back to top
خانهدیدگاه هارضاخان - رضاشاه در چارچوب حقایق و بر اساس واقعیت ها- امیرحسین...

رضاخان – رضاشاه در چارچوب حقایق و بر اساس واقعیت ها- امیرحسین لادن

ladan amirhossein

در صدمین سالروز کودتای 1299، که نقطه عطفی در تاریخ تحولات میهنمان می باشد؛ نیاز داریم دگرگونی های آن دوران را شناسائی کنیم. از حرکات سازنده قدردانی نمائیم، و گام های تخریبی و بازدارنده را موردِ بررسی و بازبینی قرار بدهیم و بیآموزیم که تکرار نکنیم. با کمال تأسف، برخی ها، بجای بیان حقایق و به نمایش گذاشتن واقعیت های آن دوران؛ در تلاش برای عیب پوشی و گناه شوئی و تطهیرِ دوران رضاخان – رضا شاه هستند! بجای روشنگری، “تنها” بدنبال بت سازی و مرده پرستی می باشند!؟ میخواهند به زور، با دروغ، با مغلطه و سفسطه، چشم بندی و شعبده بازی، مسائل را باژگونه به نمایش بگذارند. مشکل، حضور چنین اشخاصی نیست؛ مشکل به کژراهه کشاندن جوانان و گمراه کردنِ کم دانان و عوامفریبی است.

لِزِک کالفسکی، تاریخ شناس لهستانی که از منتقدان معروف کارل مارکس بود، می نویسد: “در سیاست، فریب خوردن، عذر قابل پذیرش و بخشودنی نیست.” این باور، در صورتی است که همه مان می دانیم فریب نخوردن، چنانچه غیرممکن نباشد، کار آسانی نیست. بهترین شاهد این موضوع، فاجعه ی جمهوری اسلامی در میهنمان می باشد. میلیون ها ایرانی فریب دروغ ها و وعده های پوچ و توخالی خمینی را خوردند. هدفِ تاریخ شناس و نویسنده ی لهستانی، مردم عادی و عامی نیست، بلکه روشنفکران و تلاشگران و کنشگران سیاسی است که نکی بایستی بدون بازبینی و بررسی، بدام می افتادند و به جمهوری اسلامی، آری یا نه؟ لبیک می گفتند، و ملتی را سال ها گرفتارِ عقب افتاده ترین قِشر جامعه یعنی آخوندها می کردند. (1) ستبداد و ستمگری، تیم اسنایدر    

علینقی عالیخانی که بیش از چهل سال از یاران و نزدیکان حکومت بود و پست های بسیار مهم و حساس داشت؛ از جمله در سه کابینه متفاوت، وزیر اقتصاد شاه بود، می نویسد: “پس از انقلاب ایران، مخالفان شاه کوشیده اند هر چه را به رژیم پیشین باز می گردد با بدبینی و یدگمانی تعبیر کنند و همه چیز را سیاه ببینند. از سوی دیگر … هواخواهان سلطنت … که اکنون در حسرت گذشته هستند چیزی مگر درخشش و روشنائی در آن روزگار گمشده نمی یابند. … واقعیت این است که در نظام پیشین از دموکراسی و آزادی گفتار و مشارکت سیاسی خبری نبود.” (2) یادداشتهای علم جلد1

 

اوضاع ایران

چنانچه اوضاعِ ایرانِ دو دهه ی پیش از کودتای 1299 را مجسم کنیم: ضعف حکومت مرکزی، فساد گسترده ی دست اندرکاران و دربار، نفوذ همه جانبه ی آخوندها و موهومات مذهبی، نادانی و خرافاتِ متن جامعه، و دخالت قدرت های بیگانه؛ کشورمان را دستخوش هرج و مرج و نا امنی مطلق کرده بود. در ضمنی که این پدیده، برای مردم و کشور یک فاجعه بود؛ دو ابر قدرتِ روس و انگلیس، که خودشان باعث بوجود آمدنِ چنین اوضاعی بودند نیز، بستوه آمده بودند. به ویژه انگلستان، زیرا چپاول و بردن و خوردن ثروت های ملی و درآمدهای کشور از جمله نفت، در اثر ناامنی – با مشکلات و هزینه بیشتری روبرو گردیده بود.  

روس و انگلیس برای حل مشکل شان، با قرارداد 1907 سن پترزبورگ، ایران را تقسیم کردند. بخت با ما یاری کرد، پیش از پیاده کردنِ کامل قرارداد، ملت روس برای نجات خود از فساد دربار و خودکامگی سلطنت، به پا خاستند و امپراتور نیکولای دوم را سرنگون کردند. شورای کمیساریای ملی انقلابیون اعلام کرد که قشون روس بلافاصله از ایران خارج می شود، از کلیه ی امتیازنامه ها و مزایائی که تزاریسم در ایران کسب کرده، صرف نظر می کند، حتی قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) را ملغی شده اعلام می دارد.

در ضمن، دولت شوروی برای بر ملا ساختن ماهیت غارتگرانه ی سیاست امپریالیستی انگلستان در ایران، تمام قراردادها و موافقت نامه های محرمانه ای که بین دولت تزاری و انگلستان مبتنی بر تقسیم ایران منعقد شده بود فاش و باطل اعلام کرد. با غیبت روسیه تزاری از صحنه ی سیاست ایران، دولت انگلیس خود را در رسیدن به اهدافِ استعمارگرانه اش، آزاد و یکه تاز می دید.

 

قرارداد 1919 (کنترل قدرت و ثروت ایران)

پاسخ انگلیس به یکه تاز بودنش در ایران، قرارداد 1919 یا تحت الحمایگی ایران بود. زمانی که انگلستان برای اجرای قرارداد، وثوق الدوله، نخست وزیر و دو تن از وزیران کابینه اش را با رشوه خرید؛ مطبوعات کشور که هنوز از آزادیِ نسبی برخوردار بودند، مفاد قرارداد را باز و افشا کردند. قرارداد چنان مورد انزجار مردم قرار گرفت که حتی نوکران و مزدورانِ انگلیس در مجلس شورای ملی، جرأت نمی کردند در مورد قرارداد گفتگو کنند، و به نتیجه نرسید! (3) تاریخ مخنصر احزاب سیاسی در ایران، ملک الشعرا بهار

 

کودتا چگونه شکل گرفت؟

لرد کرزان، وزیر امور خارجه ی انگلیس که آرشیتکت پروژه یِ تحت المایگی ایران بود، پس از شکست دولتِ وثوق، تصمیم گرفت برای اجرای قرارداد، نیاز به یک حکومت دیکتاتوری نظامی در ایران دارد. از اینرو، ژنرال آیرونساید را مأمور اجرای این پروژه کرد. آیرونساید پس از چند هفته جستجو و مشورت با سفارت انگلیس و کلنل اسمایس و عوامل و مزدوران انگلیس در ایران؛ سید ضیا، روزنامه نگار تحت الحمایه ی انگلیس، و رضاخان میرپنجِ قزاق را مأمور ظاهری اجرای کودتای انگلیسی 1299 کرد. (4) بریتانیا کبیر و رضاشاه، محمدقلی مجد

انگلستان با اجرای موفقیت آمیز این کودتا، تمام اهداف و مقاصدش را در ایران، به دست یک حکومت ایرانی و بخرج ملت ایران انجام می داد!؟ انگاستان دو هدفِ مشخص داشت: نخست، اجرایِ روحِ قرارداد 1919؛ و دوم، تغییر و تمدید قرارداد نفت دارسی.

رضاخان، با آموزش های اولیه ی ژنرال آیرونساید، و کلنل اسمایت، شروع به کار کرد. سپس، تحتِ نظر هاوارد، کنسول زیرک و فارسی دانِ آنکشور و افسران ضد اطلاعات انگلیس در سفارت، آرام آرام اهرم های کنترل را در دست گرفت و طبق برنامه ی انگلیس از فرمانده ی قشون، به وزارت جنگ (سردار سپه) به نخست وزیری و سپس به تخت سلطنت گمارده شد.  

 

صدمین سالروز کودتا

یکی از اعضای اندیشکده آگاهی و شناخت، مقاله ای در رابطه با صدمین سالگرد کودتای 1299 برای نظرخواهی فرستاد. نگارنده مقاله از یاران رژیم سابق و از “هواخواهان سلطنت” می باشد، و طبق نوشته عالیخانی: “چیزی مگر درخشش و روشنائی در آن روزگار گمشده نمی یابد”. از اینرو، با تحریف تاریخ و جعل حقایق، یک فانتزی ساخته و تحویل خواننده داده؛ و برای تطهیرِ حکومت رضاخان – رضاشاه، با پرده پوشی و گناه شوئی، نقشِ جاده صاف کن (غلتک) دوباره سازی سلطنت را بازی کرده است.

 

معرکه گیری و شعبده بازی

در دوران کودکی، در کوچه و محل مان، برخی اوقات، شخصی بساطی پهن می کرد و با حرافی و سرهم بندی جملاتی، عده ای را دور خودش جمع می کرد و “معرکه” می گرفت. این نوشته کاملاً در چارچوب “معرکه گرفتن” است، زیرا بجای روشنگری، موجب سرگرمی، و بدبختانه به کژراهه کشاندن خواننده می شود. برای مثال، ادعا می کند که رضاشاه نماینده ی میلیون ها ایرانی است، و کودتائی وجود نداشته است!؟ این چه پدیده یِ نادرستی است که در فرهنگ ما جاسازی شده، ما را با حقایق بیگانه کرده و از واقعیت ها گریزان نموده است؟ آیا نویسنده، نباید در مقابل خواننده و کسانی که با امید آگاه تر شدن و آموختن، مقاله اش را می خوانند، احساسِ مسئولیت کند؟

در رابطه با ادعای نماینده ی میلیون ها ایرانی

اِلول ساتن، ایرانشناس، می نویسد: “رژیم رضاشاه یک ضعف اساسی داشت و آن اینکه از حمایت فعال اهالی کشور برخوردار نبود. … در بدو کار از عناصر سرشناش و انگیزه های ملی نهضت آزادیخواهانه ی بر جای مانده از انقلاب مشروطه سود جست و سپس آنان را با بی رحمی کامل سرکوب کرد. از نظر بسیاری از مردم، رضاشاه، دست نشانده ی بریتانیا محسوب می شد که توسط آنها سر کار آورده شده بود و مورد حمایت آنها نیز قرار داشت. (5) رضاشاه کبیر یا ایران نو، اِلول ساتن

در رابطه با ادعای کودتائی وجود نداشته:

چند جمله از رضاخان وزیر جنگ: “من از اقدامات خود در پیشگاه عموم ابداً شرمنده نیستم و با نهایت مباهات و افتخار است که خود را مسبب کودتا به شما معرفی می کنم. این یگ فکری نبود که فقط در سوم حوت در دماغ ما تأثیر کرده باشد.” (6) تاریخ مخنصر احزاب سیاسی در ایران

ژنرال آیرونساید اقرار می کند و می نویسد: “همه مرا معمار آن کودتا نصور می کنند. راستش را بخواهید خودم هم همینطور فکر می کنم.” (7) خاطرات سری آیرونساید  

سید ضیا طباطبائی می گوید با سپهسالار تنکابنی در مورد اوضاعِ ایران و برنامه یِ انگلیس ها مشغول گفتگو است. سید ضیا به سپهسالار: “سیاست ما یک سیاست مقابله با بی نظمی و تثبیت حکومت مرکزی و کارکردن عاقلانه با انگلیس هاست.” سپهسالار پاسخ می دهد: “اگر قرار است انگلیس ها با کسی طرف باشند، خود من چه عیبی دارم که تو سید چاقوز را وسیله کرده اند؟” (8) سید ضیا مرد اول یا مرد دوم کودتا، صدرالدین الهی

 

این ماجرا در زمانی بوقوع پیوست که رابطه ی آمریکا با ایران دوستانه و بی غرض بود. اسناد دیپلماتیک آمریکا نشان می دهد که کاردار هیئت آمریکائی در ایران، جان لارنس کالدوِل، در تلگراف 22 فوریه 1921 خود چنین گزارش می دهد، کودتا دربست، یک حرکت برنامه ریزی شده ی انگلیسی و با پشتیبانی کامل آنان انجام گرفت. (9) بریتانیا کبیر و رضاشاه

– “اسناد وزارت امور خارجه انگلیس در مورد درجه ی نظامی رضاخان، از سال 1918 تا وقوعِ کودتای فوریه 1921 در ابهام است. (10) ایران و صعود رضا شاه، سیروس غنی

اعلامیه، بموقع و اضطراریِ انگلیس، که به دستور نورمان، بوسیله ی دبیر اعظم (رئیس دفتر مخصوص)، به نام رضاخان، نوشته شد نوشته بود: کودتا یک عمل وطن پرستانه از طرف یک سرباز جنگ دیده و جان برکف که از بیحالی و بی لیاقتی دست اندرکاران، مأیوس شده بود، انجام گرفت. (11) پنجاه و پنج، علی دشتی

نویسنده ی مقاله، حتی بزرگترین فاجعه ی اقتصادیِ حکومت رضاشاه، یعنی تغییر و تمدید قرارداد دارسی، که به قرارداد الحاقی معروف شد را با سرهم بندی و ماست مالی، میخواهد بعنوان یک کارِ شایسته و برنامه انگلیسی زدائی رضاشاه، عرضه کند!؟

در رابطه با ادعای “من درآوردی” لایحه ی الحاقی قرارداد نفت:

انگلستان برای عملی کردنِ دوهدفِ اصلی اش: 1) اجرای مفاد قرارداد 1919 (کنترل اهرم های مالی و نظامی ایران)؛ و 2) تغییر و تمدید قرارداد دارسی، رضاخان را با یک کودتای نظامی سوار کار کرده بود. رضاخان برنامه ی اول را گام به گام بر اساس برنامه و تعلیمات آنان پیاده کرده بود؛ اکنون نوبت اجرای هدف دوم، یعنی “تغییر و تمدید قرارداد نفت” بود.

مهدیقلی هدایت، نخست وزیر رضاشاه در موقع قرارداد الحاقی می نویسد:

انگلیس ها، که سال ها منتظر چنین فرصتی بودند و برنامه ی تغییر و تمدید را آماده کرده بودند، با تیمی که شامل بهترین متخصصان و کارشناسان بود برای مذاکره وارد تهران می شوند. در مقابل، تیم ایرانی تحت فشار و تهدید شاه قرار داشتند که باید سریع به نتیجه برسند. پس از سه هفته گفتگو، زمانی که تا اندازه ای به اهداف مشترک نزدیک شده بودند؛ در دقایق پایانی، انگلیسی ها می گویند، باید مدت قرارداد دارسی که نیمی از مدت آن سپری شده، تمدید و 60 سال، از امروز محاسبه گردد! این دبّه در آوردن در پایانِ تمام جلسات، باعث شکست گفتگوها می گردد و تیم ایرانی این خواسته را نمی پذیرد.

تقی زاده، وزیر وزیر دارائی وقت، در پاسخ به پرسشِ چرا او قرارداد الحاقی را امضا کرد، می گوید: “رضاشاه مصمم شد که امتیاز را فسخ کند وبرای این کار دستور داد و واضح است که هم، حکم او همیشه بدون تخلف و اشتباه در یک ساعت اجرا میشد و هم در اینمورد بخصوص بسیار و به اعلی درجه متغییر بود، و احدی را یارای چون و چرا و نصیحت به او نبود.

هیچکس موافق با تمدید مدت نبوده، همه مسلوب الاختیار بوده و فقط رضاشاه بود که سی سال بر مدت امتیاز اضافه شد … بنده در این کار اصلاً و ابداً هیچگونه دخالتی نداشته ام و جز آنکه امضای من پای ورقه است (خنده ی شدید نمایندگان و مخبرین جراید) و آن امضا چه مال من بود و چه من امتناع می کردم و مال کس دیگر بود هیچ نوع تغییری را در آنچه واقع شد … نمی شد … من شخصاً هیچوقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصوری در این کار یا اشتباهی بود تقصیر آلت فعل نبود بلکه تقصیر فاعل بود .. .”

قرارداد جدید، به شدت به ضرر ایران و یک پیروزی بزرگ برای انگلستان بود:

سی و دو سال به قرارداد دارسی اضافه شد؛

قرارداد دارسی تنها با امضای صدراعظم وقت بود ولی قرارداد جدید به تصویب مجلس شورای ملی رسید، یعنی رسمیت یافت؛

حق الامتیاز ایران افزایش یافت ولی سهیم بودن ایران در منافع شرکت های وابسته به کمپانی منتفی شد؛

فصل پانزدهم قرارداد دارسی که مقرر می داشت که پس از انقضای مدت معینه این امتیاز، تمام اسباب و ابنیه و ادوات موجود شرکت به جهت استخراج و انتفاع معادن، متعلق بدولت علیه خواهد بود و شرکت حق هیچ گونه غرامت از این بابت نخواهد داشت”، لغو شده بود؛

دولت ایران حق ممیزی و رسیدگی به محاسبات شرکت را نداشت.

حسین مکی می نویسد: ” بزرگترین خیانتی که در دوران حکومت دیکتاتوری پهلوی به ایران شده است، انعقاد قرارداد جدیدی بنام قرارداد الحاقی 1933 می باشد. برای انعقاد چنین قرارداد ننگینی زمینه سازیهای زیاد و ایجاد صحنه های تراژیک کمیک بسیار شد … نخستین صحنه ی آن قرارداد 1919 بود … سپس کودتای 1299 با سلسله مقدماتی ایجاد حکومت “تمرکز قدرت” … پرده ی دیگر خلع احمدشاه و انقراض سلسله ی قاجاریه بود. تمام منظور و مقصود انگلیسها از روی کار آوردن و تقویت رضاخان این بود که منافع اقتصادی و سیاسی آنها از هر جهت تأمین شود و فرد بی سواد و متهوری که بی چون و چرا گوش به فرمان آنها باشد. روی کار آوردند.” (12) تاریخ بیست یالۀ ایران، (جلد پنجم)

ما در اندیشکده، بر این باور هستیم که:

میهن دوستی، بدون آگاهی و شناخت شرایط، احساسات و شعار است!

همه داد وطن خواهی زنند، اما نمی دانم   وطن خواهی به گفتار است یا کردار یا هر دو

 

امیرحسین لادن

چهارشنبه ششم اسفند 1399

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید