بخش یک: از 1363 تا 1382 واقعیتهای تاریخی از زبان مسئولان رژیم.
احمد بخشایش اردستانی، نماینده مجلس نهم و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، کارشناس مسائل بین الملل و پژوهشگر حوزه امنیت در 8 آدز 1399 در سایت تاریح ایرانی مقاله ای درج کرده است که در آن با شفافیت سیاست ساختن بمب را مطرح می کند. او نوشته است:
“نکته مهم دیگر یافتن راه حلی برای پایان دادن به این شرایط است. با تداوم این دست ترورها طی سال های اخیر، جمهوری اسلامی ایران یک بار برای همیشه باید به سلاح هستهای و اتمی دست پیدا کند تا جهان تکلیفش را بداند. شاید در سالهای ابتدایی، مشکلاتی برای کشور به وجود بیاید، اما در ادامه قطعاً نظام بینالملل آن را به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر خواهد پذیرفت، کما اینکه در خصوص هند، پاکستان، اسرائیل و دیگر کشورها این مسئله روی داد. ضمن اینکه اگرچه ما بارها عنوان کرده ایم که طبق فتوای مقام معظم رهبری و همچنین بر مبنای تعالیم دین مبین اسلام دستیابی به هرگونه سلاح کشتار جمعی مانند سلاح های میکروبی، شیمیایی، بیولوژیک و به خصوص هستهای حرام شرعی است، ولی از نگاه صهیونیست ها، کشورهای مرتجع عربی و ایالات متحده آمریکا کماکان تلاش ایران برای پیشرفت در حوزه فعالیتهای صلحآمیز هستهای همان تلاش برای ساخت بمب هسته ای و اتمی تلقی می شود. پس لازم است ساخت بمب هسته ای در دستور کار قرار گیرد تا این خط ترورها قطع و شانتاژ های سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک تل آویو، ریاض و واشنگتن و اروپاییها علیه جمهوری اسلامی ایران از دستور کار خارج شود. اگر ما سالها پیش به این مهم دست پیدا میکردیم شاهد ترور دکتر فخری زاده نمیبودیم.” البته این تنها نمونه نیست بلکه به این آشکاری تاکنون سیاست ساختن بمب در علن مطرح نشده بود. پس این مسئله این روزها در برخی از محافل در ایران مورد بحث است. اما این فکر ریشه در اواسط سالهای 60 دارد. آنزمان جمهوری اسلامی بدنبال ساختن بمب اتمی دست به تلاشهای ناشیانهای زده بود که با بیانیه سعد آباد در سال 1382 مجبور شد در عمل به آن تلاشها پایان دهد. در بیانیهای که بعد از مذاکرات طولانی با سه وزیرخارجه اروپا صادر شد، مقامهای ایران تأیید نمودند که سلاح هستهای در دکترین دفاعی ایران جایی ندارد و برنامه و فعالیتهای هستهای ایران صرفاً صلحآمیز بودهاست. اما بعد از اینکه ترامپ از برجام خارج شد و خصوصا بعد از اینکه معلوم شد بایدن ریس جمهوری آینده امریکا خواهد بود جمهوری اسلامی به عمد علائمی از خود صادر می کند گویای این امر که دوباره قصد از سرگرفتن برنامه ساختن بمب را در سر دارد. در این بخش، اول باز می گردیم به دوره آغازین پروژه کره شمالی کردن ایران که شکست خورد پروژهای که هرگز جمهوری اسلامی به آن اقرار نکرد و تا به امروز بهای سنگینی بابت آن پرداخت می شود.
بدنبال ترور آقای فخری زاده توسط اسرائیل در ایران، خبر دیگری منتشر شد که پازل تاریخ سیاست پنهانی هسته ای رژیم را روشنتر می کند. سایتهای مختلف رژیم و مطبوعات خبر زیر را که بسیار مهم است منتشر کردند. این اطلاع نشان میدهد از چه زمانی ایران بدنبال پیشبردن سیاستی با هدف دستیابی به تکنولوژی ساخت بمب اتمی شده است.
1 ـ این خبر می گوید: با تشکیل “واحد تحقیقات ویژه اتمی” در سال ۱۹۸۳ در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران، فخری زاده از همان ابتدای تشکیل، در این مرکز، فعالیت خود را شروع میکند.” منبع این گفته هنوز مشخص نیست، اما بسیاری از سایتهای داخل کشور و نزدیک به رژیم آنرا منتشر کرده اند و اعتراضی به درج آن در سایتها رژیم نشده است. بعنوان نمونه به سایت معارف قرآن بتاریخ 7 آذر مراجعه کنید. توجه کنید که سال 1983 یعنی زمانی که عراق با کمک کشورهای غربی و شوروی توانست نیروهای خود را در جبهه های جنگ با ایران تقویت کند و جلوی حمله های ایران را بگیرد. خمینی در سال 60 طرح صلح پدیرفته شده توسط عراق بخاطر مقاومت حماسی ارتش را با حدف آقای بنی صدر و سپردن جنگ به پاسداران و نعمت خواندن آن ادامه داد. او این گمان را در سر داشت که با پیروزی بر عراق بر خاورمیانه شیعی سلطه کامل خود را برقرار کند. گمانی که ایران را ویران کرد و با سر کشیدن جام زهر ناکام شد.
2 ـ فریدون عباسی یکی از چهره های شناخته شده تندروها در ایران، در تاریخ 26 آذر 1399 درمصاحبه با کیهان از خاطرات خود در باره فخریزاده می گوید: “زمانی که به دانشگاه رسید، جنگ شروع شد و رفت جبهه و در جبهههای غرب و جنوب کشور به عنوان رزمنده فعال بود. دانشگاه که باز شد وارد دانشگاه شهید بهشتی شد و لیسانس فیزیک هستهای گرفت. چون پاسدار هم بود در دانشگاه امام حسین(ع)، و در گروه فیزیک مشغول به کار شد. شهید فخریزاده ذهن پویایی داشت و دوست داشت بیشتر کار کند و در دوران جنگ کمک علمی هم داشته باشد؛ لذا درخواست کرد وارد وزارت سپاه شود و با تقاضای او موافقت شد. در آنجا به واحد بنده؛ یعنی واحد پدافند هستهای، معرفی شد. او را تشویق کردم که آنچه را آموخته مرور کند و کتابهای علمی انگلیسی را هم بخواند. چون برایش برنامه داشتم و میخواستم او را برای کارهای بزرگتر آماده کنم.” این خاطره می گوید که در زمان جنگ در ایران بخش پدافند هستهای بوجود آماده است. معنی پدافند هستهای البته در اینجا مبهم است زیرا پدافند هسته ای از سویی به گرفتن تدابیر لازم برای جلوگیری از خسارات مادی و انسانی در صورت یک حمله هسته ای و یا حادثه ای ناشی از انفجار هسته ای گفته می شود و از سوی دیگر داشتن بمب اتمی است تا که کشور دیگری جرائت حمله به ایران نکند، معنی می دهد. معنی اول بیمورد است زیرا ایران در خطر حمله هسته ای قرار نداشت. تنها راکتور هسته ای در اطراف ایران مربوط به عراق بود که در همان آغاز جنگ توسط اسرائیل از بین برده شد. بهرحال این خاطره آقای عباسی با مطلب بالا در باره واحد تحقیقاتی ویژه اتمی که اخیرا منتشر شده خوانایی دارد.
حال به گفته های مسئولان رژیم و داده های دیگر نظری بیندازم تا قضیه تلاشهای پنهانی ایرانی در سالهای 63 تا 82 روشن تر شود.
