به دعوت دانشگاه کپنهاگ و کمیسیون فمینیسم فراملی و سیاست کوییر در سازمان جهانی انسان شناسی و مردم شناسی، آقای ابوالحسن بنیصدر، در وبیناری شرکت کرد و در باره وضعیت زنان ایران سخن گفت. اداره کنندگان عبارت بودند از خانمها نسیم بصیری، دانشجوی دکتری در مطالعات امور زنان, جنسیت و سکشوالیته و اوزلم هاس، دانشجوی دکتری در مطالعات بینا فرهنگی و منطقه ای دانشگاه کپنهاگ.
متن سخنان آقای بنی صدر و وضعیت سنجی بدین قرار است:
نخست باید یادآور شد که وضعیت سنجی علمی آن وضعیت سنجی است که امرهای واقع مستمر (les faits sociaux permanents)، در رابطه با یکدیگر، به دست میدهند. حاصل پژوهش برای شناسایی امرهای واقع مستمر گویای منزلت و وضعیت زنان این است که، در طول تاریخ، بنابراین، در دوران معاصر، پیش و بعد از انقلاب، در جامعه ایران و نیز جامعههای دیگر، زنان از۳۰تبعیض و نابرابری عمده رنج بردهاند و رنج میبرند. در جامعههای امروز، این تبعیضها و نابرابریها، این و آن شکل و شدت ضعف دارند. بنابراین، وضعیت زنان ایران را از زبان این تبعیضها و نابرابریها باید شنید و خواند:
❋تبعیضها و نابرابریهای سیگانه که برضد زنان برقرار هستند:
۱. نابرابری در آفرینش، بنابر این، در طبیعت و سرشت،
۲. نابرابری در حقوق ذاتی حیات،
۳. نابرابری دو همسر در حقوق که زوج بودن این دو را بمعنای مجموعهای توانا به همکاری و رشد، ناممکن میکند،
۴. نابرابری در کارکرد مرد و زن،
۵. نابرابری در اندیشه و سخن و کار نیک و باور، حتی در انتخاب نوع تفریح،
۶. بنابر نابرابری در خلقت و سرشت انگاری، محروم انگاشتن زن از کرامت،
۷. نابرابری در دوست داشتن: زن لایق دوست داشته شدن نیست و ولایت به زن نمیرسد،
۸. نابرابری در اغواگری و اغواپذیری: زن اغواگر انگاری از امور واقع مستمر و جهان شمول است،
۹. نابرابری در منزلت میان زن و فرزند با شوهر،
۱۰. نابرابری در حق مشارکت در اداره جامعه خویش. بنابراین،
۱۱. نابرابری در تصدی مدیریتها و نابرابری در نقشی که به دولت داده میشود بمثابه قیم زن،
۱۲. نابرابری در تولد و رجحان نوزاد پسر بر نوزاد دختر .به ستوه آوردن زنان توسط مردان با تهدید اطفال،
۱۳. نابرابری پدر با مادر از منظر فرزندان،
۱۴. نابرابری در برخورداری از حق مالکیت شخصی و کار،
۱۵. نابرابری در بر خورداری از حاصل کار،
۱۶. نابرابری در ارث و نابرابریهای مالی دیگر ناشی از وضعیت نابرابر زن و مرد بلحاظ بارداری و پرورش فرزندان،
۱۷. نابرابری در ازدواج،
۱۸. نابرابری در طلاق («حق» مرد است!) و انواع طلاقهای کاهنده منزلت و کرامت زن،
۱۹. نابرابری حاصل از ترک خانواده توسط مرد و محکوم به سه کار شدن زن: سرپرست خانواده و کار برای تأمین معیشت خانواده و موقعیت مادون در روابط جنسی،
۲۰. نابرابری از این نظر که زن یک همسر اختیار میکند اما مرد میتواند چند همسر برگزیند. در جامعههای مسلمان. امر در جامعههای دیگر نیز یک امر واقع مستمر است،
۲۱. نابرابری که اجبار زن است، ولو به زور، به اطاعت از شوهر. این نابرابری، در همه جامعهها طبیعی انگاشته میشود. برخی زنان نیز مردانی را ترجیح میدهند که «جربزه مطیعکردن زن را داشته باشند». از اینرو، این رابطه قوا است که باید با رابطه حق با حق جانشین شود. اگرنه، تا زمانی که بنا بر رابطه قوا باشد، نابرابری برجا میماند،
۲۲. نابرابری از رهگذر سوء استفاده جنسی از زن و بهرهکشی جنسی از او،
۲۳. نابرابری در شهوتگرایی (زن شهوت مجسم است و شهوت او را به طرف مرد میکشاند). با وجود این، در آمیزش جنسی، زن محکوم به ایفای نقش فعلپذیر است،
۲۴. نابرابری از رهگذر ناگزیر کردن زن به تن دادن به سرنوشت مرد، در مرگ و بعد از آن،
۲۵. نابرابری در آموزش و پرورش و،
۲۶. نابرابری در برآوردن نیازهای اولیه، غذا و بهداشت و پوشاک و مسکن،
۲۷. نابرابری از منظر قربانی آزارهای جنسی بودن زن،
۲۸. نابرابری در پوشش بلحاظ مجبور بودن زن به حجاب در جامعههای مسلمان و پوششی که او را جاذبه جنسی میکند در جامعههای دیگر،
۲۹. نابرابری از منظر رابطه قوای «جنسی» که جامعهها را گرفتار «دیکتاتوری سکس» میکند،
۳۰. از امرهای واقع مستمر، یکی پیش کش کردن همسر است به قدرتمداران. نوعی از آن که «مشروع» انگاشته میشد، زن را طلاق دادن و او را به بستر قدرتمداری فرستادن و سپس به عقد خود درآوردن است. نوعی دیگر پنهان کردن رابطه زناشویی است. نوع سومی مکرر کردن طلاق و رجوع است. و نوع چهارمی طلاق دادن با هدف ناگزیر کردن زن به تسلیم شدن به خواستهای شوهر و تن دادن به تحقیر است.
این نابرابریها که بسا تمامی نابرابریها نباشند که از رهگذر روابط قوا ایجاد شده و استمرار جستهاند و اندیشههای راهنمای از خود بیگانه در بیان قدرت، آنها را توجیه میکنند. با اینوجود، مهمترینها هستند. وجود این نابرابریها که در جامعه امروز، ایران، برقرار هستند، میگوید که زور و فساد دو عنصر اصلی تنظیم کننده رابطهها با زن هستند. رژیم کنونی به شماری از این نابرابری، جنبه قانونی بخشیده و از آنها (بیشتر از همه حجاب) در مهار زنان از راه سرکوب با هدف سنگینکردن جو خشونت و ترس در جامعه، استفاده میکند. (به نقل از ضمیمه قانون اساسی برپایه حقوق پنج گانه که به ایرانیان و جهانیان پیشنهاد شده است).
هرچند اجماع بر سر جانشین کردن آنها با برابریها، بسیار مهم است، اما هرگاه انسانها فرهنگ استقلال و آزادی نجویند و وجدان اخلاقی انسانها پندارها و گفتارها و کردارها را با حقوق نسنجند، بنابراین، رابطههای قوا با رابطههای حق با حق جانشین نشوند، اجماع بر سر برابریها، به عمل نخواهد برد و رابطههای قوا همچنان نابرابریها را برقرار نگاه خواهند داشت.
این نابرابریها پیآمدها دارند. به سه پیآمد که مهمتر هستند، میپردازم:
● شدیدترین آسیبها که زنان قربانیان آنند، تنظیم رابطه با زنان، توسط دولت و دیگر نهادهای جامعه (خانواده و نهادهای دیگر)، با زور و فساد است. آسیبهای دیگر فرآورده این آسیب هستند:
● در معرض آسیبهای اجتماعی قرارداشتن و گرفتار این آسیبها شدن.
● توانایی بالقوه زنان برای ایفای نقش نیروی محرکه تغییر در جامعه امروز ایران و جامعههای دیگر:
❋ دو پیآمد تبعیضها و نابرابریها که زنان قربانی آنند:
آسیب اول را که تحمیل ۳۰ تبعیض و نابرابری هستند، شناسایی کردیم. اینک به بررسی کوتاه دو آسیب دیگر میپردازیم:
الف. چرا زنان بیشتر از مردان در معرض آسیبهای اجتماعی هستند؟:
در جامعهها آنها که بیشتر در معرض رابطههای قوا قرار دارند و جامعه برقراری رابطه قوا با آنها را یا روا میداند و یا قابل اغماض، آسیبپذیرترها هستند. از اینرو، زنان بدین خاطر که موقعیت زیرسلطه را دارند، آسیبپذیرترینهایند و بیشترین فشار پویاییهای روابط سلطهگر -زیر سلطه بر آنها وارد میشود. توضیح این که:
۱. پویایی نابرابری همراه است با پویایهای دیگر. بنابراین، زنان نه تنها گرفتار پویاییهای تبعیضها و نابرابریها هستند، بلکه گرفتار تمامی پویاییهای رابطه سلطهگر – زیر سلطه هستند.
این امر، در جامعهها بخصوص جامعههایی که، در آن، وجدان به حقوق وجود ندارد چه رسد به عمل به حقوق و تنظیم رابطه با حقوق، سبب میشود که زنان قربانی سه استثمار بگردند(استثمار جنسی و استثمار بمثابه «نیروی کار» و استثمار بمثابه سرپرست خانواده).
۲. شبکه بندیهای قدرت در جامعهها یکسان نیستند. اما، در انواع شبکه بندیها، رابطهها از طریق زن برقرار میشوند. هم رابطههای نسبی و هم رابطههای سببی (ازدواجهای درون گروهی و برون گروهی). بنابراین، محل عمل اجتماعی زن، گرهگاه است. بدینخاطر است که هم خود در معرض آسیبهای اجتماعی است و هم هر آسیب اجتماعی دیگری، دامن او را نیز میگیرد. چنانکه اعتیاد شوهر و یا فرزند به مواد مخدر، غیر از اینکه او را (شوهران همسران خود را نیز معتاد میکنند) در معرض اعتیاد قرار میدهد، گرفتار آسیبهای همراه (بیکاری، فقر، فرسودگی تن و روان و…) نیز میگرداند. تغییرها در شبکه و یا از میان رفتن شبکه، نیز زن را دچار آسیبها میگرداند. یک قلم از دست رفتن موقعیت مرد در سلسله مراتب قدرت و بدتر از آن، بیآبرو و بیاعتبار شدن او، زن را بعنوان همسر، نیز بیاعتبار میکند. حال اینکه، بنابر طرزفکرها، بیآبرو شدن زن، به مرد آسیب چندانی وارد نمیکند.
۳. اما امر مهم ایناست که محل عمل زن در شبکه، محل عمل بیاختیار و وسیله است. این «ضربالمثل» در همه جامعهها بر زبانها جاری میشود: «در هر جنایتی، پای زنی بمیان است». اما ضربالمثل وارونه واقعیت است. زیرا محل عمل زن، گرهگاه است و در این محل، او از اختیار محروم است، رابطه قوا از طریق او برقرار میشود. از اینرو، زن در همانحال که گرفتار آسیب اجتماعی میشود، وسیله ایجاد آسیب اجتماعی نیز میگردد. مثال بارز، آن دسته از آسیبهای اجتماعی هستند که از رهگذر رابطه جنسی «نامشروع» و، در مواردی «مشروع»، ایجاد میشوند. در شماری از جامعههای امروز، ادعا میشود زنان آزادی جنسی یافتهاند. صحت این ادعا را کاهش یا افزایش آسیبهای اجتماعی تصدیق یا تکذیب میکند. در این نوع جامعهها، افزایش آسیبهای اجتماعی گویای واقعیت دیگری است که فوکو فیلسوف فرانسوی آن را «دیکتاتوری سکس» میخواند.
