چند نسل ایرانی، در پی یکدیگر، استقلال و آزادی را هدف جنبشهای خویش کردهاند. زمانی برای استقلال تقدم قائل شدهاند (جنبش تحریم تنباکو) و زمانی آزادی را مقدم شمردهاند (جنبش مشروطیت) و زمانی این دو را همزاد و همراه دانسته و خواستهاند (ملیکردن صنعت نفت و انقلابی که اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی، اندیشه راهنمای آن شد). اما آیا به استقلال و آزادی، بمثابه هدف و روش، وجدان داشتند؟ تحقیقی که اینک در اختیار خواننده قرار میگیرد، به پرسش، این پاسخ را میدهد: تعریف استقلال و آزادی بر اصل موازنه عدمی، تعریفیاست که هدف و روش کردنش، هر شهروند و هر جامعه را از جبر پویاییهای نظام سلطهگر – زیرسلطه میرهد.
این واقعیت که ایران در موضع زیرسلطه است و همچنان فقیر میشود، میگوید وجدان به استقلال و آزادی، نه تنها همگانی نگشتهاست، بلکه در سطح آن بخش از جامعه که نقش نیروی محرکه را بر عهده دارد، نیز، همگانی نشدهاست؛ چه رسد به روش زندگی گشتن. چرا؟
جهت پیاده کردن کتاب لطفا لینک زیر را باز کنید
https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=1377:2021-01-11-20-30-45&catid=9&Itemid=141