back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : «انگلستان، رضا خان وشیخ خزعل و واقعۀ خوزستان...

جمال صفری : «انگلستان، رضا خان وشیخ خزعل و واقعۀ خوزستان » ( 3)

 

ازاین رونه فقط از لرن”  عذر خواهی کرد بلکه  بگفتۀ  خانم لرن درخواست”  کرد  که بضیافت  شامی  بیاید  که قرار بود شب  بعد درسفارت  داده شود. دعوت نامه  برای او ارسال می شود و رضا خان با چهرۀ  خندان در میهمانی سفارت شرکت میکند.

هنگامیکه پس ازمدّت کوتاهی لرن  بدیدن  شیخ  رفت، ملاحظه کرد که  شیخ درخانۀ راحتی زندگانی  می کند  و روحیه اش  بگونۀ  شگفت انگیزی  خوب  است. شیخ  به لرن  گفت که دلایل رضا خان را برای آوردن  وی به تهران درک می کنداینک رضا خان وعده های خود را تجدید  کرده و با حترام زیاد با اورفتارمی کندشیخ  گفت به صمیمیت  رضا یقین  دارد. این  حرفهای رضایت بخش شیخ که شاید به خاطر ترس ازمستخدمین ایرانی که به  آنها دستورداده شده بود حرفهای  شیخ  را به رضا خان  گزارش دهند  بهرحال موجب خشنودی  لرن شد. اگر اوضاع  بهمین  منوال  بماند ما با سرعت  می توانیم آن را سر  و سامان بدهیم.

پس ازآنکه رضا خان به سلطنت رسید نظرش نسبت به خزعل عوض شد. سرپرسی لرن  پیش ازترک  ایران تصمیم می گیرد که موضوع  اختلافات  مالی شیخ  را با  دولت حل  بکندموقعیکه شیخ از حمایت انگلیس درخوزستان  مأیوس  شده  بود قبل از  ورود رضا خان خواست  ازمحمّره به بصره  برود و برای همیشه ازکشور خارج بشود. امّا انگلیسیها  به او اجازه  ندادند . اینک که درتهران در خانه اش تحت نظر بود از لرن در خواست  کرد که از شاه اجازۀ خروج  او را از ایران بگیرد. شیخ در بانکهای خارج پول زیاد داشت ومدّتی  تمارض کرده و  می خواست  به این وسیله نظرشاه را برای  رفتن به اروپا  جلب کندولی رضا  شاه اجازه  نداد.

در خردا د 1307  در یکی  از پذیرائی های شاه ، شیخ  خزعل به شاه می گوید  که این خدمتگزار دچاردرد چشم شده بطوری که چند قدمی را نمی توانم تشخیص بدهم  و از حضور اقدس اعلیحضرت  همایونی استدعا دارم اجازۀ مرخصی  داده شود که برای معالجۀ  چشم به اروپا  بروم . شاه خطاب به تیمورتاش می گوید دستوربدهید دونفرطبیب متخصّص ازاروپا خواسته  شود که یکی از آنها چشمهای شیخ را معالجه  بکند و دیگری  گلوی  یکی  از فرزندانم  را که مریض  است عمل کندشیخ در جواب  می گوید تنها چشمهای من درد نمی کند  جسماًبیمار هستم  و مرض  بطوری  مرا آزار  می دهد  که محتاج  به معالجۀ قطعی  در اروپا هستم. شاه دیگرجوابی نداد. (  اطّلاعات شماره  مخصوص در یک ربع قرن  صفحۀ 35 ) .

در آخرین ملاقات لرن با خزعل ”  شیخ خزعل آهی  کشید  و ازوضع  تحقیر آمیز خود گلایه کردشیخ  پول  می خواست. او بیست هزار  لیره  احتیاج داشت( کلّیۀ  اموال  وووجوه  نقد و جواهرات  و دهات او را رضا شا مصادره  کرده بود) شیخ دستهای زیبای خود را با حالت محترمانه ای دراز  کرد و گفت عادت کرده ام  که بدیگران چیزی بدهم  و برایم  دردناک  است که ازکسی چیزی  بخواهم.

لرن یک شب پیش ازرفتن خود از ایران به آخرین  تلاشش برای  نجات  شیخ  دست زد. نخست وزیر  محمّدعلی  فروغی و وزیر دارائی  مرتضی  قلی بیات و نیکلسن جانشین  لرن و ترات”  منشی اوّل سفارت را در خانۀ  شیخ  دعوت  کرده و با آنها  راجع  به فیصلۀ کارشیخ  صحبت  کردشیخ  حتّی  یک کلمه ازاین تعهّدات را باور  نکردبگفتۀ  نیکلسن”  شیخ  به پریشان گوئی ، یاوه سرائی  پرداخت  بطوریکه  پرسی لرن مجبور شد به او بگوید خفه شودشیخ  با شنیدن این حرف به پشت صندلی خم شد وشروع بشیون کرد. صحنۀ بسیارناگواری بود وسرانجام تراتمجبور شد او را به اطاق  دیگری ببرد. بیچاره ازدیدن این  صحنه بسیارنارحت شد.”

لرن ایران  را ترک  کرد و جانشین  او نیکلسن”  در گزارشی به او چنین نوشت: ” هیچ نتیجه ای  در مورد کارشیخ بدست نیامد و دکتر میلسپوعقیده دارد وزیران ایرانی که این تعهّد را داده اند  بسیارنامسئول بوده اند. مادامیکه یک قطره خون در رگهای  شیخ  وجود دارد شاه هرگزاجازه نخواهد  داد موضوع  شیخ  حل شود بلی من این حرف را باورمی کنم  که وعده های شاه  به شیخ بقوّت  خودباقی است امّا شاه ازنظرپولی سخت گیر است. لرن درلندن  در جواب نیکلسنمی گویدشکست  من در ایجاد یک رفتارعادلانه با شیخ بر وجودم سنگینی  میکند.

وزرای مختار انگلیس بعد از لرنهمه  کوشش کردند  که جان و مال شیخ  را از دست شاه نجات  بدهند. شیخ درزندان  شاه مرد ورضا شاه هم درزندان  انگلیسها درجنوب آفریقا  تنها و بیکس جان  بجان آفرین تسلیم کردپس از سوّم شهریورتحت  فشار سفارت  انگلیس املاک شیخ  بورثۀ اوانتقال یافت.

گرترودیل منشی السنۀ شرقی کمیسر عالی انگلیس در بغداد  در کتاب خود چنین  می نویسد:

 

لرن  سرمایه اش را در مورد رضا خان  به کار  انداخت. درواقع رضا خان تنها آدمی بود که قابل  حمایت بوداماّ گزارشهای رسیده حکایت از اوضاع  آزاردهندۀ  ایران داردشاید رضا شاه کارش را خوب انجام دهد وشاید بد ، اگر خوب عمل  نکند  اوضاع  خرابتر خواهد  شدبهر تقدیر اوضاع  سخت تر می شود  از دیدن پرسی خوشحال شدم  چون دوست  بسیار با وفائی است.

 قضاوت مورّخین به «قیام سعادت» تا موقعیکه کتاب شیخ خزعل  و پادشاهی ایران و اسناد  وزارت خارجه و گزارشهای سرپرسی لرن منتشر نشده بود، تا اندازه ای مبهم بود. ولی پس از انتشار  این اسناد  نشان می دهد که انگلیسها اوّل خزعل و بختیاری ها را تشویق به قیام  کردند ولی پس از آنکه سرپرسی  لرن با رضا خان  کنار آمد  تمامی قول و قراردادهای خویش با خزعل  را فراموش  کرده و او را دست بسته تسلیم رضا خان  کردند . اوهم بتدریج  همه را از میان بردخزعل  پس از تحویل  جواهرات و پولهای نقد  خود بسرتیپ زاهدی به تهران اعزام شد  و پس از چند سال در زندان قصر جان داد. سرهنگ رضا قلیخان ارغوان رئیس ستاد کمیتّ قیام به سوریه فرارکرد. امیرمجاهد به اروپا رفته و پس از بازگشت در زندان قصرکشته شد. والی لرستان به عراق  پناه برد. مرتضی قلیخان مورد عفو قرارگرفته وچند سال مأمورحکومت بختیاری بود ولی سالهای آخرسلطنت رضا شاه در تهران تحت نظر بود ( وی پس از سوّم شهریور بازبه سمت حکمران بختیاری منصوب شد). ثقه الملک حاکم خوزستان که ظاهراً طرفدارخزعل ولی درباطن جاسوس سردارسپه بود در وزارت  کشور استخدام شد.

 حاج میرزا یحیی دولت آبادی که هنگام غائلۀ  خوزستان نمایندۀ اصفهان وازطرفداران پروپا قرص  سردارسپه بود چنین اظهارنظرمیکند:

شیخ محمّره  ازانگلیسیان که تکیه گاه بودند واز آنها امیدواری داشته است اکنون آن امید را ندارد. چه آنها با حاصل بودند مقاصد سیاسی واقتصادی که درایران دارند درنزد حکومت مرکزی مملکت دیگر بوجود امثال خزعل ها احتیاجی  ندارند. به گفته مولویچونکه صد آمد نود هم پیش ماستو از طرف دیگرمنافع خود را در ایران وآسایش خاطرخویش را از حریف بلشویک  دراین قسمت از دنیا  تا یک اندازه ای به قوی بودن دولت ایران می دانند ونفوذ حکومت سردارسپه را درخوزستان اگرسودمند  به حال مقاصد سیاسی واقتصادی خویش ندانند زیانبخش هم تصوّر نمی کنند.

انگلیسیان چند مطلب ازدولت ایران می خواهند ازجمله تمدید مدّت امتیازنفت جنوب معروف به امتیاز دارسی وتمدید مدّت امتیاز بانک ایران و انگلیس معروف به بانک شاهی ومبلغ چند میلیون تومان  مخارجی که آنها درایّام جنگ تأسیس جنوب کرده اند درفارس برای حفظ مؤسّسات اقتصادی ومنافع  سیاسی که داشته اند. درصورتیکه درمیان ملّیون و مقام های صلاحیتدارهیچ زمینه ای برای پذیرفتن  این تقاضا ها حاضرنیست ( هر سه تقاضا را رضا شاه قبول کرد)

 دراین وقت که قضی، مخالفت خزعل پیش آمده است وسردارسپه میان دومحظوربزرگ مانده واگر  انگلیستان خزعل را مجبورنکنند تسلیم شود موافقت شاه و ولیعهد و درباروهیئت نمایندگان نافذ مجلس گرچه دراقلّیت باشند وساخته و پرداخته های سردارسپه را ویران می کند وخودش نیز ازمیان  می رود. انگلیسیان به او وعدۀ همراهی می دهند به شرط اینکه مقاصد آن ها را انجام بدهد و او هم از آنها تقاضا می کند باو دررسیدن  دستش به اریکۀ سلطنت همراهی نمایند. زیرا با شاه و ولیعهد  نمی تواند کار بکند و اوقات او باید صرف مدافعه  از خود بوده  باشد.”

انگلیسیان تقاضای او را می پذیرند به شرط آنکه خلع احمد شاه ازسلطنت و نصب  وی بی خونریزی  صورت بگیرد وهرچه می شود به توسّط مجلس شورای ملبی وبصورت قانونی بوده باشد

حاج مخبرالسلطنه هدایت راجع به غائلۀخوزستان چنین اظهارنظر کرد:

پس ازآنکه خزعل را انگلیسها  رها کردند  چاره ای جزتسلیم  نداشتانگلیسها  اوّل او را تشویق به مخالفت با رضاخان کردند و پس از آنکه  با سردار سپه کنار آمدند  اورا واداربه اطاعت از حکومت  مرکزی کرده و بالاخره خزعل را به تهران آورده و پس از ضبط  مال وجواهراتش در زندان جان داد.

 مخبرالسلطنه می گفت تا من در رأس  کار بودم  او را حفظ  کرده و وسایل زندگانی و راحتی او را  فراهم ساختم . ولی پس از حکومت من و فروغی ، قدرت دردست نظمیه  بود وبرای نظمیه مختاری  امنیت کشوربه معنای از میان بردن کّلیۀ سرشناسان کشور بود:

کسانیکه بد را پسندیده اند

 ندانم زنیکی  چه  بد  دیده اند( 5 )

 

 ‏ ‏ ملک الشعراء بهارنظر « زعمای مجلس»  دربارۀ سفررضا خان رئیس حکومت  به خوزستان  می نویسد: « نیزدر میان زعمای مجلس این صحبت بود که چرا رئیس دولت با مجلس صحبت  نکرد؟ رفته است چه بکند؟ حضرات خارجیان چه می گویند . چه در نظر دارند؟  اگربنا باشد بین شیخ ودولت  اصلاح شود، آیا بهتر نیست خود ما واسطه باشیم؟ آیا نمی توان نگران این بود که درضمن  این اصلاح  و آشتی استفاده هایی از رئیس دولت  بکنند که به زیان کشور باشد؟

بنا براین نگرانی بود که به تقاضای اقلبیت جلسۀ سّری تشکیل شد. درآن جلسه مرحوم مدرّس ومن و شاهزاده سلیمان میرزا وجماعتی دیگر صحبت کردند.

آنچه درخارج نشوکرد چنین بود که درجلسۀ سرّی موضوع مذاکرات راجع به مسألۀ خوزستان با شیخ بوده است وصحبت ازمداخلات دیگران به میان آمده،  مدرّس گفته است که دولت درواقعۀ خوزستان واقدامی که اخیراً کرد با چه کسی شورکرده است وآیا قصدشان چیست؟

 ودرجواب مشارالیه شاهزاده سلیمان میرزا گفته اند که هیأت دولتی مسئول حفظ  انتظامات است وهر سرکش ومتمرّدی را قانوناً مسئولست که درهم بشکندبعد آقای ملک الشعرا گفته استما نمی گوئیم  چرا  دولت به قلع و قمع طاغیان مبادرت ورزیده است، مقصود  ما  اینست که صحبت از صلح و آشتی بگوش می رسد. دراین صورت آیا بهترنبود دولت به وسیلۀ مجلس و نمایندگان به حرفهای  خزعل  گوش می داد و اگر قابل اصلاح بود توسّط خود ما اصلاح  می شد.

 و درضمن چنین گفت : مداخله  دادن خارجیان در این قبیل  کارها ، نظربه سوابقی که هست، گاهی  اسباب زحمت می شود؛  چنانکه در سنۀ  1900  در بحرین  اغتشاش  رخ  نمود و اهل  سنّت  ریخته  شیعیان  اتباع  ایران را  به تحریک  شیخ خودشان  به قتل  آوردند. مشیرالدوله  وزیر خارجه نظربه اینکه قوّۀ مکفی برای اعزام به بحرین  و تنبیه  متمرّدین نداشت ، از دولت  انگلیس بوسیلۀ  مراسله ای  تقاضا کرد که دررفع اغتشاش مداخله نماید وهمان  مداخله اسباب این شد  که در بحرین دخالت کردند  و تا امروزهنوز رفع زحمت  نشده است.

در این جلسه احساسات مربوط به اقلّیت واکثریت نبود. سوسیالیستها مدافع جدّی بودند وافراد اقلّیت و جمعی هم از افراد اکثریت مانند مرحوم  داور وشیروانی و جمعی که در کتاب  خوزستان  نام آنها  ذکر شده است، با عقیدۀ مرحوم مدرّس موافق بودند.

بالنتیجه ، درجراید که خلاصه ای از گفتگو ها را نشر داده بودند، به اقلّیت حمله شد و حکومت  نظامی  تلگرافی به رئیس دولت که هنوزدر فارس  بود،  دایربر این  صحبتها وافکار مشوّش عمومی مخابره کرد؛  ودر آن تلگراف جمعی از نمایند گان را چغلی  کرد، و از طرف رئیس دولت تلگرافی به حکومت  نظامی  مخابره شد

تلگراف سردار سپه به حکومت نظامی

سردارسپه پس ازورود به شیراز در25 آبان، تلگراف زیررا به فرماندارنظامی مخابره می کند:

ازشیرازحکومت نظامی. تلگراف نمره 13 و 14 شما را مبنی برانتشارات بین معاندین دایربرمداخلۀ  دیگران وصلح با خزعل ملاحظه کردم. شما که فعلاً درجریان یک قسمت ازامورهستید، خوب  تشخیص می دهید که این تلقینات ازچه  ناحیه شروع  می شود و چه  اشخاصی  تلقین می نمایند و به ملاحظۀ همین وقوف باید فوراً درمقام تکذیب برآمده باشید. مداخله ومذاکره یعنی چه ، مگر تازه ممکن  است که کسی بتواند مرا وسیلۀ استفاده قرار بدهد. مگر ابلاغیۀ عملیات قشونی را بمورد اطّلاع عامّه  نگذارده اید، مگر مردم اقدامات قشون و بیچارگی خزعل  وفرسودگی او را نمی  خوانند؟ برای کسی  که وجود  خود را وقف مملکت کرده تمام این انتشارات معلوم الحال بقدرخردلی ارزش و اثرنخواهد داشت،  من صلاح  مملکت را هر چه  می دانم، اعم از صلح و جنگ، اقدام  خواهم کرد( !)  و انتظار اندرز  و نصیحت  احدی  را نخواهم  کشید. یک مشت  خائن که حالش برخدا و خلق معلوم است فقط  قابلیت همین را  دارند و اصلاً این قبیل عناصرفاسد چه حق دارند که دررئوس مصالح مملکتی اعمال نظر نمایند. چون هیچ  یک از کارهای من از نظرمردم  مستور نبوده، حالا هم برای اینکه عامّه از جریان امورمملکت خود مسبوق  باشند،  دستور داده ام  که جزء  و کل عملیات  این حدود را در ضمن  ابلاغیه  گوشزد عموم نمایند تا هیچ چیز برهیچکس مستور  نماند.

 رئیس  الوزرا و فرمانده کلّ قوا – رضا (6)

 

 ‏ ‏ ‏مایک زرینسکی در نوشتۀ تحقیقی خود تحت عنوان «چگونه شاه شدن؟مروری تاریخی بر روند شاه شدن رضاخان به دست انگلستان » و« مأموریت ‌لورن» در حمایت  رضا خان بر این نظر است :  

 

رضاخان همچنین از سوی سرپرسی‌لورن، وزیر مختار بریتانیا، حمایت می‌شد. برخلاف سیاست پیشین بریتانیا، لورن از تلاش‌های رضاخان برای تقویت دولت حمایت می‌کرد: «ایجاد یک ایران باثبات و مستقل‌‌، با توانایی حفظ خود بدون کسب حمایت دیگران … یک ایران نوین قاعده‌مند و همگون».

 

دولت بریتانیا پیش از آنکه لورن به تهران برسد‌‌، تصویری مغشوش و آشفته از ایران داشت و این نگاه حاصل فقدان انسجام در بوروکراسی بریتانیا بود. علاوه بر هیئت نمایندگی‌‌، گزارش‌های متناقضی از سوی کنسول‌ها‌‌، وابسته‌‌های نظامی‌‌‌، دولت هند‌‌، بانک شاهی ایران‌‌، ادارۀ تلگراف هند ــ اروپایی و شرکت نفت انگلیس و ایران به لندن می‌رسید. وزارت‌خارجه مجبور بود در کابینۀ دولت انگلیس از موضع خویش در برابر سایر وزارتخانه‌هایی که با بی‌اعتنایی عمومی‌ ‌‌بریتانیا نسبت به ایران همراه بودند‌‌ دفاع ‌‌کند. خزانه‌داری، منابع مالی محدودی برای ارائۀ سوبسیدها به قبایل و نیز نیروهای بریتانیایی در اختیار داشت. وزارت خارجه مخالف پرداخت‌های مالی به دولت قوام بود؛ زیرا که عملکرد قوام را مخالف منافع بریتانیا می‌‌‌دانست. برخلاف نظر وایت هال‌‌، بانک شاهی به صورت مستقل از قزّاق در برابر جنبش‌های طرف‌دار خودمختاری‌‌، حمایت مالی می‌‌‌کرد. سردرگمی بریتانیا گسترش پیدا کرد تا مطرح شدن این سؤال کلیدی که آیا از یک دولت قدرتمند قوی (مورد پذیرش کرزون و بانک شاهی) حمایت کند یا حامی‌ ‌‌جنبش‌های طرفدار خودمختاری (مورد نظر ادارۀ هند و شرکت نفت ایران و انگلیس) باشد؟ اوضاع آن‌گونه که کرزن مایل بود‌‌، پیش نمی‌‌‌رفت و واکنش منفی ایرانیان به توافق‌نامه به مذاق وی خوش نمی‌‌‌آمد. کرزن آیندۀ شغلی نورمن و ریگنارد‌‌ بریجسن (کارداران پیشین از لورن) را به‌ دلیل ناکامی ‌‌‌در مأموریت، به مخاطره انداخته بود.

 

لورن دعوت کرزن برای وزیرمختاری در تهران را با علم به خطر شکست حرفه‌ای‌اش پذیرفت. تهران نخستین مأموریت وی در سمت وزیر مختاری بود. وی در این منصب نفوذ بسیاری در وزارت‌خارجه کسب کرد. لورن اعتماد کرزن را جلب نمود و معمولاً وزیرخارجه از پیشنهادهای او حمایت می‌‌‌کرد. عملکرد لورن طوری بود که بعدها هارولد نیکسون وی را سفیر ایدئال نامید و ‌‌‌گفت: «لورن تنها کانال ارتباط میان دولت خود و حوزه ماموریتش است و می‌‌‌کوشد تا یک حوزۀ تحت نظارت …. از طریق ارسال علائم واحد به مرکز ــ و نه علائمی ‌‌‌با دیدگاه‌های متناقض ــ فراهم کند». پس از کنار رفتن کرزن از وزارت‌خارجه، به‌دنبال شکست محافظه‌کاران در انتخابات بزرگ انگلیس در دسامبر ۱۹۲۳‌‌.م شهرت لورن در مقام مدیری توانمند در تأمین منافع بریتانیا تحکیم گردید و در نتیجه سبب شد رمزی مک دونالد (از حزب کارگر) و آستین چیرلین (از حزب محافظه‌کار) به وی آزادی کامل بدهند.

 

بخشی از موفّقیت لورن مدیون روابط‌ او با برادرزاده‌اش لانسلوت اولیفانت ، رئیس بخش شرقی وزارت‌خارجه بود. اولیفانت تقریباً همیشه گزارش‌ها و تلگرام‌‌های لورن را پیش از ملاحظۀ وزیرخارجه‌‌، مطالعه و حمایت می‌‌‌کرد.

 

اولیفانت در عروسی لورن در ۱۹۲۴٫م ساقدوش داماد بود و آنها اغلب از طریق نامه‌های شخصی طولانی با هم در ارتباط بودند. براساس آموزه‌های عصر جدید می‌توان گفت هماهنگی میان لورن و اولیفانت ناشی از لحن نژادپرستانه‌‌، مغرورانه و زبان تند و تیز آنها بود. به ‌طور مثال‌‌، وقتی لورن برای نخستین بار به ایران رسید‌‌، تعدادی از مقامات ایرانی در خلیج فارس را افرادی بد بو و حیوان‌هایی غیر قابل اعتماد نامید. همچنین وی جوزف اس‌‌، کورنفلد وزیر مختار ایالات متحده را خاخام جنگلی نامید. به طور مشابه اولیفانت وزیر مختار جدید ایتالیا در تهران را انسان تقریبا سفیدی دانست که احتمالاً می‌‌‌توان هماننداش را در میان بستنی‌فروشان یافت. آنان بر این باور بودند که رفتارشان از منظر جامعه‌‌، چندان نژادپرستانه نیست. لورن غالباً به این نکته اشاره می‌‌‌کرد که بریتانیا نباید در امور ایران مداخله کند. وی چنین سیاستی را شش ماه پس از رسیدن به تهران‌‌، طیّ نامه‌ای به اطّلاع ای. پی. تری‌ور (نماینده بریتانیا واز انگلیس‌های ساکن بوشهر) رساند. وی پس از ارزیابی موقعیت ضعیف بریتانیا و مخالفت‌‌های شدید پیش‌روی این کشور پیشنهاد داد: «ما باید بسیار محتاطانه عمل کنیم و توقّع خود را کم کنیم … و خط مشی سیاسی خودمان را به آهستگی و کندی بازسازی نماییم … و به این نکته توجه کنیم که مبانی سیاست پس از جنگ بریتانیا ورای احساسات ما قرار داد … بنابراین من دست از تلاش برای فرنگی کردن ایران خواهم کشید … یک پوند به مطبوعات نخواهم داد … و شرایط را برای فعّالیت طبیعی نیروها فراهم خواهم کرد و در عین حال تلاش می‌‌‌کنم ایرانیان واقعیت‌ها را بشناسند و مسئولیت‌های خود را بر عهده بگیرند. بنابراین آنان احتمالاً با دو امر روبرو خواهند شد، نخست اینکه عملکردشان مناسب نیست و دوّم اینکه به نفعشان است که با ما رفتار درستی داشته باشند».

لورن (به‌رغم قول مداخله نکردن) به هفت دلیل موجبات رشد رضاخان را فراهم کرد:

 

۱ــ حامی بودن‌‌‌: وی طیّ ملاقات با رضاخان به تاریخ ۳۱ ژانویه ۱۹۲۲٫م از سردار سپه حمایت کرد و نوشت: «او فردی تندرست و چهارشانه با قدی نسبتاً بلند است. صدای نافذ داشته و رک حرف می‌‌‌زند که چنین خصوصیت رفتاری در میان ایرانیان کمتر دیده می‌‌‌شود. وی به صورت مستقیم نظرش را می‌‌‌گوید و به خاطر ملاحظه‌کاری و محبوب شدن در قلب ایرانیان‌‌، وقت تلف نمی‌‌‌کند … وی هرگز از طرف خود یا دولتی که عضو آن است، سخن نمی‌‌‌گوید، بلکه طرف صحبتش کشور است … در این فرد بی‌سواد و آموزش‌ندیده‌‌، هرگز نشانی از اعتماد به نفس نداشتن یا ناآزمودگی مشاهده نمی‌شود. رضاخان دارای شأن و مقام ذاتی است و کنترل کاملی بر رفتار و گفتارش دارد».

 

به عبارت بهتر لورن بر این باور بود که رضا مردی است که بریتانیا می‌‌‌تواند با وی وارد معامله شود. با این حال وی به‌خوبی با افکار عمومی ‌‌‌ایرانیان آشنا بود و می‌دانست که اگر بریتانیا به صورت آشکار از رضاخان حمایت کند‌‌، وی را نخواهند پذیرفت. وی نوشت: «بر این باورم که پیشنهاد حمایت بریتانیا به رضاخان غیر عقلانی است؛ زیرا اگر رضاخان متقاعد شود که من به دنبال پشتیبانی کامل از وی هستم و انگلستان تنها دوست واقعی و بی‌ریای ایران است و چنین امری به باور وی تبدیل شود‌‌، در آن صورت وی به طرز فزاینده‌ای به سمت ما گرایش پیدا کرده و مشکلاتی برای او پدید خواهد آمد. پس باید از هرگونه حمایت آشکار اجتناب کنیم».

 

۲ــ پول: لورن با لندن مکاتبه کرد تا بانک شاهی حمایت‌های مالی لازم را برای ارتش رضاخان فراهم کند؛ برای مثال وی در ۶ فوریه ۱۹۲۲٫م تلگرافی به لندن با این شرح فرستاد: «… ما به اندازۀ دولت ایران به سرکوبی شورش لاهوتی علاقه‌مندیم». اصرار داشت که بانک پانصد هزار تومان (تقریباً پانصد هزار دلار یا صد هزار پوند) اعتبار بیشتر در اختیار رضاخان قرار دهد. لورن عقیده داشت که دولت رضاخان ارزش به‌ مراتب بیش از این هزینه را دارد و لندن را متقاعد ساخت که راه را برای حمایت مالی منظّم ارتش و دولت رضاخان هموار نماید.

 

۳ــ مأموریت میلسپو: لورن همچنین زمینه را برای فعّالیت هیئت مالی امریکایی طیّ سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۷ فراهم کرد. ایران مایل بود برای درهم شکستن هژمونی بریتانیا‌‌، امریکاییان را در امور ایران درگیر سازد. کرزون پس از ناکامی ‌‌‌قرارداد ۱۹۱۹ از مأموریت امریکاییان در ایران پشتیبانی کرد. وی معتقد بود: «اینکه چه کسی ایران را احیا می‌‌‌کند، مهم نیست چه کسی ایران را بازسازی می‌کند، مهم نتیجه‌ای است که در اثربازسازی ایران رخ می‌دهد». لورن امریکاییان را به ایجاد یک بنیان مالی برای یک دولت مرکزی قدرتمند ترغیب می‌‌‌کرد. وی در ماه مه ۱۹۲۴ نوشت: «ممکن است ایران روزی به این حقیقت پی‌ببرد که بهترین راه نجات جلب حمایت … بریتانیای کبیر است». امّا «در حال حاضر هرگونه شانس پیشرفتی حول رضاخان و مشاوران امریکایی قرار دارد؛ بنابراین لورن کوشید تلاش ایرانیان در به‌کارگیری امریکاییان علیه بریتانیا را ناکام گذارد.

 

لورن در ۱۹۲۶٫م مأموریت میلسپو را ارزیابی کرد. وی نوشت: «دکتر میلسپو (پیش از آمدن به ایران) نگرش دوستانه‌ای نسبت به بریتانیای کبیر نداشت و… در فراهم کردن شرایط برای محکومیت بریتانیا سهم بسزایی داشت و… به‌صورت عملی خواهان انحصار جهانی تولیدکنندگان نفت بود. لورن اعتقاد داشت که نگرش میلسپو عمدتاً تحت تأثیر کتاب معروف اختناق ایران مورگان شوستر بود. اگرچه میلسپو به دنبال رهایی ایران از تعدّی بریتانیا بود‌‌، هرگز تضعیف عملی نفوذ بریتانیا در ایران را نمی‌خواست؛ عملکرد «میلسپو صرفاً برای متوازن کردن نفوذ ما [بریتانیا] بود»؛ بنابراین لورن حساسیتی در قبال میلسپو از خود نشان نداد. وی در سال ۱۹۲۶٫م به این باور رسیده بود که میلسپو «متقاعد شده است که نفوذ بریتانیا هرگز بی‌دلیل، ناعادلانه و به صورت ناشایستی به‌کار گرفته نمی‌‌‌شود» و «سکوت همراهانه و حمایت‌های اخلاقی ما … یک دفاع مؤثّر از عملکردش است». سپس لورن نتیجه می‌‌‌گیرد که «به‌طور کلّی عملکرد آنان خوب و حقیقتاً مطلوب بود. آنها در توسعۀ سیستم اداری وزارت دارایی سهم بسزایی داشته‌اند و به صورت سختگیرانه به جمع آوری دارایی‌ها پرداخته و سیستم کنترلی مؤثّری برای مخارج تعبیه کرده‌اند و… با عزمی ‌‌‌راسخ صاحبان ثروت و قدرت را مایوس ساخته‌اند». به عبارت بهتر لورن بر این باور بود که مأموریت امریکاییان هماهنگ با سیاست و منافع بریتانیا (همان‌طور که کرزن می‌‌‌خواست) ابزاری برای پشتیبانی از رضاخان بود.

 

۴ــ انحصار نیروهای نظامی‌‌‌: لورن با لندن مکاتبه طی کرد تا از تلاش رضاخان برای به انحصار در آوردن توانمندی نظامی‌ ‌‌در ایران حمایت کند. او به شدّت از سیاست تهران برای خلع سلاح قبایل و واحدهای شورشی نظامی ‌‌‌حمایت می‌‌‌کرد و مانع هر نوع حمایت لندن یا عراق از مخالفان جلوگیری می‌نمود. وی وایت‌هال را تشویق کرد تا تجهیزات و ملزومات نظامی، ‌‌‌به‌ویژه تسلیحات سنگین، را در اختیار ارتش رضاخان قرار دهند و درگیری ادارۀ هند و وزارت جنگ را خنثی ساخت. همچنین لورن به رضا اعتبار لازم برای خرید کامیون‌ها‌‌، هواپیماها و زره‌پوش‌های جدید بریتانیایی را داد. وی از لندن خواست نیروهای هندی را از بنادر خلیج فارس و بوشهر، که از ۱۷۷۸٫م در اشغال نیروهای هند بود‌‌، خارج سازد.

 

۵ــ نخست‌وزیری: لورن در بخشی از حوادثی که به نخست‌وزیری رضاخان و تبعید احمدشاه در پایان اکتبر ۱۹۲۳٫م انجامید، حضور داشت. وی در بهار به وایت هال فشار آورد که به او اجازۀ حمایت از نخست‌وزیری رضاخان را بدهد. لورن معتقد بود که رضا «… یک حریف دردسرساز است و باید به یک دوست کاملاً مفید تبدیل شود». وی همچنین عقیده داشت که رضا گام‌‌های مؤثّری برای وحدت ایران برداشته و موفّقیتش به مصلحت بریتانیاست. در اوّل ژوئن ۱۹۲۳٫م لورن گزارش داد که دولت ایران فلج شده است و این مسیر ادامه خواهد یافت مگر اینکه رضا به قدرت برسد. وی از لندن اجازه گرفت که از احمدشاه بخواهد با نخست‌وزیری رضاخان موافقت کند و «در صورت مخالفت‌‌، ما تعهّدی قبول نخواهیم کرد». وزارت خارجه نسبت به این امر تردید داشت و در ۵ ژوئن به لورن توصیه کرد سیاست کاملاً بی‌طرفانۀ موجود را ادامه دهد. لورن مجدداً در اوّل سپتامبر ۱۹۲۳٫م درخواست مداخله کرد. او در این گزارش با اشاره به بی‌ثباتی و نارضایتی از مشاوران امریکایی احمدشاه نوشت: «وزیر جنگ تنها موقعیت تزلزل‌ناپذیر فعلی است که در موقعیت قدرتمندتری قرار دارد». او که معتقد بود ایرانیان به‌تدریج متقاعد ‌‌‌شدند که لزومی‌‌ به همراهی با بریتانیا نیست. در چهار روز نخست، شاه خواهان دیدار با لورن شد و او در حکم کشیش اعتراف‌گیر سلطنتی برای احمد شاه ظاهر شد. شاه از کودتای رضا می‌‌‌ترسید و لورن بر این باور بود که پادشاه صرفاً نگران زندگی شخصی و آزادی‌اش است. لورن در ۳ سپتامبر گزارش داد: شاه بر اساس این ضرب‌المثل که این شتری است که در هر خانه‌ای می‌‌‌خوابد از رضاخان می‌‌‌ترسد و نگران سلامتی‌اش است و می‌‌‌خواهد هرچه زودتر ایران را ترک کند. هراس کرزن از این امر بود که اگر شاه قلمرواش را ترک کند‌‌، سلسله‌اش منقرض می‌‌‌شود؛ ازاین‌رو پیشنهاد داد: «قوت دادن به او می‌‌‌تواند به مانند دوش آب سردی برای فرار شاه باشد و بزدلی و ترس او را برطرف سازد».

 

بحران در ۱۲ اکتبر ۱۹۲۳٫م شدّت گرفت. لورن تلگرام زد که دولت ایران تسلیم شد و رضاخان نخست وزیر گردید و شاه نیز تهران را ترک ‌‌‌کرد. وی نوشت که رضا به‌ خوبی از خطرهای نخست‌وزیر شدن آگاه است، امّا عقیده دارد که هیچ کس دیگر نمی‌‌‌تواند حاکم شود. او خواهان و نیازمند دوستی بریتانیا است. لورن دو روز بعد مجدداً گزارش داد: «شاه نمی‌‌‌تواند در برابر درخواست وزیر جنگ برای نخست‌وزیری مقاومت کند … و نمی‌‌‌تواند با او بماند». لورن فرار شاه را آسان کرد. او معتقد بود شاه در چنان موقعیت پرتنشی است که حتّی اگر بماند هم مفید نخواهد بود. او در ادامه نوشت: «من … راه حلی ارائه خواهم کرد … و دربارۀآن به ملاقات وزیر جنگ می‌‌‌روم …». در ۲۸ اکتبر ۱۹۲۳٫م وی تلگرام دیگری فرستاد با این مضمون که «شاه رفتار تأسّف‌باری دارد و رفتار رضاخان معقول به نظر می‌آید. من فکر می‌‌‌کنم مداخله‌ام هرچند غیر معقول است، می‌‌‌تواند چهار نتیجه دربرداشته باشد:

 

 

 

 

۱ــ مانع بن‌بست شود؛ ۲ــ موجب تداوم قانون اساسی گردد؛ ۳ــ قدردانی شاه را جلب کند؛ ۴ــ نخست‌وزیر جدید را متعهّد سازد»، وزارت خارجۀ انگلیس پس از جار و جنجال‌‌، اقدام لورن را تأیید کرد.

 

ویکتور مارلیت به این نکته اشاره ‌‌کرد که افکار عمومی ‌‌‌ایرانیان از رضا حمایت می‌کرد. وی ‌‌‌نوشت: «مفاهیمی ‌‌‌چون ‘افکار عمومی’،‘وطن پرستی’،‘شرافت’ و ‘ایدئالیسم’ وقتی در ارتباط با ایران مطرح می‌‌‌شوند تا حدودی نسبی هستند … وجود حزب دموکرات یا به اصطلاح ملّی‌گرا بازتابی از رشد کافی افکار عمومی ‌‌‌است … این حقیقت که اصطلاحات ملّی‌گرا و دموکرات تقریباً مترادف شده‌اند، ممکن است در نظر کسانی‌که شور و هیجان ملّی‌گرایانه موسیلینی را نقطه مقابل دموکراسی می‌‌‌دانند‌‌، عجیب باشد. امّا در ایران چنین مباحثی کاملاً در تعارض با هم قرار ندارند».

 

مالت فهرستی از مشاجرات میان بریتانیا و ایران را ارائه ‌‌داد؛ ادعای اراضی ایران بر بحرین‌‌، وضعیت بلوچستان و پذیرش پادشاهی فیصل بر عراق از جمله این اختلاف نظرهاست. در صورت حلّ این مشکلات‌‌، بریتانیا می‌‌‌تواند دستور عقب‌نشینی نیروهایش را صادر کند و از ایجاد راه آهن و اعطای وام حمایت کند. او سرانجام به این جمع‌بندی می‌‌‌رسد: «منافع ما ایجاب می‌‌‌کند که در ایران یک دولت باثبات و قدرتمند مرکزی پدید آید که بتواند در برابر نفوذ روسیه و گسترش تبلیغات کمونیستی مقاومت نماید و از راه‌‌های تجاری و حوزه‌‌های نفتی محافظت کرده و امنیت را در استان‌های هم مرز با بلوچستان و افغانستان تأمین کند و فعّالیت‌های ضدّ بریتانیایی روحانیان و مطبوعات را زیر نظر داشته باشد. رضاخان مناسب برای چنین شرایطی است، هرچند وی امکان دارد در تلاش برای دستیابی به اهدافش گاه پاره‌‌ای از منافع کم اهمّیت بریتانیا را به مخاطره اندازد، امّا در بسیاری از موارد برای ما سودمند بوده و می‌‌‌تواند موقعیت ما را در نقاط کلیدی نظیر حوزه‌‌های نفتی خلیج فارس و مرزهای هند و عراق حفظ نماید».

 

اولیفانت این نوشتار را تأیید کرد و نوشت: «رضا ذهن عملیاتی دارد و… امکان دارد ثبات (ایران) به درجه‌ای برسد که تاکنون بدان حد نبوده است».

 

۶ــ شیخ خزعل: دشوارترین شرایط لورن در تقویت رضاخان‌‌، تضعیف موقعیت شیخ خزعل در محمّره (خوزستان فعلی) بود. از نظر بریتانیا‌‌، شیخ خزعل (در مقایسه با رضاخان) از اهمّیت کمتری برخوردار بود و لذا حاضر شد وی را فدا کند  تا رضاخان دولت مرکزی باثبات و قدرتمندی پدید آورد. خزعل در سال ۱۹۳۶٫م و پس از سال‌ها اسارت و درحالی‌که در خانه‌‌اش تحت‌نظر بود‌‌، در وضیعت مشکوکی از دنیا رفت.

 

در سال ۱۸۸۸٫م و پس از گسترده شدن کارون به روی کشتیرانی‌‌، بریتانیا روابط ویژه‌ای با رهبران قبایل در جنوب ایران برقرار کرد. این حضور در سال ۱۸۹۷٫م و زمانی که برادران لینچ مسیر شتر را راه‌اندازی کردند، تقویت گردید. با توسعۀ صنعت نفت در سال‌های آغازین قرن بیستم‌‌، حضور بریتانیا در این منطقه پررنگ ‌تر شد.

 

خزعل پس از کشته شدن برادرش در ۱۸۹۷‌‌.م، شیخ خوزستان شد و بریتانیا به چندین دلیل روابط ویژه‌ای با وی برقرار ساخت. حضور بلژیکی‌‌ها در کنترل گمرکات جنوب و ترس از گسترش نفوذ روسیه موجب شد بریتانیا رسماً ملزم به حمایت از خزعل در ۱۹۰۲٫م شود. کاکس این ضمانت‌نامه‌ها را در ۱۹۰۷ و ۱۹۱۰٫م تکرار کرد. نماینده‌های کاکس و پلیس جنوب به‌جای مذاکره با تهران‌‌، برای کارگزاری نخستین خط لوله و ایجاد پالایشگاهی در آبادان با خزعل وارد مذاکره شدند. به دنبال این امر بریتانیا نشان عالی امپراتوری هند را به خزعل داد و پس از شروع جنگ جهانی اوّل، که طیّ آن خزعل از منافع بریتانیا دفاع کرد‌‌، دوباره بر خودمختاری او تأکید نمود. بریتانیا در سال ۱۹۱۹٫م به‌دلیل خدمات خزعل طیّ جنگ، یک کشتی بخار رودخانه‌پیما به او هدیه داد و نیز سه هزار قبضه تفنگ همراه مهمّات در اختیار خزعل قرار داد تا وی بتواند از شرکت نفت حمایت کند و پشتیبان در زمان عقب‌نشینی نیروهای بریتانیایی از خوزستان باشد.

 

رضاخان به تدریج علیه خزعل موضع گرفت. برای تحقّق هدف اوّلیه‌اش، یعنی گردآوری مالیات، لازم بود نیروهایی به خوزستان اعزام شوند. ابتدا بریتانیا، به دلیل آنکه می‌ترسید حوزه‌‌های نفتی‌‌ را از دست دهد، با این طرح مخالفت کرد. لورن کوشید میان خزعل و رضاخان میانجی‌گری کند و خزعل را آگاه کرد که حمایت بریتانیا تا زمانی وجود دارد که وی به توصیه‌‌های بریتانیا عمل نماید، در برابر تهران مقاومت نکند و مالیات‌ها را بپردازد. وی همچنین از رضا خواست خودمختاری خزعل را تأیید نماید و از اعزام نیرو به جنوب خودداری کند. هرچند پاسخ رضاخان آشتی‌جویانه بود‌‌، نیروهایش به سمت جنوب حرکت کردند.

 

رشد قدرت نظامی ‌‌‌رضاخان موجب شده بود که بریتانیا مجبور باشد میان حمایت از یک حاکم خودمختار محلّی یا پشتیبانی از یک دولت مرکزی قدرتمند به انتخابات دست زند. فعّالان سیاسی بریتانیا در جنوب، از جمله کاکس، آرنولد ویلسون (مشاور غیر رسمی ‌‌‌خزعل و مسئول پلیس جنوب) جورج چرچیل و والتراسمارت نسبت به تداوم اصلاحات در بیست سال آینده به دست رضاخان تردید داشتند و با بیرون کردن نیروهای جنوب مخالف بودند.

 

این بحث را پیش‌تر در ۵ مه ۱۹۲۳٫م، لورن در تلگرامی به لندن تبیین و نقد کرده و خواهان بازنگری در سیاست لندن در قبال ایران و تقویت حکومت مرکزی در برابر قبایل خودمختار شده بود. وی نوشت: «حمایت از وزیر جنگ به معنی از دست دادن کامل دوستان محلّی است که مهم‌ترین و دشوارترین نمونۀ آن شیخ محمّره (خرمشهر) است. امّا چنین حمایتی ممکن است ما را تاحدّی به کنترل رضاخان قادر سازد و شاید بتوان او را به پذیرش تضمین‌های داده شده  به خزعل ملزم نمود. چنین حمایتی موجب تقویت این خاکریز در برابر روس‌ها می‌‌‌شود». از طرف دیگر مخالفت با رضاخان به معنی «فروپاشی تدریجی موقعیت و نفوذ ما می‌‌‌گردد‌‌، مگر اینکه ما از آنها و دوستانمان به طور عملی و بهره گیری از قوّۀ قهریه حمایت کنیم؛ در نتیجه احتمال برقراری ثبات در ایران تحت کنترل ایرانیان طیّ دهه‌ها از دست می‌رود و دوره‌ای از تنش فزاینده با دولت ایران پدید خواهد ‌‌‌آمد که به ایجاد شکاف میان ایران و بریتانیا منجر می‌شود‌‌، و به ابزاری در اختیار روس‌ها تبدیل می‌‌گردد».

 

ابتدا وزارت‌خارجه با لورن مخالف بود. چرچیل نظر وزارت‌خارجه را چنین منعکس کرده است: «سیاست رسمی‌‌‌ پذیرفته شده نزد ما اوّلاً حمایت از بختیاری‌ها با بهره‌گیری از ابزارهای مالی است که منابع مالی آن را شرکت نفت ایران و انگلیس فراهم می‌‌‌کند و ثانیاً حمایت از شیخ محمّره حتّی اگر چنین حمایتی سرانجام به ارسال کشتی توپدار به محمّره منجر شود … اگر رضا نخواهد شیوۀ احمقانۀ خود را تعدیل کند‌‌، این امکان برای ما وجود دارد که با قطع حمایت مالی که بدون آن نخواهد توانست ارتشش را حفظ کند، از بالا او را تحت فشار قرار دهیم … ».

 

لورن در ۱ ژوئن ۱۹۲۳٫م گزارش داد که رضا و مستوفی (نخست‌وزیر) خواهان ارسال دویست سرباز به شوشتر هستند، امّا تضمین می‌کنند که در امور شیخ مداخله نکنند. لندن این درخواست را بررسی کرد و به لورن تلگرام زد: «به ناگزیر … بر توافق پیشین پذیرفته شده نزد رضاخان … که … نخست‌وزیر نیز مورد تایید واقع شده بود، اصرار گردد».

 

لورن در ماه اکتبر توسّط ستوان ساندرز ــ وابستۀ نظامی ــ یادداشتی دربارۀ توانایی قبایل و طرح رضاخان برای خلع سلاح آنان به لندن فرستاد. جمع‌بندی وی چنین بود: «دلیلی وجود ندارد که سردار سپه نتواند جدولی برای خلع سلاح قبایل تدارک ببیند … من فکر می‌کنم که نتیجۀ نهایی این اقدام برای منافع بریتانیا سودمند خواهد بود».

 

بحران زمانی آغاز شد که لورن در ایران حضور نداشت. رضاخان خزعل را علیه حکومت تحریک کرد و وزارت‌خارجۀ بریتانیا‌‌، لورن را با دستورالعملی برای حمایت از رضاخان و کنار گذاشتن شیخ (درصورت عدم وجود هیچ راه حلّ دیگری) که احتمالاً موجب حذف کامل او از محمّره (خوزستان) خواهد شد‌‌، به ایران برگرداند. لورن با نزدیک شدن ارتش شاهی به خوزستان به اهواز رفت و از خزعل خواست بابت این نافرمانی از دولت ایران معذرت‌خواهی کند و به او قول داد که رضا را وادار به ترک منطقه خواهد کرد. تلگرافی نیز به همین دلیل به تهران فرستاد‌‌؛ امّا رضا عقب‌نشینی نکرد. در مقابل رضا با بهره‌گیری از تلاش لورن برای متقاعد ساختن خزعل‌‌، مصمّم به فتح کلّ استان شد. رضا در ۲۴ نوامبر لورن را آگاه کرد که «شرط بخشش خزعل تسلیم بی قید و شرط او و حضورش در تهران است». چهار روز بعد خزعل فرمان انحلال ارتشش را صادر کرد … و از اهواز خارج شد و به قصرش در محمّره ــ جایی‌که قایق تفریحی‌اش در رودخانۀ کارون نزدیک آن لنگر انداخته بود ــ بازگشت. در هفتۀ بعد لورن در فاصلۀ ۸ تا ۶ دسامبر در اهواز کوشید میان رضا وخزعل میانجیگری کند. لورن کوشید شیخ را قانع کند که تسلیم شود‌‌، امّا خزعل هنوز معتقد بود که می‌‌‌تواند روی حمایت بریتانیا حساب کند و لورن «با شگفتی دریافت که به دشواری می‌‌‌توان یک ایدۀ جدید را به او بقبولاند … و حتّی دشوارتر اینکه ایدۀ قدیمی ‌‌‌را از ذهن او پاک کند». سرانجام لورن موفّق شد موافقت خزعل را برای تصرّف موقّتی خوزستان به دست ایرانیان جلب کند.

 

ارتش رضاخان هرگز به این حدّ اکتفا نکرد و در اوریل ۱۹۲۵٫م خزعل را دستگیر، و به تهران اعزام کرد. وی تا زمان مرگش در آنجا در بازداشت خانگی بود. همچنین رضاخان اموال و دارایی‌‌های خزعل را تصاحب کرد و به‌رغم حمایت‌های حقوقی سفارت‌‌، هیچ‌یک از اموال تا زمانی که رضاخان حاکم بود‌‌، عودت داده نشد. لورن نوشت: «آنچه که مرا بسیارناراحت می‌‌‌کند‌‌، دلبستگی شخصی‌ام به شیخ خزعل با وجود تمام معایبش است».

 

هرچند این اتّفاق می‌‌‌تواند او را غمگین ساخته باشد‌‌، شرط لازم برای حمایت از یک دولت مرکزی قدرتمند این بود که بریتانیا تعهّدات‌ قبلی خود را به نیروهای محلّی را نقض کند. بریتانیا به‌واسطۀ عملکرد لورن، در ظهور دیکتاتوری رضاخان سهیم شد. لورن از عملکردش خوشحال بود و نوشت: «رضا قوی‌تر و محبوب‌تر از هر زمانی است. او به این مسئله واقف شده بود که سیاست ما در جنوب وفادارانه و به منظور کمک‌ به او بوده است و به‌دنبال تجزیۀ ایران نبوده‌ایم‌، درحالی‌که سیاست روسیه عکس این امر است».

 

۷ــ پادشاهی: سرانجام لورن به رضا در تصاحب تاج وتخت در سال ۱۹۲۵٫م کمک کرد. رضا پس از تلاش ناموفّق برای تبدیل ایران به جمهوری دچار تردید شد. شاید او پیش‌بینی می‌‌‌کرد که دکتر مصدّق در مجلس بعدی به مخالفت با این حرکت برخیزد. با وجود اینکه او در مقام نخست‌وزیر خدمت‌گزار کشور محسوب می‌‌‌شد، در حکم پادشاه در برابر کسی پاسخ‌گو نبود. شاید همان‌گونه که آبراهامیان معتقد است‌‌ رضا از این ترس داشت که حمایت چپ را از دست بدهد. دلیل دیگر درنگ وی شاید وعده‌ای بود که وی در سال ۱۹۲۱٫م به آیرونساید داده بود؛ مبنی بر اینکه اجازه ندهد هیچ‌گونه اقدامی ‌‌‌برای خلع شاه انجام شود.

 

اما مهم‌تر از هر تعهّدی‌‌، مسئله این بود که آیا بریتانیا به او اجازۀ پادشاه شدن را خواهد داد یا نه؟ ظاهراً رضا بر این باور بود که بریتانیا مانع این امر است‌. دیپلماسی بریتانیا روشن به‌نظر می‌‌‌رسید و رضا می‌کوشید بفهمد که بریتانیا در برابر چنین کودتایی چه عکس‌العملی نشان خواهد داد. لورن دائماً در حال قبولاندن این امر به رضا بود که بحث فوق صرفاً مربوط به امور داخلی ایران است و هیچ ربطی به بریتانیا ندارد. زمانی‌که لورن توانست رضا را متقاعد سازد که بریتانیا اقدامی ‌‌‌انجام نخواهد داد، رضا مصمّم به ایجاد سلسله پهلوی شد.

 

وزارت خارجۀ بریتانیا در سال ۱۹۲۵ علاقه‌ای نسبت به قاجار نداشت. ویکتور مالت (جانشین چرچیل در وزارت خارجه) «احمدشاه را موجودی بدبخت، کاملاً ترسو و غیرقابل اعتماد توصیف کرد». اولیفانت با این نگرش موافق بود و در دهم جولای نوشت: «احمد شاه انسانی بدبخت و سزاوار نکوهش است که دائماً صحبت از بازگشت به ایران می‌‌‌کند و دیگر نمی‌خواهد سرزنش را تحمل کند».

 

لورن در اکتبر تلگرافی به لندن فرستاد و نوشت که رضا «باید احساس کند که مداخله‌ای (از طرف بریتانیا) صورت نخواهد گرفت و این‌کار از طریق اعلامیه‌‌های مکرّری مبنی بر بی‌طرفی در امور داخلی ایران حاصل می‌‌‌شود». مالت جواب داد «الگوی بزرگ رضا‌، نادرشاه است؛ بنابراین عجیب نیست که وی به شیوۀ نادر عمل کند. بنابراین هر نوع مداخله‌ای در این بازی پیچیده و خطرناک‌‌ و نوعی  دیوانگی خواهد بود …».

 

لورن را گریزی از این آزمون نبود. حسن‌خان مشارالملک وزیر خارجه ایران، در بیستم اکتبر از وی دربارۀ نظر بریتانیا نسبت به تغییر سلطنت در ایران سؤال کرد. لورن در پاسخ گفت که بریتانیا بی‌طرف خواهد بود. این پاسخ رضا را قانع نکرد. مشارالملک روز بعد به لورن گفت که رضا خواهان سرنگونی قاجارهاست‌‌، امّا از تأیید نشدن از سوی بریتانیا هراس دارد و وی سکوت بریتانیا را نشانۀ تردید آنها تلقی می‌‌‌کند. لورن پاسخ داد که «من نمی‌‌‌توانم بیش از این رضاخان را امیدوار سازم که گرایش کاملاً دوستانه و وفادارانه به عدم مداخله داریم». وایت‌هال این اظهار نظر (بسیار هوشمندانه) لورن را تأیید کرد … .

 

چنین اظهارنظری تردیدهای رضا را برطرف ساخت. رضا در ۲۹ اکتبر از لورن خواست این نکته را درک کند که «در چنین برهه‌ای‌‌، زمینه برای تعیین سرنوشت سلطنت فراهم شده است». سکوت لورن نابودی قاجار را در پی داشت. دو روز بعد مجلس تا زمان تشکیل مجلس مؤسّسان، رضا را به ریاست حکومت موقّت منصوب کرد. به‌رغم مخالفت بی‌پردۀ مصدق‌‌، تقی‌زاده و علما، لورن تلگرافی مبنی بر انجام تغییرات به لندن فرستاد. قم و نجف نیز به ظاهر چنین تغییری را پذیرفتند و مدرّس از رأی دادن خودداری کرد. وزارت خارجه گزارش داد که «تحّول به آرامی صورت گرفت».

 

لورن‌‌، لندن را تحت فشار گذاشت تا پیش از هر دولت دیگری‌‌، رژیم جدید را تأیید کند. بریتانیا در ۲ نوامبر ۱۹۲۵ با «به رسمیت شناختن موقّت» رژیم موافقت کرد و رضاخان با رضایت کامل آن را پذیرفت. وزارت خارجه در واکنش به این گزارش بیان کرد که «درک متقابلی میان  لورن و رضاخان پدید آمده است که یک دارایی بسیار ارزشمند برای ما خواهد بود».

 

وزارت خارجه به تدریج رضایت خود را به سلطنت رضا ابراز داشت‌‌. مالت نوشت: «به‌ طور کلی پادشاهی بهترین رژیم برای ایران است و دلیلی وجود ندارد که رضاخان نتواند سلسله جدیدی را پدید آورد. تاریخ ایران مثال‌های زیادی از چنین تغییراتی در خود دارد. قاجارها نیز طی فرایند مشابه‌ای به حکومت رسیدند و نادر شاه نیز …. به همان‌سان رشد کرده است. مالت افزود: «شوروی از سقوط قاجارها و پدید آمدن پادشاهی جدید‌‌، بیشتر رنجیده خاطر خواهند شد». اولیفانت نیز به این نکته اشاره ‌‌‌کرده است که «۱۵۰ سال پیش که قاجارها بر آمدند‌‌، جهان کاملاً متفاوتی حاکم بود و اینک روشن است که رضاخان تنها انتخاب پیش روست و ایجاد مانع در برابر طالع این سلطنت‌‌، اقدامی‌‌‌نسنجیده خواهد بود».(7 ) 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید