کشور ما با مسائل عدیده و اساسی و مهمی روبرو است که برای بقاء آن، لازم است با جدیت وژرف نگری بتوان آنهارا بازشناسی و از هم جدا نمود تا کنشگران ما بتوانند از پیچ وخم ضد اطلاعات گسترده ومستمر سلطه گران خارجی و داخلی، آنها را یک به یک سامان دهند. در نگاه اول چند مورد آشکار را می توان نام برد. 1- حاکمیت ولایت مطلقۀ داخلی 2- دخالت نهاد دینی در امور اجرائی و فرهنگی واشاعۀ فساد و خرافات 3- هجوم همه جانبۀ سلطه گران خارجی به مردم، برای بازگرداندن موقعیت کشوردرصحنۀ جهانی به قبل از انقلاب 4- گرفتار بودن جامعه در چنگال بی اخلاقی وفسادکه حاصل امر دوم می باشد. این چهار مورد، مجموعۀ واقعیتی را تشکیل میدهند که مادر تمامی بدبختی ها و گرفتاری های مردم و کشورمی باشد. یکی ازاین امور، خارجی است که تمیزدادن و جدا سازی آن از سه مورد دیگرکه امورداخلی اند باید از ضروریات هر تلاشی باشد. زیرا سلطۀ خارجی نه تنها مردم، بلکه موجودی کشور را هم مورد تعرض و تهدید بی فاصله و بی واسطه قرار می دهد، همچنین با آگاهی از اینکه وضعیت کنونی وحاکمیت مستقر بدون دخالت خارجی ممکن نبود، باید بادقت بیشتری به این امر پرداخته شود. در صحنۀ داخلی هم آن سه مورد را باید هر کدام جداگانه مورد نظر قرار داد هرچند در یکدیگر تنیده باشند، زیرا با جدا کردن و شفاف سازی، بهتر می توان با آنها مقابله نمود. به خصوص آنچه در مورد روحانیت وجامعه می باشند، زیرا پایدارتر و خطرناک ترند اما حاکمیت شبه استبدادی دیر یا زود رفتنی است و بردنش هم آسان تر و عملی تر می باشد، در غیر این صورت، بنابرتجربه، خودش، خودش را ازبین می برد. اما باز گذاشتن دست نهاد روحانیت در سلطه بر جامعه یا به تعبیر قرآن، غلبه برآن، جامعۀ ایرانی را از درون تا انحلال کامل پیش می برد. حال یک به یک به طبیعت این چهار مورد نگاهی خلاصه واجمالی می اندازیم.
1-حاکمیت ولایت مطلقه واجرای شبه استبدادی آن:
چرا شبه استبدادی؟ شکی نیست که قانون اساسی ما درنظر، نه تنها استبدادی، بلکه با دادن قدرت مطلق به یک فرد، نوعی تمامیت خواهی است. اما در عمل نه خمینی و نه خامنه ای، به دلیل مقاومت، موفق نشدند اختیارات تامه خود را اعمال کنند. به این ترتیب، در عمل حاکمیت دردست یک مستبد تنها نیست وحاکمیت دراصل، حاکمیت مستبدین است. عده ای کنشگر و نهاد روحانیت و بخشی از نظامیان، که تعداشان هم کم نیست، به شکلی ملوک الطوایفی کشور را اداره می کنند وثروت های ملی را نه یک نفرتقسیم می کند، بلکه هرکسی بنابردامنۀ عُرضۀ خودش درانواع گوناگون اختلاس و رشوه و دزدی و قاچاق و رانت و… در رده های بالای حاکمیت ودر مبالغ گزاف به ثروت اندوزی و درپی آن، به دست آوردن دامنۀ قدرت بیشترمشغولند. انتخاباتی در محدودۀ خودشان برقرارمی کنند که در آن به دلیل عدم تمرکز قدرت دردست یک شخص، مجبورند به مردم مراجعه کنند. به این صورت، جریان های مافیائی بسته ای تشکیل شده است که ضعف یک طرف به تقویت دیگران منجر می شود. به صورت تصویری، همانند حاکمیت پهلوی نیست که همه چیزبه شاه ختم می شد واو بود که حتا نمایندگان مجلسین را انتصاب می کرد. کسی یارای قهر کردن از او را نداشت چه رسد به انتقاد ازاو. این مجموعۀ فاسد، به کمک روحانیت دستی هم درجامعه دارد و می تواند انتخابات و راه پیمائی و … راه اندازی کند. دلیل خضوع خامنه ای دربرابر حوزه که مخالف آن هم هست، همین نقش روحانیت در دوام نظام می باشد.
2- دخالت نهاد دین در امور اجرائی و اشاعۀ خرافات و فساد
تشکیلاتی که به نام روحانیت ساخته شده است، هدفی جز سلطه برانسان و کسب منافع مالی ندارد. این معضل از کوچک ترین جوامع بشری تا بزرگ ترین آن، همواره درطول تاریخ وجود داشته است و تازگی ندارد. البته روحانیانی هم بوده و هستند که قصد سلطه گری وکسب مال ازراه دین را ندارند، آنها البته دراین مجموعه قرارنمی گیرند. کار این تشکیلات این است که در جوار دینی که در جامعه مقبولیت پیدا می کند، دینی جدید بسازند ودر جامعه ذهنیتی را در راستای سلطۀ خود به نام همان دین رواج دهند. برای رسیدن به این هدف، جامعه را آلوده به خرافات می کنند تا خرد به حاشیه رانده شود که بتوانند هرچیز را که لازم بدانند به جامعه تحمیل کنند. مهم ترین و کارساز ترین ابزارهائی که روحانیت به وسیلۀ آن سلطۀ خود را پایدار می کند، اشاعۀ خرافات وعادی سازی تقلید است. تقلید کردن را با شیوه های گوناگون به عنوان یک واجب دینی به باورمندان می قبولانند و طی نسل ها به یکی از واجبات مهم در جامعه جا می اندازند. تقلید نماد آشکار سلطه گری است. فردی که تقلید را قبول می کند، زیرسلطه بودن خودرا به عمل در می آورد. البته غیرروحانیانی که از یک جامعۀ مسخ شده بهره می گیرند، به نوبۀ خود به کمک روحانیان اقدام می کنند(1). درجامعه ای که خرد و تعقل عمل نکند، اخلاق هم بازیچۀ منافع شخصی می گردد و فساد گسترش می یابد حقوق انسان به حاشیه می روند و جامعه از رشد می ماند. این عملکرد اکنون اساس درهم تنیدگی روحانیت با حاکمیت می باشد که اگر آنها از یکدیگر جدا شوند، نظام فرو می ریزد.
3- هجوم همه جانبۀ سلطه گر خارجی به مردم
در زمان ما اصلی ترین مشوق سلطه گران برای تضعیف کشور و اعمال فشارهای اقتصادی به مردم، طبیعت حاکمیت ولایت مطلقۀ فقیه می باشد. زیرا درچنین نظامی که مردم زیر سلطه بودن را تجربه می کنند، قلدرهای جهان را برآن می دارد تا بدون درنظر گرفتن ناسیونالیسم ایرانی که ریشه در تاریخ کهن خود دارد، قدرت وسلطۀ خود را ازراه تحمیل جنگ و تحریم های غیر انسانی به نمایش گذارند تا مگر مردم را خسته کرده، سلطۀ آنها که ابعاد جهانی دارد را بپذیرند. یادمان نرفته که حسن روحانی، به عنوان یک روحانی گفت که آمریکا کدخدای جهان است و باید کدخدائی او را پذیرا باشیم. اهمیت این سخن که از زبان یک رئیس حکومت بیرون می آید دراین است که نظری شخصی نمیتواند باشد واین امر حاصل وجود چنین گفتمانی در درون نظام مافیائی می باشد. بنابراین، این هجوم جدی است و این گفتمان مشوق اصلی سلطه گران بیگانه به نمایش قدرت و تحمیل جنگ وتحریم ودیگر فشارها به مردم می باشد. کنشگرانی که فریب دمکرات بودن و آزادی خواهی سلطه گران بیگانه را خورده اند، باید به این امر آگاهی پیدا کنند که همراهی با بیگانگان به هرشکل آن، درواقع درراستای سلطه گری و تحکیم آن می باشد که پیروز نهائی آن با تکیه بر ناسیونالیسم، همین حاکمیت ولایت مطلقه فقیه هست وخواهد بود.