2 ـ علی اکبر ولایتی وزیر خارجه آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای به تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ با سایت فرارو در پاسخ به سئوال خبرنگار در باره اینکه “در جایی از شما شنیدم که در رابطه با مسائل هستهای در سال ۱۳۶۴ یا ۱۳۶۵ فرمودید که اولین نفری بودید که سانتریفیوژ را از پاکستان به ایران آوردهاید. لطفا کمی راجع به این موضوع توضیح دهید؟” می گوید: “ به نظرم در سال ۱۳۶۵ با یک هواپیمای اختصاصی به پاکستان سفر کرده بودیم. در آنجا به ما گفتند که در رابطه با انرژی هستهای دستگاهی در آنجا هست که شما باید آن را به ایران بیاورید، ما نیز بعد از تحویل آن دستگاه را با خودمان به ایران آوردیم و چیزی که در این رابطه اطلاع یافتیم این بود که دستگاه فوق یک سانتریفیوژ بوده و تا جایی هم که در خاطرم دارم به مقامات رسمی پاکستان نیز در این رابطه چیزی نگفتیم؛ بالاخره افرادی که در آنجا سانتریفیوژ را تهیه کرده بودند، آن را در ایران از ما تحویل گرفته و به نخستوزیری بردند.”
این مصاحبه آقای ولایتی در همه سایتهای رژیم حذف شده است. یادآوری می کنم که در آن زمان آقای میرحسین موسوی نخست وزیر بود و به گفته آقای ولایتی به نظر می رسد اولین سانتزیفوژ را به نخست وزیری برده اند.
3 ـ به گفته آقای محسن رضایی از سال ۱۳۶۴، سپاه پاسداران تقاضای بودجه برای بازنگری درباره مسئله هستهای که در آغاز انقلاب کنار گذاشته شده بود را میکند. این امر که سپاه پاسداران نقش اصلی را در جریان هستهای ایران داشته است خود نکته مهمی است که با اطلاع اخیر در باره آقای فخریزاده و گفته های آقای عباسی منطبق است. اگر برنامه هستهای برای تولید انرژی بود چرا در زمان جنگ آغاز شد و چرا سپاه پاسداران بدنبال این موضوع بود؟ یادآوری می شود که قیمت نفت از سال ۶۲ تا ۶۸ در پائین ترین حد خود بود و نه در جهان و نه در ایران کمبود انرژی مسئله روز نبود که ایران بخاطر حل آن، بدنبال انرژی هسته ای برود.
4 ـ برای اینکه تاریخ بازدید رسمی از اولین سانتریفوژ در ایران را بیابیم به سراغ سخنرانی دیگری از حسن روحانی می رویم. او در ۲۵ آذر ۱۳۹۲ در چهاردهمین همایش تجلیل از پژوهشگران کشور گفته بود: “تحقیقات مهم زمانبر هستند. با پژوهش جهشی آنی ظرف ۲ یا ۶ ماه نمیتوان کارهای بزرگ را انجام داد و این طبیعی است. در دانش هستهای از روزی که ما در این مسیر قدم برداشتیم، یعنی از سال ۱۳۶۷ که اولین بار بود یک سانتریفیوژ را میدیدیم، همه تلاش ما این بود که چطور آن را کپی کنیم، امروز ۲۵ سال از آن زمان طول کشیده، این تحقیق و پژوهش و فناوری قدم به قدم پیش رفته و امروز به جایی رسیدیم که شاید روز اول برای ما باورکردنی نبود.” در نتیجه آقای روحانی برای اولین بار در سال ۶۷ در ایران یک سانتریفوژ دیده است و آن سانتریفوژ وارداتی بوده چون ایشان می گوید سعی ما این بود که چگونه آنرا کپی کنیم. این تاریخ با سخنان آقای ولایتی که گفته است سال 1364 یا 1365 اولین سانتریفوژ را مخفیانه به ایران آورده است منطبق می باشد.
5 ـ به غیر از این مورد یادآور میشود که دفتر هاشمی رفسنجانی نامهای را انتشار داد که در آن آقای خمینی پیرامون علل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۶۷، از قول محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران آورده است:
“تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و سه هزار توپ و سیصد هواپیمای جنگی و سیصد هلیکوپتر و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزر و اتم که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی [تهاجمی] داشته باشیم”.
تمام خبرگزاریهای دولتی ایران که متن نامه را انتشار دادند بند مربوط به “سلاح لیزری و اتمی” را از نامه به آقای خمینی حذف کردند. اما متن کامل این نامه در کتاب خاطرات آقای منتظری درج شده است. به هر حال این نامه و واکنشهای مختلف نسبت به انتشار بخش مهم نامه که در سال 1367 نوشته شده است نشان میدهد که به دست آوردن سلاح اتمی حداقل از مشغلههای فکری افراد سپاه در زمان جنگ بوده است.
6 ـ روز ۱۳۹۲/۰۳/۱۱ آقای روحانی در همایش ستاد جوانان حامی وی که در حسینیه جماران برگزار شد با تشریح روند رسیدن به انرژی هسته ای در جمهوری اسلامی اظهار کرد: “ متاسفانه عده ای می آیند و به دروغ می گویند در آن زمان فناوری هستهای تعطیل شده است. بهتر است شما جوانان بدانید که در دولت آقایان هاشمی و خاتمی فناوری هستهای تکمیل شد. اولین سانتریفوژ در دولت آقای هاشمی وارد کشور شد و اولین غنی سازی اورانیوم در تابستان ۱۳۸۱ صورت پذیرفت. در آن ایام بنده به همراه مهندس میرحسین موسوی و عدهای از متخصصان برای بازدید و تایید انجام غنی سازی از مرکز کالا الکتریک بازدید کردیم و در آنجا برای اولین بار غنی سازی اورانیوم مورد تایید قرار گرفت.” این گفته نیز با داده های بالا می خواند و شاید همراه کردن آقای موسوی هم به این علت بوده است که اولین سانتریفوژی که مخفیانه وارد ایران شده بود را به نخست وزیری فرستاده بودند. البته هاشمی رفسنجانی در سالهای 60 فرمانده قوا بود و هنوز دولتی تشکیل نداده بود هر چند تقریبا همه کاره سیاست ایران بود.
7 ـ اما آقای صالحی در 21 فروردین 1394 درباره آغاز کار برای راه انداختن غنی سازی تاریخ دیگری را بدست می دهد او در مصاحبه ای می گوید: “برای تهیه سانتریفوژها به سراغ بازار سیاه هم رفتیم در سال ۶۹ تعدادی سانتریفوژ و علاوه بر آن نقشه های سرهم کردن آنها را از بازار سیاه تهیه کردیم. در زمان مسئولیت آقای دکتر امراللهی زحمات فراوانی کشیده شد و از سال ۶۹ تا ۷۶، دو ماشین راه اندازی شد. راه اندازی ماشین ها کار بسیار دشواری است و سانتریفوژ، فناوری بسیار پیچیده ای است با اینکه ظاهر ساده دارد و از ۱۰۰ قطعه تشکیل شده اما سرهم کردن این قطعات و به کار انداختن آن بسیار دشوار است زیرا ۶۰ هزار دور در دقیقه میزند، تکان نباید بخورد و حتی صدایی از آن نباید دربیاید. اما از آنجایی که ما در جنگ به خوبی فرا گرفته بودیم دانشمندان جوان ما همت عالی به خرج دادند؛ هفت سال طول کشید و دو ماشین سانتریفوژ پیوسته به هم به کار افتاد و غنی سازی آغاز شد. تا سال ۸۵ که آقای آقازاده مسئولیت سازمان را برعهده گرفت از سال ۷۶ تا ۸۵ یک آبشار یا زنجیره ۱۶۴ تایی از ماشین هایی که از خارج وارد کردیم، راه اندازی شد ۱۵ سال طول کشید تا از ماشین هایی که از بازار سیاه تهیه شده بود، یک زنجیره ای راه بیافتد چون که اولین تجربه ما بود، قدری طول کشید.”
با توجه به این توضیحات معلوم نیست چرا با اینکه آقای ولایتی معتقد است که در سال ۶۵ اولین سانتریفوژ را به ایران آورده است، آقای صالحی مدعی است که بعد از جنگ تصمیم به راه اندازی انرژی هسته ای گرفتهاند و در سال ۶۹ تعدادی سانتریفوژ با نقشه از بازار سیاه تهیه کرده اند؟ البته سانتریفوژ با خود همراه آوردن در سال ۶۵ بدین معنی است که از سال ۶۳ و یا حداقل سال ۶۴ در اینباره در ایران صحبت بوده است والا اینکار در سال ۶۵ بدون آمادگی و بطور یکباره انجام نگرفته است. نتیجه اینکه برخلاف گفته های آقای صالحی ایران بسیار قبل از پایان جنگ، آنهم توسط سپاه پاسداران، بفکر تهیه سانتریفوژ برای غنی سازی اورانیوم بوده است و بعدا به غیر آن یک سانتریفوژ چند سانتریفوژ دیگر هم مخفیانه وارد کرده اند و سپس نقشه درست کردن آن را هم خریده اند.
8 ـ اکنون میدانیم که ایران در زمان جنگ با عراق، به پاکستان نزدیک میشود. روزنامه واشنگتن پست در چهاردهم مارس سال ۲۰۱۱ به وجود یک گزارش ۱۱ صفحهای اشاره دارد که اگر صحت داشته باشد می توان درک کرد چرا آژانس بین المللی برای اینکه قرارداد موسوم به برجام بسته شود از جمله خواستار مصاحبه با شمخانی شده بود. واشنگتن پست در آن تاریخ نوشته بود: “پس از اشاره به تلاش برای جبران کسری بودجه در پاکستان به عنوان انگیزه همکاری کشورش با تهران، عبدالقادر خان به سفر علی شمخانی و گفتگوی او با مقامات پاکستانی اشاره دارد. ایرانیها قراردادی را با پاکستان در سال ۶۷ مبنی بر همکاری هستهای میبندند. اوج رابطه زمانی است که آقای شمخانی در سال ۱۳۶۸ برای دریافت بمب اتمی به پاکستان سفر میکند. عبدالقادر خان پدر بمب اتمی پاکستان در اینباره میگوید وقتی که هواپیمای نظامی ویژه شمخانی در اسلام آباد به زمین نشست وی به رئیس ستاد مشترک ارتش پاکستان گفت که برای دریافت بمبهای هستهای که وعده آنها داده شده بود آمده است. وی میافزاید، هنگامی که دریاسالار افتخار احمد سیروهی به او پیشنهاد کرد ابتدا باید درباره موضوعات دیگری صحبت شود و سپس بررسی کنند چگونه پاکستان میتواند به ایران در زمینه برنامه هستهای اش کمک کند. گویا شمخانی از این مسئله ناراحت شد و به او یادآوری کرد که ژنرال میرزا اسلام بیگ وعده کمک در زمینه تسلیحات هستهای را به او داده بود و او بر اساس این وعدهها به پاکستان آمده است. بنا به گفته عبدالقادرخان، ایران خواستار قراردادی بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار برای همکاری با پاکستان بود. عبدالقادرخان میگوید، سیروهی پس از شنیدن درخواست شمخانی برای دریافت سه بمب تکمیل شده هستهای مخالفت خود را اعلام کرد و به دنبال وی سایر وزرا نیز چنین موضعی را اتخاذ کردند. ژنرال میرزا اسلام بیگ نیز در مصاحبهای موضوع معامله بر سر سلاح هستهای در ازای کمک مالی به پاکستان را نفی کرد و گفت :“هنگامی که هیاتی ایرانی در سال ۱۹۸۸ برای دریافت فناوری هستهای آمد من به آنها پیشنهاد کردم در این باره با بوتو بحث شود. “به هرحال نتیجه این میشود که پاکستان بجای فروختن بمب به ایران تنها قول همکاری برای غنی سازی اورانیوم را میدهد.”
در بالا دیدیم که آقای ولایتی گفته بود که بسته ای را که گرفته به مقامات رسمی پاکستان اطلاع نداده است و از نوشته واشنگتن پست هم همینطور معلوم می شود که همه مقامات پاکستان حداقل در آن مرحله در جریان امر نبوده اند و تنها بخشی از مقامات نظامی پاکستان با ایران همکاری می کرده اند. نتیجه اینکه پاکستان و یا بخشی از ارتش و اطلاعات پاکستان در سال ۱۳۶۵ یعنی ۹ سال قبل از اینکه ایران با روسها حتی قراردادی برای ساخت نیروگاه بوشهر ببندد و ۲۴ سال قبل از راه افتادن نیروگاه بوشهر، به ایران سانتریفوژ برای غنی سازی تحویل داده است.
9 ـ بالاخره باید یادی کنیم از خاطرات فرانسوا نیکولا، سفیر پیشین فرانسه در ایران از سال 2001 تا 2005 که در یادداشتی که در مرداد ماه 1392 در روزنامه هرالد تریبیون اینترنشنال منتشر کرد، او ادعا کرد که :”بر مبنای مذاکراتی که من در آن زمان به عنوان سفیر فرانسه در تهران با مقامات عالی رتبه ایران درباره این موضوع داشتم، قاطعانه بر این باورم که روحانی عامل اصلی توقف برنامه هسته ای ایران بود. سفیر پیشین فرانسه از نشستی با یک «مقام عالی رتبه» بعد از موافقت ایران با تعلیق غنی سازی در اکتبر 2003 صحبت کرد و نوشت که بعد از این توافق، این مقام به طور محرمانه به من گفت که روحانی بخشنامهای کلی صادر کرد و از همه ادارات و نهادهای ایرانی، نظامی و غیرنظامی، خواست به طور مفصل فعالیتهای هستهیی گذشته و جاری خود را شرح بدهند. چند هفته بعد، از مقام دیگری، که دوست نزدیک روحانی بود، شنیدم که “تیم روحانی با دشواری روبرو است، در برابر دستوراتش مقاومت میشود، اما آنها بر شرایط غالب خواهند شد.” سفیر فرانسه ادامه داد “که غنیسازی اورانیوم بخش قابل مشاهده این برنامه بود، اما یک بخش پنهان وجود داشت و آن ساخت یک ابزار هستهیی برای وقتی بود که آنها اورانیوم غنی شده را تولید کردند و اینکه چطور آن را بر روی موشک سوار کنند و اینکه چطور آن را در اختیار دوستان در منطقه قرار دهند. این برنامهای بود که روحانی آن را متوقف کرد.” خلاصه اینکه روحانی به سفیر فرانسه چنین گفته است که از بخش نظامی فعالیتهای هسته ای اطلاع ندارد و پاسداران اینکار را بر عهده داشته اند. هر چند که این صحبت قابل قبول نیست زیرا بودجه فعالیتهای پاسداران را دولت تأمین می کرد و هاشمی رفسنجانی فرماندهی جنگ را به عهده داشت. این بخشی که آنزمان تعطیل شده است، بخشی است که آقایان عباسی و فخریزاده مدیریت میکرده اند. اکنون می دانیم که آقای عباسی در قسمت درست کردن سانتریفوژها و آقای فخریزاده در قسمت چاشنی انفجاری بمب تلاش می کردهاند.
10 ـ آخرین اطلاع جالب قبل از اینکه برنامه زیر زمینی ایران آشکار شود خطبه نماز جمعه آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه ۲۳ آذرماه ۱۳۸۰ است. او میگوید: “تداوم اسرائیل بستگی به منافع استکباری و استعمار دارد… لذا میبینید که به گونهای تنظیم کردهاند که توازن قوا به نفع اسرائیل باشد. از لحاظ عددی نمیتواند نیرو به اندازه مسلمانها و عربها داشته باشد. کیفیت را بالا بردند. سلاحهای کلاسیک محدود است و کاربردش هم محدود است، میدانش هم محدود است. سلاحهای کشتار جمعی و غیر متعارف را به وفور در اختیار اسرائیل گذاشتند و اجازه دادند و چشمهایشان را بستند سلاحهای هسته ای، شیمیایی، میکروبی، موشکهای دوربرد و چیزهایی از این قبیل در اختیار اسرائیل قرار دادند. اگر روزی، البته این خیلی مهم است، دنیای اسلام متقابلا مجهز شود به این سلاحهائی که امروز اسرائیل دارد آن روز این استراتژی استکبار به بنبست میرسد. چون استعمال یک بمب اتم در داخل اسرائیل هیچ چیزی باقی نمیگذارد اما در دنیای اسلام آسیب فقط میزند و این اتفاق دور از عقل نیست.” واقعا آقای هاشمی زمانی که این جملات را بزبان میآورد به فکر چه “کشور اسلامی” بود؟ مگر پاکستان کشور اسلامی همسایه ایران بمب اتمی نداشت و همه از آن اطلاع نداشتند؟ این سخن آشکار کننده ذهنیت آقای رفسنجانی است ذهنیتی که آشکار میکند حاکمان ایران در آغاز برنامه اتمی ایران دست یافتن به بمب اتم را در نظر داشتهاند. البته آقای هاشمی رفسنجانی بعد از برجام در سال 1394 اعتراف کرد: “ اوایل که شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی برای روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح هستهای استفاده کند، داشته باشیم. چنین تفکری بود. اما هیچ وقت جدی نشد. ولی استفادههای غیرنظامی را جدی گرفته بودیم و هزینه هم میکردیم و در خیلی جاها کار کردیم. در انواع مختلف کار کردیم و آموزش زیادی دادیم. دانشجو فرستادیم و دانشمند دعوت کردیم. خیلی از این کارها را کردیم. اساس دکترین ما استفاده صلحآمیز هستهای بود. گرچه هیچوقت از ذهن ما بیرون نمیرفت که اگر روزی بنا باشد خطری ما را تهدید کند و ضرورتی باشد، امکان اینکه به طرف دیگر هم برویم، داشته باشیم.” او در این مصاحبه ادامه میدهد: ” با پاکستانیها صحبتهایی شد. یک دانشمند هستهای به نام آقای عبدالقدیرخان در پاکستان بود. در سفری که به پاکستان رفته بودم، خواستم ایشان را ببینم. اما به من نشان ندادند. آیهالله خامنهای هم ایشان را ندید… گویا خود آقای عبدالقدیرخان اعتقاد داشت که دنیای اسلام باید بمب هستهای داشته باشد و بمب هستهای پاکستان را هم او ساخت. هر چند طول کشیده بود تا بمب را بسازند.” به گفته وی، عبدالقدیرخان در نهایت حاضر به کمک شد در حدّی که مثلاً دست دوم نسل اول سانتریفیوژهایی را که غنیسازی میکنند، با نقشه» به ایران داد تا بعدها خود ایران آن را بسازد.”
البته زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی این سخنان را برای توجیه بر زبان میراند، فراموش می کند که خود او نیز در سال 1380 برای مقابله با اسرائیل از نیار کشورهای اسلامی به سلاحهایی نامتعارف سخن گفته بود. این سخنان مسلم می کند که آقای هاشمی رفسنجانی و همکارش آقای روحانی در پروژه پنهانی همراه سپاه بوده اند و اینکه سپاه پاسداران خودسر در سالهای 60 بدنیال این پروژه رفته است سخنی بیهوده است.
هر روز واقعیتهای جدیدی اشکار می شوند و دست رژیمی که قصد داشته از سیاست هستهای استفاده های نظامی ـ امنیتی بکند بیشتر رو میشود. طبق نظر سازمانهای اطلاعاتی امریکا و دیگر منابع خارجی، و همینطور اسنادی که اسراییل از ایران ربود، رژیم تا سال ۲۰۰۳ بدنبال پروژه ساخت بمب بوده است. انتخابهایی که قبل از آن کرده ـ راه اندازی غنی سازی و راکتور آب سنگین ـ بدون در نظر گرفتن طرحها و هدفهای اولیهای قابل درک نیستند و بکار تولید انرژی و استفاده صلح آمیز پیدا نمیایند. بنابر نامه رسمی پاسداران به آقای خمینی در سال 1367، فکری که جویندگان سلاح هستهای در سر داشتهاند، ایجاد تعادل وحشت در سطح منطقه بوده است. با این گمان که موقعیت ایران در منطقه، چنین تعادلی را ایجاب میکند. اما آیا میدانستند و یا حتی امروز میدانند که چنین تعادلی جهان را در جنگ سرد و گرم فرو برد و سرانجام هم شوروی سابق را از پا درآورد و هم امریکا را بزرگترین مقروض روی زمین کرد؟ تعادل وحشت در منطقه که برقرار نشد، بلکه توجیه کننده تحریمها شد و ایران را گرفتار چنین وضعیت اسفباری کرد. تحریمهای غیر انسانی آمریکا که حرکت را از جامعه نیز گرفت. و ما ایرانیان همه چیز را در این مدت از دست دادیم و هزینه های آن تلاش بیهوده وضعیت فعلی کشور است. در اصل تلاش پنهانی ایران نتیجه ای به غیر از تضعیف ایران و تقویت اسرائیل در منطقه نداشته است. کسانی که قصد داشتند پروژه کره شمالی کردن ایران را به پیش ببرند سخت شکست خوردند و با تن دادن به برجام، نرمش قهرمانانه شبیه خوردن جام زهر در جنگ شد. حتی در صورتی که ایران موفق به ساختن بمب می شد، یکی از پیآمدهایش تشدید مسابقه تسلیحاتی در ابعادی بزرگ تر از مسابقه کنونی میشد.
اکنون هم که شکست آقای ترامپ رسمی شده است جمهوری اسلامی به رهبری خامنهای و سپاه پاسداران تمامی تلاش خود را می کند که بحران با آمریکا فروکش نکند. طرح مجلس و تصویب آن، ساختن زیرزمینهای جدید در نطنز و همینطور ساختن مقری جدید در فردو و بالاخره سخن از بازسازی راکتور اراک با طرح قبلی همگی نشان از تلاش همسو با اسراییل برای ترساندن جهان از ایران است تا بحران ادامه پیدا کند. آیا دوباره موتور پروژه کره شمالی کردن ایران براه افتاده است؟ آیا چنین امری اصولا در شرایط فعلی ممکن است؟ آیا مقامات ایران واقعا گمان می کنند امکان ساختن بمب اتمی را دارند؟ به این سئوالها در بخش دوم مقاله پاسخ خواهم داد. اما همانطور که بارها تکرار کرده ام مسئله و یا راه حل مشکل ایران نه وجود ترامپ بود و نه آمدن بایدن. مسئله هسته ای را باید از دست رژیم، که از آن بعنوان ابرازی برای تثبیت خود استفاده می کند، بیرون آورد و این امر تنها زمانی ممکن است که مردم به اعتراض به این سیاستهای ویرانگر برخیزند. بجای حل اصولی مسئله؛ در برجام با نرمش قهرمانانه تنها برای حفظ ظاهر سعی کردند دکوری از انتخابهای هسته ای را حفظ کنند و با تکیه به همین دکور به قمار خود ادامه دهند. بهای سنگین این انتخابها را ملتی پرداخته و میپردازد که بنامش سیاستی راپیش بردند که به غیر از ورشکستگی نمیتوانست نتیجه ای ببارآورد. قماری که از طریق آن قدرتهای خارجی از روس و امریکا و اسرائیل و چین همگی خود را غنی کرده و ایران را ویران کرده و توانش را از او ستاندهاند. در مورد جنگ پیگیری لازم نشد، اعتراضی جدی که چرا به جنگ در سال 60 خاتمه داده نشد انجام نگرفت. یکی از دلایل این امر سلطه اصلاح طلبان و اعتدالیون رژیم، که خود مسئولیت بسیار مهمی در جنگ و سپس سیاست هستهای داشتند، در فضای سیاسی دو دهه اخیر است که هرگز حاضر به تلاش برای مشخص کردن مسئولان این سیاستهای ویرانگر نشدند و ترجیح دادند پشت سر سیاستهای غیرانسانی و ضد ایرانی نتانیاهو و ترامپ مسئولیت خود را مخفی کنند. از اینرو بر نیروهای مستقل و ملی ایران است که واقعیت سیاست هسته ای را در اختیار مردم قرار دهند.