قیامت ، برانگیختگی بر مبنای وجدان همگانی توحیدی است ،
که بنا شده است بر:
وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی خودآگاه و مبتنی بر صلح و توحید و یگانگی .
سوره های مزمل و مدثر و قیامت پشت سر هم در قرآن قرار گرفته اند تا مفهوم و هدفی را برسانند،زمل: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ. قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» مزمّل: 1 و 2. مزمّل در اصل متزمّل است یعنى آنکه به لباسش پیچیده است در اقرب گوید: «تَزَمَّلَ الرَّجُلُ بثوبه: تلفّف به».
دثر: دِثَار (بکسر اوّل) لباسى است که روى لباسها بر تن کنند
در مزمل مفاهیم آیات کلی تر و برای آماده سازی ذهنی و عینی طرح شده است، بنا براین مزمل زیر بنا و قسمت فیزیکی و قدیم تر ناخود آگاه انسان و وجدان تاریخی است ،
و در سوره مدثر بیان ها جزیی تر و مشخص تر و از نظر ذهنی طوری بیان شده است که بر روی سیستم کلی تر مزمل مینشیند ،
بنا بر این مدثر ، نتیجه ی مزمل و این وجدان تاریخی ،
و بنای ساخته شده بر آن وجدان تاریخی ،
و مدثر بیان وجدان علمی و اخلاقی است که بر وجدان تاریخی هر فرد و جامعه ساخته شده است .
و به عبارت دیگر سوره قیامت و عمل قیام برای توحید ، بیان عمل نهایی مبتنی بر وجدان همگانی است که ،
بر آماده سازی های سوره مزمل و بیانهای جزیی تر سوره مدثر که بیان وجدان تاریخی و وجدان علمی و اخلاقی میباشند ، ساخته شده است ،
و قیامت برانگیختگی بر مبنای وجدان همگانی توحیدی است ،
که بنا شده است بر وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی خودآگاه و مبتنی بر صلح و توحید و یگانگی،
قیامت عمل نهایی مبتنی بر وجدان همگانی است ، که بنا بر وجدان تاریخی و وجدان علمی و اخلاقی ساخته شده است .
اگر آن وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی ، مبتنی بر خودآگاه رشد یاب بود ، قیامت رشد یاب و واقعی خواهد بود ،
اگر آن ها مبتنی بر ناخودآگاه و برتری طلبی و شرک بودند ، نهایت و قیام بر مبنای تضاد و تلاشی و انحطاط و جهنم خواهد بود .
اگر وجدان تاریخی نقد شد و تصحیح شد ، و رشد کرد به سمت خودآگاهی و توحید ،
آن وقت وجدان علمی و اخلاقی نیز میتواند تصحیح شود و انذار دهد و از شرک پاک شود و به سوی قیامت برود ، قیامت رشد ،
ولی اگر نشد برعکس عمل میکند و به سوی قیام برمبنای تضاد و سقوط میرود .
در قرآن از ابتدا تا انتها تقوی آن است که انسان روح خداوندی و فطرت خود را حفظ کرده و در راه کسب پوشش های درونی و بیرونی تکاملی بکوشند ،
و این با گذر از منافع صرفا فردی و سطحی ، و روابط تکاثری مبتنی بر تضاد و دشمنی و تلاشی ممکن است ،
تا انعکاس فرد و جامعه بودن و دنباله رو بودن انسان نفی گردد و
و در یک حرکت آگاهانه تکاملی و مستقل و آزاد بر مبنای وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی تصحیح شده و منطبق با آگاهی و خودآگاه رشد یاب ،
تا انسان تقلید گر کرو کور قدرت و ثروت و جامعه شرک نگردد و بتواند به حداکثر شفافیت و توحید و تکامل برسد .
قیامت که تحت عنوان یکی از سوره های قرآن نیز در قرآن طرح گردیده یکی از مسائل مهم همه ی ادیان و یکی از اصول اسلام است.
قیامت از قوم آمده است .
قوم: قَامَ، یَقُومُ، قِیَاماً: به پا خاست و برخاست.
قَائِمٌ: بپا خاسته.
قِیَامَه: اصلا به معنى حالت و قیامى است که ناگهانى از انسان حاصل میشود و حرف (ه) در قیامت براى تنبه و آگاهى بر وقوع آن حالت بطور ناگهانى است.
یوم قیامت روز و روشنایی قیامت ، و قیام روشنایی بخش است قیام شفافیت ساز و روشنایی بخش است ، همانطور که یوم الدین است یعنی روز وروشنایی برانگیخته شدن است .
اگر قیامت ، زمانِ نابودی هستی بود ، نور در آنجا نبود ، روز است چون روشنایی بخش حقیقت است.
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ (1)
لازم نیست که قسم یاد کنیم که این قیام و برانگیختگی خواهد آمد و قطعی است زیرا در هستی همواره جاری بوده و هست.
خوب این برانگیختگی در قرآن بعد از سوره های مزمل و مدثر آمده است :
در سوره های مزمل و مدثر انسانی که پیچیده شده است در پوشش های طبقاتی و روابط طبقاتی فردی وجمعی خطاب میشود که :
از این پیچیدگی و خواب و دوری از واقعیت و حقیقت برخیزد و در شب دیجور روابط شرک و طبقاتی به دنبال پیگیری فهم و درک هستی و توحید باشد ،
تا بتواند روابط توحیدی و برابری و آزادی از شرک و روابط طبقاتی را ، که مسئولیتی سنگین برایش خواهد داشت ملاقات کند .
تا روشنایی را درک و ملاقات کند و بتواند در روشناییِ نفی مطلقهاو روابط طبقاتی و شرک ،
به سوی آزادی و برابری و توحید شناوری بینهایت خود را آغاز و ادامه دهد .
روابط طبقاتی و شرک و برتری طلبی ، دارای عوامل بوجود آورنده و روحیاتی فردی و جمعی است ،
که پوششی برای روابط عام و شاکله و استخوان بندی و همچنین برای روابط خاص و جزیی و شخصی فرد و جامعه ایجاد میکند ،
که در هر دو سوره مزمل و مدثر ،
پیام خداوند ، قیام و مبارزه با این روابط برتری طلبانه ،
و مشخصات فردی و جمعی این روح جبار و نفی مطلقهای طبقاتی و سمت گیری به سوی پرورش دهنده ی هستی ،
و آزادی از این روابط مجبور کننده و محدود کننده ی حرکت رشد یاب،
و بنابراین رسیدن به برابری انسان و توحید و رشد در این روابط توحیدی است .
نهایت و سرانجام این قیام و برانگیختگی ،
در سوره های انسان و مرسلات که بلافاصله بعد از قیامت می آیند ،
ساخته شدن انسان است .
از چیزی که قابل ذکر نبود و ،
رشد او و رسیدن به رسالت قیام و قیام رسالت و رسالت توحید و رشد در هستی ،
و انطباق با هستیِ در رشد ،
و فرا رفتن از اینها ، در رشد دادن این هستی رشد یاب در سوره مرسلات است .
و اینها ممکن نمیگردد مگر با رد شدن و گذر کردن از پوشش های عام و خاص طبقاتی
و قیام برای قیامت ،
قیامتی که با آن به انسان و رسالتِ رشد بینهایت او میرسیم
از شئی ای که قابل ذکر نبود به رشد بینهایت هستی
از سوره انسان به مرسلات و از مرسلات به :
سوره قیامت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ (1)
قوم: قَامَ، یَقُومُ، قِیَاماً: به پا خاست و برخاست.
قِیَام و قِوَام- اسمى است براى آنچه که چیزى را برپا میدارد و ثابت مىکند مثل: عماد و سناد، در مورد چیزیکه به آن اعتماد و تکیه میشود ، تکیهگاه، ستون- پایه و اساس
قِیَامَه: اصلا به معنى حالت و قیامى است که ناگهانى از انسان حاصل میشود و حرف (ه) در قیامت براى تنبه و آگاهى بر وقوع آن حالت بطور ناگهانى است
یوم قیامت روز و روشنایی قیامت و قیام روشنایی بخش است ، قیام شفافیت ساز و روشنایی بخش است همانطور که یوم الدین است یعنی روز وروشنایی برانگیخته شدن است اگرزمان نابودی هستی بود نور در انجا نیست روز است چون روشنایی بخش حقیقت است .
در این حالت ، قیام و استقرار توحید با نگاهبانان توحید و رشد بدون بازگشت شده و لازم به قسم یاد کردن نیست که حاکم خواهد شد .
لازم نیست که قسم یاد کنیم که این قیام و برانگیختگی خواهد آمد و قطعی است زیرا در هستی همواره جاری بوده و هست
وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ (2)
لوم: لَوْم: ملامت و سرزنش انسان از خودش
نفس لوامه- یا حالت ملامتگرى و بیدارى وجدان آگاه انسان است
و لازم نیست تا قسم یاد کنیم که وجدان همگانی توحیدی و روح توحیدی حاکم بر هستی و انسان برانگیختگی دائم را داشته و دارد ،
وجدان فردی و جمعی ، با بروز خود آگاه و درک ناخودآگاه ، و نقد ناخود آگاه ،
و تصحیح ناخود آگاه با خودآگاه ، که در اثر تکیه و قیام بر روابط برابری رخ میدهد ،
و به رهایی از روابط شرک و طبقاتی ، به خودآگاهی و
در نتیجه ی آن به عمل به برابری و آزادی و استقلال میرسد .
آن یاد آوری توحید و گستره های جمعی آزاد و برابر ،
و یگانگی وجدان فردی و جمعیِ تصحیح کننده ی سیستمهای فردی و جمعی خواهد بود .
و نفس لوامه وجدان فردی در انسان ، و وجدان جمعی در جامعه است ،
که فعال شدن این یاد آوری و تلاش برای حفظ توحید فردی و جمعی ، ناشی از روح خداوندی و فطری انسان همواره صورت گرفته و خواهد گرفت و
به عنوان امری مستمر در تاریخ بوده و هست و احتیاجی به قسم یاد کردن نیست .
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (3)
آیا انسان تصور میکند که چارچوبهای فردی و اجتماعی بر او تاثیر نمیگذارند و برآیند شان در او ، شکل دهنده نخواهد بود ؟
ایا انسان فکر میکند که هرگز کل شاکله و اسکلت بندی فردی و جمعی او ، جمع و برآیند نمیشوند تا شاکله او تعیین و بر سرنوشت او حاکم گردد؟
این آگاهی به ناخود آگاه و ، شروع نقد و تصحیح روابط طبقاتی مبنی بر ناخود آگاه و استخوان بندی و شاکله چارچوب بندی شده در شرک و روابط ضد توحیدی است که ،
با آگاهی از چارچوب و اصول ناخودآگاه باید بالا بیاید ، تا بتواند تصحیح شود ،
یعنی نفس لوامه و قوای تصحیح کننده و نقد کننده و وجدان فردی و جمعی ، با درک و فهم برآیند ناخودآگاه و شاکله و استخوان بندی روابط طبقاتی مبنی بر ناخودآگاه میتواند عمل کند ،
در غیر اینصورت این استخوان بندی و شاکله شکل کرفته در روابط طبقاتی و شرک او را در بر خواهد گرفت و همه رفتارهای فردی و جمعی او را شکل خواهد داد .
و تقوی یعنی حفظ اصول توحیدی و روح خداوندی در انسان ، عظامه و استخوان بندی اصلی انسان و شاکله اوست که تفکرات ناخود آگاه و اعمال را شکل میدهد ،
و مغفره یعنی ایجاد روشهای رشد یاب و مبتنی بر اصول توحیدی و رشد که ناشی از تفکر و دخالت شاکله مبتنی بر تقوا در عمل جزیی انسان است .
حال اگر تقوی بود و روح خداوندی و اصول توحیدی حفظ شد عمل زیر مجموعه آن بر مبنای خودآگاه و مغفره و حرکت رشدیاب واقعی خواهد بود و
اگر شاکله بر مبنای عظامه ی روابط طبقاتی و شرک و غیر توحیدی بود ، عمل ناشی از آن و زیر مجموعه ی آن استخوان بندی ،
بر مبنای ناخودآگاه و عینا عملی مبتنی بر شرک و برتری طلبی و تضاد و تلاشی خواهد بود
بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (4)
بنن: البَنَان یعنى انگشتان، نامیدن انگشتان به بنان
از اینجهت است که بوسیله آنها امکان خوب بودن و ثابت بودن حالات زندگى انسان فراهم مىشود، و بر آنها زندگى استوار مىگردد و هر گاه ساکن شدن و ماندن در جایى پایدارى و ثبوت چیزى در آن منظور باشد .
بله خداوند و هستی که اسبابِ سازنده ی اوست ، شاکله و استخوان بندی کلی و جزیی و عام و خاص روابط را در اثر تاثیری که روابط حاکم بر هر سیستم دارد برابر با آن سیستم شکل میدهند ،
یعنی نفس لوامه و قوای تصحیح کننده و نقد کننده و وجدان فردی و جمعی ، با درک برآیند ناخودآگاه و شاکله و استخوان بندی روابط طبقاتی مبنی بر ناخودآگاه میتواند عمل کند ،
تا بتواند در جزییات و اعمال تغییرات موثر و در دست عمل نماید .
عمل ناشی از آن و زیر مجموعه ی آن استخوان بندی ، بر مبنای ناخودآگاه و عینا عملی مبتنی بر شرک و برتری طلبی و تضاد و تلاشی خواهد بود .
بله قادر هستیم تا کوچکترین مشخصات شکل دهنده شاکله و استخوان بندی فردی و جمعی را برابر سازیم ،
اصول کلی و شاکله و استخوان بندی روابط شرک و وجدان به آنها میتواند و باید با انتقال اصول به جزییات عملی یکسان عمل نماید ،
اصول خودآگاه توحیدی و برابری و استقلال و آزادی و جزییات عملی و اعمال این خودآگاهی و آگاهی با شاکله و استخوان بندی و اصول کلی برابر و در یک راستا هستند ،
همانگونه که استخوان بندی و شاکله و اصول روابط طبقاتی ،
با جزییات عملی و اعمال این اصول شرک و ناخودآگاه و شاکله و استخوان بندی آن در جزییات و عملی شدن آنها برابر و در یک راستا است .
شاکله و استخوان بندی اصلی هر فردی و هر جامعه ای اصول و روشهای اصلی بنا کننده هر فرد و جامعه است ،
و هر قیام و انقلابی اینها را رو میاورد و برآیندش را نشان میدهد ،
این اصول و روشها که از استخوان بندی و برآیند روابط فردی و اجتماعی هر فرد ، و تاثیر روابط اجتماعی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه ، بر انسان نشات میگیرند ،
در عمل ، در شکل دست یازی انسان به اطراف و ایجاد برابری و تعادل با ابزار عمل انسان مانند دست و پا خود را نشان میدهند ،
یعنی هر قیام و برانگیختگی انسان ناشی از چارچوب و استخوان بندی و شاکله او و اصول او ،
و هم ناشی از نقش ابزار و امکانات اِعمال آن اصول و روشها در ایجاد تغییر و نحوه دست یازی او برای تغییر محیط و افزایش امکانات و استعدادهای او است ،
که برای ایجاد تعادل مناسب با روش و اصول و اهداف اوست که میخواهد در آینده به انها برسد .
پس به همین دلیل است که انسان بر مبنای این اصول کلی و جزیی همواره میخواهد که :
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (5)
فجر: الفَجْر: شکاف زیاد در چیزى، مثل اینکه کسى سدى را باز کند و بشکافد.دریدن
افعالش- فَجَرْتُهُ، فانْفَجَرَ و فَجَّرْتُهُ فَتَفَجَّرَ- است [آن را باز کردم و شکافتم و از هم باز شد].
امام:پیش روی
و بر مبنای همین اصول عام و خاصِ شکل دهنده ی هر فرد و اجتماع ، این فرد و جمع میخواهد تا بر مبنای آن شاکله به پیش برود ،
بلکه دلیل این آن است که انسان میخواهد تا پیش رویش را بازکند و به افقهای بازتر برسد ،
و به همین دلیل است که میخواهد به قیام روشنگر ،
و حرکت دائم به سوی رشد بینهایت و یگانگی افق و آسمان وزمین برسد ،
و در مورد روز و روشنایی افق بینهایت میپرسد و به دنبال آن است .
یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ (6)
و برای همین است که دائما از زمانِ بیان ، و روشنایی قیام در ضمن به پیش رفتن سوال میکند و درخواست قیام و برانگیختگی در او دائم و امری مستمر است .
قیامت اتفاق افتاده و دارد اتفاق می افتد و اتفاق خواهد افتاد و امری مستمر است که با آن انسان پدید آمده و به رسالت رسیده و با آن قیامتها به سوی بینهایت حرکت میکند ،
هر برانگیختگی و رشد ناشی از آن و هر آفرینش و تکاملی قیامت و ناشی از قیامت است .
به همین دلیل است که معاد و قیامت جزء اصول دین و به عنوان اصلی جاری و عملی در اعمال هر روزه و هر ثانیه ما جاری و ساری است
آن قدر گرم است بازار مکافات عمل دیده گر بینا بود هر روز روز محشر است
قیامت ، برانگیختگی و قیام ، بر مبنای برآیند نیروهای محرکه و ناخود آگاه و خود آگاه در فرد و جامعه بر اساس برآیند وجدان در فرد و جامعه است ،
که در جامعه وجدان همگانی بنا شده بر وجدان تاریخی و اخلاقی وعلمی میباشد .
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (7)
برق: البَرْق، درخشش تولید شده از برخورد ابرهاست، خداى فرماید (فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ- 19/ بقره)- برق، أبرق، برّق- در باره هر چیزى که بدرخشد و بتابد گفته مىشود مانند: سیف بارق- شمشیرى برّاق و درخشنده.
البَرْوَقَه- درختى که در هواى أبرى، سبزتر مىنماید و در مثل مىگویند.
أشکر من بروقه- شادابتر از درخت سبز «2»،
البُرَاق- مرکب سوارى پیامبر (ص) به گاه معراج.
برق: نور. (نیروى مخصوص) در لغت عرب نورى است که از ابر میجهد «یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً» رعد: 12 و چون چشم مضطرب و خیره شود گویند: «برق البصر» «فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ» قیامه: 7.
بصیره- و بصر- نیروى بینائى چشم و قدرت ادراک دل است، مانند آیه (فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ- 22/ ق) (یعنى تیز بینى، و نیروى بینائى) و آیه (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى «1»- 17/ نجم) دل و دیده خیره و منحرف از درک و دیدن نشد.
(ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى- 11/ نجم) دیده دل او هم کار دیده.
بصر: البَصَر، نوعى که مىبیند (چشم و دیده)
بصیره- و بصر- نیروى بینائى چشم و قدرت ادراک دل است، مانند آیه (فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ- 22/ ق) (یعنى تیز بینى، و نیروى بینائى) و آیه (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى «1»- 17/ نجم) دل و دیده خیره و منحرف از درک و دیدن نشد.
خداى تعالى در باره- أبصار- فرماید: (لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ- 42/ مریم) و (رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا- 12/ سجده) و (وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ- 43/ یونس) و (وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ- 179/ صافات) و (بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ- (أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی- 108/ یوسف) یعنى من و پیروانم با معرفت و تحقیق به خداوند دعوت مىکنیم
بصیرت بمعنى بینائى دل است، راغب گوید: به درک قلب بصیرت و بصر (بر وزن فرس) گویند.
این معنى، مرادف معرفت و درک است و همان است که از صحاح و اقرب الموارد نقل شد که یکى از معانى بصر، علم است. طبرسى در آیهى «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا» یوسف: 108، آنرا معرفت و بینائى دل فرموده است. و از اینجاست که بصیرت را عقل و زیرکى معنى کردهاند.
جمع بصیرت، بَصَائِرُ و أَبْصَار
هر دو آمده است مثل «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ» انعام: 104، و آن پنج بار در قرآن تکرار شده و بمعنى بصیرتها و دلیلهاست
و مثل «إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ» آل عمران: 13، طبرسى و بیضاوى آنرا: ذوى البصائر و ذوى العقول گفتهاند و مثل «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» حشر: 2، و مثل «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» ص: 45 صاحبان نیروها در طاعت حق و صاحبان بصیرتها بودند.
در اول این بند از راغب نقل شد که به درک دل بصیرت و بصر گویند. بنا بر این، ابصار باید جمع بصر بمعنى چشم و بصر بمعنى بصیرت هر دو باشد.
({مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (11)
یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (12) سوره حدید
آن کیست که قرض خوبى به خدا دهد، و خدا آن را برایش مضاعف کند، و خدا اجرى ارجمند دارد (11).
و آن در روزى است که مردان و زنان مؤمن را مىبینى که نورشان از پیش رو و از دست راستشان در حرکت است، بشارت باد شما را در امروز به جناتى که نهرها از دامنهاش روان است، و شما در آن جاودانید، و این خود رستگارى عظیم است (12).
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (8) سوره تحریم
اى کسانى که ایمان آوردید به سوى خدا توبه ببرید توبهاى خالص شاید پروردگارتان گناهانتان را تکفیر نموده در جناتى داخلتان کند که نهرها از زیر درختانش روان است در روزى که خدا نبى و مؤمنین با او را خوار نمىسازد نورشان جلوتر از خودشان در حرکت است از جلو و طرف راست حرکت مىکند مىگویند پروردگارا نور ما را کامل کن و به ما روشهای رشد به صفات بینهایتت را بیاموز که تو بر هر چیز توانایى (8).})
پس انقلاب و قیام و قیامه آن زمانی است که :
آگاهی عمیق و تغییر وجدان همگانی ،
ناشی از تصحیح وجدان تاریخی و وجدان اخلاقی و علمی در عمق فرد و جامعه منسجم شده ،
و از عمق به سطح رسیده و سطح و اعماق و ناخودآگاه و خود آگاه را روشن سازد و ،
عمق آگاهی و آگاهی عمیق از هستی و توحید و عمل ناشی از آن و یگانگی روز و روشنایی را ایجاد کند .
وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (8)
خسف: خُسُوف یعنى ماه گرفتگى و- کسوف- یعنى خورشید گرفتگى.
گفتهاند- کسوف- براى ماه و خورشید هر دو بکار مىرود و حالتى است که مقدارى از نور آنها کم مىشود، ولى خسوف وقتى است که همه قرص ماه و خورشید تاریک شود.
خداى تعالى گوید: فَخَسَفْنا بِهِ «1» وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ- 81/ قصص)
و گفت لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا- 82/ قصص) (اگر لطف و منّت خداى بر ما نبود بزمین فرو مىرفتیم).
خسف: فرو رفتن و فرو بردن.
«خَسَفَهُ اللَّهُ و خَسَفَ هُوَ» خدا او را بزمین فرو برد و او بزمین فرو رفت
(راغب) در مجمع میگوید «خَسَفَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ» خدا او را از زمین نا پدید کرد على هذا بماه گرفتن از آنجهت خسوف گویند که نور ماه در نظر بیننده غائب و زائل میشود.
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ ...
لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا ...
قصص: 81- 82 قارون و خانهاش را بزمین فرو بردیم … اگر خدا بر ما منّت نمیگذاشت ما را نیز فرو میبرد.
إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ … سباء: 9 أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ … اسراء: 68 فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ قیامه:
پس حالتِ قمر و دنباله روی که باعث عدم بروز درخشندگیِ خود برانگیخته ی روحی از خداوند که در همه ی انسانها به ودیعه گذاشته شده است میباشد ،
( بر اثر نور و روشنایی ناشی از بصیرت و آگاهی به ناخودآگاهِ شکل گرفته ی در وجدانهایِ تاریخیِ ساخته شده در روابط طبقاتی و شرک ،
و تصحیح این ناخودآگاه و وجدان تاریخی و
انتقال این وجدان تاریخی تصحیح شده به وجدانهای علمی و اخلاقی فرد و جامعه ، )
از بین میرود .
در نتیجه قمرها ودنباله روها و دنباله های بی اختیار و بی آگاهی و ناخودآگاه خواهند رفت و این قیام آنهارا به آگاهی و روشنایی و نور تبدیل خواهدکرد .
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (9)
و شمس وقمر یکی شود و به تدریج همگان به خودآگاهی و استقلال و آزادی و رشد در سایه تصحیح وجدان همگانی و قیام بر مبنای آن خواهند رسید و
همه شمس و خودآگاه و خودآگاهی خواهند شد .
یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ (10)
فرر: تنها شدن
انسان خواهد گفت که کجاست فرارو تک افتادگی و دیگر روز تنهایی و تک افتادگی نیست و نخواهد بود ،
آن روز روز قیام و جمع شدن ، و گاه حشر و جمع شدن نیروهای در تحت انقیاد نیامده و رام قدرت نشده است،روز حشر و گرد هم آمدن وحوش و رام نشده های قدرت و ثروت است و زمان جمع بودن یگانگی است آن روز ،و زمان جمع بودن و یگانگی است آن روز ،
آن زمانی که روزو روشنایی جمع شدن است تنهایی وجود ندارد ،
و کسانی که خود را برای حرکت جمعی و توحیدی آماده کرده اند حرکت رشد یاب را ادامه میدهند ،
وکسانی که خود را آماده نکرده اند دنبال تنهایی و فرار از جمع و سیستم توحیدی میگردند،
و اینطور نیست زمان و مکانی برای برتری طلبی و فرار وتک افتادگی و در سوراخ و حفره قائم شدن نیست.
کَلاَّ لا وَزَرَ (11)
وزر: وَزَر پناهگاه کوهستانى است گفت:
کَلَّا لا وَزَرَ إِلى رَبِّکَ- القیمه/ 11
وَزَر: (بر وزن فرس) پناهگاهى از کوه. چنانکه در مفردات و مجمع ذیل آیه یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ گفته است. کَلَّا لا وَزَرَ. إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ قیامت: 11 و 12. نه پناهگاهى نیست و قرارگاه یا قرار یافتن بسوى خداى تو است.
وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى انعام: 164.
اینطور نیست و مطلقهایی نیست تا پناهگاه تک افتادگی و برتری طلبی باشد ، زمان قیام زمان روشنایی و نفی برتری طلبی و تک افتادگی و زمان رو شدن شاکله ها و تعیین سرنوشتها است روز جمع شدن است ،
هیچ کوهی و هیچ مطلقی نمیتواند هیچ فرد برتری طلبی را از برابری و عدالت و امواج خروشان نیروی محرکه ی انقلابِ برابری و یگانگی و رهایی نجات بدهد ،
رابطه مبتنی بر زور و تمرکز قدرت با سنگینی و مشقت همراه است ،
مسیر و باری است برخلاف هستی و توحید که باید با مسیر توحید و هستی بجنگد و ،
نهایت این برخورد جذب سیستم توحیدی شدن است :
یا سوار کشتی برابری و آزادی و استقلال انسان و هستی شدن و ،
یا تضاد و تلاشی و نابودی است .
إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (12)
تک افتادگی وجود ندارد و همه در مسیر استقلال و آزادی و برابری ، یعنی رشد به سوی صفات بینهایت پرورش دهنده و مسیر توحید خواهند بود ،
و جریان حرکت و قرار براساس تعادلی صورت میگیرد که :
مبتنی بر بیرون رفت از مسیر شرک و بیرون رفت از تعادلِ مبتنی بر فرار و تک افتادگی و تضاد خواهد بود .
و برآیند و نتیجه پیدا کردن در مسیر توحید ،
و قرار یافتن در این مسیر تعادلی پایدار و رشد یاب .
و این مسیر بر خلاف فرار و تک افتادگی خواهد بود ،
این مسیر همان معنای بسم الله مجریها و مرسیها است .
(جریان حرکت و رشد به سوی رشد به صفات بینهایت خداوند است،)
در رابطه با ایات سوره قیامت در آیه 12 به بیان تعادل و استقرار هر پدیده و هر انسان و جامعه میرسیم ، و اینکه هر فرد انسانی و هر جامعه ای یک جریان حرکتی دارد که ،
- 1)با زمینه سازی هایی و مبتدایی شروع (از یک مهد و ارض شروع ) و
- 2) در بستری و مسیری جریان می یابد و
- 3)به سوی هدفی که برآیند اجزاء و ارتباطات بین اجزاء و کلیت مجموعه و بررسی ارتباط سیستم با مجموعه های دیگر و تعادل و قرار ناشی از این برآیند تعیین میکند میرود.
یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (13)
پس از آنجا که هرحرکت و هر جریان حرکتی و هدف و نهایت هر حرکت توسط انسان یا مجموعه انسانی ایجاد میشود ،
و با توجه به هدایت روح خداوندیِ دمیده شده در انسان و اصول حاکم بر هستی ،
هر انسانی به آگاهی تدریجی میرسد که چه پیش زمینه ها و مسیری و چه روشهایی ، توسط برآیند فکر و عملش ، و برای چه هدفی پیش فرستاده است ؟
این آگاهی و خود آگاهی توسط روح یا طارق و درون انسان و اصول حاکم بر هستی ، به تدریج روشن مینماید که ، چه امکانات و زمینه های تدریجی برای حرکت و جریان تدریجی و شکل گیری تدریجی هدفِ هر انسانی توسط او فراهم آمده است .
بنا بر این :
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ (14)
بنا بر این هر انسانی با توجه به این خود آگاهی که به تدریج بر مسیر و آغاز و هدف و ابزار حرکت و مسیر پیدا میکند،
میداند که دلایل حرکات اش چه بوده و چه هست ،
بلکه انسان بر خود آگاه خواهد بود به این لحاظ که :
هم بر خودش ،
و هم زمینه های حرکتی و مسیر حرکتی ،
و هدفهای خود آگاه است ،
به آنچه به تدریج در مسیر حرکت انجام داده آگاه میگردد ،
و قرار داشتن در مسیرِ برابری و یگانگی ، و یا دریدن برابری و یگانگی توسط رفتارش را در می یابد .