ناسزاگویی، ارعاب، ترور شخصیت و تهدید به ترور فیزیکی از سوی پهلوی چی هایِ رضا پهلوی در کجا ریشه دارد؟ عدم تحمل پهلوی چی ها در برابر مخالفان و منتقدان، رفتار رضا شاه، محمد رضا شاه و آخوندها را در ذهن تداعی می کند. چرا سلطنت طلبان به منتقدین و مخالفان و حتی کسانی که با آنها نیستند، بی محابا می تازند و آنها را برچسب باران می کند؟ آنگونه که پیدا است، رضا پهلوی از تجربهۀروشهای استبداد طلبان پیشین برای قضبۀ قدرت، بهره می جوید.
روشی که سه دستگاه دیکتاتور ساز رضا شاهی، محمد رضاشاهی و آخوندی، بکار بستند و در بازسازی استبداد و شکست انقلاب ها و جنبش ها، آنها را یاری داد و بر مسند قدرت نشاند.
رضا پهلوی همانند آن سه در رسیدن به صندلی قدرت، به هر ریسمانی آویزان می شود، از ریسمانِ رودی جولیانی تا ادلسون که پیشنهاد بمباران ایران را می دهد، تا ریسمانِ جان مک کین که سرود به ایران حمله کنید را می خواند، تا ترامپ و تحریم، تا ریسمان سعودی ها که به قول اردشیر زاهدی برای دریافت پول، درِ خانۀ آنها را هم زد.
در عین حال، همزمان به ریسمانِ دروغ و حرکت های زیگزاگی، از مصاحبه با سایت ها و روزنامه های مختلف، از جمله، فوکوس که من شاه ایرانم، تا حاشا کردن را بکار می گیرد.
از اینرو، او روشِ پدر و پدر بزرگش که چماقدار پروری و ضعیف کشی بود را به شدت دنبال می کند. این روش را در کنار گزینۀ مراجعه به اجنبی، از آنها به ارث برده است.
– “پسر کو ندارد نشان از پدر”
– “تو بیگانه خوانش نخوانش پسر”
نکته قابل ذکر این است که روحانیان قدرتمدار برای شکست انقلاب، روش های آن دو مرحوم، در چماقداری و مخالف کشی، ضعیف آزاری و مراجعه به خارجی را بکار گرفتند. علیه انقلاب ایران کودتا کردند و در بر قراری استبداد موفق شدند.
منتهی رضا پهلوی، فاکتورهایی را نادیده گرفته اند، از جمله: گذر زمان، موقعیت اجتماعی و کنشگری و تجربۀ مردم، رسانه های بیکران حقیقی و مجازی که کران تا کران ایران و کره زمین را زیر سیطرۀ خود در آورده اند. امروز، هر نکته ای بیان می گردد، هر عملی انجام می شود، به سرعت در سراسر دنیا پخش می گردد.
ایرانیان در موجهه با سه حکومت چماق بدست، امروز که بعد از تجربه هستند، توجه دارند، چماقداری روش دیکتاتورهاست، چرا که صد سال چماقداران سه پادشاهی پهلوی و آخوندی بر آنان، حکم رانده اند.
متأسفانه، رضا پهلوی در تفکرِ ماقبلِ تحولِ فکری و اندیشگی در ایران، سیر میکند، بدین لحاظ، به پیروی از استبداد طلبانِ پیشین، عمل می کند.
استبداد طلبان سه حکومت شیخ و شاه و رضاشاه، برای تسلط کامل بر جامعه، ساختارِ ذهنی و عینی سرکوبگری را در جامعه رواج می دادند. با سرکوب مستمر و گستردۀ مردم و مخالفان و حتی نزدیکان حکومت، ترس به جان جامعه می افکندند، تا جایی که حکومت به دیکتاتوری فراگیر، سر باز می کرد.
رضا شاه، بنیانگذار چماقداری بعد از مشروطه، مستمر از آن بر علیه منتقدین و مردم، بهره می برد. او همزمان با همکاری شیخ و گروه های قدرت طلب داخلی و دولت اجنبی، با کودتا بر ملت پیروز شد. مشروطه را کنار گذاشت و به ساختار استبدادی قبل از مشروطه، باز گشت.
او چماقداران خود را برای ضرب و شتم و تهدید و ارعاب و تسلیم مردم و مخالفان، روانه می کرد. اما گاهی طاقتش طاق و صبرش لبریز می شد، خود فرماندهی بازارِ دیگر آزاری و کتک کاری از بخت ملت و برگشتگان را بدست می گرفت. نمونۀ آن، کتک کاریِ حسین صبا خان، مدیر روزنامه ستاره ایران که در روزنامه اش نوشته بود، نقد نوشته بود. مدیر را احضار و در حضور دیگران، مورد ضرب شتم قرار می دهد، بطوری که چند تا از دندان هایش شکسته می شوند. همچنین همراه چماقداران در حمله به مجلس و خفه کردن سید حسن مدرس، از رهبران مشروطه طلب که اگر دیگر نمایندگان به داد مدرس نمی رسیدند، او را به قتل رسانده بود. در نمونه ای دیگر، در شهر قم، با پوتین وارد صحن حضرت معصومه شد و شیخ منتقدی را زیر کتک گرفت.
یکی از چندین اهرم رضا شاه در برانداختن قاجار و بر تخت شاهی نشستن، چماقدارانش بودند. یک نمونه، حملۀ چماقداران به سر کردگی رضا خان سردار سپه به مجلس، در روز استیضاء ایشان که به کتک کاری برخی از نمایندگان و برهم زدن مجلس و منتفی شدن استیضاء رضاخان، منجر گشت. نمونۀ دیگر، ارعاب نمایندگان مجلس، روزهای قبل از برگزاری مجلس، برای خلع احمد شاه و جایگزینی رضا خان به شاهی، بود. در آن روزها، ترس بر جان مجلسیان، مستولی گشته بود.
اما قتل واعظ به جای بهار، وضعیت را برای مجلسیان، به شدت امنیتی تر و ترسناک تر کرد که در نهایت مجلس از ترس جان، تسلیم و زیر شلاق تهدید و ارعاب، به خلع احمد شاه و بر آمدن رضاشاه، رأی داد.
چماقداران، در دو پادشاهی پهلوی و پادشاهی شیخ های حاکم، از حافظان سلطنت بوده و هستند. نیروهای خودسر در سه رژیم، هر عملی را طبق خواستِ هستۀ سخت قدرت، انجام می دادند. از امرهای مستمر و معمول، یکی این بود که چماقداران سردار سپه قبلی و رضا شاه بعدی، برای ارعاب و تسلیم شدن مخالفین به خواسته او، در زمان لازم روانه می گشتند، همانندِ ارعابِ مجلس پنجم برای تسلیم مجلس به شاه شدن خودش که طراحی کرد، اما اگر نمایندگان و یا شخصیت های مستقل، مرعوب و تسلیم او نمی شدند، نقشۀ قتل آنها طراحی می شد. نمونۀ آن، مدرس، نمایندۀ مجلس، و میرزاده عشقی و فرخی یزدی، شاعران نامدار ایران زمین و ملک شعرای بهار که جلادان جنایت، به جای بهار، به اشتباه واعظ را به قتل رساندند و سر بریدند. نمونه های دیگر فراوانند که از حوصلۀ این مقاله خارج است.
از این نظر، او بنیان گذار چماقداری و گروه های فشار در تاریخ معاصر است. بطوری که در ادامه، چماقداری فرزند ایشان محمد رضا پهلوی، فرزند خلف پدر، راه پدر را در پیش گرفت و در چماقدار پروری، در زمان خود، سر آمد چماقداران دوران شد.
در زمان رضا شاه، چماقداری علیه مردم، خاص مردان بود، اما در زمان محمد رضا شاه، این نقیصه رفع شد و در ۲۸ مرداد با همکاری آیت الله کاشانی و دلارهای آمریکایی، زنان چماقدارِ همطراز شعبان بی مخ، در حمایت از شاه، به تخریب اموال مردم وارد میدان شده و در کودتا شرکت کردند.
محمد رضا شاه نیز به پیروی ار رضا شاه، هر زمان لازم می دید، چاقوکش هایش به سرکردگی شعبان جعفری. رمضان یخی و حسن عرب. حبیب و حسین سیاه مجیدی، طیب و محمود مسگر و …، در امر چاقوکشی و بقول خودشان گوش مالی، تخریب اموال و غارت اموال مردم، آماده و گوش به فرمان می شدند. آنها نقشی بی بدیل در ضرب و شتم و قتل و غارت مردم، ایفا می کردند.
نقش اوباش محمد رضا شاهی، قبل، هنگام و بعد از کودتای ۲۸ مرداد، بسیار خواندنی است. این ارثیه بعد از انقلاب به متحدان تاریخی شاه، یعنی شیخ ها رسید.
روشی که توسط دیکتاتور های قبلی بکار گرفته شده بود و بعنوان یکی از اهرم های بازگشت به استبداد، جواب داده بود.
چماقداری، توسط بهشتی، هاشمی رفسنجانی و شاگردان مظفر بقایی، طراح کودتای ۲۸ مرداد، پیروان آیت الله کاشانی– از دیگر همکاران شیخ و شاه-، بازسازی شد. این گروه در حزب جمهوری اسلامی که مردم آنرا حزب چماق بدستان می نامیدند، گرد آمدند.
حال که چماقداران شیخی و شاهی زیر لوای اسلام فقاهتی، در یک حزب برای سرکوب، ارعاب، تهدید و تسلیم مردم گرد آمده بودند، استراتژی حزب چماقداران، کودتا علیه انقلاب با استفاده از تجربۀ دو حکومت شاهی و رضاشاهی بود. آنها برای این عمل ضد ملی، برنامه ریزی کردند. بعنوان نمونه، یکی از برنامه ها، طرح حسن آیت، شاگرد بقایی بود که توسط کودتاچیان در سال ۶۰، به اجرا در آمد. چماقداران حزب جمهوری اسلامی، همان کاری را می کردند، که چماقداران رضا شاه، که چماقداران محمد رضا شاه، علیه مردم و در سودِ استبدادیان و قدرت خارجی، مرتکب می شدند.
چماقداران حزب جمهوری اسلامی، از ضرب و شتم مخالفین در خیابانها، آتش زدن کتابخانه ها، تا حمله و برهم زدن گردهم آیی ها، راه اندازی کارناوال اوباش و اعدام باید گردد های منتقدین، تا به قتل رساندن مخالفان را مرتکب می شدند.
چماقداران به سرکردگی امثال هادی غفاری، هفت تیر به دست، خیابان و شهر را نا امن و به روی نمایندگان منتقد و شخصیت های ملی و پایبند به اصول انقلاب، اسلحه می کشیدند. در اصل، چماقداری، بخشی از برنامۀ بازگشت به ساختار استبدادیِ قبل از انقلاب بود.
این تشنگان قدرت ویژگی های خاص خود را دارند از جمله:
از ویژگی های تشنگان قدرت، کلی گویی و ابهام گویی و دادن شعار و عدم پایبندی به حرف و سخن است. فعلی که از رضا شاه تا خمینی و از خمینی تا پهلوی چی های امروز، ساری و جاری است.
استبداد طلبان برای رسیدن به قدرت و یا حفظ آن، مستمر در خدعه و فریب، فعال بوده و هستند. اگر خمینی بعد از سوار شدن بر قدرت گفت، خدعه کردم، امروز پهلوی چی های تشنۀ قدرت در آرزویِ تصرف حکومت، با وارونه گوییِ تاریخ، دروغ بر دروغ می افزایند و فریب ها در کار می آورند. این گروه با فحاشی و تهدید، گوی سبقت از گروه های فشارِ شعبان جفعریِ محمد رضا شاه و جمهوری اسلامی، ربوده اند.
اما نکته اینجاست با وجود رسانه های حقیقی و مجازی و آگاهی عمومی مردم ایران، قسم های حضرت عباس استبداد طلبان، در قرن ۲۱ کارایی ندارد. دمِ خروسِ دروغگوها، به سرعت آشکار می شود. از امرهای واقع است که زور و زور پرستی، شاه و شیخ و نعلین و کراوات، نمی شناسد، دربِ هر خانه ای که طالب زور باشد را می زند.
روزگاری نامزد این عروس هزار داماد، رضا خانِ سردار سپه بود، و روز دیگر پسرشان، و روز دیگر بهشتی و هاشمی رفسنجانی، و امروز که پهلوی چی ها فیل شان یاد هندوستان کرده است. نمی دانند، بعد از تجربه های یکصد سالۀ ستمگریِ چماقداری هستند؟ اگر خود نمی دانند، که به کاهدان زده اند، مردم شعور دارند، می دانند آزموده را آزمودن، خطاست.
یکی دیگر از ویژگی استبداد طلبان، نخبه گرایی افراطی است، بطوریکه استبداد طلب، برای مردم، قوۀ تشخیص و رهبری، قائل نبوده و نیست. آنها مردم را نا آگاه، فریب خورده و توده های عوام و بی فکر، می پندارد!
استبداد طلب، اگر مردم را صاحب حق و استعداد و توانا به تشخیص حقوق خود می دانست، در مدتِ ١١٠ سال، با همکاری اجنبی و ضرب توسط چماقداران، سه بار علیه مردمِ خود، کودتا نمی کرد.
شیخ و شاه، در صد و ده سال گذشته، متخصصان کودتا و تولید کنندۀ چماقدار، علیه مردم بوده اند.
از دیگر ویژگی های استبداد طلبانِ زورمدار، روش کردن دروغ است. آنها معمولاً دروغ را روش، و راستی را به کناری می نهند.
کسیکه گوش های مردم را لایق شنیدن دروغ اتهام و وارونه گویی برای تحریف تاریخ و فریب مردم می داند، از بدترین آدم های روزگار نیست؟ بدین لحاظ، چماقداری، دروغ، سانسور، پنهانکاری و استبداد، لازم و ملزوم یکدیگرند و رابطۀ اکمال متقابل، دارند.
سکوتِ رضا پهلوی در برابر چماقدارانِ مجازی، عملکردِ جمهوری اسلامی، در سال های اول انقلاب را در اذهان، تداعی می کند.
چماقداری، فرآوردۀ سه رژیم استبدادی پهلوی اول و دوم و سلسله روحانیت است که با دروغ قدرت را تصرف کردند و استبدادهای ویرانگر را بنیان نهادند. در هر دوره ای، چماقدارانِ حکومتی، با توجه به بافت جامعه، شکل و شمایل و خاصه های خود را داشتند.
چماقدارانِ محمد رضا شاه، اکثراً گنده لات ها و چاله میدانی های نه خوشنام بودند که خیلی از آنها با آیت الله کاشانی ارتباطِ مرید و مرادی و نزدیک داشتند. آنها، خود را شاه پرست می نامیدند.
چماقدارانِ جمهوری اسلامی، کم سوادان بی دانش و به شدت تحت تأثیر روحانیِ محل بودند. آنها را حزب الهی و امت حزب الله می نامیدند.
بعد از انقلاب، منتقدین به این پدیدۀ عجیب، اعتراض می کردند که این گروه قلیل، هتاکانه به هر کسی حمله می کنند، مردم را مورد ضرب وشتم قرار می دهند، ترور شخصیت می کنند. نقاد و مخالف را تهدید به قتل می کنند.
انقلاب شد که رسم شعبان بی مخ ها جمع شود. اینها این کارها را به نام برخی روحانیان و حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله، انجام می دهند. توجیه گران ولایت مدار می گفتند، این چماقداران می خواهند روحانیت را خراب کنند!
به هاشمی رفسنجانی و بهشتی می گفتند، چرا جلوی چماقداران تان را نمی گیرید؟ هاشمی رفسنجانی سکوت می کرد و بهشتی حاشا. اما چماق زیر عباهایشان پیدا بود. بعداز کودتای خرداد ۶۰ که علیه انقلاب به وقوع پیوست، گفتند: اینها امت همیشه در صحنه و عاشقان ولایت هستند.
امروز هم به رضا پهلوی میگویند، چرا بدون لکنت و بطور شفاف این پدیدۀ شوم را محکوم نمی کنید؟ و یک بار به چماقداران تان نمی گویید، به مردم هتاکی نکنید، اما آقا زاده پهلوی، مثل همۀ دیکتاتور طلب ها، با سکوت چماقداران را همراهی می کند، و توجیه گران استبداد شاهی می گویند: می خواهند، رضا پهلوی را خراب کنند!!
حقیقت این است که ایشان به سبک محمد رضا شاه، بهشتی، هاشمی رفسنجانی و ملاها، چماقداران را رها کرده اند، تا پاچۀ مردم را بگیرند و منتقدین را با تهدید و ترور شخصیت، به سکوت، وادار کنند.
بطوری که بطور مستمر، منتقدان و مخالفان را تهدید و ترور شخصیت، و حتی تهدید به ترور فیزیکی می کنند. چنین اعمالی، چه تفاوتی با استبداد طلبان و دیکتاتورهای حاکم دارد؟ از هتاکی تا چماقداری، و اگر موقعیت داشته باشند، تا حبس و شکنجه و اعدام، راهی نیست. سکوت در برابر چنین پدیده های خطرناکی، جفا به ایران، به مردم و نسل های آینده، و توقف در برابر استبداد خشونت بار است.
برای استبداد زدایی و برقراری مردم سالاری، با روش های استبدادی، جامعه از استبداد رها نمی شود، بدتر گرفتار آن می شود. اگر رها می شد، استبداد صد سال در جامعه جاری و مستبد حاکم نمی شد. جایگزین کردن یک زور با بجای زور دیگر، عملی استبدادی و دیوانگی و از یک سوراخ، چند بار گزیده شدن است.
از این رو استبداد با مستبدینِ استبداد طلب زدوده نمی شود. فقط شکل عوض می شود و تخریب شدید تر ادامه پیدا می کند. تخریب بزرگتری که رخ می دهد، فضای جامعه پر از مستبدین و دیدگاه های استبدادی می گردد.
مصداق این ضرب المثل است که می گوید:
آلوده را با آلوده پاک نمی کنند، همه جا پر از آلودگی می شود.
نکتۀ دیگری که رضا پهلوی و چماقدارانش متوجه نیستند، این است که جامعه از فرد و رهبر محوری، از فرد معیاری، عبور کرده است. فکر بازگشت به فرد محورانِ چماقدار، کاری عبث است. سده هاست، حکومت های زور محور از شاه و شیخ و سلطان و رهبر، حکومت می کنند. امروز فقط عقب ماندگان از تحول فکری، اجتماعی فرهنگی، فرد محورند و به فرد، اعتماد می کنند.
رهبر محوران، باز ماندگان از قافلۀ تحولات اجتماعی هستند. چراکه مردم ده ها بار، رهبر محوری و اعتماد به فرد را تجربه کرده اند، و به تجربه شاهد اضمحلال وطن و فقیر و عقب مانده شدنِ ایرانیان بوده اند.
امروز، انسان حقوق خود و حقوق جامعه و طببعت را معیار قرار می دهد و بر این مبنا، عمل می کند. فصل و عصر انسان وابسته و دلبسته به رهبر، گذشته است.
انسان حقوند، کسی است که خود و دیگران را دارای قوۀ عقلانی و تشخیص و شخصیت، می داند و به حقوق مردم احترام می گذارد و به آنها پایبند است و برای عمل به آنها، هر روز تمرین می کند.
انسان امروز در مبارزه با اشکال مختلف استبداد، به دنبال ایجاد ساختاری است که بیانگر حقوق همۀ مردم باشد. و ساختاری باز با قانون اساسی شفاف، پر از حق و خالی از زور و ابهام را خواستار است. قانونی که حق انسان امروز در مبارزه با اشکال مختلف استبداد است، به دنبال ایجاد ساختاری است که بیانگر حقوق همۀ مردم باشد.
ساختاری باز با قانون اساسی شفاف، پر از حق و خالی از زور و ابهام را خواستار است. قانونی که حقوق پنجگانه، از جمله، حقوق انسانی، شهروندی، ملی و منطقه ای، و حقوق طبیعت را در بر بگیرد.
صاحبان و تصمیم گیرندگان این مملکت، چماقداران و مستبدانِ تشنۀ قدرتِ دخیل بندِ کاخ سفید، نیستند. صاحبان این مرز و بوم، مردم حقوندِ ایرانند که جز حقوق پنجگانه، چیزی نمی خواهند. این مردم ایران هستند که می گویند چه می خواهند، چه نمی خواهند. بر این مبنا، در صلح و آزادی و دوستی با همه، راه خود را در پیش می گیرند و سخنگوی خود را خود، پیدا می کنند.