4- گرفتار بودن جامعه در چنگال بی اخلاقی وفساد
به طور قطع وضعیت فرهنگی و اخلاقی و انسانی یک جامعه که به نام دین اداره می شود، نتیجۀ کارکرد روحانیان آن جامعه است. بخشی خود اشاعه دهندۀ ضدفرهنگ وبی اخلاقی وفسادند وبخشی با سکوت در برابر روحانیان فاسد، هم دستان آنها می باشند. اسلام فقاهتی که بهشتی و رفسنجانی درنامه های تهدید آمیزخود به خمینی از پیاده کردن آن در کشور نوشته بودند، نسخۀ بدل دینی است که پیامبربه بشر پیشنهاد کرده بود. نسخه ای است بدل تا بتوان به کمک آن، انسان ها را استثمار کرد وبرآنها مسلط گشت. نسخۀ بدلی است که نتیجۀ آن را شب و روز با گوشت و استخوان خود لمس می کنیم. نسخۀ بدلی است که انسان را چنان مسخ می کند تا تمامی این بدبختی ها و فلاکت ها و زخمت ها را بپذیرد وتحمل کند. وهمۀ این ها از قبال اشاعۀ خرافات ممکن می شود. اشاعۀ خرافات توسط نهاد روحانیت با برنامه ریزی دقیقی انجام شده و درحال انجام شدن است. رسم شده که بخشی ازاین خرافات به صورت فیلم های کوتاه در دنیای مجازی انتشار یابند تا عده ای بخندند وعده ای به آنها باور بیاورند. این خنده ها و باورها نمایشی شده اند که اساس حاکمیت و سلطۀ روحانیت را ممکن می سازند. و ما نظاره گر این خنده ها و باورها شده ایم. کنشگران ما باید هرچه زودتر از حالت نظاره گری بیرون آیند وواقعیات را آنچنان که هستند ببینند، نه آنچه را که دلشان می خواهد باشند. نمایشات دوران گذار و رقابت های برسر این دوران تصوری را کناری بگذارند و به وضعیت فرهنگی جامعه بپردازند. تا زمانی که استقلال وآزادی کنشگران ما، درنتیجه، استقلال و آزادی اقلا بخش قابل قبولی از مردم محرز نشود، هرحاکمیتی با هرنام و نشانه که در کشور مستقر باشد، سلطه گر خواهد بود و کشور بدون دمکراسی اداره خواهد شد.
چه باید کرد؟ با آنچه در بالا آمد می توانیم به این نتیجه برسیم که 1- بایدکم ترین همراهی با سلطه گر خارجی در قبال تضعیف کشوری به نام ایران را حتا در امور داخلی حاکمیت را ترک گفت. 2- باید جامعه را متقاعد کرد که آن چه به نام دین به آنان تحمیل شده است، ضد دین وضد اسلام وضد خدا وپیامبر است. دلائل روشن این ضدیت از سوی محققین حتا از سوی برخی روحانیان ارائه و انتشار می یابند، اما باید آنها از سوی دیگر کنشگران تصدیق وبه صورت گسترده انتشار یابند. 3- خرافات زدائی از راه های تجربی بدون تمسخرو تحقیر بیمارانی که گرفتار خرافات شده اند، به طور جد پی گیری شود. 4- افشاء نهاد روحانیت بدون توهین و تمسخر وتحقیر و بسنده کردن به بازگوئی واقعیات به صورت روزمره انجام شود. تشویق مردم به استقلال و آزادی فردی و اجتماعی و آگاه کردن آنان از حقوق انسانی خود را در دستورکار قرار دهند. 5- در صورت موفقیت نسبی در موارد بالا، نظامی به نام نظام ولایت مطلقۀ فقیه دیگر وجود نخواهد داشت تا مردم به فکر بر اندازی یا دوران گذار باشند. در حقیقت انجام موارد بالا، به خودی خود دوران گذار می باشد.
1-دوستی ویدیوئی از سخنان عبدالکریم سروش فرستاده بود که مرا به شگفتی وا داشت (بخشی ازجلسۀ 26 دین و قدرت). او در این ویدیو به شنونده القاء می کند که سلطه گری و قدرت عین اسلام است. به بیان دیگر این اسلام فقاهتی همان اسلام پیامبر و قرآن می باشد ونهاد روحانیت همان است که پیامبر می گفته!!! میگوید: وقتی از سلطه صحبت می کنم، وقتی از قدرت صحبت می کنم، سلطه بد نیست، قدرت بد نیست …… پیامبر نظامی را برپا کرد که مردم خودشان را رعایای آن میدانستند…… اسلام یک ایدئولوژی سیاسی قدرت گراست…. پیامبر به دنبال سروری بود….. وسخنان شگفت آور دیگری که در اینجا نمی گنجند. اما تا به حال چنین سخنانی در رابطه با تأیید نظام ولایت مطلقۀ فقیه نشنیده بودم. دراین مورد چند یادآوری کوتاه میکنم.
وقتی ایشان از دین وپیامبر و سلطه و قدرت و رعیت و سروری سخن می گوید، باید مرجعش قرانی باشد که از دید خودش رؤیاهای پیامبر بوده است. اکنون به مفهوم این واژه ها از نگاه قرآن می پردازیم:
قاموس قرآن، ج5، ص: 248
الف- قدرت. قدر: (بر وزن فلس) و قدرت و مقدره بمعنى توانائى است.
(قدر): (بر وزن فرس) توانائى، اندازه. در جوامع الجامع گفته: قدر و قدر (بر وزن فلس و فرس) دو لغتاند. یعنى بیک معنى مثل وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ بزنان متاع دهید ثروتمند باندازه توانائیش و تنگدست باندازه توانائیش-بقره: 236
می بینیم که مفهوم”قدر” درعربی همان قدرتی نیست که ما درفارسی استفاده می کنیم که با زور وسلطه ملازمه دارد. بلکه به مفهوم توانائی وقادر بودن است که با بازی باواژه ها ایشان در صدد است استبداد فقیه را با اسلام انطباق دهد. همان کاری که روحانیت با جدیت دنبال آن است.
ب- سلطه: سلط – قاموس قرآن:
سلطه بمعنى قدرت است (اقرب) راغب سلاطه را تمکّن و قدرت از روى قهر گفته است «سلّطه علیه» یعنى او را بر آندیگرى غالب کرد. در آیۀ 22 ابراهیم آمده است: شیطان برشما سلطه ندارد که شما را مجبور به کاری کند واین خودشما هستید که آن را می پذیرید. بنابراین مفهوم این واژه مشخص است که باری منفی دارد که سروش می گوید بدنیست واین ادعا در راستای تأییدهمان ولایت مطلقه است که نقطۀ مقابل قرآن می باشد.
ج- ادعای به دنبال سروری بودن پیامبر.
درآیۀ 104 سورۀ بقره که مردم پیامبر را “راعنا” خطاب می کردند دستور میدهد که دیگر این واژه را مصرف نکنند. راعنا به معنای (چوپان من) به مفهوم سرور وارباب می باشد از ریشۀ رعی و راعی به معنای چوپان است(قاموس قرآن). دراین صورت چگونه می توان ادعا کرد پیامبر به دنبال سروری بوده است؟ در حالی که پیروان خودش را از خطاب قراردادن او با واژۀ سرور بر حذر میدارد؟ آیا سروش در پی تحکیم نظامی تمامیت خواه ویا تحکیم تئوری حکومت اسلامی وحذف جمهوری نیست؟
https://bayanerochan.blogspot.com/2020/09/blog-post.html