برای آنانی که نه علاقمند و نه شاید قادر به تحلیل درست رخدادهای تاریخی میباشند تشکیل کنفرانس گوادلوپ پس از قریب ۴۲ سال از این واقعه تنها مفری برای کفبینی سیاسی – تاریخی و گواهی بر «نظریهتوطئه» میباشد که تنها برای انتقام گرفتن از «آریامهر» و سپردن حکومت بهدست “آخوندها” تشکیل شده بود، در حالی که تاریخ از سردرگمی و ناتوانی قدرتهای قاهر در مقابله با “قدرت نرم” انقلاب صحبت میکند.
والری ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه از سران دولتهای آمریکا، انگلستان و آلمان درخواست کرده بود تا در تعطیلات سال نوی مسیحی ۱۹۷۹ در گوآدلوپ بهطور غیررسمی راجع به بحرانهای بینالمللی با یکدیگر به بحث و تبادلنظر بپردازند.
در آن زمان تبعات کودتای کمونیستها در افغانستان، اوضاع آفریقای جنوبی با خشونتهای فزایندۀ نژادی آن، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و شاید بیش از همۀ آنها انقلاب اسلامی ایران مهّمترین دغدغه سیاسی رهبران کشورهای غربی محسوب میشد.
ژیسکاردستن گویا خود هنوز به این باور نرسیده بود که کار شاه به پایان رسیده است. او گزارشهای ارسالی رائول دلای سفیر فرانسه در تهران را که تأکید میکرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد “بدبینانه” میپنداشت و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران میشل پونیاتوسکی فرستاده ویژۀ خود را که با شاه نیز دوست بود، در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ (۶ دی ۱۳۵۷) به تهران اعزام نمود. آنچه که امّا بر سردرگمی ژیسکاردستن میافزود آن بود که گزارشهای پونیاتوسکی نیز با جمعبندی سفیر فرانسه یکسان بودند.
یک هفته پیش از نشست سران چهار دولت غربی در گوآدلوپ (۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷)، کلود شایه معاون امور کنسولی وزارت امور خارجه فرانسه از طریق برتران واله و فرانسوا شرون وکلای قطبزاده در تماس با او از وی میخواهد که برای آنها روشن کند، “در صورت پیروزی آیتالله خمینی، چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان آغاز خواهد شد؟”. در پاسخ به این درخواست وزارت خارجه فرانسه صادق قطبزاده توانست خیلی سریع و ماهرانه همانند یک پروفسور دانشگاه در دو جلسه چند ساعته با کلود شایه و دو تن دیگر از مقامات بلندپایه وزارت امور خارجه فرانسه به صورت شفاهی و کتبی به نمایندگی از طرف انقلاب ایران و رهبری آن با نبوغ خود گفتمان و منشور انقلاب ایران را معرفی و تحلیل کند. به گفتۀ طرف فرانسوی این گزارش و تحلیل در تغییر جهتگیری والری ژیسکاردستن و از طریق او دیگر رهبران کشورهای غربی در اجلاس گوادلوپ توانست طوری تأثیرگذار باشد که آنها در نهایت تصمیم میگیرند دست از حمایت رژیم پهلوی بردارند و در عوض حکومت برآمده از انقلاب را بهرسمیت بشناسند.
سران چهار دولت غربی در گوآدلوپ، هلموت اشمیت، جیمی کارتر، والری ژیسکاردستن و جیمر کالاهان (از چپ به راست).
نمایندۀ وزارت امور خارجه فرانسه، گزارش میدهد: “این تحلیل رئیس جمهور فرانسه را به قدری تحت تأثیر قرار داده که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با آیتالله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود.”
به گفته ابراهیم یزدی “متأسفانه ما هیچ کپیای از آن گزارش نداریم. علتش هم این است که وقتی قطبزاده پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد، لوازم و کتابها و اسناد موجود در منزل خودش را در پاریس- که مرکز فعالیتهایش بود- جمع نکرد و به ایران نیاورد. بعد هم او را گرفتند و اعدامش کردند! آپارتمانش در اختیار وکیلی بود که در فرانسه با او کار میکرد و ما نتوانستیم به آن مدارک دست پیدا کنیم و از سرنوشت آنها بیاطلاعیم.”
همانطور که تحولات پس از آن نشان داد انقلاب ایران بهواسطۀ قدرت نرم آن شناخته و پیروز گردید. انتخاب پاریس جهت اقامت آیتالله خمینی و سهم و جایگاه بلامنازع آن در جهانی شدن صدا و پیام مبارزات مردم ایران و در نهایت پیروزی انقلاب، از طرف مبتکران و پیشنهاد دهندگان آن بسیار ماهرانه طراحی شده بود و میبایستی حتماً آگاهانه و مبتنی بر شناخت قبلی آنان از امکانات بالفعل و بالقوۀ اقامتی، ارتباطی- رسانهای و سیاسی-حقوقی این شهر انجام گرفته شده باشد.
اگر محیطشناسی و دیپلماسی قدرتمند تیم مشاورین و هادیان انقلاب در پیرامون آیتالله خمینی در خارج از کشور نمیبود، شاید انقلاب ایران با چنین سرعت و هزینۀ کم پیروز نمیشد. حضور افرادی مانند ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده و ابوالحسن بنیصدر که با زبان جهانی و روابط بینالملل آشنا بودند، در کنار رهبری انقلاب در پیشرفت این مذاکرات خارج از کشور یقیناً بسیار مؤثر بود.
برگرفته از کتاب:
به یاد یار “صادق” انقلاب ایران
مروری بر زندگینامه سیاسی صادق قطبزاده
نوشته مصطفی قهرمانی (سپتامبر ۲۰۲۰)