back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هاسفر پاپ فرانسیس (فرانسوآ) به عراق و دیدار با آیت الله سیستانی،...

سفر پاپ فرانسیس (فرانسوآ) به عراق و دیدار با آیت الله سیستانی، مصاحبۀ حسین جواد زاده با ابوالحسن بنی صدر

سفر پاپ فرانسیس (فرانسوآ) به عراق و دیدار با آیت الله سیستانی، مصاحبۀ حسین جواد زاده با ابوالحسن بنی صدر در رادیو عصر جدید:
                                                                               Banaisadr A-Javadzadeh H-1
                                                                                      برای شنیدن این مصاحبه اینجا  را کلیک کنید

                                                                                       

ابوالحسن بنی صدر: – آقای پاپ، آقای سیستانی را بعنوان مقام اول مذهب شیعه پذیرفته است.
 
– جنگ به نام دین و برای دین، دروغ است. دولت دینی، مطلقاً دروغ است و ناممکن.
 
– آقای خامنه ای باید از خود بپرسد که واقعا من این قدرت را دارم یا قدرت مرا دارد.
 
– یک زمانی تصور این بود که قدرت وسیله است، پس آن وسیله می تواند بکار متحقق کردن احکام دین یا مرام، بیاید. مثل روسیه که در آن انقلاب بلشویکی شد، می خواستند مارکسیسم- لننیسم را پیاده کنند. فرض این بود که قدرتِ دولت، وسیلۀ حزب مارکسیست- لننیستی برای به اجرا درآوردن آن مرام است. معنای دیکتاتوری پروتاریا این بود که به اصطلاح موانع را برمی دارد و انسان ها را به جامعۀ بی طبقه ای می برد که در آن جامعۀ بی طبقۀ انسان جامع متحقق می شود. نتیجه چی شد؟ شد استالینیسم، یعنی استبداد فراگیر.
 
– نتیجۀ دولت دینی در ایران چی شد؟ شد خمینیسم، دولت ولایت مطلقۀ فقیه خیانت، فساد و جنایت. خوب، چرا اینجور شد؟ آیا آن امر واقع جدیدی بود و قبلاً بشر تجربه نکرده بود؟ نخیر، بشر قرن ها تجربه کرده بود و امر واقع مستمر بود. همیشه هم دین، وسیلۀ قدرت شده بود، چنانکه در قلمرو مسیحیت، ما دورانِ قرون وسطی را داریم، با تفتیش عقاید و استبداد فراگیرِ کلیسا. در قلمرو اسلامی، ما خلافت اموی، بعد خلافت عباسی، و بعد هم خلافت عثمانی را داریم. آنها همه، تجربه شده بوند. در ایران هم دولت صفوی را داریم که آن هم تجربه شده بود. 
 
– خوب، پس چرا بشر با اینکه ضرب المثل آزموده را آزمودن خطاست، هنوز آن آزموده ها را می آزماید؟ این تکرار به این خاطر است که اولاً، در واقع بشر در برابر قدرت، گرفتارِ یک گیجی و ابهام است، ثانیاً، قدرت، یک کشش و جاذبه ای دارد. تصور انسان این است که اگر کسی قدرت داشت، همه چیز دارد، و نداشت، هیچی ندارد. پس، قدرت را زیر سؤال نمی برد و فکر می کند که قدرت وسیله است که هر آدمی به چگونگی ای آن را بکار می برد، در حالیکه چنین نیست. قدرت، یک رابطه است، رابطۀ قوایی است که در آن رابطۀ قوا یک ترکیبی از زور، فساد، پول، علم، فن و چیز های دیگر بکار می رود. و بنا بر نوع رابطۀ قوا، عوامل دیگری هم می توانند در ترکیب اش شرکت پیدا بکنند، ولی زور و فساد، همیشه موجود است. 
 
– خوب، زور که تخریب می کند و فساد هم که معلوم است چه می کند. این است که نه قدرن (زور)، بی طرف است، و نه وسیله است، چون از رابطه حاصل می شود و بر طرفین رابطه، حاکم می شود. در این مورد، بشر باید بنشیند و در خودش تأمل کند. مثلاً، آقای خامنه ای باید بنشیند و در خودش تأمل کند و از خود بپرسد که من در رابطه با قدرتی که گویا دارم، واقعا، من این قدرت را دارم، یا این قدرت است که مرا دارد. ولی هیچ قدرتمداری با اینکه وسیلۀ قدرت است، این سؤال را از خود نمی پرسد.
 
– دستگاه پاپ پذیرفته که دین دولتی، راست نیست و دعوا و جنگ برای دین، دروغ است. کسانی برای منافع دعوا دارند و دین را وسیلۀ پوشش و توجیه آن منافع می کنند.
 
– دین اگر توجیه گر خشونت شود، مرگ و فساد را فراگیر می کند.
 
– در اوایل انقلاب ۵۷ که کسانی خشونت را تشویق و تبلیغ می کردند، هرکس می گفت، خشونت با دین سازگاری ندارد، می ریختند سرش. اما حالا، عکس آن شده، و جامعه به تجربه دریافته که دین اگر توجیه گر خشونت شود، مرگ و فساد را فراگیر می کند … 
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید