” کلنل پیل نماینده سیاسی انگلیس درخوزستان برای اوّلین دفعه ازاووخوانین بختیاری ایراد می گیرد و علناً کارهای آنها را بباد انتقاد گرفته و با لحن خشن با آنان رفتار می کند.”
در نامۀ دیگری او به قوام الدوله می گوید:
” اگراطمینان به مراجعت شاه ندارد فوراً ازولیعهد بخواهید که بنام سفراروپا از راه بغداد وبصره به محمّره ( خرمشهر) رفته ودرآنجا به قشون چند هزارنفری خزعل که حاضربه کمک اوهستند ملحق بشود. بخیتاریها هم ازطرف اصفهان حمله خواهند کرد. بهتراست قوام الدوله ومدرّس هم تهران را ترک کرده و از راه اصفهان به خوزستان بروند.”
خزعل درتمام نامه ها ازکید انگلیسها شکایت کرده ومی گوید رئیس کمپانی نفت ازاوملاقات کرده و ضمن صحبت می گوید بیماری شاه علاج ناپذیراست و بهتراست که او ازسلطنت استعفا بدهد.
خزعل درنامه ای ازرابطۀ خود به صولت الدوله قشقائی وغلامرضا خان والی پشتکوه صحبت کرده و امیدواراست که آنها هم به قیام او پیوسته و درحمله به حکومت مرکزی شرکت کنند.
نگرانی مهمّ خزعل پس ازکید انگلیسها ازاختلاف خوانین بختیاری است. زیرا با آنکه امیرمجاهد ومرتضی قلیخان وسردارفاتح وشهاب السلطنه با اوهمراز وهمکاربودند ، سردار اسعد با سردارسپه نرد محبّت می باخت.
قوام الدوله درجواب خزعل، به اومی گوید ولیعهد مرد ترسو و بیکاره است افکارمردود ومشکوک ازخود نشان می دهد. گاهی ازغیبت شاه شکایت می کند. زمانی با سردار سپه همکاری می نماید و بعد به فاصلۀیک ساعت تغییررأی داده ومی خواهد به اروپا برود. در” جبین این کشتی نور رستگاری نیست.”
قوام الدوله، خزعل را ازجریان ملاقاتهایش با ولیعهد مستحضرساخته ومی گوید سردارسپه هم سه مرتبه محرمانه با ولیعهد ملاقات کرده ورابطۀ آنها خیلی نزدیک وصمیمانه است واقلّیت هم نسبت به ولیعهد وعملیاتش سوء ظن پیدا کرده اند زیرا برعکس گذشته ازمذاکراتش با سردارسپه آنها را مطّلع نساخته وازکارهایش اطّلاعی دردست نیست.
این اسناد نشان می دهد که درآنروزها سردارسپه ازیک طرف به مدرّس نزدیک شده و از طرف دیگربه ولیعهد اظهار ارادت و سرسپردگی می کند و دوستانش هم درمجلس با جدّیت تمام زمینه را برای انقراض قاجاریه وسلطنت اوحاضرمی کردند. درصورتیکه خزعل وبختیاریها قیامشان بگفتۀ انگلیسها و عقب نشینیشان هم بدستور آنان بود. اقلیت نه درغربت دلش شاد و نه روئی در وطن داشت. شاه و ولیعهد هم بکارکشورتوجّهی نداشتند. مردم هم تا اندازه ای حاضربه مقاومت بودند ولی دیگر حاضر نبودند که سربی صاحب بتراشند. سردار سپه و رفقایش قدرت داشتند، پول فراوان در اختیارشان بود ، شهربانی و قشون گوش بر فرمانشان داشت، موضوع قیام خزعل وبسط قدرت حکومت مرکزی را در خوزستان یک امر میهنی شناخته و مردم پشتیبانی ازحکومت را فرض ذمّه می دانستند.
خزعل به اتّکای انگلیسها و بواسطۀ نادانی درسرمالیاتهای عقب افتاده ، با دولت درافتاد . سردارسپه ، میلسپو را وادار کرد که معاون خود سلطان محمّد عامری و” مک کر ماک” را به خوزستان فرستاده و مطالبۀ یک میلیون تومان مالیات ده سال را بنماید . وصول چنین مبلغی از خزعل که بلئامت شهره بود امرغیرممکن به نظرمی آمد وبه منزلۀ دعوت او به قیام برعلیه حکومت سردارسپه تلقّی می شد. چنانچه تذکارداده شد خزعل به ترغیب انگلیسها پیش از آن که مأمورین وارد خوزستان شوند تلگرافی مجلس مخابره کرده و می گوید:
” این میلسپو اجنبی کیست که مأمورینش به عربستان آمده و درکارمردم دخالت می کنند و می خواهند امنیت این منطقه را به خطر بیندازند؟“
سردار سپه هنوز قرار و مدارش با انگلیسها تمام نشده بود به وزیرمالیه دستور تلگرافی مبنی برتأسف ازاین اقدام میلسپوبه خزعل مخابره کرده وبه او وعدۀ مساعدت و رسیدگی بکارهای مالیاتی او بدهد.
خزعل ازاین ملایمت سوء استفاده کرده وتلگراف موهنی برئیس دولت کرده و ویرا متّهم به غصب قدرت قانونی شاه مشروطه می کند.
به گفته دبیراعظم ، خزعل و بختیاریها و والی پتشکوه درآن موقع بیش ازسی هزارتفنگدارمسلّح دراختیارداشتند واگرخزعل موضوع عربستان را جلو نکشیده ونقشۀ حسابی برای عملیات خود داشت وطرفداران خود در تهران را با اظهاراحمقانه جدائی خوزستان ازایران ازخود نرانده بود دولت به هیچوجه موفّق به ازبین بردن اونمی شد. همین ابلهی ونادانی پیشه وری ویارانش را هم ازمیان برد.” از بدیها خود به پیچد بدکنش ” تهران از وجود این قدرت بیمناک بود ولی خود خزعل مانند محمّد رضا شاه تمام امیدش به انگلیسها وفکرش این بود که باید از او امر آنها سرپیچی نکند. به اشارۀ آنها تهران را ازخود رنجانید وبدستورآنان بدون آنکه یک تیرازدهانه تفنگ سربازان یا تفنگداران اوخالی بشود، تسلیم شد. وبا آن تسلیم همه چیز را بر باد داد.” جهانا چه بی مهروبدکین جهانی “
دانته شاعرمعروف ایتالیائی می گوید اگر می توانستیم خطوط پیشائی افراد را بخوانیم و از سرنوشت آنان مستحضر بشویم بسیار ازآنها که مورد حسد وحقد ما هستند مورد ترحّم و شفقت ما خواهند بود. یا بقول رودکی :
بروزنیک کسان گفت غم مخور زنهار
بسا کسان که بروز تو آرزمندند
خزعل که فرمانفرمای مطلق جنوب ایران بود و در موقع جنگ خدمات شایانی به انگلیسها کرده و او را حکمران مستقل خوزستان و سواحل باختری خلیج فارس می داسنتند ، ازحیث ثروت نقد و جواهرات و ملک و اندوخته درداخل وخارج ازایران در درجۀ اوّل قرار داشت. ایلات بختیاری و پشتکوه هم او را قائد خود می دانستند، درتهران هم ابتدا طرفدار زیاد داشت ، با دو اشتباه بزرگ تسلیم شدن به انگلیسها ونغمه خود مختاری عربستان واظهاراینکه ” این جا عربستان است شما اگر خوزستان را گم کرده اید بروید آن را پیدا کنید” همه چیز را بر باد داد.
روز نامه های تهران و طرفداران سردار سپه این جمله را پیراهن عثمان کرده و بر او تاختند. ملّیون هم جدا به عملیات او اعتراض کرده و مؤتمن الملک رئیس مجلس در تلگراف تندی به خزعل و رؤسای قبایل عرب یاد آوری کرد:
” خوزستان جزء لایتجزّای ایران و ساکنین آن رعیّت و مطیع حکومت مرکزی هستند وهرگونه عمل خصامنه ای با مقاومت شدید دولت ومجلس روبرو خواهد شد و سردار سپه هم رئیس الوزرای قانونی کشوروموردتأیید مجلس شورایملی است.”
خزعل ازطرفی هم کوشش کرد از نقاربین ولیعهد و مدرّس و سردارسپه استفاده کند. ازاین رو با هر دو بوسیله قوام الدوله رابطه برقرار کرد، ولی ولیعهد که گول سردار سپه را خورده بود در اوّل توجّه بحرفهای خزعل نکرد ولی بعد به اصرار قوام الدوله نامه ای به او نوشته و اظهار می دارد که تظاهرات شما راجع به عربستان و رضا خان، نظر ما را نسبت به شما منحرف و مشکوک داشت. ولی در این موقعیکه تحوّلات سیاسی در غیاب اعلیحضرت مملکت را مواجه به اختلال و آتیۀ خطرناکی را نشان می دهد و عناصر وطنخواه که جناب مستطاب حجّت الاسلام آقای مدرّس دامّت افاضاته در رأس آنها قرار گرفته در نظر دارند اجرای تصمیمات خود را موکول به تقویت ومعاضدت کرده و ما هم از نظراعتماد کاملی که به شاه پرستی شما داشته ایم آنها را از طرف شما مطمئن وا میدوار ساخته شما را به شاخصیّت آنها انتخاب نموده ایم که در پیشرفت مقاصد آنها جدّیت و کوشش لازم به عمل آید.”
مدرّس هم در نامه ای به خزعل گفت:
” من دوسه مرتبه به شما نوشته ام که اهالی تهران عموماً به شما بد نظر هستندو سوابق شما در مملکت خوب نیست همّ مردم نسبت به شما حسّ تنفّر وانزجاردارند، علیهذا اگر خواسته باشید سابقۀ شما فراموش شود باید با کارهای خوب وعملیاتی که بدرد مملکت بخورد گذشته های خود را جبران نمائید . امروز هم همان موقع است که به معرض امتحان درآمده اید. یعنی وجود ملّت و مشروطه خواهان حقیقی ازجنابعالی امتحان می کنند. البتّه این امتحان اگر ازآب درست بیرون آمد قهراً تخفیف سیّئات اعمال است که ممکن است گذشته های شما را جبیره نماید والّا با حرف نمی شود مردم را گول زد. ”
” شما باید سعی کنید شاه را به محمّره وارد کنید و اگر نخواست برگردد و یا نتوانست مراجعت کند مملکت ولیعهد قانونی دارد باید او روی کا ر بیاید وسیاست این قسمت البتّه حل می شود:
” امید وارم انشاءالله الرحمن مطالب و دستوراتی که به شما گفته می شود با ملاحظۀ کلیّۀ مقرّراتی که قوانین مملکت را لکۀه دار ننماید به موقع عمل خواهید گذارد و این نکته را هم البتّه در نظر بگیرید که سیاست بختیاریهای مبتذل است و چیز های دیگری هم هست که فرستادۀ ما جنابعالی را متوجّه خواهدساخت.”
نامه ای ازقوا م الدوله بدست آمده که در آن نکات زیر را به خزعل گوشزد کرده است:
1 – ” با اینکه معتقدم شاه مراجعت نمی کند و یا نمی تواند مراجعت کند برای اجرای این منظور نمایندۀ وزین وورزیده وآشنا به سیاست کنونی و دولت خواه که به سلطنت اوعلاقمند باشد باید گسیل داشت بطور کلّی برد وبا خت های زندگانی درانتخاب اشخاص بد وخوب است.”
2 – ” در پیشرفت این منظور ولو خسارت جنابعالی به پنج میلیون بالغ شود نباید شانه از زیر بار خالی کرد! امساک دراین قسمت به ضرر نام و جان وهستی تمام می شود. حتّی اگر مقدورتان باشد و وسیله ای دردسترس داشته باشید یک مبلغی که نسبتاً کافی باشد به مرکزبرسانید که هم والاحضرت درعسرت نباشد وهم آقای مدرّس بتواند خرجهائی که ضرورت و فوریت پیدا می کند محلّ آن را داشته باشد که ناچار به قرض و تکّدی از زید و عمرو نباشیم . وضعیت ولیعهد هم که معلوم است بیچاره پول شام و نهار ندارد.
3 – موضوع مراجعت شاه با اطّلاعات عمیقی که خودتان دارید یک فکر بغرنج و مشکوکی است که به این سهل وسادگی حل نمی شود وجای شکّ و شبهه نیست که اگر دربادی امر شاه با سیاست انگلیسها درقسمت قرار داد موافقت نموده بود رضا خان سواد کوهی بوجود نیامده بود.
شخصاً معتقدم شاه راه را گم کرده و این گمراهی به سقوط سلطنت او و زوال قاجاریه منتهی می گردد.
درهمین هنگام بیانیه ای هم بنام کمیته« قیام سعادت» بدون امضاء افراد منتشرگردید. درقسمتی از بیانیه ذکرشده است:
وقت آن رسیده که آزادی خواهان حقیقی و آنها ئیکه به سعادت مملکت وملّت اعتقاد وعلاقه دارند قیام نموده برای بازگشت شاهنشاه و تحکیم اساس مشروطیت و صیانت قانون اساسی مجاهدت نمایئد.
بنابراین کمیتۀ قیام سعادت بنام نامی اعلیحضرت همایون سلطان احمد شاه تشکیل شده وعموم هموطنان خود را به شرکت دراین نهضت دعوت می نماید که مادام که اعلیحضرت مراجعت نفرموده اند پیرو نیات مقدمه والاحضرت اقدس ولایتعهد که جانشین شاهنشاه وسرپرست قانونی کشورمی باشد خواهند بود. زنده باد شاهنشاه. پاینده باد ایران.
خزعل ، تلگرافات متعدّدی به احمد شاه که درپاریس بود مخابره کرد و پس از آنکه ” آن را که خبر شد خبری باز نیامد” ، رئیس التجّار محمّره ای را به پاریس فرستاده و به شاه پیام داد که اگراز راه خوزستان مراجعت کند کلیۀ قشون ومهمّات دراختیار وی گذارده خواهد شد و بدون دغدغه به تهرا ن مراجعت کرده وسردارسپه را از میان خواهد برد.
احمد شاه ، رئیس التجّار را نمی پذیرد و به او پیغام می دهد پس از آنکه غائلۀ خوزستان پایان یافت او را خواهد پذیرفت وجواب خزعل را حضوراً خواهد داد.
به گفتۀ مکّی مورّخ ] تاریخ بیست سالۀ ایران [ :
جاسوسهای شوروی درخوزستان به فعّالیت برخاستند. مخصوصاً آنهائی که در این مانورسیاسی با انگلیسها محرمانه همکاری داشتند برای اغفال قنسولگری شوروی اهواز خود را مخالف سردارسپه قلمداد کرده ومکاتب واطّلاعات خود را ازمجرای قنسولگری شوروی یا بوسیلۀ جواسیس شوروی به تهران ارسال می داشتند وبواسطۀ همین بازیها هم قنسول شوروی دراهواز و ” حتّی سفیر شوروی در تهران کاملاً اغفال شده به سردارسپه همه نوع مساعدت نموده مقداری اسلحه محرمانه به او دادند تا در این موقع شکست نخورد .
ازآنطرف مدّرس به فکرافتاد نماینده ای نزد شاه فرستاده تکلیف مردم را با او یکسره کند. قرعۀ این فال بنام رحیم زاده صوفی نمایندۀ مجلس و دوست نزدیک مدرّس زده شد.
سالهای بعد من با رحیم زاده دوست شده واغلب درروزنامۀ باختر در ایران ازصحبتهای اواستفاده می کردم. برحسب تقاضای من ومرحوم حسین برادرم ] دکتر حسین فاطمی [ رحیم زاده این مذاکرات را که خاکی ازسفراو به پاریس و ملاقات با شاه بود بصورت کتابی منتشر ساخت.
بگفتۀ رحیم زاده هنگام قیام خزعل و دوستانش حکومت نظامی تهران(سرتیپ مرتضی خان) روزنامه های طرفداراقلّیت را توقیف ومدیران آن را تحت فشارقرار داد . ازاینرومدیران جراید اقلّیت درمجلس پناه جسته ونمایندگان مجلس هم به سردار سپه اعتراض کردند و درنتیجه شخصاً درمجلس حاضر شده و به مدیران روزنامه ها و وکلا قول می دهد که به آنها اجازۀ انتشار وآزادی قلم بدهد. هنگامیکه آنان ازمجلس خارج شدند چند نفرازمدیران جراید منجمله رحیم زاده با آنکه وکیل مجلس ومصونیت پارلمانی داشت توقیف وتسلیم زندان می شوند. وکلای اقلّیت درمجلس سرو صدای زیاد راه انداخته و ولیعهد هم به رئیس الوزراء فشارمی آورد که روز نامه نویسها را آزاد بکند. پس از آزادی ، رحیم زاده به پیشنهاد مدرّس بطورمحرمانه با ولیعهد ملاقات کرده و پس از گرفتن دستور بدون اطّلاع قبلی از راه روسیه عازم فرانسه می شود.
ولیعهد درملاقاتی که دو ساعت و نیم طول می کشد نکات زیر را به شاه پیغام می دهد:
1- حکومت وخزانۀ کشوردردست سردارسپه است. مخالفین با نداشتن وسیله و پول ، از روی ایمان وعقیده با همۀ مشکلات با دیو خود سری استبداد درنبرد هستند. این مبارزه ممکن است به قیمت جان آنان تمام بشود. ادامۀ این مبارزۀ حیاتی محتاج به کمک مادّی ومعنوی شاه است.
2 – شاه باید فوراً از راه روسیه به ایران برگردد. اگر میّسرشود درروسیه با زمامداران آن کشور تماس گرفته و آنان را از سیاست غلطی که در پیش گرفته اند بر حذردارد و در ضمن به آنان خاطر نشان سازد که سفارت روس تحت تلقینات قائم مقام و کریم خان رشتی جاسوسان سردار سپه برعلیه منافع مردم ایران عمل می کند. سردارسپه نه غمخوارمردم ونه انقلابی است، نقشۀ اوتشکیل حکومت استبداد و خودسری است.
4 – درصورتیکه شاه تصمیم گرفته که به ایران مراجعت نکند بهتراست ولیعهد را رسماً با اختیارات کامل به نیابت سلطنت منصوب سازد و اجازه دهد که اوّلاً رسماً داخل میدان نبرد شده وراه را برای مراجعت شاه هموار سازد. پس ازدفع شرّسردار سپه اختیار برگشت به ایران با کناره گیری از مقام سلطنت دردست خود شاه خواهد بود.
رحیم زاده پنهانی ازدستگاه نظمیۀ تهران عازم پاریس می شود و درآنجا ابتدا با دولتمندان ایران مانند ناصرالملک، امین الملک مرزبان، ممتازالسلطنه ملاقات می کند و درضمن می فهمد که طرفداران و فرستادگان سردار سپه در فرانسه وانگلیس جداً مشغول جلب افکار مردم برله سردارسپه هستند. یکی از روزنامه های فرانسه می نویسد که ازمیان رفتن سردارسپه مقدّمۀ تجزیه ایران است.
این مقاله ناصرالملک محافظه کاررا بی اندازه خشمناک ساخته و دریک کنفرانس مطبوعاتی چنین اظهارنظر کرد:
این گونه اراجیف نشانۀ بی اطّلاعی ونادانی نویسندگان است. آنچه ایران را نگهداشته سردارسپه و طرفداران داخلی وخارجی او نیست یکپارچگی ایران منوط ومربوط به عوامل اقلیمی و نژادی و فرهنگی وسنتی وقومی است.
نفوذ عادات وآدابی که ایران رااز فتنۀ اسکندروستم مغولها وعربها حفظ کرده تا ماه و خورشید بر فراز آسمان است ایران را ازگزند تجزیه مصون داشته.
غربیان نادان از شاهنامۀ فردوسی، گلستان سعدی، مثنوی مولانا، دیوان حافظ ، آثارعلمی فارابی، بیرونی، ابوعلی سینا ، استخری ، رازی ، عزّالی ، خیام ودیگران بیخبرند که این آثار بزرگ دلیل قومیّت وملّیت و استقلال ایران است.
بیافکندم ازنظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
عید نوروز ، جشن سده ، جشن مهرگان ، سیزده بدر و صدها سنت دیگرکه از دوهزار و پانصد سال قبل تا به امروزدرسرتاسرایران حتّی درکوره دهات بر پا می شود و مردم شادان و پایکوبان آنان را گرامی می دارند استقلال و تمامیت خاک ایران را تأمین می کند.
همان عواملی که سلطان محمود ترک را وادار به تشویق فردوسی درتدوین شاهنامه وجمع آوری مفاخر ایرانیان نمود، همان محیطی که غازان خان مغول را وادار کرد که خبر فتح خود را بر ضدّ ترکمن ها بعنوان فتح ایران بر علیه توران به زبان فارسی اعلام دارد . همان عللی که گلستان سعدی وغزل های حافظ را از رود سند تا دار دانل ورد زبان عارف وعامی ساخت و به شعر حافظ شیراز می گویند
سیه چشمان کشمیری و ترکان بخارائی
ضامن بقا و ثبات ایران بوده و خواهد بود. فکر تجزیۀ ایران اثر مغز چرسی و بنگی است.
پس از چند روز اقامت اوّلین ملاقات رحیم زاده با احمد شاه درشهر نیس اتّفاق می افتد.
همراهان شاه در آنموقع حکیم الدوله و برادرش حشمت السلطنه بودند. رحیم زاده پس ازملاقات آنها به دفتر شاه راه می یابد و او هم با کمال مهربانی ویرا پذیرفته و با دّقت گوش به پیامهای برادرش و مدرّس می دهد و درضمن شرحی ازاوضاع آشفتۀ تهران و وضع اسفناک اقلّیت در مقابل قدرت رئیس الوزراء صحبت کرده و سپس اشاره به محبوبیت شاه در میان مردم کرده ازاومی پرسید که آیا فکری برای نگهداری تاج وتخت کرده وفکرنمی کند که این مسافرت ها آنها را در خطرمی اندازد؟
شاه در جواب می گوید: من به محبوبیت خود اهمّیت می دهم و از صمیم قلب ملّتم را دوست می دارم.
آیا شما ها می خواهید من پادشاه مشروطه باشم یا مختار و مستبد؟
سپس شاه اشاره به مسافرت هایش به اروپا کرده و می گوید درسفر اوّل ایران را از شرّ قرار داد نجات دادم و صریحاً به رجال کشور ها گفتم که هر گاه بخواهند با ابقای استقلال ایران ضایع شود مر گ را ترجیح می دهم و آنچنان سلطنتی را نمی خواهم که متضمّن بندگی ملّت و مملکتم باشد.
رحیم زاده صریحاً به او می گوید که ولیعهد و مدرّس ازشما می خواهند که تصمیم نهائی خود را گرفته وبرای فداکاری حاضرشده و درداخل کشوربا سردارسپه روبرو شده و جلو عملیات غیرقانونی او را بگیرید، یا اجازه دهید ولیعهد سلطنت شما وخانوادۀ قاجار را حفظ کند ولی درهر دو صورت ما محتاج کمک مالی شما هستیم.
شاه ازاین اظهاربرآشفته می گوید:
هرگاه پیشنهاد شاهزادگان و رجال را که می خواستند من با سردارسپه درافتم می پذیرفتم یقین دارم که شخصاً موفّق می شدم ولی برای کشورخوب نبود. مکرّر ازطرف افسران قزّاقخانه واشخاص دیگری که حاضر بودند بگفتۀ خودشان شاه دوستی به خرج داده ودرعمارت گلستان کاراو را خاتمه بدهند پیشنهاداتی بمن شد ولی برای من واقعۀ امیرکبیرهمیشه درس عبرت بود. درست که عملیات رضا خان وهمراهانش نامشروع است و نزد همه کس مبرهن است که اعمال نامشروع عاقبت ندارد، سلطنت ایران موهبتی است الهی یعنی حقّ طبیعی وموروثی ما می باشد. منتها اینکه ملّت ایران نیزدر حقّ سلطنت شرکت دارد.
رحیم زاده می گوید:
رضا خان امروزه وسائل گوناگون دردست دارد و تمامی آن وسائل را هم برعلیه تاج وتخت بکار انداخته است وهرلحظه قدمی به جانب مقصود پیش می رود . سرنیزۀ او زبان منتقدین ومخالفین را می برد. تشکیلات وسیع شهربانی هر اقدامی را برعلیه اوغیرمیّسرمی سازد. ” ای که دستت می رسد کاری بکن“
شاه پس ازاین مذاکرات رحیم زاده را مرخص کرده و وعده می دهد که درملاقات بعدی جواب پبغامهای برادرش و مدرّس را بدهد.
