قدرت، تاریک است و در تاریک خانه است که رابطۀ قوا برقرار می شود، و بدین رابطه، قدرت، مسلط، متمرکز و بزرگ می شود و تا انحلال، مرگ و ویرانگری و فساد را بر هم می افزاید. بنابراین، نه جای تعجب است که ولایت مطلقۀ فقیه هیچگاه در روشنایی عمل نکرده است، و همواره، مرگ و ویرانی و فسادها که ببار می آورد را میپوشاند.
از اینرو است که یکی از مهمترین نقش های بدیل در خور این عنوان، یعنی بدیل استقلال و آزادی- بدین خاطر که تنها این بدیل است که هم شفاف است و هم می تواند بر درون تاریک خانه دولت جباران نور بتابند-، اینست که بر تاریک خانۀ جباران، نور بتاباند و جنایت ها و خیانت ها و فساد های آنان را آشکار کند. بدیلی که از گذشته و حال غافل شود و خود را به تولید و مصرف ضد اطلاعات سرگرم کند، بدیل نیست. چرا که خود از عواملی می شود که پویایی مرگ را پر شدت تر و پر شتاب تر می کند. بدیل، باید مانع از آن شود که پویایی مرگ، طومارِ حیات ملی را برچیند.
بحران اتمی نیز بحرانی در تاریکی است. در علن، نقش هایی بازی می شوند، اما واقعیت ها پنهان می مانند. امروز، محمد جوادظریف می گوید، زیان وارده به ایران، از رهگذر تحریم های امریکا، یک تریلیون دلار است. کار «برنامه اتمی» اگر در علن اجرا می شد و امری تلقی می گشت که تصمیم در بارۀ آن، حق مردم ایران است، چنین زیانی وارد نمیشد و ایران، امروز یک کشور توانمند بود. طرفه اینکه در تاریک خانه، رابطۀ قوا و نزاع بر سر قدرت، امری مداوم است و از جمله، از این بحران شدید و بس زیانمند برای مردم کشور، در نزاع بر سر قدرت، روزمره استفاده می شود. بکوشیم بر این تاریک خانه نور بتابانیم و در پرتو آن، پنهان شده های بحران اتمی را شناسایی کنیم:
❋ چرا مجلس شورای اسلامی، خصومتی چنین شدید به حکومت روحانی ابراز کرد؟
۱. در ۵ اسفند، حکومت حسن روحانی می باید به بازرسی آژانس بین المللی انرژی اتمی، مطابق پروتکل الحاقی، پایان می داد. به قول آن حکومت، ایران به وضعیت قبل از قرارداد وین (برجام)، باز می گشت. گروسی، مدیرکل آژانس به تهران رفت و با ظریف و صالحی به توافقی رسید که بنابر آن، به مدت سه ماه، دوربین های بازرسی همچنان از فعالیت های تأسیسات فیلم خواهند گرفت. حکومت این فیلم ها را به آژانس نمی دهد. هرگاه ظرف سه ماه، مشکل حل شود، یعنی امریکا به قرارداد بپیوسته و تحریم ها را لغو کند، فیلم ها به آژانس داده می شوند. اگر نه، پاک می شوند.
۲. در ۴ اسفند، مجلس شورای اسلامی، آتش خصومت با حکومت حسن روحانی را بر افروخت: از روحانی و حکومت او به «قوۀ قضائی» شکایت کرد. «نمایندگان» آن مجلس با ۲۲۱ رأی موافق، ۶ رأی مخالف و ۷ رأی ممتنع، حکومت روحانی را مستنکف از اجرای قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها و صیانت از منافع ملت ایران شناخت، و آن شناسایی را برای تعقیب قضائیِ روحانی و ظریف و صالحی، به قوۀ قضائی ارسال کرد.
«نمایندگان»، طرحی دو فوریتی برای لغو توافق حکومت روحانی با آژانس تهیه کردند. قالیباف، رئیس مجلسی که مردم ایران “انتخابات” آن را تحریم کردند، آتش بیار معرکه بود. مجلس شورای اسلامی، در برافروختنِ آتشِ خصومت بدان حد زیاده روی کرد که حتی حسین شریعتمداری به رویۀ آن اعتراض کرد. نشریۀ دیگری پرسید: مگر قالیباف در جلسۀ “شورای عالی امنیت ملی” به خواب رفته بود! کنایه به اینکه آن شورا که قالیباف نیز عضو آن است، با آن موافقت نامه، موافقت کرده بود.
۳. در ۴ اسفند، اعضای مجلس خبرگان رهبری نزد خامنه ای رفتند. خامنه ای در سخنانش خطاب به آنان، جمله های مبهمی گفت؛ ترسان از اینکه سخن، شفاف گوید و پنهان، آشکار گردد. از جمله در بارۀ جنگ مجلس شورای اسلامی با حکومت، گفت: «مجلس و دولت اختلاف نظر امروزشان را حل کنند که نشان دهندۀ دو صدایی نباشد. باید به دقت به این قانون که قانون خوبی است، عمل شود».
آیا کنش و واکنش ها می گویند، نزاع بر سر چیست؟ نه. دو طرف و خامنه ای مراقب اند، پنهان، آشکار نشود. پنهان کدام است؟ پنهان این است که برابر قانونِ بن بست سازِ مصوبِ مجلس شورای اسلامی، در ۵ اسفند، رژیم از قرارداد وین خارج می شد. در حقیقت، مجلس شورای اسلامیِ دست نشانده، به هنگام تصویب طرحی که خامنه ای آن را قانون خوبی می داند، می دانست که حکومت جو بایدن ظرف یک ماه نمی تواند به توافق برگردد. پس هدف آن قانون، این بود که بن بست بسازد و حکومت روحانی را در آن گرفتار کند. این حکومت نیز، دست به حملۀ متقابل زد و زمان بن بست را سه ماه، به تأخیر انداخت. چرا سه ماه، زیرا سه ماه دیگر، زمانِ «انتخابات» ریاست جمهوری است. بنابراین، هرگاه، در این سه ماه، مشکل حل شود،
الف. امتیاز حل بحران از آن حکومت روحانی می شود و اثر خود را بر «انتخابات» و کسی که «رئیس جمهوری» خواهد شد، خواهد گذاشت. اگر حل نشود، بن بستی که «اصول گرایان» برای حسن روحانی ساخته اند، بن بستی می شود که خود در آن می افتند.
ب. هرگاه خامنه ای با مواضعی که اتخاذ می کند، مانعِ حل مشکل شود، او و «اصول گرایان» مسئولینِ نگاه داشتنِ کشور در بحرانی به این شدت، شناخته می شوند.
اینک که پنهان آشکار شد، می توان معنای این جمله از بند ششم بیانیۀ حکومت روحانی، به تاریخ ۴ اسفند، را روشن دریافت: «اگر مجلس قصد دارد، بیانیۀ مشترک صادره (توافق با آژانس) را غیر فعال کند، مسئول عواقب آن و پاسخگوی همۀ هزینه های مترتب بر آن است». یعنی اینکه وقتی مجلس شورای اسلامی، حکومت حسن روحانی را مسلوب الاختیار می کند، در بن بستی که می سازد، خود گرفتار شده و مسئول عواقب آن است و باید پاسخگوی همۀ هزینه هایِ مُترَتب بر آن باشد.
و هنوز واقعیت های پنهان وجود دارند که باید با تاباندن نور بر تاریک خانه، آشکارشان کرد:
❋ نه یک بحران، که سه بحران است که باید حل شوند، آنهم وقتی که امریکا از انزوا خارج شده و ایران به انزوا در آمده است:
۱. در همان حال که امریکا پذیرفت، در گفتگوهای ۱+۵ با ایران شرکت کند، در ۲۲ فوریه ۲۰۲۱، جو بایدن از اروپاییان خواست با یکدیگر، به «فعالیت های ثبات ربای ایران در منطقه» به اشتراک پاسخ دهند. بنابراین، یکی دیگر از مسائلی که رژیم ولایت فقیه گرفتار آن است، این مسئله است.
۲. «ایران» خبر تولید موشکی را داد که آن را «ذوالجناح» نامیده است. درجا، امریکا واکنش نشان داد: ایران در کار تولید موشک بالستیک است. در حقیقت، موشک نیز مسئلۀ سومی است که «موضوع برجام سوم» است.
خامنه ای، در سخنان خود خطاب به اعضای «مجلس خبرگان رهبری»، گفته است: «مذاکره بر سر مسائل توافق شده، خط قرمز ما است». سخن او، مبهم است: نه از یک مسئله، که از «مسائل توافق شده» سخن می گوید. مسئلۀ اتم، یک مسئله است که با تحمیل ۱۰۵ تعهد به «ایران»، بر سرش «توافق شد». مسائل دیگر کدام ها هستند؟ موشک است؟ نقش رژیم در منطقه است؟ اگر پاسخ آری است، چه نوع توافقی برسرشان بعمل آمده است؟ آیا توافق شده است که بر سر این دو موضوع، هیچ گفتگویی نشود؟ نه. چرا که دموکرات هایِ امریکایی، دونالد ترامپ را سرزنش می کنند که فرصت را سوزانده و کار دو توافقِ دیگر را، هم به تأخیر انداخته، و هم مشکل کرده است. زیرا اگر خانم کلینتون به ریاست جمهوری می رسید، برجام های دو و سه (نقش ایران در منطقه و برنامۀ موشکی) نیز انجام می گرفتند.
آیا کلمۀ «مسائل»، خود به خود بر زبان خامنه ای جاری شده و مقصود او همان قرارداد وین است؟ اگر پاسخ آری باشد، بنابراین، از سخن او، باید مُجاز شمرده شدنِ گفتگو در بارۀ مسائل دیگر را فهمید؟ پاسخ این پرسش، بستگیِ مستقیم پیدا می کند به وضعیت خامنه ایِ در بن بست و انزوایی که خود ساخته و خویشتن را در آن گرفتار کرده و چون گربه مرتب چنگ می اندازد.
۳. در ۲۲ فوریه (۴ اسفند)، جیک سالیوان، مشاور امنیتی جو بایدن، گفته است: گفتگو با مقامات ایرانی برای آزاد سازی زندانیان آمریکایی آغاز شده … ایران هنوز به دعوتنامۀ اروپا پاسخ نداده، اما فضا تغییر کرده و ایران اکنون منزوی شده و توپ در زمین ایران است. بایدن آماده است در مورد بازگشت ایران به محدود سازی برنامه هسته ای خود، با ایرانی ها گفتگو کند. بایدن معتقد است که دیپلماسی، بهترین راه برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای است. رئیس جمهوری به این امر که ایران نباید بمب هسته ای داشته باشد، متعهد است.
بدین قرار، امریکا می داند «ایران» منزوی است و می داند وضعیت اقتصادیِ سختی دارد. بهمین خاطر می گوید، توپ در زمین «ایران» است. اما این امریکا بود که در آنچه به قرارداد وین مربوط می شود، منزوی شده بود. حسن روحانی مرتب به خود می بالید که ایران را از انزوا بدر آورده و امریکا منزوی شده است. در حقیقت، دونالد ترامپ با خارج شدن از قرارداد و برقرار کردن تحریم ها و تشدید آنها، امریکا را به انزوا درآورد؛ بخصوص که «ایران» در قرارداد ماند. زیر فشار خامنه ای که جاهلانه رژیم ولایت فقیه را در مدار بستۀ عمل و عکس العمل، زندانی کرده است، آن رژیم شروع کرد به خارج شدن تدریجی از قرارداد وین. و سرانجام، کار به وضع قانون خروج قطعی از قرارداد کشید و قانون به اجرا گذاشته شده است. در امریکا، دونالد ترامپ جای خود را به جو بایدن سپرد که در مبارزات انتخاباتی گفته بود به قرارداد باز می گردد. خامنه ای و دستیاران او با اجرای قانون خود ساخته، از سویی دولت را از قرارداد خارج کرده اند– روحانی زمان خروج را سه ماه به تأخیر انداخت- و از سوی دیگر، رژیم را منزوی و امریکا را از انزوا خارج کردند (دیگر امضاء کنندگان قرارداد، اینک با امریکا هم آهنگ هستند. حتی روسیه و چین از رژیم خواسته اند در قرارداد بماند)؛ در همان حال که کار بازگشت امریکا به قرارداد را بسیار مشکل کردند، خود را در بن بستی قراردادند که برای خارج شدن از آن، به یکی از دو بدترین راه، باید تن در دهند:
❋ خامنه ای: اگر لازم باشد، حتی تا غنی سازی ۶۰ درصد هم پیش می رویم:
اما اورانیوم ۶۰ درصد که خامنه ای می گوید، اگر لازم شود، تولید خواهد شد، به چه کار ایران می آید؟ به هیچ کار. یک واکنش است، نسبت به کنش امریکا. باز خامنه ای می گوید: جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای فکر نمی کند. آنها می دانند ما در پی تولید سلاح هسته ای نیستیم. هرگاه او به سخن خود پایبند باشد، «اگر لازم باشد تا غنی سازی ۶۰ درصد هم پیش می رویم»، تهدید بلا اثر و گویای خالی بودن دست گربۀ خود گرفتار کرده در تنگنا است. اما اگر به قولِ خود او– خطاب به امریکا و اروپا-، سخن ملاک نیست و عمل ملاک است، اورانیوم ۶۰ درصد تهدیدی جدی می شود: هرگاه با ما راه نیایید، تا ساختن بمب اتمی پیش می رویم. تا غنی سازی ۶۰ درصد پیش رفتن، یعنی اگر هم بمب نسازیم، دانش و تجهیزات و تأسیسات تولید آن را دارا می شویم.
کار که به اینجا بکشد، راهکاری جز جنگ، نمی ماند. بدین سان، «پیشروی» خامنه ای در غنی سازی، مردمِ در قید تحریم و جنگ های ده گانه را گرفتار حملۀ نظامی به کشور نیز خواهد کرد. اگر نخواهد تا آنجا پیش برود، باید جام زهر تسلیم را سر بکشد. افزون بر اینکه جو بایدن نمی خواهد سیاست دونالد ترامپ را در منطقه دنبال گیرد. زیرا، هم می داند که سبب گسترش دامنه جنگ و بی ثباتی شده، و هم سبب کاهش نفوذ امریکا در منطقه می گردد. بخصوص که سیاست دونالد ترامپ در منطقه، مردم کشورهای منطقه را از امریکا، بیش از پیش، بیزار کرده است. اما هرگاه جنگ برای جلوگیری از برخورداری «ایران» از سلاح هسته ای، اجتناب ناپذیر شود، جو بایدن ناگزیر می شود، حامی جبهۀ اسرائیل و سعودی ها و… بگردد.
بدین قرار، هم زمان با خامنه ای ناسازگار است، هم او و رژیم ولایت مطلقه در انزوا هستند، هم اقتصاد ایران را ویران کرده اند و آن اقتصاد توان مقاومت ندارد، و هم مردم کشور با او و آن رژیم مخالفند. بنابراین، او هر زمانی که از دست بدهد، فرصتی است که می سوزاند: هر اندازه تأخیر در انجام توافق، بیشتر، تسلیم خفت بارتر و جام زهری که باید سرکشید، کشنده تر.
یک بار دیگر خاطر نشان می کند که اگر سرای رژیم ولایت مطلقه فقیه، تاریک خانه است، بدین خاطر است که آنچه در آن سرا روی می دهد، از مردم ایران، پوشیده بماند. از راه اتفاق نیست که، هم پیش و هم از زمانیکه “پنهانی” که برنامه اتمی بود، آشکار گشته است، مخاطب خود او و حسن روحانی و دیگر دست نشاندگان آن جبار، مردم ایران نیستند. مردم ایران تماشاچی صحنه هایی هستند که در آنها، بازی های واقعی انجام نمی گیرند. گرچه آن بازی ها، فرآورده های فعل و انفعال های پشت صحنه ها هستند، اما آنها را نیز می پوشانند. بدیهی است سران چنین رژیمی از حل مسئله در داخل و با مردم کشور، مطلقاً، ناتوانند. این یکی از آن ضعف ها است که مردم کشور می توانند برای پایان بخشیدن به استبدادی تا این اندازه مرگبار و ویرانگر، بکار گیرند. از جمله، از راه محدود کردن قلمرو قدرتمداریِ جبار و دستیاران او، به یمن وجدان به حقوق و عمل به حقوق و تنظیم رابطه ها با حق، که کارآترین روش رهایی از استبداد و زندگی در استقلال و آزادی است.