دو دهه پس از تابستان داغ ۷۸، جنبش دانشجویی دیگر وجود و نمودی ندارد.
آخرین عرض اندام دانشجویان که بخش بزرگ آن را مردم عادی، زنان و جوانان شکل میدادند اعتراضی سوگوارانه در پی اسقاط هواپیمای اوکراینی بر فراز تهران بود. آن تجمع به سرعت درهم شکسته و آن سوگواری در دهان حاکمیت طعم بدی یافت.تازگی ندارد که تمام آش های جنبش دانشجویی برای حاکمیت بدمزه باشد.
جنبش دانشجویی ایران هیچگاه نتوانست با خانوم دولت سور عشق برپا کند. هرچند که گاه گاهی با او به حجله رفت. حجله ای که دامادش《دولت خانوم》 بود.
تسخیر سفارت آمریکا، صدای دانشجویان را به آسمان برد و رفتار سیاسی آنان را همچون تربت کربلا مقدس و تفسیری تازه از حزب و فعالیت سیاسی را در خط امام تئوریزه کرد. از این پس هر کس خط امامی نبود رانده میشد. این خط، در سفارت آمریکا به قابله گی آیت الله موسوی خوئینی ها از دانشجوها زاده شد. اما متر و معیار خط امامی بودن خیلی زود از چارک دانشجوها در رفت.
مخترعان این مقیاس مقدس جهت تشخیص خودی از ناخودی خود با همین مقیاس 《خط امام آزمایی》 شده و با همین اتهام رانده شدند. همچون سنگ خوردن شیطان در سعی صفا و مروه.
از سوی دیگر تسخیر سفارت آمریکا هرچند ریل تازه ای برای انقلاب، گفتمانی نو از رویکرد سیاسی تحت عنوان خط امام و نیز افق جدیدی در استکبار ستیزی انقلابیون ایجاد کرد، اما دانشجویان را با فواره ای به اوج آسمان برده و سپس به زمین کوبید.
جنبش دانشجویی دیگر نتوانست جایگاهی بی همتا همچون ۱۳ آبان ۵۸ در حوزه تعیین کننده گی و کنش سیاسی ایجاد کند.
این رخوت برای ده سال تا پایان جنگ نادیده گرفته شد. سپس برای ده سال دیگر در حد آرزو باقی ماند تا اینکه محتویات این گوجه فرنگی فشرده شده در ۱۸ تیر ۷۸ از لای انگشتان حاکمیت بیرون زد.
پیش از آن و در یک قمار عاشقانه دیگر، در سال ۷۶، جنبش دانشجویی سعی کرده بود دوباره جایگاهش را بازیافته و قدرت سیاسی خود را بازسازی کند.
دانشجویانی که سفارت آمریکا را تسخیر و در سال ۷۶ تحت عنوان اصلاح طلب سوار اتوبوس شده و با خاتمی شهر به شهر می رفتند، بر اساس تجربیات خود، ابتدا جنبش دانشجویی را با وعده پشت سر خود کشیده و سپس سعی کردند حالا که خود سیاست مردی شده اند، اجازه ندهند دوباره در بزم دانشجویان ملیجک سیاست برقصد.
از نظر آنان جنبش دانشجویی باید در سطح گفتمانی و تنها یک جزء از گفتمان سراسری اصلاح طلبی باقی بماند و خدای ناکرده به سطح گفتمان سازی و مطالبه نرسد. اما مُلا که بی منبر نمی شود.
جنبش دانشجوی دوباره به حجله رفت. زمانی که دیگر نه جنگ بود و نه صدام. این عروسی دو سال بعد محکوم به طلاق شد.
انتخابات ۷۶ آخرین بزم و ۱۸ تیر ۷۸ آخرین رزم کارآمد جنبش دانشجویی بود. پس از آن هم حاکمیت، و هم دولت اصلاح طلب و هم بسیاری از گروه های سیاسی به این نتیجه رسیدند که این جریان به اصطلاح《ناراحت》 را راحت نمایند.چنانچه ناصرالدین شاه دستور داد به علی خان فراشباشی غلام خاصه دربار که به فین رفته و امیرکبیر را راحت نماید. تو گویی که امیر ناراحت بود.
با اقدام دولت، جنبش دانشجویی ابتدا ترک برداشت، دو تکه شد. سپس تبدیل به چندین جزیره بی ارتباط شد. در نهایت این هژمونی یکصدا، برای همیشه خاموشی گرفت.
پس از انفجار عناصر زنده، هر یک یه سمتی خزیده و راهی نوین را آزمودند چنانچه برای دوره ای کوتاه تصور میشد سازمان ادوار تحکیم وحدت بتواند بار جنبش دانشجویی را به دوش بکشد. اما نتوانست.
در خلال رخداد بزرگ ۸۸، جنبش دانشجویی مبدل به جریانی بی رنگ و توده ای شد. دیگر حد واسط روشنفکران و مردم نبود و در واقع به شکل یک جنبش، تا اطلاع ثانوی تعطیل و در حرکت توده ای حل شد. امروز خرده حرکتهای دانشجویی نه اصلاح طلب و نه حتی اصولگرا، بلکه به موج گذارطلبی پیوسته اند.
اما طنز قضیه اینجاست که هنوز همگام با حاکمیت به پاسداشت روز ۱۶ آذر به عنوان میعادگاه تاریخی جنبش دانشجویی میپردازد. حال آنکه روز دانشجو روز ۱۸ تیر است، روزی که دانشجو در خانه اش پرکشید.
جنبش دانشجویی اگر بخواهد دوباره برخیزد، باید در طی یک بازاندیشی و تجدیدنظر از عملکرد سابق خود به ویژه در تسخیر سفارت آمریکا و عذرخواهی برای همراهی با حاکمیت بازگردد.
امپراطوری گسسته برنخواهد خاست مگر اینکه بر دل آتش، جانی برای برخاستن سیمرغ دمیده شود. این دمیدن با تجویز کنش های زودگذر مانند دوری از آرمان فلسطین و شعارهای《 نه غزه نه لبنان》که بغضی نسبت به عملکردهای رسمی بود مهیا نمی شود.
امپرطوری نیاز به استراتژی و هژمونی دارد نه هیجان. روز ملی این امپراطوری گسسته ۱۸ تیر است. ۱۸ تیر را گرامی بداریم و در سوگ آن فریاد بزنیم: زنده باد روز دانشجو و جنبش دانشجویی.
✍فرشاد قربانپور/روزنانه نگار