بیش از یک قرن است که در علوم انسانی گوناگون در مورد رهبران مستبد و پیروان آنان مطالعه، تحقیق و تفحص میشود. عده ای از کارشناسان این علوم از طریق شناسائی خصلت ها و خصوصیت های شخصی رهبران مستبد، بخصوص نوع عمل و اخلاق آنان، رمز موفقیت اینان را در رسیدن به قدرت دانسته و میدانند. این کارشناسان معتقدند در عمل و اخلاق رهبران مستبد میتوان به محتوای رویاهای پیروان آنان، در دستیابی به قدرت و اقتدار، پی برد.
در حقیقت تعادل بخشیدن به ضعف و زبونی درونی پیروان رهبران مستبد و برآوردن آرزوی آنان در ظهور بمثابه رهبری با دستهای آهنین و قوی که همه مخالفان خود را درو میکند، همه کمبودها و کاستیهای پیروان استبداد، را رفع میکند و به آنان احساس برتر بودن و مهم بودن، البته با هزینه ای بس سنگین را میدهد، اینها هستند کارهایی که مستبدها میکنند.
عده ای دیگر به ساختار ها و وضعیتهای موجود در جوامعی که اینگونه رهبران مستبد به قدرت میرسند، توجه کرده و آنها را ریشه یابی میکنند. این عده معتقدند، این ساختارها وضعیتها هستند که سبب میشوند، این رهبران بشدت مخرب و ویرانگر، دولت را تصرف کنند و بساط فساد و ویران گریهای خویش را بگسترند. چرا که مستبدین هیچگونه توانائی در سازندگی و رشد را ندارند، اگر داشتند، مستبد نمیشدند.
و باز نیز عدهای دیگر در پی یافتن کمبودها و کاستیهای درونی و روانشناختی افرادی میشوند که جزء پیروان مستبدین میشوند.
البته غالب این پژوهشگران در این امر متّفقالقول هستند که مسبب اصلی رسیدن این رهبران مستبد به قدرت سیاسی، اکثریت آن مردمی هستند که با بی تفاوتیهای خویش نسبت به امور سیاسی و اجتماعی کشور و جامعه خویش، زمینه مساعدی را جهت به وجود آمدن اینگونه رهبران فاسد و جنایتکار ایجاد میکنند.
بهر حال همه این رهبران مستبد، مهارتهای مشترکی دارند. این مهارتها که همگی غیره اخلاقی و ویران گر هستند، نقطه مشترک تمامی مستبدین در همه جا و همیشه را تشکیل میدهد.
از دید من، شناخت این مهارتها که در واقع نقاط ضعف دانش و بینش ما انسانها را تشکیل میدهند، جهت ساختن سامانهای مردم سالار برای وطنمان ایران، از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
مجله اشپیگل این هفته مصاحبهای با مورخ سرشناس آمریکائی Timothy Snyder بعمل آورده دارای نکاتی بسیار با اهمیت در مورد ترامپ و مهارتهای او در تخریب مردم سالاری در آمریکا که قرین موفقیت نیز گشته است. در ذیل بخشهایی از این مصاحبه را میخوانیم.
ترجمه قسمتهایی از مصاحبه مندرج در اشپیگل شماره 4 بتاریخ 25 ژانویه تا 1 فوریه 2021
مصاحبه گر: René Pfis¬ter
مترجم: علی شفیعی
« ما بایستی باره دیگر اعتماد مردم جهان را بدست آوریم. »
مصاحبه اشپیگل: کمتر کسی را میتوان یافت که بخوبی Timothy Snyder نظامهای توتالیتر را بشناسد. او در این گفتگو توضیح میدهد، چرا کودتا در آمریکا شکست خورد، دونالد ترامپ چه مهارتهایی Talent دارد ـ و آیا در حال حاضر در حزب جمهوریخواهان آمریکا انشعابی میان تندروها و معتدلها بوجود خواهد آمد؟
شرحی در مورد سنایدر: او 51 سال دارد و پروفسور تاریخ در دانشگاه Yale و عضو انستیتوی علم انسان در وین است. سنایدر سرشناس ترین کارشناس رژیمهای توتالیتر قرن 20 است. نام آخرین کتاب او « پرتگاه آمریکایی » ( بزبان آلمانی ) amerikanische Abgrund است. در این کتاب او ایجاد انحراف در گرایش سیاسی بخشی از اعضاء جمهوری خواهان را به سوی ضدیت با نظام مردم سالاری توصیف کرده است. کتاب تازه او در مورد « آمریکا در بحران کرونا » میباشد.
اشپگل: آقای سنایدر، آیا رئیس جمهور جدید آمریکا، جو بایدن، میتواند کاری کند که ایالات متحده آمریکا عصر دونالد ترامپ را که شبیه به یک خواب آشفته هولناکی بود، پشت سر گذارد؟
سنایدر: من از این بیم دارم که نه، نمیتواند. ترامپ یک آدم خارقالعادهای است. زیرا مهارتهایی دارد که هیچکدام از دیگر افراد سیاستمدار جمهوریخواه آمریکایی اصلاً ندارند. ترامپ با برخورداری از همین مهارتها بود که رئیس جمهور آمریکا گشت. زیرا که آمریکا مدتهای مدیدی است با مشکلات و مسائل بشدت عمیقی دست به گریبان است. و این مشکلات و مسائل به این زودیها از میان نخواهند رفت.
اشپگل: منظور شما بطور دقیقتر چیست؟
سنایدر: ترامپ ـ به نظر من بطور کاملاً درستی ـ برای مردم آمریکا توضیح داد، آن رؤیای آمریکایی که آمریکائیان قادرند ثروتمندتر شوند، دیگر وجود ندارد. پیشرفت و ارتقاء اجتماعی به باور بسیاری از خود آمریکائیان نیز دیگر امکان پذیر نیست. علاوه براین ترامپ موفق شد، به رأی دهندگان خویش بباوراند که مهاجرین و پناهجویان مقصرین اصلی مشکلات و مسائل شما هستند. و دست آخر در آمریکا نیز یک مشکل بزرگ وجود دارد و آن جهان رسانهای موجود در آمریکای امروز است. رئیس جمهور گشتن آدمی مثل ترامپ، نتیجه این جهان رسانه ای بود. در این رسانه ها اخبار و اطلاعات واقعی و واقعیتها Fak¬ten از میان میروند: به قدرت رسیدن ترامپ ثابت کرد، ما به کجا کشانده خواهیم شد، وقتی روزنامه نگاری جدی و اصیل ـ بخصوص در بخشهای محلی ـ از میان رود و جای آنرا شبکههای رسانهای مجازی بگیرند.
اشپگل: شما صحبت از مهارتهای ترامپ کردید. این مهارتها بطور دقیقتر کدامها هستند؟
سنایدر: ترامپ دو مهارت مهم دارد، که این دو مهارت به او اجازه میدهند، در عصر پس از واقعیتها postfaktisch دنیای رسانهها فعال گردد. اولین مهارت ترامپ: دروغگوییهای مطلق و بی پروای او است. ترامپ هیچ حد و مرزی در گفتن دروغ نمیشناسد. این روشن است که غالب سیاستمداران دروغ میگویند و یا حقیقت را به نفع خودشان دستکاری میکنند. ولی من گمان نمیکنم از جنبه کمیت، هیچ شخصیت تاریخی پیش از او، تا این اندازه زیاد دروغ گفته باشد. او در گفتن دروغ هیچ شرم و حیایی به خود راه نمیدهد. این امر در رقابت کردن با دیگران برای او سودآور است.
دومین مهارت ترامپ : توانایی او در مداومت کردن است. ترامپ نه اهل کتاب خواندن است، نه زیاد کار میکند و زحمت میکشد، و نه اطلاع کافی از بنیادهای اجتماعی دارد. ولی تا بخواهید، او یک دنده و لجباز است. برای مثال او خیلی پیشتر گفت بود، اگر در انتخابات پیروز نشد، انتخابات را به رسمیت نخواهد شناخت. و دقیقاً نیز چنین شد. علاوه بر همه اینها ترامپ قادر است، افراد را بشدت به ترس و وحشت اندازد.
اشپگل: ….. برای مثال سناتوری از جنوب کارولینا، در ابتدا ترامپ را یک « فعال نژاد پرست » نامیده بود و پس از چندی همبازی رئیس جمهور در بازی گلف شد….
سنایدر: …. میبینید تا چه اندازه ترامپ دراین امر مهارت دارد، بر دیگر انسانها سلطه یابد و آنان را مطیع خویش گرداند. ترامپ با یک برنامه عملی وارد میدان شد که تمامی جمهوریخواهان را به وحشت انداخت. او در ابتدا یک برنامه توسعه زیربنای اقتصادی بزرگی را اعلام کرد و وعده داد که نوعی دولت راستی مرفه ایجاد کند. اگر خوب دقت کنیم، او سیاستمداری عوام فریب Po¬pu¬list بود که به جناح چپ حزب جمهوریخواهان حمله کرد. و در اینکار نیز موفق شد. او برنامهای را که قول داده بود، اصلاً اجرا نکرد. و این امر باعث شادی جمهوری خواهان گشت. اما آنان فهمیدند با داشتن اکثریت در دو مجلس بزرگ در آمریکا و کمک و همراهی ترامپ، رئیس جمهوری که حاضر است برنامه های آنان را به اجرا گذارد، موفقیت بدست میآوردند. مهمترین این برنامه ها کاهش مالیات برای شرکت ها و ثروتمندان بود، بعلاوه قاضیان محافظه کاری که بر سر مقامات کلیدی نشاندند.
اشپگل: در خلال چهار سال گذشته این مباحثه در آمریکا وجود داشت که آیا ترامپ یک مستبد و یا اصلاً یک فاشیست است که بسیار ماهرانه قدرت خویش را توسعه میدهد. و یا بیشتر یک آدم مضحکی است که غالباً چرند و پرند میگوید. آیا شکست چماقدارهای او در حمله به کاپیتول در پایان نشان نداد که مردم او را بیهوده بزرگ کرده بودند؟
سنایدر: ترامپ هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف دارد. او از رسانه های اجتماعی ( مجازی ) استفاده کرد تا هم به مخالفان خویش و هم به روزنامه نگاران هجوم آورد. برای مثال تیویتر برای او ابزاری بود با این هدف که پایگاه اجتماعی خویش را بسیج کند. ولی برای آنکه مستبدی کودتای خویش را با موفقیت به اتمام رساند، این کافی نیست که تنها طرفداران خود را تحریک کند و بجان دیگران اندازد. برای اینکار ( کودتا ) هر مستبدی باید افراد خود را از قبل در سالنی گردهم آورد، با آنان برنامه ای را طراحی کند و قدم به قدم آن برنامه را به اجرا گذارد.
آدلف هیتلر نه تنها طرفداران خویش را بسیج میکرد، بلکه او خود آدمی بود بشدت کاری بود و میدانست، ساز و کار یک دولت چگونه است. وقتی او در سال 1933 قدرت را بدست گرفت، پیش از آن، ده سال متمادی رئیس حزب نازیها NSDAP بود. او یک ستاد از ارکان حزب داشت که نسبت به او بشدت وفادار بودند. در صورتیکه وقتی ترامپ وارد سیاست شد، حتی عضو حزب جمهوریخواهان نیز نبود. او هیچ سازمان سیاسی در پشت سر خود نداشت، و بندرت کسی با او همپیمان بود.
ابتدا در پایان دوران ریاست جمهوری خویش بود که ترامپ این افراد دیوانه را بر سر مقامهای مهم دولتی نشاند، یعنی آدمهایی که صد در صد مطیع و خدمتگذار او بودند. این امر برای آمریکا شانس بزرگی بود.
اشپگل: هر مستبد موفقی همه حواس خود را متوجه این امر میکند که ارتش را تحت کنترل و مهار خویش در آورد. چرا ترامپ در اینکار موفق نشد؟
سنایدر: او تلاش خود را کرد، ولی پیشرفتی در اینکار نداشت. بخشهایی از افراد ارتش آمریکا هستند که طرفدار او هستند. ولی بیشتر کسانی هستند که مقامهای بالایی در ارتش ندارند. ترامپ قادر نگشت در سطح فرماندهی ارتش کسانی را به جانب خویش کشاند. یکی از دلایل اینکار این بود که ترامپ هیچ علاقه ای به سیاست خارجی نداشت. وقتی از سیاست خارجی حرفی بمیان میآمد، توضیح میداد که او تا چه اندازه دیکتاتور کره شمالی، کیم جونگ اون، را دوست میدارد. و یا میگفت، او به رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین بیشتر از سازمان امنیت خودش اعتماد دارد.
در ایالات متحده آمریکا یک سیاستمدار نمیتواند با بیاعتنایی به مردم جهان، محبوب مردم گردد. تازه ادعاء کند، کشور آمریکا در خارج از مرزهای خویش هیچ دشمنی ندارد. این ادعا را رأی دهندگان می پسندند. ولی با احتمال بسیار قوی، ژنرالهای ارتش قبول نمیکنند. زیرا که آنان بهتر از همه میدانند که دروغ است.
اشپگل: جو بیدن با این وعده در این انتخابات پیروز شد که مردم این کشور را با یکدیگر آشتی دهد. آیا این امر اصلاً امکان پذیر است، وقتی مابین 60 تا 70 در صد طرفداران جمهوریخواهان باورشان اینست که در انتخابات تقلب شده است و بیدن بطورغیره قانونی رئیس جمهور گشته است؟
سنایدر: بطور حتم کار آسانی نیست. از طرف دیگر، بیدن هم هرج و مرج و آشفتگی، و هم فاجعه سالهای ریاست جمهوری ترامپ را به ارث برده است. البته در این میراث یک شانس نیز وجود دارد و آن اینکه، بیدن غالباً در مورد تلاش ترامپ برای کودتای 6 ژانویه صحبت نمیکند. و بندرت اشاره ای به گرفتن مقام ریاست جمهوری از ترامپ میکند، میگذارد دیگران اینکار را بکنند. او بیشتر در مورد سیاست و همکاران برگزیده خود صحبت میکند. او با اینکار تلاش میکند به خود چهرهای صلح آمیز دهد. او میخواهد به مردم آمریکا خاطر نشان کنند، که معنای حکومت کردن این نیست که اعلام دشمنی و خصومت با دیگران کنیم و مابین گروههای سیاسی و اجتماعی شکاف بوجود آوریم. ( اینکار را رهبران مستبد، به حساب با هوش بودن خود میگذارند. چرا که واقفند، صلح و آشتی نیاز به سازندگی و رشد دارد و آنها و پیروان آنان توان سازندگی ندارند: مترجم )
بطور مطمئن ترامپ بیش از 70 ملیون رأی دهنده دارد. ولی چماقداران ترامپ در هجوم به کاپیتول سبب شدند او میلیونها طرفداران خود را از دست بدهد. او بدون مقام یک آدم کاملاً عادی است، در واقع یک بازنده است.
اشپگل: آیا آمریکا پس از چهار سال ریاست جمهوری ترامپ هنوز به طور جدی میتواند برای خود توقع مشعلدار آزادی و دمکراسی بودن در جهان را داشته باشد؟
سنایدر: من معتقدم، ما باید اعتماد مردم جهان را نسبت به خودمان دوباره بدست آوریم. و اینطور که هم اکنون معلوم است، بیاعتمادی به آمریکا یک واقعیت است. برای مثال، این ریاکاری فوقالعادهاست است، وقتی وزیر خارجه، مایک پومپئو، اعمال خشونت در انتخابات اوگاندا را محکوم میکند. در حالیکه تمامی جهان هنوز تصاویر هجوم چماقداران ترامپ به کاپیتول در واشینگتن را در خاطر خویش دارند. حال زمان آن رسیده است که ما آمریکائیان فکری در مورد رفع کمبودها و کاستیهای خودمان بکنیم.