سایت انقلاب اسلامی در هجرت: کریستین گرئف، سفیر فرانسه در ایران در سالهای 1988- 1991 در تاریخ مارس 2020، کتابی بنام « مذاکره ای محرمانه بین فرانسه و ایران (انتشارات دکارت) منتشر کرده است. در این کتاب، از جمله، از کودتایی سخن گفتهاست که محمد جواد لاریجانی، «معاون» وقت وزارت خارجه، از طریق او، دولت فرانسه و اتحادیه اروپا را بطور رسمی مطلع کردهاست. در این مطلب نوشته او و دیگر اطلاعاتی که واقعیت کودتا را مشخص می کنند در اختیار خوانندگان قرار می دهیم تا متوجه این امر شوند چگونه احمد خمینی، هاشمی رفسنحانی و خامنه ای در دعوای قدرت و حذف های متعدد نقش بازی کرده اند.
❋ کودتا برای سلب اختیار از خمینی:
در تاریخ 25 ژوئیه (1988 برابر با 3 مرداد 1367)، به در خواست آقای جواد لاریجانی، معاون وزیر امور خارجه، مسئول روابط با اروپا، به دیدارش رفتم. پس از چند کلمه خوشامدگویی، بنظرم آمد که مخاطب من، دچار کمبود اطمینان نیست. او گفت: «من از نماینده فرانسه خواستم به اینجا بیاید تا آنچه را که در این پنج ماه دنیای غرب، از آن بی اطلاع بوده، را فاش کنم. بدانید که در ماه مارس در تهران، گروهی از 5 شخصیت که یکی از آنها خود من بودم، کودتای سفید انجام داده و دست امام را از قدرت عالی کوتاه کرده است. غیر از من، گروه از پسر آیت الله خمینی (احمد خمینی)، دامادش بروجردی و دو مقام عالی رتبه ارتش تشکیل شده بود. در آن زمان، ایران مستقیم بطرف فاجعه میرفت و ممانعت از پذیرش آتش بس با عراق ما را نهایتا به سوی شکست میبرد. پس از 8 سال جنگ با عراق، تحمل ملت ما دیگر سرآمده و خواستار صلح بود. در جبهه، فرار از جبهه ها گسترده شده و جامعه هم گرسنه و هم وحشت زده شده بود. مردم بصورت گسترده به دهات و کوهها پناه میبردند. گروه کوچک ما تصمیم گرفت که ایران باید با قبول آتش بس و تمدید روابط دیپلماتیک – که با فرانسه قطع شده بود- سریعا دوباره به جامعه بینالمللی بازگردد. بدینخاطر است که شما امروز در اینجا حضور دارید. از شما خواستارم که بمحض بازگشتتان به سفارت، محتوای گفتگومان را به حکومت خود گزارش دهید.»
قبل از خداحافظی، معاون وزیر، جواد لاریجانی، رئیس سابق امور اقتصادی (ریاست مرکز پژوهشهای مجلس) به من دو نصیحت کرد: متقاعد کردن مقامات فرانسوی برای موافقت آنها با گشودن شبعه فرانسه در جشنواره بین المللی تهران در ماه سپتامبر، زیرا حضور نداشتیم و کسب موافقت سریع حکومت من برای آغاز مذاکرات برای حل اختلافات مالی و اتمی. آقای جواد لاریجانی به من اطلاع داد که آقای محمود واعظی در شورای عالی انقلاب اسلامی مامور شده بود تا از طرف ایران، مذاکرات اتمی را سرپرستی کند.
…
در 27 اکتبر (1988 برابر با 5 آبان 1367)… آقای محمود واعظی، معاون وزیر، من را بدون سر و صدا پذیرفتد. او ماموریت مشخصی داشت: از من خواهش کرد که حکومت فرانسه را مطلع کنم که مقامات ایرانی آماده شروع مذاکرات برای حل اختلافات مالی و اتمی هستند. طرف ایرانی، خواستار آنست که مسائل بطول نیانجامد. به بیان دیگر، حرکتی سریع می باید انجام میگرفت و به حل مسئله ارودیف میانجامید.
انقلاب اسلامی: بنابر قول محمد جواد لاریجانی به سفیر فرانسه، خلع ید خمینی، در اسفند 1366 یا اوائل فروردین 1367 انجام گرفتهاست. در کوتاه کردن دست خمینی از امور کشور، احمد خمینی، فرزند او، نقش اول را بازی کردهاست. گرچه محض میانهرو و طرفدار همکاری با غرب جلوه دادن تصرف کنندگان دولت و پوشاندن آنها، لاریجانی از کمیته کودتا نام میبرد و خود را نیز عضو آن میخواند، اما مسلم است که خمینی، مثل هر مستبدی، قربانی استبداد خونریز و فساد گستر خود شدهاست. «کودتایی» که لاریجانی از آن سخن میگوید، هیچ نیست جز طرد همه دیگران و منحصر کردن ارتباط خمینی با دولت و مردم به سه تن احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی و خامنهای. این «کودتا» هم زمان است با وقوع دو امر مهم:
1. در ماه مارس (اسفند 1366 – فروردین 1367)، بنابر خبری که لوموند منتشر کرد[i]، علیاکبر ولایتی، «وزیر» خارجه رژیم به آلمان میرود و با گنشر، وزیر خارجه وقت آلمان دیدار میکند و به او اطلاع میدهد: ایران قطعنامه 598 را که پنج عضو دائمی شورای امنیت تهیه کردهاند را میپذیرد.
2. در روزهای بعد از سفر ولایتی به آلمان، «فرستاده خمینی» نزد بنیصدر میآید. او حامل پیام خمینی است: شما به ایران بازگردید هرچه بخواهید انجام خواهد گرفت. بنیصدر پاسخ میدهد: جز استقلال و آزادی نمیخواهد و دست شستن از استبداد نیز باید پیش از بازگشت من انجام گیرد. او از خمینی میخواهد در برابر مردم ظاهر شود و به درگاه خدا توبه کند و از مردم پوزش بخواهد و از کار کناره بگیرد تا که ایران یک انقلاب معنوی به خود ببیند و بازگشت من به ایران، معنی پیدا کند. بدون آن، بازگشت من به ایران، یعنی اینکه شما جنگ را باختهاید و میخواهید بازگشت مرا وسیله انصراف و انحراف افکار عمومی مردم ایران، از شکست خفت بار بکنید.
بدینقرار، نوشاندن جام زهر به خمینی، دنباله کودتا بر ضد منتظری و تصرف دولت، دست کم از سال 1363 است:
❋ کودتا برضد منتظری نمیتوانست کودتا برضد خود خمینی را به دنبال نیاورد:
1. نوار رودررویی زبانی محسن رضائی و همدستههای او با مخالفانشان در سپاه واجد امور واقع مهمی است که یکی از آنها، مسئله جانشینی خمینی است:
1.1. به درخواست مروارید (از روحانیان تهران)، بنیصدر نامهای به تاریخ 1 مرداد 1363 به خمینی مینویسد (کتاب نامهها، صفحههای 471 تا 475) و، در آن، از جمله، از او میخواهد: «از امور یکسره کناره بگیرید»؛
●و هاشمی رفسنجانی، در یادداشت 17 دی 1363، (به سوی سرنوشت، خاطرات سال 1363 هاشمی رفسنجانی، صفحه 463) مینویسد: «سپس به زیارت امام رفتم. مدت زیادی در اندرون خدمتشان نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شدهاست… احتمال کناره گیری کامل را مطرح کردند».
● پیش از او، ربانی املشی، از سوی روحانیان قم نزد خمینی میرود و پشنهاد آنها را با او در میان میگذارد. بنابر قول هاشمی رفسنجانی، در 18 دی 63، ربانی املشی نزد هاشمی رفسنجانی میرود. بنابر یادداشت آن روز، «آقای ربانی املشی آمد… از من برای تقویت پیشنهادی که جمعی از روحانیون به امام دادهاند و امام آن را ردکردهاند، کمک خواست. نظرشان ایناست که امام گروهی را معین کند که هدایت کشور را به عنوان مشاور امام یا شورای عالی تصمیمگیری در امور کلی و سیاستهای عمومی به عهده بگیرند» (همان کتاب، صفحه 464).
بدینقرار، سال 1363، سالی بودهاست که، در آن، هم به خمینی پیشنهاد کنارهگیری شدهاست و هم خمینی قصد کناره گیری داشتهاست و هم به او پیشنهاد تشکیل شورای عالی تصمیم گیری شدهاست. بنابراین، مسئله جانشینی او مطرح بودهاست. ناگزیر، تکلیف مزاحمی که منتظری میبوده، باید تعیین میشدهاست. پس از راه اتفاق نیست که منتظری از کودتای خزنده، برضد خود، در سپاه، سخن میگوید. در حقیقت، سپاه را از طرفداران او تصفیه میکردهاند:
1.2. بنابر سند (نوار مجادله محسن رضائی و موافقان او با فرماندهان سپاه مخالف او و معترض به تصفیه سپاه از طرفداران منتظری)، کودتای خزنده، برضد منتظری، دست کم 5 سال، پیش از عزل منتظری و مرگ خمینی وارد مرحله عمل شدهاست. پاکسازی سپاه از طرفداران او و بریدن ارتباطات او با «نظام» و نیز با شخص خمینی، در این سال، آغاز گرفتهاست. به ترتیبی که او از امور مهم، از جمله روابط پنهانی با اسرائیل و امریکا، بیاطلاع نگاه داشته میشود. امید نجفآبادی از طریق قربانیفر از روابط آگاه میشود و او منتظری را از ماجرا آگاه میکند. از طریق نزدیکان او، ماجرای آمدن هیأت مک فارلین به ایران، هم به بنیصدر اطلاع داده میشود و هم در روزنامه لبنانی الشراء انتشار پیدا میکند. افتضاح ایران گیت بدینسان از پرده بیرون میافتد. بدینخاطر و به بهانههای دیگر، سید مهدی هاشمی و امید نجف آبادی به اتفاق نزدیکانشان، اعدام میشوند.
منتظریزدایی تا نامههای متبادله میان او و خمینی و سپس عزل او ادامه مییابد. تاریخ مبادله نامهها و عزل منتظری حدود 8 ماه بعد از گزارش محمد جواد لاریجانی به سفیر فرانسه و اتحادیه اروپا در باره خلع ید از خمینی و حدود دو ماه نیم پیش از مرگ خمینی در خرداد 1368 است.
1.3. امر مهم دیگر اینکه در جریان کشماکش در سپاه که سبب حذف طرفداران منتظری و مخالفان گروه محسن رضائی می شود، خامنهای با این گروه وا میبندد. بنابر سند (نوار رودررویی زبانی محسن رضائی و همدستههای او با مخالفانشان در سپاه)، فرماندهان مخالف گروه رضائی، به خمینی نامه مینویسند و قرار میشود به نزد او بروند و در باره محتوای نامه خود و وضعیت واقعی جبههها با او صحبت کنند. خامنهای مطلع میشود و بسود گروه رضائی، پادرمیانی میکند. در نتیجه، خمینی هم نویسندگان نامه را به حضور نمیپذیرد و هم بطور کتبی آنها را تهدید میکند. این همدست شدن گروه رضائی با خامنهای و دستیار شدنشان در ارتباطهای پنهانی با اسرائیل و امریکا، زمینه ساز برکناری منتظری و «رهبر» شدن خامنهای میگردد. گروه «ایران گیتیها» (هاشمی رفسنجانی و خامنهای و احمد خمینی و فرماندهان سپاه در مقام دستیار آنها)، چهار سال پیش از مرگ خمینی، یک سال بعد از مخاصمات در سپاه، در 1364، از طریق اسرائیل، با کاخ سفید رابطه برقرار میکنند. گزارش مک فارلین، مشاور امنیتی ریگان، در این باره، از صراحت کامل برخوردار است:
2. پیام به امریکا: اگر امریکا از ما حمایت کند، حاضریم خمینی را نیز بکشیم:
ماجرای رفتن داود کمیچی، مدیرکل وزارت خارجه اسرائیل به نزد مک فارلین و رساندن پیام «میانهرو»های جانبدار تعامل با امریکا را، مک فارلین در کتاب خود، «Special Trust» صفحههای 19 تا 21 ، بازگفتهاست: پیام شبیه پیام لاریجانی به سفیر فرانسه است در آنچه به ضرورت برقرار رابطه با غرب و همکاری مربوط میشود. افزون بر آن، پیام دهندگان گفتهاند: برای بدست آوردن قدرت نیاز به حمایت قدرت خارجی هستند. این قدرت نیز جز امریکا نیست. مهار روسیه شوروی نیز تنها از امریکا ساختهاست. آنها میدانند که نیازمند نفوذ امریکا در ایران هستند. به نشانه صداقت، آنها اسباب آزادی گروگانهای امریکایی در لبنان را فراهم میکنند. طرفه اینکه اسلحه نمیخواهند.
کمیچی به او میگوید: در مرحلهای کار میتواند به خشونت بکشد. مک فارلین پاسخ میدهد: در خاورمیانه، اغلب کار به خشونت میکشد. کمیچی میگوید: اگر خمینی بمیرد چه؟ و مک فارلین پاسخ میدهد: یعنی براثر کبرسن بمیرد؟ کمیچی پاسخ میدهد: «با این یا آن وسیله به مرگ او سرعت بخشیده شود.» و او، مکفارلین میگوید: ما بهیچرو، در کاری از این نوع وارد نمیشویم. خوب میفهمی چه میگویم؟ و کمیچی پاسخ میدهد: بله، بله.
واردکردن اسلحه که با کودتای خرداد 1360، آغاز شده بود، باورود به گروه کودتاگر به روابط پنهانی با اسرائیل و امریکا، وسعتی به تمام میگیرد و در جریان دیدارها با طرف امریکایی، بخصوص سرهنگ نورث، این گروه، فهرستی از 1000 «میانهرو» در اختیار امریکا قرار میدهند و اصرار میورزند که باید ایران در جنگ شکست بخورد تا که میانروها بتوانند اختیار دولت را از آن خود کنند.
3. با مرگ خمینی، مجلس خبرگان تشکیل میشود و
نامه جعلی خمینی خوانده میشود. این همان نامه است که بنیصدر آن را همراه با خط خمینی به دو کارشناس خط داد و هر دو تصدیق کردند نامه 9 اردیبهشت 1368 خمینی به مشکینی، خط خمینی نیست. به استناد این نامه – که بر فرض صحت، خلاف قانون اساسی بود و مجلسی که طبق آن قانون بوجود آمده بود، نباید به آن اعتناء میکرد – و دو نقل قول، خامنهای را به ترتیبی که نوار منتشره، معلوم میکند، رهبر کردند. و
3.1. نخست نوبت حذف شدن به احمد خمینی میرسد و او حذف میشود. حلالیت خواستنهای پیش از کشته شدنش [ii]مسلم میکند که او میدانستهاست او را خواهند کشت. در پاسخ احمد خمینی، بنیصدر پیام میدهد: بدینتریب میدانید که جان شما در خطر است. از اسناد هرچه مکتوب و یا بر نوار ثبت است و نیز آنچه را میدانید یا بنویسید و یا بر نوار ثبت کنید و فوراً از ایران خارج کنید. بعد از قتل او، فرزندش، حسن، گفت: «پدرم خزانه اسرار نظام بود». هیچ نه معلوم که بر سر این خزانه چه آمد.
3.2. نفر دوم از سه نفر، هاشمی رفسنجانی نیز حذف شد. بلادرنگ مدارک او نیز توقیف شدند.
ضمیمه درباره مثلث احمد خمینی و علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی:
نامه سید مهدی هاشمی به آیهالله منتظری به نقل از شماره 152 انقلاب اسلامی از 16 تا 29 خرداد 1366:
در نیمه دوم ماه مه 1987، مجله سوراخیا که جانبدار سوریه و طرفدار نزدیکی سوریه و عراق است، در این روزها متن نامه سید مهدی هاشمی را به منتظری انتشار داده است. انقلاب اسلامی در هجرت مضمون کلی این نامه را انتشار داد. اینک نکات مهم نامه را بطور خلاصه می آوریم:
فردای انتخاب شما توسط «مجلس خبرگان» به جانشینی خمینی، مخالفتها شروع شد از مطبوعات و محافل معاند (غربی، امریکائی، و پارهای مرتجعان و جماعت سید صادق روحانی) انتظار میرفت. اما از پارهای دوستان انتظار نمیرفت و مخالفت شدید را اینها شروع کردند و ادامه دادهاند. چرا؟ زیرا:
1. آقای هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنهای و سید احمد خمینی، بخصوص نفر اول و سوم بر افکار امام تسلط دارند. بیم ما از آن بود که اینها میخواهند همین تسلط را بر افکار شما بدست آورده و همانطور که در حال حاضر و با وارونه جلوه دادن وقایع و حوادث به امام، نظر دلخواه خود را به او القاء میکنند، رشته افکار و آرای شما را نیز بدست آورند.
این سه تن از روز اول انقلاب، اوضاع کشور و انقلاب را به دلخواه خود برای امام توصیف میکنند. وقایع حقیقی را از امام پنهان میکنند و هرکس را که بخواهند به دست او میکوبند و با تمهیداتی که چیدهاند، میتوانند میان امام و امت سد ایجاد کنند و بر موجها همه سوار شوند…
2. برای تسلط بر شما، راه را آن دانستهاند که دفتر شما را دردست بگیرند. برای این کار باید سید هادی هاشمی، داماد شما را از تصدی دفتر بر کنار و از شما دور میساختند. پس بدست ری شهری و کروبی، دل امام را نسبت به هادی پرکردند. محمدعلی هادی و نوری و ابراهیمی و شریعتی که مرا به قتل شمس آبادی، عامل ساواک، متهم می کنند، نیز آتش بیار معرکه شدند. کوشش آن سه تن برای تسلط بر حوزه علمیه قم به شکست انجامید زیرا نیروهای انقلابی از پس آنها برآمدند.
3. این سه از هیچ فشاری به شما و داماد شما، سید هادی، فروگذار نمیکنند تا مگر شما تسلیم رأی آنها شوید. متولی و متصدی این کار سید احمد خمینی شده است.
4. این سه تن از براه انداختن جنگ اعصاب و تهدید بقتل روی گردان نیستند. همان کار که برسر شهید محمد منتظری آوردند. هیچ چیز مانع آنها از حذف و نابودی مخالفانشان نمیشود (بدینسان، سید مهدی هاشمی عامل انفجار در سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی را که سبب کشته شدن بهشتی و محمد منتظری و حدود 120 تن شد را این سه تن میداند) .
…
مسئولیت سید احمد خمینی ایناست که پدر خود را از واقعیتهایی که در خارج جماران میگذرد بیخبر نگاه دارد. مسائل مهم و انقلاب را درک نمی کند. اگر این سه تن انقلابی بودند، چرا در افغانستان و مصر و عراق و فلسطین و ده ها کشور اسلامی دیگر موجها انقلابی فروکش میکرد؟… اگر امور براین منوال بماند، باید فاتحه انقلاب را خواند… من ناقوس خطر را به صدا در میآورم. من نمیدانم وجود من چه خطری برای علمای اعلام دارد که این همه قوا برای کوبیدنم بسیج کردهاند. من تأکید میکنم که این سه نفر مسئول جدایی امام از مردم و ناآگاه نگاهداشتن وی از حقایق امور و اطلاع نادرست دادن به او هستند.
[i] در 22 ژوئیه 1988 برابر با 31 تیر 1367، روزنامه لوموند چنین نوشته بود: از 1987 گنشر فعالانه برای میانجگری بین دو طرف جنگ وارد عمل شد. … دو روز بعد از تصویب قطعنامه در شورای امنیت (20 ژوئیه 1987)، در بن، علی اکبر ولایتی را ملاقات کرد. آز آن زمان، به کوششهای خود ادامه میداد. به بغداد رفت و پس از اطمینان از آمادگی عراق با اجرای قطعنامه، بطور مرتب با دبیر کل سازمان ملل متحد در حاضر کردن ایران به قبول قطعنامه، همکاری می کرد.
در ماه مارس گذشته بود که آخرین علامتها را از تغییر موضع ایران، وقتی که ولایتی را در سالن فرودگاه فرانکفورت ملاقات کرد، دریافت نمود. در ماه ژوئن، در یک دیدار محرمانه با ولایتی، وزیر خارجه ایران تائید کرد که ایران قطعنامه را میپذیرد… (روزنامه انقلاب اسلامی شماره 184- از 10 تا 23 مرداد 1367)
[ii] https://www.youtube.com/watch?v=0leBM0Qhjco
در این رابطه، از دقیقه 26 تا دقیقه 29