چه عهدها که با مردم بسته اند
و به آن وفا نکرده اند.
عهدِ بهتر از امروز زیستن،
عهدِ بریدنِ دستِ دزدانِ کار و زندگی،
عهدِ چیرگی بر بیماریِ جانگزای،
عهدِ فزونی تولید
و به کار گرفتنِ بیکاران،
عهدِ افزودن بر ارزش پول،
و عهدهای دیگر، بسیار
به عهدهایی اینچنین، اما
اینان وفا می کنند:
عهدِ بستن زبانِ حقخواه آدمیان،
عهدِ فروزان نگه داشتنِ آتشِ کین
که مبادا کسی حقی را طلب کند،
که مبادا
دیناری کاسته شود
از مالِ حلالشان.
دستِ انگوردزدان را می بُرند؛
باغ دزدان را، اما،
بر مسندِ فرمانروایی می نشانند.
زبانِ آبیارانِ باغ مردم را می برند؛
زبانِ یاوه گویانِ وامدارِ خزان را، اما،
با آبِ زمزم می شویند
و با گلابِ تازه خوشبو می سازند.
آری اینچنین است، یاران!
در انتظار نمانید.
فصلِ سرایش است و خواندن آوایِ صد امید؛
فصلِ فروزش است شعله ی خورشیدِ صد پیام.
در انتظار نمانید!
در انتظار نمانید!
علی رضا جباری (آذرنگ)،
١٣٩٩.٠٧.١٧ (٨ اکتبر ٢٠٢٠)