۴. امر واقع مستمر دیگری که مسبب آسیبپذیری بیشتر زنان است، حمایت و حفاظت از زن بمثابه «ضعیفه» است. این حمایت و حفاظت خود آسیب اجتماعی بس ویرانگری است. زیرا وسیله حمایت و حفاظت، زور است که به ضرورت با فساد همراه است و عامل بازدارنده رشد زن بمثابه انسان حقوند و ناچیزکردن او بمثابه «شئی جنسی» است. چنانکه در تاریخ ایران، زنان از تعلیم و تربیت محروم بودند و نزدیک به اتفاق فیلسوفان و اخلاق شناسان و فقیهان، با باسواد شدن زنان – برغم قول پیامبر (ص) – مخالف بودند. برای نمونه، مخالفت با تأسیس مدارس دخترانه.
در جامعههایی هم که حقوق انسان پذیرفته شده بود، تا اوائل نیمه دوم قرن بیستم، برخورداری از حقوق نیز «مردانه» بود. برای مثال، در فرانسه و سوئیس و… زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را نداشتند و بمحض ازدواج، اداره اموال آنها نیز با شوهر بود. هنوز، در جامعهها، حقوق ذاتی حیات شمرده نمیشوند و تمامی رابطهها را تنظیم نمیکنند. در جامعه، به میزانی که رابطهها را بیشتر قدرت تنظیم میکند، «حفاظت و حمایت» از زن توسط قدرت، عامل تدنی باز هم بیشتر شخصیت زن است. برای مثال، ازدواج دختران بر وفق مقررات حفاظت و حمایت، خود یک آسیب اجتماعی بس ویرانگر و سبب پرشمار آسیبهای اجتماعی است.
۵. آسیب بمثابه امر واقع، ولو بدان صفت اجتماعی میدهند، در آن واحد، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیز هست. آسیب فرهنگی از رهگذر بستن مدار زندگی زنان، بسا ویرانگرترین آسیب و مسبب ویرانگرترین آسیبها است. چرا که زنان توانا به فعال شدن بمثابه مجموعه استعدادها و فضلها نمیشوند. از جمله، فضل هنرمندی که گشودن فضای زندگی و بازکردن این فضا (= استقلال و آزادی = توانایی بکارانداختن استعدادهای دانشجویی و آفرینندگی)، بلا عمل میشود. در حقیقت، میزان فرهنگزایی هر جامعه را استقلال و آزادی زن معین میکند. چرا که استقلال و آزادی به او امکان میدهد فضای اندیشه و عمل جامعه را بطور مداوم باز نگاهدارد. به یمن فضای باز، خودانگیختگی فردی و جمعی افزایش مییابد و رشد فرهنگی میسر میشود.
محروم شدن زنان از استقلال و آزادی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، زنان و مردان را از خلق فرهنگ ناتوان میکند و خلاء را «ضد فرهنگ» یا مجموعه آسیبهای اجتماعی (از خرافهها و غیر عقلانیها تا رابطههای قوای پدید آورنده انواع جنایتها و جرمها و فسادها) پر میکنند.
در بعد اقتصادی، شهروندان از زن و مرد که خود نیروی محرکهِ نیروی محرکه ساز هستند، از تولید نیروهای محرکه در حد مطلوب ناتوان میشوند و گرفتار خود تخریبی و تخریب نیروهای محرکه میشوند. این آن آسیب اجتماعی است که جامعه گرفتار پویایی مرگ، هم عامل و هم گرفتار آن میشود.
و در بعد سیاسی، تغییر رابطه میان انسان با نهادهای جامعه، نیز آسیب اجتماعی جهان شمولی است: نهاد دولت بمیزانی که قدرت محور و قدرتمدار است و نهادی که احزاب سیاسی قدرت محور و قدرتمدار هستند و نیز دیگر نهادهای جامعه (نهادهای دینی و تربیتی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و…) ارباب انسان از زن و مرد میشوند و چون موضع زن، موضع زیر سلطه است، هم آسیب بیشتر به خود میبیند و هم وسیله آسیبهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی میشود. مهار جامعهها از طریق مهار زنان، امر واقعی جهان شمول است.
ب. چرا زنان مهمترین نیروی محرکه تغییر هستند؟:
بنابراین که موقعیت اجتماعی زنان، موقعیت زیرسلطه است و رابطه با آنها، عمده توسط زور و فساد – که از یکدیگر جداییناپذیر هستند – تنظیم میشود، نظامهای اجتماعی که، در آنها، زنان این موقعیت را دارند، تا وقتی زنان به حقوق خویش وجدان نیابند و برآن نشوند حقوند بزیند، برجا میمانند. بنابراین، تحول اکثریت بزرگ در گرو تحول زن است. بمحض وجدان بر حقوق و وجدان بر ستمگرانه بودن تبعیضها و نابرابریها و سرباز زدن از تمکین به آنها، زنان نیروی محرکهای میشوند که تغییر بنیادی را ناگزیر میکنند. بدینخاطر بود و هست که در روزهای انقلاب، گفتم: آزادی هر جامعهای با آزادی زن شروع میشود و بطور مداوم باز میگویم که استقلال و آزادی هرجامعهای با استقلال و آزادی زن آغاز میگیرد.
بخصوص از انقلاب بدینسو، به یمن مشارکت هرچه وسیعتر زنان در آن، بطور روزافزون، زنان بر این واقعیت وجدان مییابند که تبعیضها و نابرابریها، نه خدا و نه دین فرموده که فرآورده نظام اجتماعی قدرت محور هستند. بنابراین، از تن دادن به آنها سرباز میزنند. بدینخاطر است که، بیشتر، در جامعه شهری ایران، زنان کشور بطور مداوم در کار مبارزه برضد تبعیضها و نابرابریها هستند. تاریخ معاصر ایران، نه این وسعت مشارکت زنان در مبارزه را به خود دیده است و نه این شدت سرکوب را.
زنان ایران هر روز بیشتر از روز پیش در مییابند که زور و فساد حاکم را زور و فساد از میان بر نمیدارند. چرا که از جنس یکدیگرند. کسی که زور و فساد بر ضد زور و فساد بکار میبرد، درجا، از زور و فساد پر میشود و برفرض موفقیت، زور و فساد برجا و آلت فعل تغییر میکند. از اینرو، وجدان به حقوق و ایستادن بر حقوق خویش راهکار است. وجدان به حقوق و ایستادن بر حقوق خویش راهکار است. این ایستادگی است که میگوید زنان استقلال و آزادی بازمییابند و به یمن آن، ایرانیان راه رشد در استقلال و آزادی، بر میزان عدالت اجتماعی را در پیش میگیرند.
❋اطلاعات آماری نه چندان معتبر در باره زنان:
نخست بدانیم که اطهره نژادی، معاون برنامه گذاری و هماهنگی رئیس جمهوری در امور زنان (۵ آذر ۱۳۹۵ سایت «ما زنان») میگوید: آمار مربوط به زنان، بخشی علنی و بخشی محرمانه هستند. به آمار محرمانه، تنها متصدیان امور زنان، حق دسترسی دارند.
● جنایت و آسیبهای اجتماعی که زنان قربانیان آنها هستند:
۱. در جهان، سالانه ۵ هزار زن قربانی قتلهای ناموسی میشوند. در ایران، زنان قربانی این نوع جنایت را ۳۷۵ تا ۴۵۰ تن گفتهاند. که به نسبت جمعیت از هند و پاکستان (۱۰۰۰ تن) بیشتر و، در جهان، مقام اول از آن ایران میشود.
۲. در ۲۰۱۸، ۸۷ هزار زن در دنیا کشته شدهاند که از آنان، ۵۰ هزارتن به دست شوهرانشان کشته شدهاند.
۳. در ایران، در سال ۱۳۹۵، ۷۷۲۸۰ زن، بخاطر آزاردیدن از همسر خود شکایت کردهاند. لایحه «تأمین امنیت زنان در برابر خشونت»که محتوای آن نیز معلوم نیست – قرار است در مجلس رژیم ولایت مطلقه فقیه تصویب شود. این لایحه سالهاست که میان دو قوه مجریه و قضائیه دست به دست میشود.
۴. بنابر آمار ستاد مبارزه با مواد مخدر، ۲.۸ میلیون معتاد در ایران هستند که ۱۰ درصد آنها زن هستند (آذر ۱۳۹۸). بدیهی است که شمار معتادان بسیار بیشتر است.
۵. دکتر قرایی، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران، در اواسط ۱۳۹۰، گفتهاست: سن تن فروشی زنان از ۲۰ تا ۳۰ سال به ۱۲ – تا ۱۸ سال کاهش یافته است.
۶. براساس آمار مراکز بازپروری سازمان بهزیستی، ۱۰ تا ۱۲ درصد زنان خیابانی متأهل هستند. (آبان ۱۳۹۸)
۷. شمار زنان فاحشه در تهران ۳۰۰ تا ۶۰۰ هزار تن هستند. (آبان ۱۳۹۸)
۸. شادی طلب، استاد جامعه شناسی میگوید (۱۵ خرداد ۱۳۹۷): ۹ درصد زنان تن فروش، نخستین بار، با اجبار شوهر، تن فروش شدهاند.
۹. آمار دخترانی که فروخته میشوند و یا فرار میکنند. در اختیار نیست.
۱۰. خودکشی زنان، بخصوص دختران جوان افزایش چشمگیری پیدا کرده است. محمد مهدی تندگویان، معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان روز ۲۸ مرداد ۱۳۹۷ آمار خودکشی در ایران طی سال ۱۳۹۶ را حدود ۴ هزار و ۹۹۲ نفر اعلام کرد. در کل کشور آمار اقدام به خودکشی در زنان حدود دو سوم و در مردان یک سوم بوده است . بدینقرار، در سال ۹۶، ۳۰۰۰ زن خودکشی کردهاند. بلحاظ خودکشی زنان، ایران در خاورمیانه، مقام اول و در جهان (داده سال ۱۲۹۹) مقام سوم را دارد. چین مقام اول و هند مقام دوم را دارند.
● آسیبهای اجتماعی دیگر:
۱. از ۱ فروردین تا ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، در سطح کشور، ۱۲۷۲۴۵ ازدواج و ۳۴۵۴۷۵ طلاق ثبت شدهاند. بدینسان، نسبت طلاق به ازدواج، حدود ۳۰ درصد است.
۲. در سال ۱۳۹۷، ۳ میلیون زن (= ۱۴ درصد خانوارها که ۲۴ میلیون است) سرپرست خانوار نیز بودهاند. طی ۱۰ سال، شمار زنانی که سرپرست خانوار شدهاند، ۵۸ درصد افزایش یافته است. ۸۶ درصد زنان سرپرست خانوار سالمند هستند.
● آسیبهای اقتصادی که زنان قربانی آنها هستند:
۱. ۶۵ درصد زنان تحصل کرده بیکار هستند.
۲. بیکاری زنان تحصیل کرده ۳ تا ۴ برابر مردان تحصیل کرده است.
۳. سهم زنان از اشتغال، تنها ۱۸ درصد است.
۴. معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهوری در امور زنان میگوید (در پایان ۱۳۹۸):
– از جمعیت حدود ۲۴ میلیون شاغل، ۲۰۳۳۱۰۰۰ تن مردان و ۴۴۲۰۰۰۰ تن زنان هستند. یعنی سهم مردان ۸۲ درصد و سهم زنان ۱۸ درصد است.
۵. در ۱۳۹۵، از ۵۷۴۰۰۰۰ زن دارای تحصیلات عالی، تنها ۱۷۲۴۰۰۰ مشغول بکار بودهاند. به سخن دیگر، ۴ میلیون آنها بیکار بودهاند.
۶. به گزارش ایسنا (۱۱ مهر ۱۳۹۸) برای کار برابر، زنان ۲۵ درصد کمتر از مردان حقوق میگیرند. نابرابری در بخش خصوصی بیشتر از بخش دولتی است.
● زنان و تحصیلات عالی:
۱. در ۱۳۹۷، زنان دارای تحصیلات دانشگاهی ۶۲۳۳۰۰۰ تن و مردان دارای این تحصیلات، ۶۹۱۸۴۷۳ تن بودهاند. بدینسان، شمار زنان دارای تحصیلات عالی به مردان نزدیک شده است. باوجود این، جمعیت زنان شاغل دارای تحصیلات عالی، ۱۸۲۲۴۰۷ تن شاغل (۲۹ درصد) و ۷۱ درصد بیکار بودهاند (= از هر ۴ زن یکی شاغل). اما از مردان تحصیل کرده، ۴۳۷۱۶۲۸ تن شاغل بودهاند. شاغل ۸۷ درصد و بیکار ۱۳ درصد.
۲. در سال ۱۳۹۵، نسبت دانشجوی دختر به دانشجوی پسر در دانشگاهها و مؤسسات عالی، ۵۷ به ۴۳ درصد بوده است. در آن سال، ۴۴ درصد تحصیل کردهها زن و ۵۶ درصد مرد بودهاند.
۳. ۱۸۴۸۱ زن عضو هیأت علمی وزارت علوم و وزارت بهداشت و پژوهشکدهها بودهاند:۳۵۰ استاد و ۱۴۰۴ دانشیار و ۸۳۵۲ استادیار. باوجود نزدیک به برابری تحصیل کردهها، تنها ۲۴ درصد هیأت علمی زنان هستند.
❋ زنان در جنبش مداوم:
۱. زنان در جنبشهای همگانی، جنبش تحریم تنباکو، جنبش مشروطیت، جنبش ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ۵۷، شرکت داشتهاند. شرکت آنها در انقلاب ۵۷ همگانیتر بوده است. از انقلاب بدینسو، زنان در دو نوع جنبش شرکت مداوم دارند:
۱.۱. جنبشهای همگانی و خیزشهای مردم شهرهای مختلف (مشهد و قزوین و اسلام شهر و…). همگانیترین این جنبشها، جنبش سال ۱۳۸۸ است. شهادت ندا آقا سلطان، در سطح جهان، او را نماد ایستادگی زنان ایران بر حق گرداند. دو جنایت در تصور نگنجیدنی، پروانه فروهر و ترانه موسوی را دو شهید شقاوت رژیم ولایت مطلقه فقیه گرداند. پروانه زنی بود که همه عمر، استوار و نستوه، در مبارزه بود و یکی از نمادهای ایستادگی پیگیر و بیخدشه، بر حقوق ملی بود.
از آن پس، گستردهترین جنبشها، جنبش آبان ماه ۱۳۹۸ است. در این جنبش نیز زنان شرکت داشتند و شماری از آنها قربانی شقاوت شدند.
۱.۲. مقاومت در برابر خشونت دولت و دیگر نهادهای جامعه و مبارزه برضد تبعیضها و نابرابریها مداوم است. بدین سبب است که زندانهای رژیم از زنان ایستاده بر حقوق خویش، خالی نمیماند. به یمن این استقامت مداوم، زنان رژیم را در مواردی ناگزیر از عقب نشینی کردهاند. نقد پیگیر طرز فکرهای دینی و غیر آن، همه بیان قدرت، و ارائه حقوق و توضیح مداوم نقش وجدان به حقوق، سبب تغییر روزافزون فکر و روش زنان نسبت به خود و نسبت به مردان و مردان نسبت به زنان و به خود شده است و میشود.
شرکت در این دو نوع جنبش، به زنان نقش نیروی محرکه تغییر را داده است. بهمان اندازه که زنان به حقوق خود وجدان پیدا میکنند و در مییابند که با قدرت (= ترکیبی از زور و فساد و پول و… که در رابطه قوا بکار میرود) نه با قدرت که با وجدان به حقوق و عمل به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق است که میتوان مبارزه کرد و پیروز شد، نیروی محرکهای بزرگتر میشوند.
۲. شرکت در دو جنبش، آنهم بطور مداوم، دلیل شدت سرکوب خونین زنان کشور است. آمار دقیق از اعدام شدگان، ترور شدگان، ربوده و سربه نیست شدگان و کشته شدگان زن در طول ۴۰ سال جنبش، در دست نیست. این اندازه معلوم است که تنها در دو دوره از اعدامها، اعدامهای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۳، ۵۸۰ زن و در کشتار زندانیان، در سال ۱۳۶۷، دست کم، ۳۰۰ زن اعدام شدهاند. تاریخ معاصر ایران، هیچگاه، چنین رفتار سبعانهای با زنان را به خود ندیده است. دو دلیل این سبعیت، یکی ایجاد جو سنگین ترس و دیگری، ترس از بزرگ شدن نیروی محرکه استبداد شکنی است که زنان ایران شدهاند.