back to top
خانهدیدگاه هاتوضیح تاج‌العروس در باره کلمه عذب و عذاب. ترجمه از :...

توضیح تاج‌العروس در باره کلمه عذب و عذاب. ترجمه از : علی حسین نجاد

hossein nejad

عذب
العَذْبُ (گوارایی) خوردنی و آشامیدنی که در بعضی نسخه های [قاموس تاج العروس – م] آشامیدنی را بر خوردنی مقدم داشته اند: هر چیز مجاز (مشروع)… همچنین العَذْبُ: آب پاک. آب گوارا، أب چاه یا چشمۀ گوارا. در قرآن آمده: هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ (این آب گوارا و صاف) وعَذُبَ المَاءُ یَعْذُبُ عُذُوبَه (آب گوارا شد، آب گوارا می شود و گوارایی) [ماضی، مضارع و مصدر ریشۀ عذب – م] صفت آن می شود: عَذْبٌ (گوارا) و پاک جمع آن می شود: عَذَابٌ (آبهای گوارا) با کسره هم تلفظ شده است (عِذاب = جمع عَذب یعنی گواراها) ِ وعُذُوبٌ با ضمه هم جمع آن آمده است . أَبُو حَیَّه النُّمَیْرِیّ گفته است:
فَبَیَّتْنَ مَاءً صَافِیاً ذَا شَرِیعَهٍ لَهُ غَلَلٌ بَیْنَ الإِجَامِ عُذُوبُ
ترجمۀ شعر: آن زنان، یک آب صاف آورده شده از راهی که به چشمه سار ختم می شود را از شب تا صبح نگهداشتند
آبی که در میان جنگلها از چشمه می جوشد و بس گوارایی ها دارد.
ابن منظور گفته است: اینکه شاعر گفته “غَلَل” خواسته اسم جنس به کار ببرد از این رو صفت را جمع آورده است. در سخن حجاج مَاءٌ عِذَابٌ آمده است (آب گواراها). گفته می شود: مَاءَهٌ عَذْبَهٌ وَمَاءٌ عذَابٌ عَلَى الجَمْعِ (آب گوارا و آب گواراها به صورت جمع). زیرا ماء اسم جنس ماءه می باشد.
العَذْبُ والعُذُوبُ با ضمه: رها کردن مرد و الاغ و اسب به علت شدت تشنگی تا بخورند و بیاشامند. عَاذِبٌ جمعش عُذُوبٌ با ضمه وعَذُوبٌ بر وزن صَبُور که جمعش می شود: عُذُبٌ با دو ضمه پیاپی. یعنی فردی که نه روزه است و نه روزه خوار. همچنین برای اسب و چهارپایان مانند آن گفته می شود: بَاتَ عَذُوباً (این اسب یا… عَذوب شد یعنی نه غذا می خورد و نه آب می نوشد). الازهری گفته است: این سخن در معنی العَذُوبِ والعَاذِبِ اینکه نه می خورد و نه می آشامد درست تر از این سخن در معنی آنها است که: به علت تشنگی اش از غذا خوردن خودداری می کند. اما أَبِی عُبَیْد می گوید: جمع عَذُوبِ می شود: عُذُوبٌ که این سخن او غلط است، زیرا فَعُول جمع مکسّر بر وزن فُعُولِ ندارد.
من (مؤلف این قاموس) گفتم: آن از عجایب لغت و فوائد مشابهتها و مترادفات می باشد و کسی که آنها را حفظ کند حجت و دلیل قوی تری دارد بر کسی که آنها را حفظ نکرده است. سپس گفت: العَاذِبُ از همۀ حیوانات یعنی: حیوانی که چیزی نمی خورد. بیشترین استفادۀ این واژه در مورد اسب و شتر است و جمع آن می شود: عُذُوبٌ مانند سَاجِدِ وسُجُود.
ثَعْلَب نیز گفته است: العَذُوبُ از چهارپایان و سایر حیوانات: حیوانی است که سرش را بلند می کند و نه می خورد و نه می آشامد و نیز العَاذِبُ جَمْع آن عُذُبٌ نیز به همین معنی است. همچنین العَاذِبُ به معنی کسی است که شب را به صبح می رساند بدون اینکه چیزی بخورد.
العَذْبُ: ممانعت و جلوگیری مانند إِعْذَابِ و تَّعْذِیبِ و می گوییم: عَذَّبَه تَعْذِیباً: [ماضی و مصدر- م] یعنی او را مانع شد و او را از کاری باز داشت و نیز به هر کسی گفته می شود که تو او را از چیزی بازبداری پس او را «اعذاب و تعذیب» کرده ای.
.العَذْبُ : خودداری. گفته می شود: عَذَبه عَنِ الطَّعَامِ یعنی از خوردن خودداری کرد یا خوردن را ترک کرد. اعذاب و استعذاب هم به همین معنی است. گفته می شود: أَعْذَبَه عَنِ الطَّعَامِ یعنی او را از غذا خوردن بازداشت (نگذاشت او چیزی بخورد). اسْتَعْذَبَ عَنِ الشَّیْءِ : از آن چیز خلاصی یافت و کار آن را تمام کرد. عَذَبَ عَن الشَّیْءِ وأَعْذَبَ واسْتَعْذَبَ: همه شان یعنی: خودداری کرد و سربرتافت یا پرهیز کرد. أَعْذَبَه عَنْه: یعنی او را از آن چیز مانع شد یا بازداشت.
گفته می شود: أَعْذِب نَفْسَکَ عَنْ کَذَا یعنی خودت را از آن چیز یا از آن کار دور کن و باز بدار. در حدیثی از حضرت علی علیه السلام [به نقل از پیغمبر – م] آمده که آن حضرت موقع راه انداختن و بدرقۀ سپاهیان برای یکی از جنگها گفت: از به یادآوردن زنان خودداری کنید زیرا این کار، شما را می شکند و از جنگیدن بازمی دارد یعنی نگذارید نفسهایتان زنان را به یاد بیاورند و دلها را به آنان مشغول کنند. اساسا از هرچیزی که منع کردی از همان “عذب” کرده ای پس عذب به معنی منع و بازداشتن است.
أَعْذَبَ هم فعل لازم و هم فعل متعدی است (یعنی بر هر دو معنی خودداری کرد و جلوگیری کرد). در کتاب التَّهْذِیبِ آمده است: أَعْذَبَ عَنِ الشَّیْءِ: از آن چیز خودداری کرد.
أَعْذَبَ غَیْرَه : جلوی دیگری را گرفت. پس دیدیم که أَعْذَبَ هم لازم و هم متعدی به کار می رود. پس لازم و واقع شده است مانند أَمْلَقَ یعنی فقیر شد وأَمْلَقَ غَیْرَه یعنی دیگری را فقیر کرد. و در کتاب اساس اللغه آمده است: گفته می شود: أَعْذَبَ عَن الشَّیْءِ واسْتَعْذَبَ : یعنی از چیزی خودداری یا پرهیز کرد . و گفته می شود: أَعْذِبُوا عَنِ الآمَالِ أَشَدَّ الإِعْذَابِ فإِنَّهَا تُورِثُ الغَفْلَه وتُعْقِبُ الحَسْرَه یعنی از آرزوها به شدت پرهیز کنید زیرا آنها موجب غفلت شده و زیان و خسارت به دنبال می آوردند.
یَعْذِبُ مانند یَضْرِب در مضارع (زمان حال) همه صیغه های ذکر شده می آید به جز عَذَبَ المَاءُ والطَّعَامُ (آب یا خوراک گوارا شد) که مضارع آن می شود: یَعْذُب با ضم ذال (گوارا می شود) . عَذَابُ با فتحۀ حروف اول و دوم به معنی کف سفید است که روی آب ایجاد می شود یا مایع سفیدی است که به دنبال زایش از رحم بیرون می آید. العَذَبُ : درختی است که نازک یا کوبیده (پوسته اش پاره پاره) شده است. ابو حنیفه در این معنی شعری سروده که می گوید:
مُنْهَتِکُ الشَّعْرَانِ نُضَّاخُ العَذَبْ العَذَبُ مآلی بالمَدِّ النَّوَائِح کالمَعَاذب
ترجمۀ شعر: با گیسوان شکافته (دو بافته) که گوارایی اش فوران می کند
در چشم اندازم است که همچون زنان شیون کنی باشم درون جامه های پاره پاره شده.
در مصراع آخری آورده المعاذب که آن جمع العَذَبَه برخلاف قاعده معمولی جمع می باشد که ابو عمرو گفته است.
همچنین العَذَبُ: نخی است که ترازو را با آن بلند می کنند. و نیز العَذَبُ: انتها و آخر هر چیزی است. عَذَبُ البَعیر: ابن سیده گفته است که عَذَبُ البَعیر به معنی انتهای آلت تناسلی شتر است. دیگران گفته اند که عَذَبُ البَعیر یعنی انتهای نازک ساق پاهای جلوی شتر. العَذَبُ : پوستی که از قسمت بالای پشت و عقب کیف (ساک چرمی مسافر) آویزان است. عَذَبُ الرُّمْح (عَذَب نیزه): یک تکه پارچه ای است که بر سر نیزه می پیچند. از جمله گفته می شود: خَفَقَتْ عَلَى رَأْسِه العَذَبُ = در بالای سرش پارچۀ سرنیزه به اهتزاز آمد، چنانکه در کتاب اساس اللغه آمده است. َ عَذَبُ النَّعلِ: بند بلند (دراز) کفش (نعلین). عَذَبُ العِمَامَه: دنبالۀ عمامه که بین شانه های فرد آویزان باشد. عَذَبُ السُّوْطِ : بند شلاق یا نخ انتهای آن برای آویزان کردنش. عَذَبُ اللِّسَانِ: نوک نازک زبان. والعَذَبُ : اطراف یا اضلاع تکه چرمی که برای بستن یا تثبیت اشیاء در جای خودشان به کار می رود. جمع عَذَب می شود: العَذَبَاتُ . ذو الرُّمَّه گفته است:
غُضْفٌ مُهَرَّتَهُ الأَشْدَاقِ ضَارِیَهٌ مِثْلُ السَّرَاحِینِ فی أَعْنَاقِهَا العَذَبُ
ترجمۀ شعر:
نوک گوشهایش آویزان است با لپهایی (گونه هایی) شکاف برداشته همانند گرگهایی که در گردنهایشان تکه پوستی بسته شده است.
که العَذَبُ در این شعر به معنی تکه پوست با اطراف و ابعاد مشخصی است. وَعَذَّبْتُ السَّوْطَ = شلاق را تعذیب کردم یعنی شلاق را از بندش آویزان کردم. اسم مفعولش می شود: مُعَذَّبٌ (با کسر دال) یعنی شلاقی که دارای بند برای آویزان کردن می باشد. در اساس اللغه آمده است که: عذَّب سَوْطَه وهَدَّبَه یعنی شلاقش را بند نهاد و آن را آویزان کرد. والعَذَبُ مِنَ الشَّجَرِ
عَذَب درخت یعنی بندی که درخت را به دیوار می بندد تا نیفتد. در اساس اللغه آمده است: غُصْنُه الوَاحِدَه = عَذَب به معنی یک شاخۀ درخت هم آمده است. واسْتَعْذَبَ الرَّجُلُ مَاءَه: شخص آب را با اشتیاق واشتها آشامید. یعنی وقت آب را خورد گفت: عجب چسبید!! واسْتَعْذَبَه : آب را گوارا شمرد یعنی گفت عجب آب گوارایی بود!. واسْتَعْذَبَه : آب را با میل و اشتیاق نوشید. واسْتَعْذبَ لأَهْلِه: برای خانواده اش آب گوارا خواست. یَسْتَعْذِب لِفُلاَنٍ مِنَ بِئْرِ کَذَا: برای فلان کس از آن چاه آب گوارا می دهد. او را از آب آن چاه سیراب کرد.
در حدیث آمده است که یُسْتَعْذَب لَه المَاءُ مِنْ بُیُوتِ السُّقْیَا یعنی برای پیغمبر آب گوارا از خانه های ویژۀ سقایت (آب دادن) تهیه و آورده می شد. ماء عذب: آب گوارا آب پاک و صاف است که شور نیست (نمک ندارد). در حدیث ابو تیهان آمده است که پیغمبر خَرَجَ یَسْتَعْذِبُ المَاءَ (بیرون آمد و آب گوارا خواست = بیرون آمد در حالیکه آب گوارا می خواست).
والعَذُوبُ والعَاذِبُ : کسی است که بین او و آسمان سُتری (پرده ای) نیست، و در نسخه ای دیگر سُتره آمده که آن را ابن السید در کتاب الفرق آورده است. الجعدی گفته است: آن (کلمه العَذُوبُ والعَاذِبُ) توصیف گاوی است وحشی که تنها شده و چیزی نچشیده است (نخورده است).
برای آسمان عَذُوب شد یعنی مثل ستارۀ سُهیل شد که در میان ستارگان تنها می شود و گفته می شود: شاهد العاذب (شاهد تنها) که برای معنی آن نگاه کنید به کتاب لغت الفرق.
والعذْبَهُ با فتحه و العَذَبَهُ با دو فتحۀ پیاپی و العَذِبَهُ با کسرۀ حرف دوم سه صورت یا سه وجه تلفظ این کلمه در کتاب لغت لِسَانِ العَرَب است و از ابن الاعرابی وجه نخست نقل شده است. او گفته است: العذْبَهُ گیاهان تیره و کدر مانند خزه هستند که روی آب جمع می شوند. همچنین گفته شده: همان خود خزه است و لایه هایی که روی آب راکد را می گیرند. در این معنی گفته می شود: مَاءٌ عَذِبٌ بر زون کَتِف یعنی آب دارای خزه و آبی راکد که رویش پر از کف سفید و خزه است. ابن سیده گفته است: به نظر من این معنی نسبی است ومن از این ریشه یعنی در این معنی فعلی نیافتم.
وأَعْذَبَه أَی الحَوْضَ: آن را یعنی حوض را عذب کرد یعنی خزه ها و کفها و آشغالهایش را از حوض جدا کرد و حوض را از آن خزه ها و آشغالها تمیز و صاف کرد. امر آن می شود: أَعْذِبْ حَوْضَک یعنی حوض خودت را تمیز کن یعنی آشغالها و خزه های روی آبش را بروب و بیرون بیاور. وگفته می شود: اضْرِبْ عَذَبَهَ الحَوْضِ حَتَّى یَظْهَرَ المَاءُ: یعنی خزه ها و کثافتهای روی آب را کنار بزن تا آب رو بیاید یا آب ظاهر شود.
أَعْذَبَ القَوْمُ: آب آن قوم یا قبیله صاف و گوارا شد.
والعَذِبَهُ با کسر ذال به نقل از اللحیانی قسمت فاسد غذا است که دور انداخته می شود. العَذِبَه والعَذْبَهُ هر دو تلفظ: القَذَاهُ مادۀ سفید یا چرک سفید گوشۀ چشم و نیز گفته شده که آن عبارت از کف سفید مخلوط خس و خاشاک روی آب است. و گفته می شود: مَاءٌ لا عَذِبَهَ فِیهِ = یعنی آبی که کنارش چراگاه و مرتعی وجود ندارد و دامهایی هم در اطرافش نمی چرند. وکُلُّ غُصْنٍ عَذَبهٌ وعَذِبَهٌ و هر شاخۀ درخت که تک افتاده باشد. العَذِبَهُ : شیر گاو یا گوسفند یا بز یا شتر که فراوان باشد. و در جای دیگر آمده است که آن به معنی مال و دارایی فراوان است. و نیز به معنی یکی از دو بند سر شلاق می باشد.
گفته می شود فلانی شیفتۀ دو اعذب است یعنی شیفتۀ خوراک و نکاح (زن) یا شیفتۀ صبحانه و شام است. در اساس اللغه آمده است: یعنی شیفتۀ کف روی عسل یا شیرینی و شراب است. ابن منظور گفته است: برای اینکه آن دو یعنی شیرینی و شراب گوارا هستند. العَذَابُ: زهر چشم گرفتن و مجازات. خداوند می فرماید: الَّذِی أُخِذُوا بِهِ الجُوعُ (آنچه به آن مجازات شدند گرسنگی بود) [چنین آیه ای در قرآن نیست شاید حدیث قدسی منظورش است – م].
شیخ ما به نقل از اشتقاق شناسان (اهل لغت و ریشه یابی لغات) گفته است: عَذاب در سخن عرب از عذْب است یعنی بازداشتن و جلوگیری یا منع. مثلا گفته می شود: عَذَبْتُه عَنْه یعنی او را از آن چیز منع کردم. عَذَب عُذُوباً یعنی خودداری کرد خودداری کردنی.

آب شیرین هم عَذْب نامیده شده زیرا از عطش و تشنگی جلوگیری می کند. و علت اینکه مجازات را عَذَاب گفته اند این است که از بازگشت دوبارۀ مجازات شونده به جرم ارتکابی جلوگیری می کند و نیز دیگران را از ارتکاب جرمی مانند آن منع می کند یعنی موجب می شود که دیگران آن جرم را مرتکب نشوند.
من (مؤلف) می گویم: عَذْب همچنین به معنی سخنی زیبا و خوب است که جمع آن أَعْذِبَهٌ می باشد و این سخن و نظر الزَّجَّاجِ است و نظر مؤلف در باب حروف ن هـ ز خواهد آمد که عَذَابَ به طور کلی جمع بسته نمی شود و برخی گفته اند که جمع آن به این صورت قیاسی است (طبق قاعدۀ معمول) مانند طعام که جمعش می شود اطعمه جمع عذاب هم می شود اعذبه ولی این جمع عذاب شنیده نشده است بلکه این یک نظر ظاهری است زیرا طعام در اصل مصدر است که اسم شده است برای چیزی که خورده می شود در حالیکه عذاب اینگونه نیست. شیخ ما این گونه گفته است.
من (مؤلف) می گویم: وقتی عذاب اسمی برای آن کاری است که با آن مجازات می شود مانند گرسنگی بر پایۀ آنچه پیش از این از الزجّاج نقل کردیم پس مانعی نیست که به صورت أَعْذِبَه جمع بسته شود، پس روی این باید تأمل کرد.
الزَّجَّاجُ در مورد این سخن خداوند متعال که می فرماید: « یُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَیْنِ» (عذاب آن زن دو برابر می شود) به نقل از أَبُو عُبَیْدَه :گفته است: تُعَذَّبُ ثَلاَثَهَ أَعْذِبَهٍ یعنی سه بار یا سه گونه مجازات می شود. ابْنُ سِیدَه گفته است: نمی دانم که آیا این متن سخن ابو عبیده است یا الزجّاج که آن را به کار برده است. از عذاب به معنی مجازات فقط در باب تفعیل از میان بابهای مزید فیه به کار رفته است عَذَّبَه تَعْذِیباً (ماضی یا گذشتۀ آن می شود: عَذَّبَ ومصدرش می شود: تَعذیب. یعنی عذاب دادن و مجازات کردن تنها در یک باب مزید فیه به کار رفته است (باب تفعیل = تعذیب) . ابن منظور گفته است: شاعر تعذیب را در آنچه حسی ندارد به صورت استعاره به کار برده و گفته است:
لَیْسَتْ بِسَودَاءَ مِن مَیْثَاءَ مُظْلِمَهٍ ولم تُعَذَّبْ بإِدْنَاءٍ مِنَ النَّار
ترجمه شعر:
آن زن نگران و افسرده نیست از زمینی نرم (باتلاقی) و تاریک
او با هیچ موردی از نزدیک کردن آتش به او، عذاب و مجازات نشده است
[اشارۀ شاعر به درد و عذابی است که در سفر یا جنگ و اسارت متحمل شده و به زنش طعنه می زند که آنها را نچشیده است = م].
در حدیث است که مرده با گریۀ خانواده اش برای او، مجازات می شود. [این حدیث را عمر نقل کرده ولی عایشه آن را تکذیب کرده که پیغمبر اینگونه نگفته است بلکه آن را در مورد گریه بر کافر گفته است نه مسلمان زیرا طبق قرآن هیچکس مسئول عمل دیگری نیست و به علت کار کسی دیگر مجازات نمی شود – از جامع الاصول ابن اثیر– م]. ابن اثیر گفته است این حدیث مشکوک و دارای شبهه (اشتباه) می باشد زیرا که عربها به خانواده شان وصیت می کردند که بر آنها بگریند و شیون کنند و در محله ها مراسم ختم برگزار کنند و این امر از سنتها و محلهایشان که با آنها بزرگ شده بودند معروف بود و الا مرده تنها به علت کارهای قبلی خودش مجازات می شود (نه به علت گریۀ کسی دیگر بر او). ابن بُزُرْج گفته است: عَذَّبْتُه عَذَابَ عِذَبِینَ وأَصَابَه مِنِّی عَذَابُ عِذَبِینَ: یعنی من او را بطور مداوم و مستمر مجازات کردم و بر او از من مجازات مداوم و مستمر وارد شد. عِذَبِینَ بر وزن بِلَغِینَ با کسر حرف اول و فتح حرف دوم و کسر حرف سوم [با یای جمع است نه مثنی، مانند سنین یعنی سالها – م]. همچنین گفته می شود: أَصَابَه مِنّی العِذَبُونَ: یعنی از من عذاب و مجازات مستمر بر او وارد شد [منظورش این است که عذبین و عذبون هر دو به کار رفته یعنی هم با اعراب حرفی نصب و جر و هم با اعراب حرفی رفع – م].
العَذَّابُ بر زون کَتَّان [یا بر وزن قصّاب]: نام اسب البَدَّاء بْنِ قَیْس [از اصحاب پیغمبر اسلام – م] در یکی از نسخه ها البرّاء با راء نوشته شده که همان اولی (با دال) درست است. والعُذَیْبُ والعُذَیْبَهُ مصغّر هستند و نام دو رودخانۀ کوچک نزدیک شهر یَنْبُع [یک شهر ساحلی عربستان سعودی در کرانۀ دریای سرخ – م] می باشند. الأَزْهَرِیّ گفته است: العُذَیْبُ:
آب معروفی بین القَادِسِیَّه و مُغِیثَهَ است. و نیز در حدیث العُذَیْب ذکر شده که یک آب (رودخانه) متعلق به بنی تمیم بر سر راه کوفه می باشد که با تصغیر کلمۀ العَذْبِ نامگذاری شده و گفته شده که علت این نامگذاری این است که آن در انتهای سرزمین عرب از کلمۀ العَذَبه است که به معنی انتهای چیز است طَرَفُ الشَّیْء. و کُثَیِّر گفته است:
“به جان خودم اگر ام حکیم کوچ بکند و سایه اش را از چادرهای العُذَیْبِ ببرد”. ابْنُ جِنِّی گفته است: منظورش العُذَیْبَهَ است که های آن را حذف کرده. عَیْذَاب با فتحۀ اول و فتحۀ ذال در منطقۀ الصعید [واقع در مصر – م] است و صحرا به آن نسبت داده شده و در آنجا سید قطب الربّانی امام ابو الحسن الشاذِلی (قدِّس سرُّه) دفن شده است.
العَذْبُ : درختی است قبلا هم در العَذَب با فتحه دو حرف اول گفته شده و این دو کلمه یکی هستند و به منزلۀ همان تکرار قبلی است. ابو حنیفه در کتاب النبات آن را با فتحۀ دو حرف اول قید کرده است.
العَذَابَه بر وزن سَحَابَه همان العَدَابَهُ می باشد که به معنی رحم (زهدان) است. آن را أَبُو الهَیْثَمِ روایت کرده و آن بیت پیشین را که نقل کردیم سروده که آنجا با دال (بدون نقطه) آورده است. در کتاب لغت الصَّحَاح: العُذَبِیُّ با ذال به معنی شخص دارای اخلاق نیکو می باشد و او بیتی را که پیش از این آورده ایم سروده و این کلمه در آنجا با دال (بدون نقطه) یعنی العُدَبِیِّ وارد شده است. و در التَّهْذِیبِ در ترجمۀ عَدَبَ این حرف دال بی نقطه است و گفته: همان العُذَبِیّ با ذال است که آن را این گونه نوشته و پیش از این به آن اشاره شد.. و العَذْبَهُ با فتح حرف اول و سکون حرف دوم: درختی است که شترها را می کشد یعنی اگر شتر از آن بخورد می میرد. البُعْرَانَ با ضم حرف اول جمع بَعِیر (شتر) است. این را الصاغانی نقل کرده است. و نیز نام دارویی معروف است.
ذَاتُ العَذْبَهِ وعَاذِبٌ : نام یک محل دیگری است. النَّابِغَهُ الجَعْدِیُّ :گفته است:
تأَبَّدَ مِنْ لَیْلَى رُماحٌ فَعَاذِبُ فأَقْفَرَ مِمَّن حَلَّهُنَّ التَّنَاضِبُ
[ترجمۀ شعر:]
رماح و عاذب (اسامی دو محل) از لیلی (با لیلا) جاودانه شدند
شهرهایی که نعمتهایشان بوسیلۀ آنانیکه واردشان شده اند ته کشیده و تمام شده اند
در لسان العرب هم اینگونه وارد شده.
الاعْتِذَابُ: یعنی اینکه دنباله های عمامه را باز و رها کنی بطوریکه آنها از پشت عمامه تکان بخورند و آن دو دنباله دو طرف یعنی دو نوک عمامه هستند. این را الصاغانی نقل کرده است.
والعَذَبَات با فتح اول و دوم: طرفها یا اضلاع بندهای چرمین هستند. و گفته می شود: الحَقُّ عَلَى عَذَبَاتِ أَلْسِنَتِهم یعنی حق (حقیقت) روی نوک زبانهایشان است که اینجا عَذَبَاتِ جَمْعُ عَذَبَه می باشد. وعَذَبَاتُ الناقهِ : پاهای شتر ماده . و نیز عَذَبَاتِ نام اسب یَزِیدَ بْنِ سُبَیْع [از یاران –صحابۀ – پیغمبر و از انصار]می باشد. یَوْمُ العَذَبَاتِ: یکی از روزهای عربها .
در اساس اللغه آمده است: فلان لا یَشْرَب المُعَذَّبَهَ یعنی فلانکس المُعَذَّبَهَ که نوعی شراب مخلوط است نمی خورد. شیخ ما اینجا بر مؤلف حاشیه زده است که: گفته می شود: اعذَوْذَبَ المَاءُ بر وزن احْلَوْلَى (شیرین شد) وقتی می گویند که آب گوارا شده باشد. این را گروهی گفته و گروهی هم مانند مؤلف جا انداخته اند. من (مؤلف) می گویم : آن کلمه به آن معنی در سخنی از حضرت علی علیه السلام در نکوهش دنیا آمده است که می گوید: اعْذَوْذَبَ جَانِب مِنْهَا واحْلَوْلَى یعنی قسمتی از دنیا گوارا شد و شیرین شد. ابْنُ مَنْظُور گفته است: آن دو کلمه هر دو از باب افْعُوْعَلَ و از العُذُوبَهِ والحَلاَوَه ساخته شده اند و آن باب یا وزن از صیغه های مبالغه می باشند و این را پیشوایان بسیاری از پیشوایان لغت گفته اند. اللَّبلِیُّ هم آن را با صیغه های مشابه آن در کتاب خود به نام بُغْیَهِ الآمال آورده است ولی نمی دانم منظورش از جماهیر (جمع جمهور) [در آن نوشته اش – م] چیست؟. از جمله موارد حاشیه زده شده بر نوشتۀ مؤلف مورد زیر می باشد: امرَأَهٌ مِعْذَابُ الرِّیقِ: زنی سرشار از شیرینی و حلاوت. أَبُو زُبَیْد با این کلمه (شعر زیر را) گفته است:
إِذَا تَطَیَّبْت بَعْدَ النَّوْم عِلَّتَها نَبَّهْتَ طَیِّبَهَ العِلاَّت مِعْذَابَا
[ترجمۀ شعر]:
وقتی بعد از خواب عیب آن زن را خوب جلوه دادی
و عیبها را برای او به عنوان خوبیهایش برشمردی او برایت سرشار از شیرینی می شود
همچنین گفته می شود: إِنَّه لَعَذْبُ اللِّسَان = او دارای زبانی گوارا (شیوا) است. از اللِّحْیَانِیّ نقل شده که گفته: در این عبارت شیوایی سخن به آب گوارا تشبیه شده و گفته می شود: به آبی گذر کردم که عَذِبَهٌ بر وزن فَرِحَه نداشت یعنی چرنده هایی و چراگاه و مرتعی در نزدیکی آن نبود.
أَبُو عَذَبَه با فتح حرفهای اول و دوم نام یک تابعی است [کسی که از اصحاب اولیه پیغمبر حدیث نقل کرده –م] که او از عمرو و شُریح بن عُبید نیز از او حدیث نقل کرده است.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید