پیامبر اسلام درود بر شما
ظاهرا در چنین روزهائی به پیامبری بر گزیده شدهاید و مردم را به دین خدا دعوت نمودید تا در مهربانی و دوستی و برابری و برادری بسر برند. به لا اکراه فی دین معتقد بودید و همواره میفرمودید من فقط پیام آوری هستم و هیچ زور و ولایتی بر شما مردم ندارم و هر کس خود خویشتن را باید هدایت کند. زیرا ابتکار عمل از انسان است. اوست که از خداوند میخواهد هدایتش کند و هیچکس دیگری بجز خود انسان مستقل و آزاد مسئول هدایت خویش نیست.
محترما به عرض میرسانم، دینی که شما ۱۴۰۰ سال قبل بنا نهادید متولیانی پیدا کرد که بعدها روحانیت نامیده شدند. در کشورهای سنی بعد از مرگ خلفای راشدین رشد و نمو کردند و در ایران در دوران صفویه و با همت شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، نهاد روحانیت پا گرفت. آنان خود را مبلغین دین حضرتعالی و حافظ و نگهبان دین اسلام معرفی کردند. من نمیگویم کاری که اینان میکنند ناشی از دین شما است ولی هم اکنون این همه فجایع بنام و عنوان اسلام صورت میگیرد. قرائت غالب روحانیت سنی و شیعی از اسلام قرائت خشونت آمیز و تلقی بخش بزرگی از روحانیت در کشورهای مسلمان بخصوص در سرزمینم ایران یک تلقی فاشیستی از دین اسلام است. در کشورم روحانیت حکومتی بنام دین شما برپا ساخته است. آنان به حق حیات انسان تجاوز میکنند. شکنجه و آدم کشی میکنند. دروغ میگویند. حتی جسم و روان انسانها از مصونیت برخوردار نیست. آنان نظام دینی برپا کردهاند که عصاره همه جنایتها وخیانتها و تبهکاریها است.
چنان وانمود میشود که برابری و برادری و مدار در دین اسلام و قرآن وجود ندارد و این دین مملو از خشونت است. قرآنی که شما آن را راه و روش لا اکراه در دین و ضد قدرت و پرورش معنویت و مودت قرار دادهاید را کتاب خشونت گستری گرداندهاند.
در هزاره سوم و در جهان مدرن بنای نظام نوینی بر محوریت انسان بنا شده است. اما نهاد روحانیت خود را نهادی برتر میداند. معلوم نیست ویژگی برتر روحانیت چیست و چرا او باید خود را برتر بداند و همه را باید امر و نهی نماید. این نمایندگان خود خوانده حضرتعالی که خود را نمایندگان خدا و دین اسلام میدانند معتقدند حیات و ممات آدمی را به نمایندگی از شما تفسیر و تعیین میکنند. گناه را تعریف مینمایند، گناهان او را عقوبت میدهند و حکم عقوبت آن را در آخرت هم برای آدمیان مینویسند.
امروز بسیاری از مردم جهان فکر میکنند که اسلام یعنی داعش، یعنی ادمکشی و جنایت. شاید بخاطر نداشته باشید در زمانی که مسیحیت در قرون وسطی خون آدمیان را میمکید و انسانها را زنده زنده به آتش میکشید و گردن میزد، جهان اسلام ابوعلی سینا و این رشد و فارابی و ابن العلوم و ابوریحان بیرونی و رازی و ابن خلدون و ابن بیطار و ابوالقاسم زهراوی و…. را داشت. اروپای زیر سلطه کلیسا با ترجمه و بکارگیری علوم دانشمندان جهان اسلام از آنان بهره مند شدند.
در دوران انگیزاسیون رهبران دینی کلیسا که خود را جانشینان عیسی مسیح می دانستند کارشان به زنجیر کشیدن انسانها و سرکوب دانش و دفاع از حاکمیت انحصاری ولایت مطلقه پاپ و فقه الهی بود. در جهان اسلام دانشمندان ما در ترویج علم و عقل و خرد و ابداعات نوین علمی یکه تاز جهان بودند و از علم و دانش سخن میگفتند و آنها را بسط میدادند. اما کلیسا با پیشرفت علوم مخالفت می ورزید و گالیلهها را به محاکمه میکشاند که چرا ضد نص مقدس الهی سخن میگویید.
با پیدایش اومانیسم انسان محور میشود و با رنسانس کلیسا آرام آرام جایگاه خود را از دست میدهد چون انسان بر آنچه خود بدان عظمت بخشیده و به قدرت رسانده بود انقلاب میکند و خود فرمانروای خود میشود. در عصر روشنگری آزادی اندیشه و خرد و انسان صاحب کرامت انسانی برجسته شد. علوم از قیمومیت کلیسا بیرون آمدند و پیشرفت علوم نشان داد که انسان و طبیعت و جهان هستی دارای قانونمندیهای خویشند و هیچ ارتباطی با کلیسا و نص مقدس الهی ندارند. در این راستا انسانی که معتقد بود همه چیز در اختیار و اراده الهی میباشد به باوری رسید که هر پدیدهای علت و معلول خود را دارند و پیدا شدنش منتج از مکانیسمهای خاص خود پدیده است. یعنی انسان دیگر با طبیعت و جهان نه از طریق کتاب مقدس و کلیسا که بلکه از راه اندیشیدن و خرد و علم و دانش خود ارتباط برقرار نمود و به کشف آنها پرداخت. گذار از ایمان و دگمها دینی و تحجر ذهنی به عقلانیت و دانش و علم یک دگرگونی شگرفی در جامعه بشری ایجاد کرد. این چنین دوران مدرن بنا نهاده شد. دیوارهای تحجر و نادانی در هم شکسته شد و دوران گذار انسان از خرافات و دگمهای دینی و گذار از نقل به عقل، تجربه و دانش و گذار از تحجر ذهنی و خرافات و دگمهای دینی یک انقلاب فکری در انسانها بوجود آورد. دیگر انسانها خود با خدایشان مستقلانه تماس برقرار کردند و باور به خدای یگانه را به حوزه شخصی راند. انسان بجائی رسید که دیگر نمیگفت هر چه خدا بخواهد همان میشود.
زمین از آسمان جدا شد و امور زمینی به آدمیان وا نهاده شدند. حق حاکمیت خدا به حق حاکمیت مردم مبدل گردید و سکولاریسم و سیس مدرنیته در غرب رشد کرد. دست پاپ و اسقفها و کشیشها از سرنوشت مردم قطع شد و آنان به کلیساها و صومعه سراها فرستاده شدند. در اینجاست که انسان آزاد و قائم به ذات خویش گشت یعنی مستقل و آزاد گردید.
در عوض در جهان اسلام ابوعلی سیناها و ابن رشدها و ابن خلدونها و این بیطارها منزوی شدند و روحانیت وارد میدان شد هر چه نهاد روحانیت بنام دین اسلام وارد صحنه شد علم و خرد در جهان اسلام به عقب رانده شدند. بجای علم، فقه و بجای عالمان، فقها به میدان آمدند و با علم به نبرد برخاستند. عالمان مرتد و کافر و بی دین شناخته شدند تا جایی که سهروردی به عنوان مرتد کشته میشود و ابوعلی سیناها به زندان افکنده میشوند و خواندن مثنوی مولوی ممنوع میشود و مولوی از دست روحانیت دربدر میگردد. در نتیجه هر چه نهاد روحانیت قوی تر شد درب علم و دانش و عقلانیت در کشورهای مسلمان بسته شد و بجای آن خرافات و دگمهای دینی و نادانی گسترش یافتند و همین امر سبب عقب ماندگی ذهنی و ایستائی در رشد و توسعه فکری و اجتماعی و اندیشه شد.
نهاد روحانیت مبلغ جهل مقدس و خشونت مقدس شد و خرافات را به جای علم نهاد. در مدارس دینی بجای تدریس فلسفه و علم کلام و قرآن، فقه تدریس شد و میشود. فقه سنتی که متاثر از سنت استبدادی حاکم بر این جوامع بود و هست. فقها نسخه تکلیف مداری را بجای حق مداری برای متدینان پیچاندند که در آن نه صحبتی از حق و حقوق و نه کلامی از آزاد اندیشی و آزادی انسانها است و نه هیچگونه احترامی به حق حیات و حقوق ذاتی انسانها و آزادی در آن وجود دارد. بدین خاطر است از حکم اعدام دفاع مینمایند و بر علیه این عمل ضد انسانی و ضد حیات بشر سخنی به میان نمیآورند. کلیسا که روزی سخن گفتن از کرامت و حقوق انسان را جرم میشناخت و با آزادی و آزادی انسانها ضدیت می ورزید و برای توجیه و تجویز اعدام، فراوان جرم تراشیده بود، امروز از آزادی انسان و حقوق انسان و الغای مجازات اعدام جانبداری میکند.
بر خلاف کلیسا شریعتمداران و متولیان اسلام چنان حامی حکم اعدام میباشند که گویی میان اجرای شریعت اسلامی و افزایش اعدام رابطهای ضروری برقرار است. در حال حاضر اکثریت قریب به اتفاق کشورهایی که جمعیت مسلمان در ﺁن اکثریت را دارند از طرفداران بقای مجازات مرگاند. هم اینک در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای اسلامی واقع شده در خاورمیانه و شمال آفریقا، البته به استثنای ترکیه، هم متن قوانین جزایی و هم رویه عملی دادگاهها گزارشگر وجود رسمی مجازات مرگ میباشد. جالب اینجاست که در آثار دینیای نیز که در این کشورها منتشر میشود تلاش میشود برای مشروعیت اعدام از قرآن و سنت دلیل بیاورند. هستند مبلغان مذهبی که غالباً با خود اسناد و مدارک گوناگون دینی و فرهنگی برای توجیه کیفر مرگ در جامعههای اسلامی ارائه میکنند.
