back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هاکتاب رشد از مجموعه کتابهای در باب دمکراسی جلد سوم انتشار...

کتاب رشد از مجموعه کتابهای در باب دمکراسی جلد سوم انتشار یافت

jeld-roshd-3جلد سوم کتاب رشد را می توانید از آدرس زیر دریافت نمایید 

 

https://www.banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=1298:2020-08-19-19-56-01&catid=9&Itemid=141

 این کتاب را در سایت آقای بنی صدر  در بخش کتابها  می توانید مشاهده نموده و در فرماتهای مختلف پیاده نمایید 

 

در مقدمه کتاب چنین آمده است : 

 

   بس درخور یادآوری است که پویایی‌های رابطه‌های قوا، یکی از دو پویای مرگ در ویرانی و زندگی به یمن رها شدن از رابطه مسلط – زیرسلطه، را به دنبال می‌آورند. پویایی زندگی ببارآمدنی می‌شود اگر انسانها استقلال و آزادی خویش را به یادآورند و به انقلاب، بمعنای رها شدن از روابط قوا، روی‌آورند. و اینک، جهان گرفتار پویایی مرگ در ویرانی است. از این‌رو، باوجود برف‌انبار شدن مسئله‌ها در هر جامعه و جامعه جهانی، جهانیان، همه، در برابر مسئله‌ای قرارگرفته‌اند که از نوع دیگر است: خود سپردن به پویایی مرگ و یا جانشین کردن آن با پویایی زندگی؟

     جهان امروز با این مسئله روبرو است و برای این مسئله باید راه‌حل پیداکند. راه‌حلی که وجود دارد و انسان به بندگی قدرت درآمده، آن را نمی‌بیند و یا در خود یارای بکارگرفتنش را نمی‌یابد: پویایی زندگی جانشین پویایی مرگ کردن، نیاز به خارج شدن از روابط قوا و بکارنبردن ترکیب‌ها از نیروهای محرکه (علم و فن و پول و زور و این و آن نیروی محرکه که بنابر نوع ترکیب، در آن، وارد می‌شوند) در این‌گونه رابطه‌ها دارد. و اینک، جانشین کردن پویایی مرگ با پویایی زندگی فوریت یافته‌است. زیرا ابعاد ویرانی‌گری‌ها بزرگ‌تر می‌شوند و خطر آن که فراگرد مرگ توقف‌ناپذیر بگردد، روز به روز، جدی‌تر می‌شود. برای سردرآوردن از بزرگی تخریب، خواننده می‌تواند جمعیت جهان را در نظر مجسم کند. آن‌گاه از خود بپرسد: این جمعیت، در هر 24 ساعت، چند رابطه قوا با خود و با یکدیگر و با همه دیگر جانداران، برقرار می‌کند و در این رابطه‌ها، چند بار ترکیب علم و فن و زور و پول و… را بکار می‌برد؟ این پرسش، او را هم از ابعاد ویران‌گری در سطح جهان آگاه می‌کند و هم به او امکان می‌دهد برای پرسشهایی چند پاسخ بیابد؛ برای این پرسشها: چرا دو سوم تولید مردم روی زمین تخریبی است؟ چرا 10 برابر کل تولید ناخالص جهان، سرمایه در بازار فرآورده‌های مشتق، بکار است؟ چرا جمعت روی زمین گرفتار پیش‌خورکردن شده‌است؟ چرا جهانیان خویشتن را از استقلال و آزادی غافل و گرفتار جبر می‌کنند و آیندگان را نیز گرفتار جبر پویایی‌های روابط مسلط – زیرسلطه می‌‌گردانند؟ چرا طبیعت را می‌کشند؟

   پرسش‌ها او را آگاه می‌کنند چرا جهان امروز در برابر مسئله‌ای قرارگرفته‌است که از نوعی دیگر است؟ تا این زمان، برغم هشدارها که در طول حیات انسان بر روی زمین، بطور مستمر، داده ‌شده‌اند، انسان‌ها، هم مسلط‌ها و هم زیرسلطه‌ها، به قدرت اصالت ‌داده‌اند و گمان برده‌اند قدرت چیزی به دست‌آوردنی است و با بدست آوردنش، می‌توان کاری را کرد که دیگران نکرده‌اند. غافل از این‌که در مدار بسته رابطه‌های قوا، زیرسلطه‌ها و مسلط‌ها موقعیت عوض می‌کنند اما رابطه‌ها برجا می‌مانند و دو طرف را گرفتار پویایی‌ها خود نگاه می‌دارند. آنها که مسحور قدرت نمانده و یا خویشتن را از سحرزدگی رهانده‌اند، می‌بینند پویایی خشونت آتش به جان هستی انسان و طبیعت انداخته‌است و تن به تسلیم نمی‌دهند. اندیشه سبب یاب آنها، دارد سبب را که قدرت (= روابط قوا و ترکیب‌ها که در این روابط بکار می‌روند) است، شناسایی می‌کند. هنوز اندک شمارند آنها که در یافته‌اند این رابطه است که باید تغییر داد تا که در رابطه‌ای از نوع دیگر، ترکیبی بکاربردنی شود که، در آن، نه زور که حق با نیروهای محرکه ترکیب شود و در تنظیم رابطه‌ها بکاررود.

   بدین‌سان، مدرنیته عقل محور – عقل قدرت‌مدار و قدرت محور –، یا باید تسلیم نفی مدرنیته توسط پسامدرن‌ها می‌شد و یا تعریفی دیگر می‌جست. وضعیتی که جهانیان در آن قرارگرفته‌اند و مسئله‌ای که همگان در برابر آن قرارگرفته‌اند، مدافعان مدرنیته را برآن می‌داشت که از محدوده نزاع با پسامدرن‌ها بدرآیند و برآن شوند از تجدد تعریفی بعمل‌آورند که پاسخ پرسشی نیز باشد که جهانیان با آن روبرو شده‌اند. تعریفی که یافته‌اند این‌است: تجدد وجدان انسان است به حقوندی و خلاقیت خود.

   بدین‌سان، متفکرانی که هم امکان‌های در اختیار و هم خطرها را می‌شناساند که حیات را تهدید می‌کند، به کسانی می‌پیوندند که موازنه عدمی را بمثابه اصل اهنما پیشنهادکرده‌اند. پیش از انقلاب ایران، در جریان انقلاب و بگاه برخاستن به مقاومت دربرابر بازسازی استبداد، راه‌کار را جانشین‌کردن رابطه‌های قوا، با رابطه‌های حق باحق دانسته‌اند و می‌دانند. باوجود این، هنوز زمان باید تا جامعه جهانی قدرتی‌ را که حلال همه مشکلها می‌پنداشت، ریشه همه مشکلها بشناسد و وجدان به حقوق را، به یمن تمرین این‌همانی با حق، راهبر تنظیم رابطه‌ها با حقوق، بگرداند.

   بدیهی است وجدان همگان و وجدان همگانی به حقوق، نیازمند شفاف گرداندن تعریف حق و ممکن‌گرداندن اجماع همگان بر سر تعریف است. حقوقدانانی حق را تعریف‌ناپذیر دانسته‌اند. فیلسوفان و حقوقدانان و جامعه‌شناسان و فقهای دین‌ها – و در هر دین، مذهب‌ها – از حق تعریف‌ها کرده‌اند. ازاین‌رو است که کلمه حق، نیازمند صفتی شده‌است که گویای فکرراهنمای تعریف کننده آن‌است. باوجود چنین وضعیتی، چگونه بتوان راه‌‌حل مسئله را بکار برد وقتی، بر سر تعریف، اجماع جهانیان به‌کنار، در سطح یک جامعه نیز، توافق موجود نیست؟ این پرسش، عقل مستقل و آزاد را راهنما می‌شود به یافتن پاسخ از خود مسئله. در حقیقت، هرگاه قرارباشد، رابطه‌ قوا را با رابطه حق با حق جانشین کنیم، بنابراین، از ترکیبی که در این رابطه بکار می‌رود، زور را خارج و، حق را، درآن، وارد کنیم، آن تعریفی از حق صحیح می‌شود که جانشینی را ممکن می‌کند. چنین حقی، بدین‌خاطر که هستی‌مند است، مستقل از هر طرزفکری، تعریف می‌یابد. بدین‌خاطر است که گوییم: «چون حق است خدا می‌گوید، نه چون خدا می‌گوید حق است». یعنی این‌که هم دلیل حقانیت حق باید در خود آن باشد و هم حق باید واجد ویژگی‌های دیگر باشد و به ویژگی‌هایش تعریف شود.

   هرگاه فرض کنیم اجماع بر سر تعریف حق به ویژگی‌هایش قابل حصول است، نسبت حق به حیات انسان و همه دیگر زیندگان جانوری و گیاهی باید معلوم و مجموعه حقوق شناسایی شوند. اجماع بر سر وجدان به این حقوق بسا آسان‌تر است تا اجماع بر سر خلاق بودن انسان. حق این‌است که انسان تنها خلاق نیست، مجموعه‌ای از استعدادها و فضلها است که یکی از آنها استعداد آفریدن است. بسیاری موانع ذهنی و عینی باید از سر راه برداشته شوند تا که انسان‌ها، خویشتن را بمثابه مجموعه‌ای از استعدادها و فضلها باز شناسند. آن عصر را که انسانها عامل به حقوق و بمثابه مجموعه استعدادها و فضلها فعال می‌‌شوند، عصر فراتجددش می‌توان خواند.

   جانشینی قدرت با حق، در بعد‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، جانشینی نخستینی را ایجاب می‌کند که همچنان از آن غفلت می‌شود: جانشین کردن مالکیت خصوصی که قدرت است با مالکیت شخصی (= مالکیت انسان بر سعی خویش) که حق است. در غرب، راه‌حل همچنان در مدار بسته مالکیت خصوص یا مالکیت دولتی – که بلحاظ ماهیت فرقی با یکدیگر ندارند – جستجو می‌شود: از سیر تحول لیبرالیسم در آنچه به مالکیت مربوط می‌شود، تا مالکیت دولتی که مارکسیست – لنینیستها برقرارکردند و از آن، تا مالکیت هم خصوصی و هم دولتی و اینک، توزیع مالکیت که راولز و پی‌کتی پیشنهاد می‌کنند، راه‌حل‌ها هستند در مدار بسته مالکیتی که به قدرت تعریف می‌شود. در بخش دوم کتاب، خواننده نظرها و نقد آنها را می‌یابد و در برابر این پرسش‌قرار می‌گیرد: هرگاه قرار بر حل مسئله از راه عمل به حقوق و تنظیم رابطه‌ها با حقوق باشد، حق انسان بر کار او نیست که باید با حق کار انسان‌های دیگر، رابطه برقرارکند و این رابطه نیست که باید در بعد اقتصادی و نیز سه بعد دیگر، تنظیم کننده رابطه‌ها و فعالیتها بگردد؟

     اما جانشین کردن قدرت با حقوق، نیازمند تغییر است: تغییر زبان، تغییر فرهنگ، تغییر اخلاق، تغییر سازماندهی جامعه و جانشین کردن بیان قدرت با بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما. ویژگی‌های زبان آزادی، فرهنگ استقلال و آزادی، اخلاق استقلال و آزادی، حقوق پنج‌گانه و قانون اساسی بر پایه حقوق پنج‌گانه، یافته و در اختیار همگان قرارگرفته‌اند. بخش سوم کتاب از بیشترین اهمیت برخوردار است چراکه در فصلی، مصلحت‌ها را می‌شناساند که قدرت، بدانها، سه کار انجام می‌دهد: جانشین حق کردنِ مصلحت و به دست فراموشی سپردن حقوق و از خود بیگانه کردن اندیشه راهنما.

   و در فصل دوم از بخش سوم کتاب، ویژگی‌های بیان استقلال و آزادی، از منظر حق، شناسایی شده‌اند. از آنجا که انسان بدون اندیشه راهنما وجود ندارد، هر انسانی که بخواهد به حقوق خویش عمل کند و بمثابه مجموعه‌ای از استعدادها و فضلها، فعال بگردد، هم نیازمند نقد فکرراهنمای خویش با محک این ویژگی‌ها است و هم نیازمند تمرین همه روزه‌است تا که درپندار و گفتار و کردار، حق بگردد. این تمرین، تمرین عقلی است که نخواهد از استقلال و آزادی خویش غافل شود. او به یمن تمرین در می‌یابد که استقلال اینهمانی با حق است؛ آزاد نیز صفت فعالیتهای انسانِ این‌همانی جسته با حق است. بدین‌قرار، هراندازه این‌همانی با حق کامل‌تر، آزادی او در اندیشیدن و عمل‌کردن بیشتر. از آنجا که بگاهِ خلق، مجموع استعدادها و فضل‌ها ، همراه با استعداد خلق، عمل می‌کنند، انسانِ این‌همانی جسته با حق، بگاه خلق، با آزادی این‌همانی می‌یابد.

   از این‌رو، سیر و صیر از از خود بیگانگی تا یگانگی با خود و این‌همانی با حق، نیازمند آن‌است که جامعه‌ها طرحهایی را طراحی و اجرا کنند که فرصت‌ها و امکان‌های این‌همانی شهروندان با حق را بیشتر می‌کنند و خود فرآورده این‌همانی با حق هستند. در فصل دوم بخش سوم، ویژگی‌های طرح کلی و طرحهایی که در درون آن، محل اجرا می‌یابند، شناسایی شده‌اند. باوجوداین، با مراجعه به فصل اول بخش سوم، می‌توان هر طرح را نقد کرد تا که بکار انسان حقوند در عمل به حقوق و فعال شدن بمثابه مجموعه استعدادها و فضلها بیاید.

 

4 دی‌ماه 1398 برابر 24 دسامبر 2019

ابوالحسن بنی‌صدر

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید