دوستی اطلاعیه ای را از یک جریان فکری داخل کشور به نام “جریان سوم” برایم فرستاد. این متن، کوتاه و برای هدفی بزرگ، حاوی چند شعار و
وعده های تکراری دیگر گروه ها، پراز تضاد وابهام بود. درکل، شبیه همان ادعاهای گروه های دیگرداخل وخارج که بی اعتباری خود را نادیده می گیرند وبه این امر مهم بی توجه هستند. شباهت آنها از دوجهت بسیار قوی است. اول، نقطه مشترک ایجابی، یعنی دعوت ازمردم برای کنارزدن حاکمیت فعلی به هدف اینکه “من” یا “ما” قدرت را دردست بگیریم. و دوم، یک نقطۀ مشترک سلبی، یعنی به فراموشی سپردن “دمکراسی پدیدآمده بعداز انقلاب” که سانسور کردن آن، موردتوافق تمامی گروه ها و کنشگران اپوزیسیون و حاکمیت وسلطه گران اجنبی می باشد. شاید لازم به تذکرباشد که در یک فضای استبدادی، اپوزیسیون دربرابر یک پوزیسیون موجود ومستقر ایجاد می شودو موجودیت خود را ازآن حاکمیت می گیرد، ویا در دمکراسی دو جریان در اپوزیسیون با یکدیگر قرار می گیرند. هنگامی که حاکمیت دربرابر انقلاب نقش اپوزیسیون را بازی می کند، همراه با تمامی جریاناتی که دربرابر انقلاب قرارمیگیرند، درواقع، دریک جبهه هستند. دراین حالت جریاناتی که با انقلاب هم سو هستند، به مثابه آلترناتیو یا بدیل آن مجموعۀ اپوزیسیون انقلاب به حساب می آیند.
حال به جوانانی که براثرسانسورعمومی از اتفاقات ابتدای انقلاب تصویری روشن درذهن ندارند، عرض می کنم که ابتدای انقلاب، قدرتی متمرکز وجود نداشت وآزادی های مدنی و سیاسی برقرار بودند. یک استثناء داشت وآن سلب آزادی طرفداران نزدیک وکارگزاران رژیم پادشاهی که توسط خود مردم و تشکیلات حاکمیت جدید، آنهم به دلگرمی و پشتیبانی مردم بود. درست یا درست نبودن آن دراینجا مورد بحث نیست ودرپی انقلاب، درآن زمان طبیعی به نظر می رسد. زنان در پوشش خود آزاد بودند وحتا بخشی از زنان چپی با تصمیم ومیل خودشان روسری بر سر می کردند. همه نوع نشریه آزاد بود، عقیده ها هم آزاد بودند. در همان حال اما کسی که مخالف اسلام بود، به خودش اجازه نمیداد در جامعه آشکارا دراین مورد اظهار نظر کند. جو حاکم بر جامعه چنین بود. در همین اوضاع و احوال و آزادی ها، اعلام رفراندم برای جمهوری اسلامی شد وخمینی اعلام کرد جمهوری اسلامی آری یا نه، وهمین به رفراندم گذاشته شد. درآن فضای آزادی، اکثریت قریب به اتفاق مردم با خاطری آسوده به دلیل نداشتن تجربه، به دلایلی گوناگون ازجمله آزادی موجود که درآن زندگی می کردند، به این رفراندم آری گفتند.
پس ازآن، باقدرت گرفتن روزافزون روحانیان درشورای انقلاب و کمیته های انقلاب و دادگاه ها وبه یاری تندروی ها به نام دین، کم کم مردم به اشتباهشان درمورد اعتمادکردن به روحانیت پی بردند و مخالفت خود با این قشر را درانتخابات ریاست جمهوری با رأی قاطع خود به یک کاندیدای مسلمان و لائیک نشان دادند. دراین انتخابات روی بعضی دیوارها نوشته بودند “بنی صدر=ضدولایت فقیه” که هنوز دربعضی شهرهای کوچک، آثارش باقی است. پس از این انتخابات، بارهبری حزب جمهوری اسلامی که متشکل از اصول گرایان و بعضی اصلاح طلبان امروزی بود، با کمک ویا سکوت دیگر گروه های سیاسی، کودتائی را بر ضد رأی مردم ترتیب دادند. همین گروه هائی که به نام های گوناگون در داخل و خارج کشور حضور دارند وادعای براندازی یا اصلاحات را دارند. این گروه ها و کنشگران همراه با نظام حاکم، هنوز پس از بیش از چهل سال دریک مورد و فقط در یک موردبا یکدیگرتوافق دارند وآن سانسور همان دوسال و نیمۀ ابتدای انقلاب می باشد.یعنی زمانی که مردم آزاد بودند وزمینه برای برقراری دمکراسی فراهم گشته بود.
راستی آزمائی ادعاهای بالا کارمشکلی نیست. کافی است کمی به سایت ها و نشریات داخل و خارج کشور، ایرانی و غیر ایرانی نگاه کرد وسانسور عمومی را دراین مورد مشاهده نمود. مشاهده کرد که در تمامی رسانه ها، و از دید تحلیل گرانی که روز وشب در تلویزیون های فارسی زبان پرسه می زنند، انقلاب از سال 60 شروع می شود ونه از بهمن 57. زیرا در این بین درکشور آزادی بود ومردم همچنان به دنبال استقلال و آزادی تلاش می کردند. و برای ادعای آنچه که درآن دوسال ونیم گذشت، کافی است به نشریات آن زمان مراجعه کرد. نتیجه ای را ازاین همدستی عمومی می توان گرفت این است که این جریانات به اضافۀ سلطه گران، مخالف سرسخت استقرار دمکراسی، یعنی استقلال و آزادی در کشور هستند. دلیل اصلی ماندگاری نظام وجود نا مبارک همدستی دراین شراکت بزرگ می باشد که اعضای آن، هم حاکمیت ولایت فقیه است و هم کنشگران اپوزیسیون آن نظام وهم سلطه گران خارجی. منطق حکم می کند که برندۀ این تخاصم، نظام حاکم باشد که تا کنون بوده است.
بنابر آنچه گذشت، خطابم به همۀ گروه ها وکنشکران داخل وخارج کشوراست که تصورات براندازی نظام ودستیابی به قدرت را در سر می پرورانند: شما آب درهاون می کوبید همچنان که بیش ازچهل سال است مشغول هستید. جامعه وجدانی دارد که بیدار است و هنوز بوی انقلاب، یعنی بوی استقلال و آزادی ازدرون آن به مشام می رسد. همانطور که حکومت چندماهۀ مصدق درسینۀ جامعه بیست وپنج سال کمین کرده بود تا سر از انقلاب 57 بیرون آورد، آن دوسال ونیم ابتدای انقلاب هم در سینۀ جامعه به انتظار فرصتی می گردد تا باهمان شعار سرباز کند. آن فرصت در اعتبارواعتمادوصداقت پدیدمی آید نه با آرزوهای بی پایه و اساس. کنار زدن این نظام، اعتبارمیخواهد، اعتمادمیخواهد، صداقت میخواهد و همبستگی میخواهد. شمابرپایۀکدام اعتباری قصدجذب اعتماد مردم را دارید؟ چگونه انتظاردارید مردم به شمااعتماد کنند درحالی که اصل دمکراسی را باسانسورکردن شرکت آنان درانقلاب وآراء آنان در اولین انتخابات ریاست جمهوری نادیده می گیرید؟ تا با این نادیده گرفتن، صداقت خودرا درمورد دمکراسی زیر سئوال ببرید که مردم شمارا بانظام حاکم دریک جبهه ببینند. درحالی که توانائی ادعای داشتن نه اعتبار ونه اعتماد ونه صداقت را ندارید، چگونه انتظارداریدمردم شمارا باورکنند تا همبستگی ملی ایجاد گردد؟ باورکنید شعار اصلاح طلب اصولگرا دیگر تمامه ماجرا شماراهم دربر دارد که با تنوع شما دریک شعار جا نمی گیرید، اما خودتان می دانید که دستانتان در آن یک مورد دردست یکدیگر است. پیام شما به مردم این است که اشتباه کردند در انتخابات ریاست جمهوری به جریان شما رأی ندادند ودرعین حال از آنها میخواهید دریک جنبش عمومی، بابه خطر انداختن جانشان، شما را به قدرت برسانند. آیا هیچ آدم عاقلی چنین می کند؟ ایجاد تحول درکشور یک راه بیشتر ندارد وآن بازگشت به ابتدای انقلاب و جبران اشتباهات می باشد که همبستگی تمامی نیروها را طلب می کند، نیروهائی معتقد به حاکمیت مردم وبه دمکراسی، یعنی محترم شمردن رأی مردم.