به همت مستبدین حاکم و نهاد روحانیت، جهان اسلام به قهقرا سیر کرده است. در ابن سیر قهقرایی کشورهای مسلمان و مسلمانان نهاد روحانیت نقش بسزایی بازی کرده و تا بحال میکند.
نهاد روحانیت در حفظ ظلم و تحمیق مردم و ضدیت با آزادی همچون کلیسای قرون وسطی همدست مستبدان شده است. نهاد دین حافظ نابرابری و نابرادری شد. بطوریکه حتی بین شیعه و سنی هم این نابرابری و نا مدارایی و نا برادری و رابطه خشونت آمیز حاکم است.
نهاد دین هر نوآوری را خلاف دین اسلام و شرع مقدس معرفی میکند و با هر چه رنگ و بوی جدید و مدرن داشت و دارد به ضدیت بر میخواستند. خزینه بر دوش ترجیح داده میشود. مدرسه محل فساد معرفی گردید. سوادآموزی دختران رشد فحاش نامیده شد. شیوع ویروس کرونا را با داروی امام موسی کاظم و معجون امام رضا و خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه و آیت الکرسی و طب اسلامی میخواهند از بین ببرند.
جناب پیامبر اکرم، نهاد روحانیت سنی و شیعی روا داری شما را به نا رواداری و خشونت گستری از طریق نفی حقوق بشر و مخالفت با سعادت بشری تبدیل کردهاند. برابری زن و مرد شما را به نابرابری زن و مرد و تبعیض جنسیتی مبدل ساختهاند. زنان برای آنان ضعیفهای بیش نیستند که اختیارشان باید در دستان توانای مردان باشد حتی اگر به قیمت قتلشان تمام شود. زنان بر خلاف نص صریح قرآن باید در کیسهای بنام حجاب پوشانده شوند. امروز هم پاپ فرانسیس باید درس روا داری و صلح مداری و همزیستی مسالمت آمیز و احترام به حق حیات و حقوق اساسی بشر را به آنان بیاموزاند. تا شاید دست از بی تفاوتی در مقابل خشونت ورزی و ادمکشی و تجاوز دائمی به کرامت و حقوق و آزادی انسانها بردارند.
هر جا اقلیت مسلمانی مثل چچن، برمه، چین و ایزدیهای عراقی و… کشته میشوند این واتیکان است که از آنان حمایت میکند و کشتار آنان را محکوم مینماید. تمام آنهایی که بخود میبالند لباس شما را بر تن کردهاند نه طرفدار منزلت و کرامت و حقوق انسانی نوع بشر میباشند و نه اصلا از برای آزادی و حقوق انسانها و حقوق شهروندان ارزشی قائل میباشند چون آنان بنده بی اختیار قدرت شدهاند و قدرت را بجای خدا نشاندهاند و بنام خدا که همانا قدرت است به ستایشگری خشونت و زور و تبعیض میپردازند.
شما فرمودید کشتن یک انسان برابر کشتن کل انسانها است. پس چگونه است برای نهاد روحانیت انسانی که با حق خلیفه الهی آفریده شده از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیست. هر روز این همه انسانهای بیگناه در سرزمینهای مسلمان نشین سر به نیست و اعدام میشوند ولی نهاد روحانیت سنی و شیعی که خود را جانشین شما بر روی زمین میداند در برابر این همه ظلم و کشتار و سرکوب و بیعدالتیها نه تنها سکوت میکند که در کشورهایی مانند ایران فتوای کشتار را صادر میکند.
جناب محمد بن عبدالله گرانقدر بالاخره نمیدانم مشکل شما هستید که دینتان و قرآنتان با روحانیت مخالف بود و یا اشکال از روحانیت شیعه و سنی میباشد که خود را حافظ دین شما معرفی میکنند و دین را دستاویز قدرت و قدرت پرستی کردهاند. من فقط این را میتوانم صد درصد حضورتان عرض کنم که نهاد روحانیت یک نهاد کاملا ارتجاعی واپسگرا و خشونت طلب و ناسازگار با حق حیات انسان و حقوق بشر و آزادی است که در عقب ماندگی ذهنی و ایستائی فکری و بقای استبداد و خشونت ورزی در سرزمین مسلمانان نقش بسزایی داشته و دارند.
آنان اعتراضی بر علیه جنایت و خشونت نمیکنند و مبلغ صلح و مدارا نیستند. متاسفانه نهاد روحانیت نهادی قرون وسطایی با فکر عصر حجری است که قصد تغییر خود را ندارد.
تو گوئی برای آنان خدای همه بخشنده، همه مهربان حضرتعالی مرده است.
پرسش آخر من از آنان این است که در این سپیده هزاره سوم آیا وقت آن نرسیده که روحانیت راه دیگری برود؟ آن راه چیزی بجز خشونت زدائی از دین و دفاع از حق حیات ابناء بشر و کرامت و حقوق انسانی و شهروندی انسانها نمیباشد.
با کمال احترام
* فرید انصاری دزفولی از نوادگان شیخ مرتضی انصاری دزفولی ملقب به شیخ اعظم و معروف به خاتم الفقهاء و المجتهدین.
۲۲ اسفند ۱۳۹۹