❋ سرمایهها که بطور روزافزون بر باد میروند:
1. موج جدید بیماری کوید – 19 در همه جا، جهانیان را از وجود سرمایه بس مهم و بسا مهمترین سرمایه آگاه میکند که زندگی حقوندی و تنظیم رابطهها با حقوق است. و در همه جای جهان، این سرمایه به تاراج قدرتی سپرده شده است که به قول صاحب کتاب «از رشد اقتصادی رها باید شد»، خود را با پوشش «رشد تولید ناخالص داخلی» میپوشاند. در امریکا و در اروپا، این رشد با کاهش میزان امید به زندگی، با تخریب محیط زیست، با تنها و منزوی شدن انسان، با افزایش آسیبهای اجتماعی، بخصوص بالارفتن مصرف مخدرها و سنگینتر شدن جو خشونت، همراه است. به قول لوموند (15 سپتامبر 2020)، آنها راکه این بیماری میکشد، مردگان همه انسانیت بشمارند. اما این انسانیت فعالانه از خود دفاع نمیکند و فعلپذیرانه در انتظار کشف واکسن است!؛
2. آتش سوزیها که ترامپ همچنان میکوشد انکار کند، فرآورده گرم شدن محیط زیست هستند و میگویند نه تنها سرمایه طبیعی به آتش کشیده میشود، بلکه به قول یک کارشناس محیط زیست فرانسوی، این سرمایه، دوباره بدست آوردنی نیز نیست. کاری کنیم که زندگی بر کره زمین ناممکن نشود؛
3. برابر سنجشهای مداوم افکار و تحقیقها که محققان دانشگاهها بعمل میآورند، در امریکا بیشتر از اروپا، شهروندان تنها میشوند. در امریکا، 52 درصد امریکاییان میگویند همسری و دوستیهاشان ناپایدارند. هم امریکاییان و هم اروپاییان، عامل اول رفاه را برخورداری از پیوندها و علائق اجتماعی میدانند.
و درکشوری چون ایران، موجهای مهاجرت میگویند که نه تنها سرمایه طبیعی و سرمایهای که برخورداری از منزلت است، بلکه سرمایه اجتماعی که فرآورده تنظیم رابطهها با حقوق و عمل همگان به حق دوستی است و همکاریها در قلمروهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بخصوص فرهنگی است، چنان از میان رفته است که شهروندان ایرانی ترجیح مدهند که به عزلت کدهای مهاجرت کنند که امریکا است؛
4. آتشی که به جان پناهندگان مستقر در «جهنم دره»ای در یونان افتاد و اعدام جنایتکارانه نوید افکاری و… گویای ضعف مفرط سرمایه اجتماعی و سرمایه بینالمللی است. در حقیقت، بخاطر بر باد دادن سرمایهای که زندگی حقوندی است، این دو سرمایه وجودی قابل اعتناء ندارد. جامعه جهانی، نه در مورد آتشی که به جان پناهندگان افتاد، نه در باره جنایت سعودیها در یمن و اسرائیلیها در فلسطین و چند کشور در سوریه و رژیم پکن در منطقه مسلمان نشین این کشور و دولت هند در کشمیر و در خود کشور با مسلمانها و روسیه در چچن حساسیت بایسته را نشان نمیدهد. حتی (اروپاییان) نسبت به استبداد لوکاچنکو، باوجود سرکوب مردم روسیه سفید… حساسیتی که به حساب آید، اظهار نمیکنند.
در آنچه به ایران مربوط میشود، بگاه انقلاب، بزرگترین سرمایه بینالمللی را که کشوری میتوانست از آن برخوردار شود، بدست آورد. اما خمینی و ملاتاریا و دستیاران زورپرست آنها، با گروگانگیری و تقدیس خشونت و جنگ 8 ساله و ایجاد سازمان ترور و گستردن بساط شکنجه و اعدامهای دسته جمعی و تبدیل ایران به سرزمین خشونتگری و آسیبهای اجتماعی، همه آن سرمایه را نابود کردند و امروز به قدری منفی است که ایران گرفتار جنگهای دهگانه است – که یکی از آنها تحریمها هستند – و با دستآویز کردن ایران بمثابه دشمن اول و اصلی، اسرائیل هم مرز ایران میشود.
5. اما فرهنگ، خلق است و خلاق آن نیز انسان خلاق است. اما این انسان مجموعهای از استعدادها دارد که وقتی با هم فعال میشوند، یعنی وقتی انسان از خودانگیختگی یا استقلال و آزادی خویش غافل نیست، استعداد خلق او توانا به خلق میشود. وجود سرمایههای بالا، محیط مناسب برای خلاق شدن شهروندان و جامعه آنها فراهم میکند و حاصل آفرینندگی فردی و جمعی، فرهنگ میشود؛ فرهنگ استقلال و آزادی. این فرهنگ است که سرمایهای از سرمایههای مهم هر جامعه میشود. زیرا با بکار افتادن این سرمایه است که سرمایههای دیگر به اندازه تولید میشوند و در رشد انسان و آبادانی طبیعت بکار میافتند. در حال حاضر، از دست رفتن سرمایهها، سبب کاهش رشد این فرهنگ و افزایش «رشد» ضد فرهنگ قدرت در همه جای جهان گشته است.
6. بر اثر کمبود و بسا نبود سرمایههای بالا و سرمایه معنوی، تخریب سرمایه اقتصادی دارد از اندازه بدر میرود: این سرمایهها از کشورهایی چون ایران میگریزند و در مراکز سلطه، متمرکز میشوند. بخش روزافزونی از آنها از چرخه تولید خارج میشوند (سرمایهای 10برابر تولید ناخالص داخلی در بازار فرآوردههای مشتق فعال است) و یا در تولید فرآوردهها و خدمات ویرانگر (دو سوم فرآوردهها و خدمات) بکار میافتند.
7. این امر که، در همه جا، انسانها این سرمایههارا میسوزانند و با سوزاندن آنها، آتش به ریشه درخت زندگی میافکنند، هم گویای فقدان سرمایه معنوی است و هم فقدان این سرمایه از عوامل تعیین کننده آن است. زمانی این سرمایه انکار میشد اما اینک، از حزب کمونیست چین، تا فیلسوفان و جامعه شناسان منکر خدا، نیاز به معنویت را خاطر نشان میکنند. ولو شماری آن را «بیرون بودگی از نظام» (آلن تورن جامعه شناس فرانسوی) و یا «بیرون رفتن از تعین» (سارتر فیلسوف آزادی که این بیرون رفتن را آزادی میداند) و یا « تمدن معنوی سوسیالیستی» (= آرمانهای اخلاقی و آموزش علم و…) که «تمدن مادی بیآن ممکن نیست» (کنگره خلق چین) میخوانند. در همه جا، در کشوری مثل ایران که دین توجیهگر استبداد وابسته گشته است، بیشتر از هرجا، این سرمایه ناچیز شده است. نزدیک به اجماعی وجود دارد در این باره که اندازه برخورداری شهروندان هر جامعه از استقلال و آزادی خویش، گویای اندازه ضعف و یا قوت سرمایه معنوی آن جامعه است.
این سرمایهها میزان تولید و چگونگی بکارافتادن نیروهای محرکه دیگر (علم و فن و نیرو و مواد اولیه و…) را تعیین میکنند. از اینرو، پویایی فقر انسان و فقر طبیعت گویای پویایی فقر جهانیان از رهگذر تخریب این سرمایهها است. آیا ویروس کرونا و آتش و خشونت جهانیان را بیدار میکنند؟:
❋ همه چیز داریم وهیچ چیز نداریم!؟:
ایران نخست وزیری داشت به اسم محمد ساعد. خبرنگاری امریکایی از او پرسیده بود: ایران چه دارد؟ پاسخ داده بود همه چیز دارد. خبرنگار از او پرسیده بود چه ندارد؟ پاسخ داده بودهیچ چیز ندارد! خبرنگار پرسیده بود: چگونه میشود هم همه چیز داشت و همه چیز نداشت؟ در پاسخ این پرسش، ساعد گفته بود: این رازی است که شما خود باید آن را کشف کنید.
راستی این است که انسانها همه سرمایههای بالا را یا دارند و تخریب میکنند و یا آسان میتوانند بدست آورند، اما بدست نمیآورند و یا هنوز بدست نیاورده تخریبش میکنند:
1. حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق طبیعت حقوق ذاتی حیات هستند و وجدان به آنها و عمل به آنها، سرمایهای است که هرگاه نباشد، سرمایههای دیگر یا تولید نمیشوند و یا اگر در اختیار قرارگیرند، در تخریب بکار میروند. پس وقتی انسانها از این حقوق غافلند و جامعهها نیز از حقوق ملی و حقوق هرجامعه بمثابه عضو جامعه جهانی غافل میشوند، نه تنها همه چیز دارند و هیچ چیز ندارند، بلکه با برقرارکردن روابط قوا، ویرانگر نیروهای محرکه نیز هستند.
در آنچه به ایران مربوط میشود، رژیم حق ستیز و جامعه غافل از حقوق، از لحاظ تخریب سرمایهها و نیروهای محرکه، این کشور را در ردیف اول کشورهای جهان قرار دادهاند؛
2. در آنچه به سرمایه معنوی مربوط میشود، بنابراین که استقلال و آزادی، دو حق ذاتی حیات هستند، در حالت فطری، عقل هرانسانی بروی هستی بیکران باز است. اما انسانها از آن غافل و بدین غفلت، سرمایه معنوی خود را تخریب میکنند. پس همه چیز (سرمایه معنوی) داریم و خود خویشتن را از آن محروم میکنیم.
در آنچه به ایران مربوط میشود، دین که روش زندگی در اینهمانی با خداوند، بنابراین، روش فعال زیستن بمثابه مجموع استعدادها و فضلها است، توجیهگر ولایت مطلق قدرت و خشونت و….، و روش چگونه به آتش خشونت کشتن و مردن گشته است. توجیهگر دولتی است که کار اصلی آن میراندن با اعمال شاقه است. متصدیان این دولت تا بدانجا از خود بیگانه شدهاند که نمیدانند این نوید افکاریها نیستند که اعدام میکند، این جوان بمثابه نیروی محرکهِ نیروی محرکه ساز و این جوانی و زندگی است که اعدام میکنند؛
3. باز به قول الوالوران Eloilaurant نویسنده کتاب «از رشد اقتصادی رها باید شد»، سرمایه طبیعی را داریم اما چون جای رشد انسان را به رشد تولید ناخالص داخلی دادهایم و آلودگی محیط زیست را در محاسبه این تولید، مداخله نیز نمیدهیم، سرمایهای که محیط زیست سالم است، تخریب میکنیم. آنهم، با وجود اینکه، در کشوری مثل فرانسه، آلودگی محیط زیست و مشروبات الکلی عامل 26 درصد از مرگ و میر سالانه هستند.
طبیعت این تنها سرمایه را ندارد، بلکه نفت و گاز و فلزها و مواد گیاهی و… را نیز دارد. بخاطر بالابردن میزان رشد تولید ناخالص داخلی، آنها را نیز تخریب میکنیم.
در آنچه به ایران مربوط میشود، هم رژیم و هم مردم در تخریب این سرمایهها سرآمد هستند: تهران، یکی از سه شهر آلودهای است که در جهان، بلحاظ آلودگی مقامهای اول تا سوم را دارند. بیابان شتابان زمینهای سبز را میبلعد و بهرهبرداری با فنآوری کهنه از منابع نفت و گاز و کهنگی تأسیسات توزیع فرآوردههای نفت و گاز، هم عامل اتلاف عظیم منابع و هم عامل تخریب محیط زیست هستند. پس باز همه چیز داریم و همه چیز را تخریب میکنیم.
4. وقتی پیوندها و علائق اجتماعی سهم اول را در میان عوامل رفاه شهروندان دارند، پس سرمایه اجتماعی ناچیز شده است. هرگاه سه سرمایه بالا در حد مطلوب وجود داشته باشند و جامعهها در رابطههای مسلط -زیرسلطه، بنابراین، گرفتار پویاییهای نظام سلطه نباشند و تبعیضها و نابرابریها روی به از میان رفتن بگذارند و امکانها و نیروهای محرکه بر میزان عدالت توزیع شوند، و روشهای بهرهکشی از یکدیگر از میان بروند، به سخن دیگر، مالکیت خصوصی تابع مالکیت شخصی بگردد، بنابراین، نهادهای جامعه که اینک ارباب شهروندان هستند، وسیله فعالیتهای آنها بشوند و جامعه مدنی نقش خود را در بعدهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بر عهده گیرد، سرمایه اجتماعی در حد مطلوب پدید میآید.
چون جامعهها نظام باز ندارند، یعنی حقوق رابطهها را تنظیم نمیکنند، به نسبتی که قدرت رابطهها را تنظیم میکند و مالکیت شخصی تابع مالکیت خصوصی است، جامعهها کسر سرمایه اجتماعی دارند. در آنچه به کشورما ایران مربوط میشود، سرمایه اجتماعی که در جریان انقلاب پدید آمد، از میان رفته است و فعلپذیری جامعه و گریز استعدادها از ایران، گویای شدت تخریب این سرمایه است.
5. میزان خودانگیختگی فردی و اجتماعی هر جامعه، ما را از اندازه خلاقیت در آن جامعه و رشد فرهنگ استقلال و آزادی آگاه میکند. امر واقع این است که در حال حاضر، در همه جامعهها، رشد فرهنگ استقلال و آزادی یا بسیار کم و یا منفی و میزان رشد ضد فرهنگ قدرت مثبت و یا بسیار بالا است. کسر سرمایه فرهنگی را ضد فرهنگ پر میکند. از علامتهای پرشدن کسر سرمایه فرهنگی توسط ضد فرهنگ قدرت، تولید و مصرف انبوه، آنهم، فرآوردهها و خدمات ویرانگر است.
در آنچه به کشورما ایران مربوط میشود، هم نظام اجتماعی و هم نهادهای سیاسی و مذهبی و آموزش و پرورشی و هنری و اقتصادی – بلحاظ مصرف و رانت محور بودن اقتصاد – نقش عامل خفقان را بازی میکنند. از اینرو، سرمایه فرهنگی ما منفی است. فرآوردههای فرهنگی که بیرون از قلمرو نهادها تولید میشوند، این کسر را نمیپوشانند.
6. جهانی در نظام سلطهگر – زیر سلطه، در سطح دولتها و روابط آنها و نیز وجود بینالملل قشرهای مسلط، سرمایه بینالمللی را منفی کرده است. هم اینک، جنبشها از «پایین» در کشورهای مختلف در حال ایجاد این سرمایه هستند. اما هنوز این سرمایه ناچیز است. در مواردی که حساسیت کافی وجود دارد، این سرمایه فعال میشود. در مواردی، این سرمایه توانسته است نقش عامل بازدارنده از وقوع جنگ را ایفا کند.
در آنچه به ایران ما مربوط میشود، از گروگانگیری بدینسو، این سرمایه بهدر رفته و امروز، کشور ما در انزوا و گرفتار جنگها است و چهار دهه است که در بیرون از کشور در باره کشور تصمیمها گرفته و با اجرا گذاشته میشوند. و
7. اما چرا 10 برابر تولید ناخالص داخلی جهان، سرمایه در بازار فرآوردهها مشتق فعال است و در حل مشکلهای آلودگی محیط زیست، گرسنگی در جهان، بیابان شدن زمینها کشاورزی، ایجاد مصونیت در برابر بیماریهای فراگیر و فقر و خشونتزدایی و برخورداری همگان از آموزش و پرورش و… بکار نمیافتند؟ در آنچه به کشور ما ایران مربوط میشود، چرا استعدادها و سرمایهها از ایران میگریزند. زیرا در ساختارهای کنونی نظامهای جامعهها و در نظام جهانی، سرمایهها اقتصادی نمیتوانند بکار افتند. توضیح اینکه
❋ سرمایه اقتصادی نه میتواند خلاء سرمایهها هفتگانه را پر کند و نه بدون آنها میتواند در اقتصاد بکار افتد:
پرسش اولی که پاسخ میطلبد این است: سرمایهای 10 برابر تولید ناخالص جهان از کجا آمده است؟ میدانیم که تا سالهای اخیر، در اقتصاد، از سرمایههای هفتگانه سخنی بمیان نبود. حالا هم از همه آنها سخن بمیان نیست. چرا؟ زیرا پذیرفتن این سرمایهها، یعنی پذیرفتن سهم آنها از تولید و ناگزیر شدن از پرداخت این سهم. اما واقعیت، با وجود سانسور، خود را مینمایاند. وجود سرمایهای 10 برابر تولید ناخالص جهان، میگوید این سرمایه، از تخریب سرمایههای شرح داده شده، پدید آمده است:
1. تخریب منابع موجود در طبیعت، بدون پرداخت بهای واقعی آن بعلاوه تخریب محیط زیست (آلودگی هوا و دریاها و گرم کردن زمین) بعلاوه اسراف در بهره برداری از زمین و دریاها بعلاوه از بین رفتن نمونههای جانوری و گیاهی. در 20 سپتامبر 2020، سازمان ملل متحد اعلان کرد این سال آخرین سالی است که میشود کره زمین را نجات داد اما دولتها به فکرش هم نیستند. تجدیدناپذیرها بکنار، برای بازگرداندن سلامت به طبیعت، در صورتی که ممکن باشد، چه اندازه از این 10 برابر را باید سرمایهگذاری کرد؟
2. استثمار انسان – که 55 روش آن ضمیمه قانون اساسی برپایه حقوق پنجگانه است و همه روشها نیستند – و تحمیل بیکاری به بخش بزرگی از جمعیت روی زمین. هرگاه قرار باشد، آنچه از انسانها گرفته شده به آنها باز پس داده شود، چه اندازه از این 10 برابر را برای پایان دادن به گرسنگی و بیکاری و بیخانمانی و بیماری و آسیبهای اجتماعی روزافزون، باید سرمایه گذاری کرد؟
3. بخش دیگری از این 10 برابر تولید ناخالص جهان از تولید و مصرف انبوه که دو سوم آن تخریبی است، حاصل میشود. بدینسان، سرمایهسالاری به استثمار تنها بسنده نمیکند، بلکه در نظام سلطهگر – زیرسلطه، پویاییهای نابرابری و فساد و مرگ را نیز تحمیل میکند. و هنوز، با تحمیل مصرف انبوه، انسانها را گرفتار پویایی پیشخور کردن و از پیش متعین کردن آینده نیز میکند. چه اندازه از این 10 برابر را باید سرمایهگذاری کرد تا انسانها از نظام سلطه و پویایهای آن رها شوند؟
4. بر اثر غافلکردن و نگاهداشتن انسانها از حقوق ذاتی حیات خویش و تجاوز به حقوق طبیعت و جانشین کردن مدار باز مادی ↔ معنوی با مدار بسته مادی ↔ مادی، سرمایه عظیمی که مجموع استعدادهای انسانها هستند، نه بیکار که تخریب میشوند، چه اندازه از این 10 برابر را در آموزش و پرورش و بهداشت و ایجاد امکانها و فرصتها برای این که هر شهروند جهان بمثابه مجموع استعدادها فعال شود، باید سرمایه گذاری کرد؟
5. هم در چرخه اقتصاد و هم در بازار فرآوردههای مشتق، دانش و فن که هزینه سنگین بدست آمدن آنها (پرورش دانشمندان و فنشناسان و ایجاد تأسیسات آموزش و پرورش و تحقیقات) را جامعهها تأمین میکنند، بکار برده میشوند بیآنکه تمامی بهای آن پرداخت شود. امریکا و اروپا، در ازای جذب میلیونها استعداد، به کشورهایی که خرج پرورش آنها را پرداختهاند، دیناری نمیپردازند. مقایسه سطح درآمد دانشمندان در این جامعهها، میگوید که آنها نیز استثمار میشوند. چه اندازه از این 10 برابر، باید بابت هزینههایی پرداخت که دست کم دو قرنی است جامعهها و دانشمندان برعهده داشتهاند؟
6. بر تخریبهای بالا، دو پویایی، یکی پویایی برخود افزایی سرمایه و دیگری پویایی ایجاد فرصتها برای به حداکثر رساندن رانتها را نیز باید افزود.
بدینقرار، بخشی از سرمایههایی که در اقتصاد فعال میشوند و سرمایههایی که در بازار فرآوردههای مشتق فعال هستند، از تخریب سرمایه هفتگانه پدید میآیند و بدیهی است نمیتوانند خلاء آنها را پر کنند. حتی نمیتوانند به تخریب آن سرمایهها ادامه ندهند. مطالعه رها از ملاحظاتی که اقتصاددانان و جامعهشناسان در اختیار سرمایهسالاری و دیگر سالاریها گرفتارشان هستند، ما را از واقعیت بسیار مهمی آگاه میکند و آن اینکه اندازه بکارافتادن سرمایه اقتصادی را شش سرمایه دیگر تعیین میکنند. وقتی آن سرمایهها تخریب میشوند، تمام سرمایه اقتصادی نمیتواند در تولید فعال شود. زیرا هم، سرمایههای ششگانه تخریب میشوند، بنابراین، عوامل دیگر تولید وجود ندارند و هم، ورود همه سرمایه اقتصادی به چرخه تولید، سبب میشود که فراوانی آن رابطهاش با کار تغییر کند: کار راهبر و سرمایه وسیله میگردد و نرخ بهره نیز به صفر میل میکند.
پرسش شده است: هرگاه قرار شود ایران کشوری مستقل و آزاد بگردد و بر وفق حقوق پنجگانه رابطههای خود را با دنیا تنظیم کند و ایرانیانی که در کشورهای دیگر جهان صاحب سرمایه شدهاند، برآن شوند که میلیاردها دلار سرمایه وارد ایران کنند، باوجود حق هرکس بر کار خویش، بنابراین، تقدم و حاکمیت مالکیت شخصی بر مالکیت خصوصی، با این سرمایه چه میکنید؟
نخست به پرسش کننده گرامی یادآور میشود، در عالم فرض و مثال، میشود این فرض را کرد: اگر مردم جهان برآن شوند نظام جهانی باز بیابند، بنابراین، جامعههای از نظام سلطهگر – زیرسلطه و پویاییهای آن بطور کامل رها شوند و این سرمایه 10 برابر تولید ناخالص جهان، به چرخه اقتصاد بازگردد و در تجدید سرمایههای تخریب شده بکار افتاد، حتی اگر جامعه جهانی مدیریتی مردم سالار – همان که در دوران انقلاب به جامعه جهانی پیشنهاد شد – بپذیرند که توانا به مهار ماوراء ملیها و توزیع عادلانه سرمایهها و دیگر نیروهای محرکه در سلطه جهان باشد، رابطه کار و سرمایه چه میشود؟ هرگاه بازار فرآوردههای مشتق تعطیل شود و10 برابر تولید ناخالص داخلی به چرخه تولید و بازسازی سرمایههای تخریب شده، بازگردد، رابطه سرمایهای چنین فراوان با کار چه خواهد شد؟ آیا سرمایه در اختیار کار قرار نخواهد گرفت؟ چرا.
اما پاسخ پرسش این است:
1. قدرت جذب اقتصاد ایران، برفرض که برنامه عمل پیشنهادی به اجرا گذاشته شود و اقتصاد تولید محور بگردد، محدود است. تجربه دو سال اول انقلاب میگوید که این اقتصاد حتی قادر به جذب بودجه تولیدی دولت نیز نیست. بنابراین، در اقتصاد ایران، محل عمل پیدا نمیکند. نیاز به تغییر ساختار و ایجاد سرمایههای بالا و دیگر مؤلفههای تولید است؛
2. کار اول، بازسازی سرمایههایی است که بدون آنها، نمیتوان اقتصاد تولید محور ایجاد کرد. بنابراین، دولت میتواند بخشی از «میلیاردها» را در بازسازی آن سرمایهها فعال کند. کاری که بعد از یورشهای ویروس کرونا، دولتها هم اکنون ناگزیر از آن شدهاند؛
3. حتی بدون سرازیرشدن میلیاردها سرمایه، دولت حقوقمدار میتواند سرمایه ایجاد کند – در حال حاضر، پول ایجاد و با آن هزینههای دولت را تأمین میکند.
4. ورود سرمایه بیشتر از ظرفیت اقتصاد، به ترتیبی که توضیح داده شد، درجا، رابطه کار و سرمایه را تغییر میدهد. حتی در وضعیت کنونی، حجم کنونی نقدینه، درصورتی که دولت فرصتهای رانتخواری را از میان بردارد و با ایجاد سرمایههای بالا و تنظیم رابطهها با حقوق، نقدینه را به تولید سوق دهد، رابطه سرمایه با کار تغییر میکند: پول برای این که بیکار نماند و ارزش از دست ندهد و مزدی نیز دریافت کند، خود را در اختیار کار قرار میدهد. تعاونیهای در دوران مرجع انقلاب، که تجربههای نیمه تمام شدند و رها گشتند و اقتصاددان هندی بخاطر پیشنهاد اینگونه تعاونیها جایزه نوبل اقتصاد گرفت، میگویند این کار شدنی است و در صورت فراوانی سرمایه، راهکار دیگری نمیماند.
5. چون تحول یک شبه انجام نمیگیرد و انتقال از اقتصاد مصرف و رانت محور در خدمت قدرت (سرمایهسالاری و سالاریهایی همزاد و همراه) به اقتصاد تولید محور در خدمت رشد انسان و آبادانی طبیعت، زمان میبرد، برابر برنامه عمل پیشنهادی، محلهای سرمایهگذاری معین، رابطه سرمایه با کار به ترتیبی که استثمار و تخریبها محل پیدا نکنند، تعیین و جهت تحول مشخص میشود. سرمایه میتواند بکار افتد و، از تولید، سهم هرکار به آن داده شود: سهم کار کارکنان به آنها، سهم جامعه به جامعه، سهم دانش و فن به دانش و فن و سهم طبیعت به طبیعت، سهم سرمایه به سرمایه. کسی که خود را خلاق و فعال توصیف کند، این ترتیب کار را میپذیرد و اگر رانتخوار باشد، نمیپذیرد. بنگاه کارفرمایی که بدینترتیب ایجاد میشود، در جهت در اختیار کار قرارگرفتن سرمایه تحول میکند.
6. خاطرنشان کنیم که اقتصاد کنونی به آخر خط رسیده است و لیبرالی چون ولز نیز راهکار را «دموکراسی مالکان»، بنابراین، توزیع مداوم سرمایه و دیگر نیروهای محرکه در سطح جامعهها میدانند. نظر او را که نقد کنیم، آن واقعیت را باز مییابیم که خاطر نشان شد: سرمایههای ششگانه، اندازه سرمایه اقتصادی و فعال شدن آن را تعیین میکند. پس راهکار برخورداری از حقوق پنجگانه و تنظیم رابطهها با حقوق است.