back to top
خانهنویسندگانعلی شفیعی: نقش دولت پاکستان در منطقه خلیج فارس

علی شفیعی: نقش دولت پاکستان در منطقه خلیج فارس

schafiei ali1خانم سوزان کولبل Su­san­ne Ko­elbl خبرنگار مجله اشپیگل، در شماره ۴۵ این مجله بتاریخ ۲ تا ۹ ماه نوامبر ۲۰۲۰، مصاحبه‌ای طولانی با نخست وزیر پاکستان، عمران خان، به عمل آورده است.

در ابتدا ترجمه نکات مهم این مصاحبه که بیشتر مربوط به اوضاع خاورمیانه، نقش دولت پاکستان پس از انقلاب مردم ایران، از چهار دهه پیش تا هم اکنون، از زبان نخست وزیر کنونی پاکستان، عمران خان، می آید.

سپس تحلیل کوتاهی در مورد گفته های عمران خان پیرامون اموری که در این منطقه، خاصه در رابطه با میهن ما ایران از آغاز انقلاب مردم ایران تا کنون واقع شده است، از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت:

مجله اشپیگل در ابتدا خلاصه کوتاهی در مورد شخص عمران خان بترتیب ذیل می آورد:

« عمران خان68 سال دارد و زمانی قهرمان جهانی بازیCricket و مردعیاش و خوشگذران ( پلی بوی ) بوده است. او هم اکنون دولت مردی سخت گیر و متعصب است که با پر شمار مشکلات و مسائل، همزمان، بایستی دست و پنجه نرم کند.

پاکستان از جنبه اقتصادی وضعیت بغایت بدی دارد. مخالفان حکومت خان در پاکستان همگی برضد او متحد شده اند. ارتش بسیار قدرتمند ( در واقع همه کاره: مترجم ) پاکستان که رابطه ای بسیار نزدیک با عمران خان دارد، فضای اعمال و فعالیتهای او را محدود میکند.

حکومت خان در حال حاضر در مذاکرات مابین ایالات متحده آمریکا و طالبان افغان، که با برخوردهای نظامی نویی همراه هستند، میانجیگری میکند. »( برجسته کردن کلمات و جمله ها همه جا از مترجم است. )

 

اشپیگل: آقای عمران خان شما گفتید، واشنگتن پاکستان را در کشور همسایه اش افغانستان مجبور به درگیری در جنگ خطایی کرده است. میتوانید این امر را بیشتر توضیح دهید؟

خان: پاکستان هیچگونه رابطه ای با ضربات تروریستی 11 سپتامبر 2002 نداشت. القاعده در افغانستان بود و ما هرگز اجازه نمیدادیم، ارتش ما در این جنگ کوچکترین مداخله و درگیری پیدا کند. من از روز اول مخالف اینکار بودم. ولی ایالات متحده آمریکا به ما فشار آورد، و دیکتاتور نظامی حاکم در آن زمان، پرویز مشرف، تسلیم اراده آمریکائیان گشت.

اشپیگل: آنزمان پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی تنها کشورهایی بودند که بطور رسمی از دولت طالبان حمایت و پشتیبانی میکردند. این دولتها به اسامه بن لادن، که آنزمان بمثابه یک تروریست بین المللی تحت تعقیب بود، جا و منزل داده بودند.

خان: شما این امر را فراموش میکنید که اسامه بن لادن در دهه هشتاد مسیحی یک قهرمان بود. ( البته بیشتر برای دولتهای استبدادی منطقه و کشورهای غربی: مترجم) او مجاهدین را علیه روسیه شوری در افغانستان بسیج کرده بود و در کنار سازمان سیا و دولت پاکستان برضد روسیه شوری می جنگید.

اشپیگل: ولی این جنگ خیلی قبل از عملیات تروریستی 11 سپتامبر 2002 در خاک کشور آمریکا بود. از اوایل دهه هشتاد مسیحی تا سال 2002 بسیاری از امور در این منطقه تغییر کرده بودند. ( در حقیقت با رسیدن ملاتاریا به قدرت در ایران، خیال غرب و دولتهای ارتجاعی منطقه، بنابر گفته صدام حسین، از « طوفان » انقلاب مردم ایران راحت گشته بود: مترجم)

خان: در واقع پاکستان طالبان را برسمیت شناخته بود. ولی آنها را کنترل نمیکرد. وقتی پاکستان در آن زمان از طالبان درخواست کرد، اسامه بن لادن را به آمریکا تحویل دهد، طالبان این تقاضا را نپذیرفت و آنرا رد کرد.

اشپیگل: ترامپ، رئیس جمهور آمریکا بتازگی از شما بطور رسمی تشکر و قدردانی کرده است. زیرا شما به او کمک کردید، طالبان را بر سر میز مذاکرات صلح با دولت افغانستان بیاورد. اگر پاکستان طوریکه ادعاء میکنید، هیچ رابطه تنگاتنگی با طالبان ندارد، چگونه شما قادر به اینکار شدید؟

خان: با وجود 2,7 میلون آواره جنگی افغان در پاکستان ما در آنجا به مقدار زیادی نفوذ داریم. از این نفوذ خود استفاده کردیم. و من خیلی خوشحالم که این امر برایمان میسر گشت.

اشپیگل: طالبان در حال حاضر قادر است پیروزی نظامی بر حکومت کابل بدست آورد. پس از آنکه طالبان قرارداد صلح با ایالات متحده آمریکا را امضا کرد، همزمان به افغانستان هجوم نظامی می آورد و در عین حال ادعاء میکند، با نماینده گان حکومت افغانستان در حال مذاکره صلح است. آیا بار دیگر در همسایگی کشور شما، در افغانستان، دیکتاتوری طالبانی به آن کشور باز نخواهد گشت؟ دیکتاتوری که سوابقش روشن است، با روشهای بشدت خشونت آمیز بنیادگرایی مذهبی جامعه افغانستان را تحت کنترل و اداره خویش درخواهد آورد.

خان: البته، هیچکس قادر نیست در حال حاضر پیشگویی کند، که افغانستان بعداً چه جهتی را در پیش خواهد گرفت. آنچه من میتوانم بگویم اینست که بعد از افغانستان، پاکستان تنها کشوری است که بیش از همه آرزوی صلح برای افغانستان را میکند. مردم پاکستان در این جنگها و برخوردهای نظامی 70 هزار انسان را از دست داده اند. مناطق قبیله نشین کشور ما که در مرز افغانستان قرار دارند، تماما ویران گشته و به سرزمین سوخته ای تبدیل گشته اند. نیمی از ساکنان این مناطق آواره جنگی هستند، یعنی از مناطق مسکونی خویش طرد شده و گریخته اند. تعداد این انسانها نزدیک به 1.5 میلیون است. این همه انسان قربانی نزاع و برخورد میان طالبان و ارتش افغانستان شدند.

…. ما با هر سیاستمداری که منتخب مردم کشور افغانستان باشد، همکاری خواهیم کرد. تنها علاقه و هدفی که ما داریم اینستکه حکومت آینده در کابل، هر که میخواهد باشد، به هندوستان اجازه ندهد، از این کشور علیه پاکستان دست به عملیات بزند.

اشپیگل: سالهای زیادی است که همه پاکستان را مقصر میشمارند. پاکستان، در رابطه با کشور افغانستان، یک بازی دوگانه‌ای را بازی میکند. بدین صورت که در راستای منافع خویش، در این کشور تندروهای مذهبی را تربیت و سازماندهی میکند تا جهت عملیات تروریستی در کشمیر و جاهای دیگر بکار گیرد. برای مثال از طالبان در افغانستان بدین منظور استقاده میکند که هندوستان را از افغانستان دور نگاه دارد. جواب شما در این مورد چیست؟

خان: این امر قابل تاسف بسیار است که پاکستان یک چنین چهره ای در دنیا پیدا کرده است. پس از وقوع انقلاب ایرانیان، در دهه هشتاد مسیحی، آن زمان غربیان شروع کردند، کشورهای مسلمان را به کشورهای لیبرال و بنیادگرا تقسیم کنند. ( و بکمک تسلیحات و تعلیمات دولتهای ارتجاعی منطقه تا توانستند بنیادگراها را تقویت کردند و بجان مردم این منطقه تا هم اکنون انداختند: مترجم) این امر عجیب و غریبی است. همه جوامع موجود در این جهان، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. در همه جوامع شکاف مابین اکثریت بزرگی از انسانهای معتدل ( که دوستار صلح و آرامش هستند: مترجم ) و اقلیت کوچکی از افراد تندرو و جنگ طلب وجود دارد.

اشپیگل: امارات متحده عربی، بحرین و سودان در حال حاضر دارند روابط خویش را با حکومت اسرائیل در اورشلیم عادی و دوستانه میکنند. عربستان سعودی نیز بزودی به آنها خواهد پیوست. آیا پاکستان نیز همین کار را خواهد کرد؟

خان: هر کشوری اولویتهای سیاست خارجی خاص خویش را دارد. این کشورها بایستی به فکر ملت خودشان باشند. این تصمیم را خود آنان میگیرند. آنچه مربوط به پاکستان میشود، آنطور که بنیادگزار ملت پاکستان، محمد علی جناح، که مردی بزرگ و قابل ستایش است، در مورد فلسطین گفته، اسرائیل تجاوزگری شدید به حقوق انسان است. این موضع را پاکستان هنوز نیز دارد. تا زمانی که راه حل عادلانه‌ای در مورد مردم فلسطین وجود ندارد، ما نمیتوانیم کشور اسرائیل را به رسمیت بشناسیم. »

 

خوانندگان گرامی که مصاحبه بالا را مطالعه کردند، میتوانند بخوبی قضاوت کنند که انقلاب مردم ایران در اواخر دهه هفتاد قرن بیستم، ژانویه 1979، چگونه ساختار منطقه ای و جهانی روابط سلطه گر – زیر سلطه را در خاورمیانه در هم فروپاشید. طوریکه تمامی دولتهای ارتجاعی منطقه از اسرائیل، عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی منطقه گرفته تا پاکستان بعلاوه روسیه شوروی در آنزمان، در تلاطم بودند تا انقلاب مردم ایران را در درون مرزهای خود کشور مهار و در واقع آنرا در نطفه خفه کنند.

تمامی تلاش آنان این بود که باردیگر نظام سیاسی استبدادی را حاکم بر مردم ایران کنند. چرا که در اثر وقوع انقلاب ایران، وضعیت سیاسی همه آنان بیش از همه در رابطه با مردم جوامع خودشان، بشدت در حال تزلزل و بی ثباتی بود.

انقلاب مردم ایران نه تنها چشمهای همه مردم جهان، بلکه خیلی بیشتر از آن، نگاه تمامی مردم مسلمان جهان، بالاخص مردم منطقه خاور میانه، را به تحولات سیاسی داخل ایران دوخته بود. همه جهانیان بی صبرانه منتظر پیروزی و یا شکست انقلاب در متحقق کردن اهداف اصلی آن، یعنی پایبندی به حقوق انسان و استقرار مردم سالاری در کشور ایران بودند.

هر گاه در سالهای نخستین بعد از پیروزی انقلاب، کشور و مردم ایران از پرشمار مشکلات داخلی و خارجی که در درون و بیرون مرزها برایشان ایجاد کردند، جان سالم بدر برده بود، دستکم مردم ایران می‌توانستند پنج سال در استقلال و آزادی زندگی و رشد کنند، نه تنها همه دولتهای مرتجع منطقه، بلکه وضعیت جهان آنزمان که دو ابر قدرت روسیه و آمریکا همراه با دیگر کشورهای غربی به ملتهای مسلمان جهان تحمیل کرده بودند، بی ثبات و ناپایدار میگشت و اوضاع جهان دیگر می‌شد.

همانطور که عمران خان میگوید، « پس از وقوع انقلاب ایرانیان، در دهه هشتاد مسیحی، آن زمان غربیان شروع کردند، کشورهای مسلمان را به کشورهای لیبرال و بنیادگرا تقسیم کردن.» و او خاطر نشان میکند که « همه جوامع موجود در این جهان، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. در همه جوامع شکاف مابین اکثریت بزرگی از انسانهای معتدل ( که دوستار صلح و آرامش هستند: مترجم) و اقلیت کوچکی از افراد تندرو ( که تجاوز گر و جنگ طلب هستند) وجود دارد. »

عمران خان نیمی از حقیقت را میگوید. نیمه دوم آن که غرب با همدستی اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بیش از همه خود پاکستان شروع کردند، « این اقلیت کوچک تندرو و جنگ طلب » را در منطقه از همه نظر تقویت کنند و به جان آن اکثریت بزرگ معتدل و صلح دوست اندازند، نمیگوید.

برای مثال در میهن خود ما ایران، تندروهای مستقر در حزب جمهوری اسلامی آنزمان، بیش از پنج درصد طرفدار نداشتند. به دستور خمینی در اولین انتخابات مجلس تقلب کردند و 70 درصد نمایندگان « تندرو جنگ طلب » را وارد مجلس کردند. وظیفه آنان این بود که در مقابل اولین و آخرین منتخب مردم ایران بایستند و « طرح عدم کفایت رئیس جمهور» را به دلیل « جانبداری از حقوق انسان و دموکراسی و مخالفت با ولایت فقیه واعدام و…» به دستور صریح خمینی اجرا کردند.

در اولین انتخابات ریاست جمهوری، نامزد حزب جمهوری اسلامی، حسن حبیبی، تنها 4 در صدر رأی آورد. ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور منتخب « اکثریت خواهان رشد در صلح اجتماعی» 76 در صد از آراء مردم را بدست آورد. حال این سئوال را نسل جوان ایرانی که آنزمان در صحنه سیاسی کشور حضور نداشت، باید از خود بکند:

چطور یک اقلیت بسیار کوچک تندرو و جنگ طلب قادر گشتند، نزدیک به چهل سال در میهن ما ایران، دیکتاتوری کنند بنام اسلام و انقلاب و در واقع برضد اسلام و انقلاب حکومت کنند حال آنکه جز اعمال خشونت کار دیگری بلد نیست؟

عمران خان در مصاحبه، بطور غیر مستقیم، جواب سئوال بالا را میدهد:

در بیرون از ایران گروههای نظامی گوناگون تحت نام اسلام و انقلاب ساختند. بقول بی‌نظیر بوتو، نخست وزیر اسبق پاکستان، طالبان با طرح انگلستان و پول دولت سعودی و به دست ارتش پاکستان بوجود آمدند. اسرائیل و غرب پس از گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران، بساط تبلیغات عظیمی را بر ضد اسلام و انقلاب در سراسر جهان براه انداختند.

تنها هدفی که دنبال می کردند، بدنام کردن اسلام و انقلاب نزد همه مردم جهان بود. البته با یاری و کمک تندروهای جنگ طلب که بنام « اسلام و انقلاب » خشونت‌گری و خون‌ریزی و فساد خویش را « صادر» میکردند.

برای مثال تا قبل از انقلاب مردم ایران، حاکمان اسرائیل به مردمی که در برابر اشغال سرزمین فلسطین اعتراض میکردند، نام « تروریست عرب » را می‌دادند. پس از انقلاب ایران، بلافاصه این نام را تبدیل به « تروریسم اسلامی » کردند. علاوه بر آنکه تمامی فسادها و جنایاتی را که مستبدین در درون و بیرون ایران مرتکب میشدند، به گردن « اسلام » و « انقلاب » می انداختند و هنوز نیز می اندازند.

حق با ابوالحسن بنی صدر بود وقتی می گفت و می نوشت: « همه قوای شر جهان بر سر ما ( مردم ایران) ریختند تا حاصل دستمان ( انقلابمان ) را از ما بگیرند.»

و در پایان لازم است که نسل جوان کشور بداند:

انقلاب پدیده‌ای جهانی است. هر انقلابی در هر زمان و در هر کجای این جهان واقع گردد، با فریاد میگوید که ساختارهای درونی و منطقه ای و جهانی روابط سلطه گر – زیر سلطه عمرشان به پایان رسیده است. زمان آن رسیده که مردم جهان، بالاخص ما مردم ایران، بیشتر پدیده انقلاب را درک و فهم کنیم. و جهت رسیدن به اهداف اصلی آن که اهم شان حقوق پنجگانه انسان و استقرار مردم سالاری شورائی هستند، دست از کوشش برنداریم.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید