بازی سرانجام به پایان رسید و “جو بایدن” رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا شد.
از مدتها پیش برخی که به طور عمده طرفدار ترامپ بودند نسبت به برآمدن گلوبالیستها به سرکردگی جو بایدن هشدار میدادند. اما هیچگاه این بحث مطرح نشد که این هشدارها ناشی از چیست و چراست؟
چرا باید از گلوبالیستها ترسید؟
اساساً گلوبالیستها چه کسانی هستند؟
گلوبالیسم
گلوبالیسم globalism یا طرفداری از جهانیشدن مبتنی بر اندیشه گلوبالیزیشنglobalisation است. اما این بحث که پس از جنگ سرد قدرت گرفت از ابتدا بیشتر رویهی فرهنگی و اقتصادی مسئله را دنبال میکرد.
با تحول در سازمان گات و تبدیل آن به wto و تشکیل سازمان تجارت جهانی که این فرآیند به دنبال اختراع اینترنت و رسانههای دیجیتالی ایجاد شده بود، نظریه دهکدهجهانی “مکلوهان” نیز دوباره قدرت گرفت.
یعنی جهان مبتنی بر دیجیتالیسم همراه با یکسری قراردادها و سازمانها از جمله سازمان ملل، wto ، مقاولهنامههای شفافیت مالی پالرمو، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و غیره در هم تنیده شده و در نتیجه عریان میشود.
بر این اساس، جهانی شدن زاده شد که بر اسلوبی از فرهنگ آمریکایی استوار بود. و مصدلقهای آن در تجارت به سبک آمریکا، تکنولوژی به سبک آمریکا، غذا به سبک آمریکا، لباس پوشیدن به سبک آمریکا و… که پروپاگاندای اصلی این فرایند هم هالیوود بود، ظهور مییافت.
پس آنچه که از گلوبالیزیشن یا جهانیشدن بروز و نمود مییافت، گسترش فرهنگی با چارچوبهای آمریکایی در گسترهی وسیع جهان بود.
در واقع جهانیشدن عرصهای از کنش فرهنگی و اقتصادی بود که شکل و شمایل آمریکایی داشت و همین جنبه از جهانی شدن بود که کشورهای جهان سوم را میترسانید.
حال آنکه برای نمونه در جایی همچون سازمان ملل متحد، هر چند که آمریکا دست بالا را داشت اما این قدرت برتر را با چهار قدرت برتر دیگر باید تقسیم میکرد به ویژه با چین و روسیه.
تولد اینترنت
اما گلوبالیزیشن که با تولد اینترنت فرآیند شتابناکی به خود گرفت میخواست فرهنگی امپراتوریگونه را که همان فرهنگ آمریکایی باشد به سطح جهان گسترش دهد.
در ابتدا، برای اینکه ملل کوچک و جمعیتهای ضعیف جهان در مقابل این موج جهانیشدن به هراس نیفتاده و حتی از آن استقبال کنند، تحلیلگران اینگونه جا انداختند که جهانی شدن در خلال ایجاد یک فرهنگ برتر جهانی، فرهنگهای کوچک و خُرده ملتها را نیز تقویت میکند و گفتند که جهانی شدن در راستای زنده کردن فرهنگهای بومیست.
نتیجه اما این نشد. اکنون بسیاری از خرده فرهنگها در حال اضمحلالند و از سویی فرهنگ آمریکایی استیلا دارد. امروزه سینمای هالیوود و زبان انگلیسی در جهان دست بالا دارد. در این شرایط پول یعنی دلار، شهر یعنی نیویورک، انتخابات هم یعنی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا. به ویژه اگر بین ترامپ و بایدن باشد.
اتفاق غیرمنتظره
اما در خلال چنین فرایندی از جهانی شدن در حوزه اقتصاد و تکنیک، اتفاقی روی داد که از ابتدا کسی آن را جدی نمیگرفت، یا دستکم انتظارش را نمیکشید.
یعنی در این مسیر یکسری قدرتهای نوظهور سر برآوردند که چین بارزترین نمونه برای مثال زدن است و در ادامه کشورهایی همچون کرهجنوبی، هند، بنگلادش، اندونزی، ویتنام و غیره قابل اشاره هستند.
از این رو فرایند جهان تکقطبی پس از جنگ سرد تحت سردمداری ایالات متحده آمریکا و قدرت نظامی ناتو به مرور خدشه برداشت. مناطقی که پیشبینی نمیشد رشد اقتصادی فزایندهشان برای ایالاتمتحده مشکل ایجاد کند، سر برآوردند.
چین طی یک دهه با استفاده از همان چارچوبهای گلوبالیزیشن از نظر اقتصادی خود را به قدرت درجه یک جهان مبدل ساخته، بدینترتیب ژاپن و آلمان را پشت سر گذاشت و اکنون از ایالات متحده هم فراتر رفته است.
فرار سرمایه
در این فرایند، “سرمایه” مرکزیت آمریکایی خود را کمی از دست داده و در سطح جهان پخش شد. یعنی دیگر آمریکا به تنهایی گاوصندوق بزرگ جهان نیست، بلکه یکسری از گاو صندوقهای کوچک هم سر برآوردند.
اکنون
اکنون آنچه از گلوبالیسم و گلوبالیستها در رسانهها گفته میشود و اشارهای است به بایدن و حامیانش کمی با آن مفهوم سابق جهانیشدن تفاوتهایی دارد. دستکم مخالفین “گلوبالیسمنو” دیگر مفهوم فرهنگی آن را مورد اشاره قرار نمیدهند.بلکه اعتراضشان سرمایهدارانه و میلیتاریستی است.
امروز مخالفین گلوبالیسم در آمریکا هم در میان جمهوریخواهان و هم درمیان دموکراتها طرفدارانی دارند.
مخالفین گلوبالیسم و ترامپیستها امروز چه میگویند و چه ویژگیهایی دارند:
یک: ناسیونالیسم آمریکایی تضعیف شده، باید آن را تقویت کرد
دو: چین کارخانه جهان نیست. ابتدا باید کارخانههای داخل آمریکا از جمله کارخانههای دیترویت را راه انداخت.
سه: برندهای آمریکایی از جمله اَپل باید در آمریکا مونتاژ شوند.
چهار: شرکتهای آمریکایی باید چین را ترک کنند.
پنج: بیکاری ابتدا باید در آمریکا ریشهکن شود.
شش:با چین باید مقابله کرد و تحت کنترل درآورد. چین نباید قدرت اول جهان شود. چون در حال بلعیدن جهان است.
هفت: قدرتهای نوظهور مانند ویتنام، اندونزی، بنگلادش و غیره تا حد زیادی باید کنترل شوند تا از ایجاد یک چین دیگر جلوگیری شود.
هشت: هرگونه راه برای ایجاد یک گاوصندوق کوچک دیگر برای سرمایه در جهان باید مسدود شود. آمریکا باید تنها مرکز سرمایه جهان باشد و تمام خردهسرمایهها باید دوباره در آمریکا گردآوری شوند و به دیگر سخن گاوصندوقهای کوچک سرمایهداری جهانی باید برچیده شود.
نه: قدرت برتر جهان آمریکاست؛ هم اقتصاد، هم سرمایه، هم ارتش و هم فرهنگ.
ده: دموکراسی یعنی دموکراسی آمریکایی.
یازده: فرهنگ یعنی فرهنگ آمریکایی و نمایش آن از طریق هالیوود.
دوازده: پول یعنی دلار.
سیزده: آمریکایی، نژاد برتر است پس باید هرگونه مسیرهای مهاجرتی مسدود شده سیاستهای سفت و سخت مهاجرتی اعمال شود.
چهارده: جنگهای آمریکا جنگهای رهاییبخش هستند.بنابراین دیگران باید هزینه آن را بدهند. از جمله کشورهای عربی باید هزینه امنیتی که آمریکا برای آنها ایجاد میکند را بپردازند.
پانزده: آمریکا باید چارچوبها و معیارهای جهانی در همه زمینهها باشد از جمله در زمینه قوانین تجارت، قوانین پولی و مالی و غیره شانزده: کشورها به دو دسته با ما و یا برما تقسیم میشوند
هفده: ادارهکننده جهان آمریکاست و اروپا باید دنبالهرو آمریکا باشد. حتی اتحادیه اروپا و توافقنامههای دیگر باید تضعیف شوند.
هجده:آمریکا باید تمام کمکهای بلاعوض خود به دیگر کشورها حتی اسرائیل را قطع کند.
نوزده: آمریکا باید تنها هژمون و تنها سلطهگر در سطح جهان باشد بنابراین ارتش آمریکا مدافع آزادی و مدافع دموکراسی در جهان است.
بیست: آمریکا باید از برجام خارج شود.
ترامپیسم
این ویژگیهای اصلی و الگوهای ذهنی کسانیست که به ناسیونالیسم آمریکایی و حتی جهانیشدن در راستای آمریکاگرایی میاندیشند. دونالد ترامپ سمبل و مجسمه این تفکر است. به دیگر سخن ترامپ نماینده سرمایهداری مالی آمریکایی است.
از این رو ترامپیسم را باید تفکری مبتنی بر ناسیونالیسم، کاپیتالیسم، نژادپرستی صددرصد آمریکایی قلمداد کرد.
بنابراین نباید تصور کنیم که چنین چیزی تنها در میان جمهوریخواهان موج میزند. بسیاری از آمریکاییها به این ایده باور دارند و از همین روست که آرای ترامپ به نسبت دوره پیش کمی افزایش داشته است. یعنی همینها مدافعان تشکیل امپراطوری دوباره آمریکا که مبتنی بر سرمایه و میلیتاریسم هستند و نباید خاماندیشانه تصور کنیم این چیزی است که ترامپ خلق کرده باشد. این نوعی فرهنگ و بینش جاری در آمریکاست و زنده است و میبینیم که طرفداران بسیاری نیز دارد.
ترامپ در مدت چهارساله ریاستجمهوری خود بسیاری از این موارد را عملی کرد. دستکم درباره آنچه که به ما مربوط است، یعنی برجام، شاهد خروج آمریکا بودیم.
در مقابل ترامپیستها،گلوبالیستها صفآرایی کرده اند، گلوبالیستهایی که هماکنون تحت عنوان “بایدنیست” مطرح هستند.
آنها به چه چیزی باور دارند؟
روش فکرشان چیست؟
چه نگاهی دارند؟
ویژگیهای طرفداران بایدن و گلوبالیستها:
یک: عصر ناسیونالیسم سپری شده است. ما در جهانی سرشار از فرهنگهای بومی زندگی میکنیم.
دو: آمریکا فکر تولید میکند و چینیها کالا.
سه: سود در تولید کالا با کارگر ارزانتر است.
چهار: شرکتها باید در جایی کالا تولید کنند که کارگر ارزانتری دارد.
پنج:آمریکاییهای ثروتمند باید مالیات بیشتری بدهند برای بیمه بیکاری بهتر و بهداشت بهتر.
شش: آمریکا در آینده مجبور است برای اداره جهان با برخی از قدرتهای کوچکتر از جمله چین شراکت کند.
هفت:آمریکا قدرت برتر جهان است. اما قدرتهای دیگری هم در جهان هستند.
هشت: دوره اصالت نژادی سپری شده است. آمریکا یک کشور چندفرهنگی است و باید درهایش را به سوی مهاجرین باز کند.
نه: نباید با چین درگیر شد. باید با او دوست شده و از در نرمش با آن وارد شد.
ده: آمریکا مسئول امنیت جهان است اما با شراکت متحدینش.
یازده:آمریکا باید با قدرتهای نوظهور دوست شود و تا حدی جریان داشتن سرمایه و تولید را در آن مناطق بپذیرد.
دوازده: به فرهنگهای دیگر باید احترام گذاشت.
سیزده: آمریکا نباید همواره خود را درگیر جنگ برای امنیت جهان کند و اگر کرد باید در شراکت با دیگر کشورها باشد.
چهارده: اروپا و آمریکا در یک جبهه هستند و متحد هم هستند.
پانزده: جهان متشکل از یک سری قرارداد است. باید به قراردادها احترام گذاشت. از جمله اتحادیه اروپا باید تقویت شود.
شانزده: گلوبالیستها معتقدند آمریکا قدرت برتر جهان است اما قدرتش را باید در داد و ستد جهانی اعمال کند نه به صورت یکجانبه، بلکه باید چندجانبهگرا باشد.
هفده: آمریکا تنها گاوصندوق جهان نیست بلکه مهمترین گاوصندوق جهان است.
هجده: آمریکا باید وارد برجام شود.
ترامپیسم، آمریکای پنهان است
اکنون آشکار شد که مراد از گلوبالیسم و یا گلوبالیستها در فرهنگ سیاسی امروز جهان که با ترامپ زاده شد چیست. حقیقت این است که ترامپ شکست خورد، اما ترامپیسم شکست نخواهد خورد، چراکه ترامپ اندیشهای را نمایندگی میکند که شاید بتوان از آن به عنوان اندیشه “آمریکای پنهان” یاد کرد. یعنی جهان یکی است قدرت برتر جهان هم یکی است و آن هم آمریکاست.
از این رو تنش اصلی ترامپیسم با گلوبالیستها بر روی سرمایه است. به این قرار که ترامپیستها با “سرمایهداری جهانی شده” مخالفاند و درعوض با “سرمایهداری جهانی” در آمریکا موافقند.
سرمایهداری جهانی متمرکز در آمریکا در تعارض با اندیشه گلوبالیستهاست. آنان جهان را متشکل از چندین قدرت میدانند که آمریکا در آن دست بالا را دارد. از دید آنان آمریکا جهان را به کمک خردهقدرتها اداره میکند.
بحث بر سر شراکت است
در واقع شریکشدن بخشی از قدرت جهان با دیگر قدرتها چیزی نیست که ترامپیستها خواهان آن باشند.
چنانچه ترامپ حتی توافقنامه آب و هوایی جهان را که با دیگر کشورهای غربیست نادیده میگیرد و یا کنفرانس “جی” را نیز ترک میکند حال آنکه اساساً یک گروه غربی بوده و همه همراه آمریکا هستند. ترامپ بر همین اساس کنفرانس سران “جی” را ترک میکند، حال آنکه اساساً یک گروه غربی است.
تفاوت اینجا آشکار میشود. تفاوت بزرگ در مالکیت قدرت است. در چهارچوب ترامپیستها مالک فقط آمریکا است و در چهارجوب گلوبالیستها این مالک اصلی که آمریکا باشد چند شریک کوچک هم دارد مانند چین و اروپا.
بنابراین مساله اصلی پیرامون اداره جهان همراه با شریک یا به تنهایی و بدون شریک است.
ترامپیسم این قدرت را به تنهایی در اختیار آمریکا میداند آنهم همراه با سرمایه جهانی متمرکز شده در آمریکا.
از این روست که به گمان من ترامپیسم ممکن است بار دیگر برای گلوبالیستها مشکل ایجاد کند، از هماکنون تا آینده.