فاسد
⭕نفوذِ کمپانی ها و مافیای سیاسی اقتصادی هم در بدنه پوزسیون ها و هم اپوزسیون های منطقه
⭕وابستگیِ جریانهای سیاسی به قدرت های جهانی
⭕ شعارهای منهای شعور در بدنه ی روشنفکریِ منطقه
رقابتِ تسلیحاتیِ کشورهای خاورمیانه آن هم با ساختنِ دشمنِ فرضی!
⭕ نبردهای مینیاتوری و طوفانهای مجازی به جای نبردِ خیابانی
⭕ و از همه مهمتر،مردمی مغروق در مدرنیته ای
مفلوج و زندگیِ مصرفی،
و تمامِ این علل و حتی یکی از علل یادشده،میتواند جمعیتی را درفنا و ندانم کاری و بی هدفی و سرانجامی در هپروت و ظلمات فرو بَرَد!!!
ازین رو فقط یک شوک ازین هزاران شوک،شاید نویسنده را برآن داشته تا امیدوارانه به انفجارِ دلخراشِ بیروت بنگرد تا شاید،آغازی باشد بر پایانِ سلطه ی اژدهای اسطوره ای و نفرینِ باستانی که چند صدسال است منطقه ی پررنگِ خاورمیانه را رنگ پریده و مدفون در منجلابِ خودمحوری ها و ظلم پذیری ها کرده است.
سیصت هزار بی خانمان در حادثه ی بیروت،یا همچون صدها هزار آواره ی سوری و هزاران جان باخته در اعتراضات مردمِ منطقه ،در لایه های مکدر و تیره ی تاریخ دفن میگردند یا،مشعلی با سوختِ خشم از بی تدبیری و جهالتِ حاکمان را روشن میگرداند!!
و دغدغه ی من؛
“عدمِ وجودِ مشعل دار،درین آوردگاهِ بی سالار میباشد.”
شاید سالارِ خاورمیانه در لابلای جوهرِ قلمها متولد شود،شاید!!