درملاقات دیگری که درگردشگاه کنار دریا صورت می گیرد، رحیم زاده می گوید: طبقّ منوّرالفکر کشورچشم امید به شما دارند ومعتقدند شما باید جلو افتاده ودرمقابل مشکلات داخلی وخارجی راهنمای مردمی که به شما علاقه دارند بشوید. مثلاً عارف شاعر وطن پرست که سالها درمقابل دشمنان داخلی و خارجی جنگیده می گفت پس از مراجعت ازاسلامبول بنام جامعۀ روشنفکران ایران درتصنیفی که بیت اول می گفت“چه شورها که من بپا به شاه بازمیکنم در شکایت از جهان به شاه باز می کنم” کوشش کرد مردم را در اطراف شاه جمع کرده و دست خائنین را از درباروحکومت کوتاه کند. ولی چون ازطرف شاه کنشی ظاهر نشد کوشش او هم بجائی نرسید.
احمد شاه با لهجۀ استهزاء می گوید” این اشعار را شنیده ام امّا می خواهم بدانم این شاعرشما می خواست من در حقّ او مثلاً چکار بکنم؟
رحیم زاده از این جواب بی معنی یکّه خورده ومی گوید” او ازاعلیحضرت کمک برای مردم می خواست. آرزوداشت دربار بروی مردم ستمدیده باز باشد فهرست دعوت شدگان به سلام و میهمانی های درباراز زمان مظفرالدین شاه عوض نشده ، تمام دعوتها بنام فلان الملک و فلان ا لدوله وبهمان السلطنه است، یک نویسنده و یک شاعر و یک نقّاش و یک معلّم رنگ دربار را ندیده اند:
اگربعد ازجنگ نویسندگان و مهاجرینی که از اسلامبول برگشتند ونویسندگان وگویندگان بدربارراه داشتند وهزارنفرقزّاق نمی توانستند پایتخت کشور را بدون مقاومت ومخالفت اشغال کرده و با کودتا وضع کنونی را بوجود بیاورند.
احمد شاه با حال تأسّف می گوید ” هیچکس با ما از این مقوله حرفی نزده بود رضا شاه هم پس از سوّم شهریوردراصفهان گفت: پس از بیست سال یکنفردراین خراب شده مورد اطمینان من نیست. مرتّب بمن گفتند خاطر مبارک اعلیحضرت اقدس همایونی آسوده باشد.
محمد رضا شاه مخلوع هم هنگامیکه دومیلیون نفردرخیابانهای تهران درمقابل سرنیزه ومسلسل راه پیمائی کرده وفریاد می زدند” مرگ برشاه” درپیام از تلویزیون گفت” صدای انقلاب شما را شنیدم” افسوس که بیست وهفت سال دیر شده بود. با از میان بردن دکتر مصدق و یارانش و قتل دکتر حسین فاطمی تیشه به ریشۀ سلطنت خاندان پهلوی زد.
درجلسۀ سوم دردفترشاه درهتل نگرسکو در” نیس” شاه از رحیم زاده می پرسد” پیغام ها از کیست؟ رحیم زاده با صراحت می گوید که ولیعهد و مدرّس و رفقایش ازشما می خواهند که تصمیم نهائی گرفته و برای فداکاری حاضرشده وبا سردار سپه درداخل کشورمبارزۀ علنی شروع کنید واگربرای این کارحاضرنیستید اجازه دهید ولیعهد این باررا بردوش گرفته وسلطنت و ایران را از شرّ قزاق ها نجات بدهد. شاه می پرسد مقصود از فداکاریهای بزرگ چیست؟
رحیم زاده درپاسخ می گوید : مقصود این است شاه از راه عراق به ایران برگشته ازپشتکوه و خوزستان و بحتیاری سران ایل وعدّه ای ازافسران وفاداربه مقام سلطنت مقدم شما را خوش آمد گفته ازهمانجا سردار سپه را منفصل و بوسیله ابلاغیه به کلیه مأمورین کشوری و لشگری وسفارتهای خارجی و مجلس این تصمیم را ابلاغ کرده و کشوررا از شرّ او نجات می دهد. شاه می گوید خزعل هم دراین خصوص اظهاراتی کرده ولی من به او و بختیاریها اطمینان ندارم.
کمپانی نفت جنوب درخوانین وعشایر آن منطقه نفوذ دارد و نخواهند گذارد نقشۀ آقای مدرّس عملی شود. مگر شماها نمی دانید که سردار سپه ازمرگ ایمبری چه استفاده هائی برده با آنکه علّت مرگ اوموضوع نفت شمال بود ولی سردار سپه واطرافیانش با یک تیرچندین هدف را زدند: با حکومت نظامی کلیۀ طرفداران من ومخالفین سردار سپه را به بندکشیدند، آمریکائی ها ازگرفتن امتیازمنصرف شده و نمایندگانشان تهران را ترک کردند، با رفتن امریکائیها روسها هم شاد شدند کم کم همدردی آنان نسبت به سلطنت من تبدیل به مخالفت با من وحمایت رضا خان شده است. با این تفاصیل نمی دانم چطورشما ومدرّس و ولیعهد بمن توصیه می کنید که وارد این معرکه بشوم؟
رحیم زاده می گوید: مدرّس معتقد است که با دو میلیون تومان کمک تجهیز ایلات آسان است واینکه پیشنهاد شده که شاه ازراه لرستان به ایران بیائید برای آن است که بها نۀ نفت بدست انگلیسها داده نشود. قوای تبلیغاتی مخالفین سردار سپه درشهرها با کمک روحانیون به مجرّد ورود شاه اظهار هواداری کرده وایلات هم ازخلیج فارس تا آذربایجان با نظامیان علاقمند به شاه همصدا شده ادارات نظمیه را درکلّیۀ شهرها اشغال خواهند کرد.
گروهی معتقدند که سردارسپه ممکن است شخصاً به استقبال موکب ملوکانه تا کرمانشاه بیاید ودراین صورت ممکن است درهمانجا نقشۀ اونتیجۀ معکوس داده وکلکش کنده شود.
شاه می پرسد آیا مدرّس همۀ روحانیون را بخود یار و همراه کرده است؟– رحیم زاده می گوید مدرّس رابطه نزدیک با بسیاری ازروحانیون دارد ولی متعقد ست که گروه کمی از آنان مرتجع ودربازیهای سیاسی فرصت طلب و بجای آنکه جامعه را جلو ببرند بعقب برمی گردانند ولی اکثریت به شاه وفادار هستند. شاه درضمن می گوید من ضربۀ مهلک را ازانگلیسها خورده ام زیرا زیربار قرارداد] قرارداد 1919 وثوق الدوله[ نرفتم. اخیراً هم چند نفرازدوستانم به لندن رفته با اولیای وزارت خارجه صحبت کرده اند. نظرانگلیسها نسبت به من عوض نشده است. دوستی سیاستمداران خارجی برای ما خیری ندارد ولی دشمنی آنها مضرّاست. ما باید به فکر خودمان باشیم. هر روزیکه بتوانیم روی پای خود بایستیم دست دوستی به طرف ما دراز خواهند کرد.
شاه به هیچوجه جواب مثبت ومقنع به سئوالات و تقاضای رحیم زاده نداده و اصراراوموجب سوءظنّ او شده وحتی بجزسلام عید دیگرموفّق بدیدن او نمی گردد.
در آن ملاقات اعلام می کند که رحیم زاده باید هرچه زودتربه ایران برگردد ودرضمن می گوید منهم از راه بمبئی عازم ایران خواهم شد.
رحیم زاده طبق دستور مدرس از راه مسکو به ایران بر می گردد.
روزعید نوروز، رحیم زاده به اتّفاق وثوق الدوله، قوام السلطنه و پرنس ارفع وکلیۀ ایرانیان مقیم نیس به سلام عید رفته وبه حضورشاه می رسد. هنگام مراجعت پرنس ارفع به او می گوید ول معطّلی بیخود وقت خودت را با این مرد تلف نکن. احمد شاه بدرد کار ایران نمی خورد. انگلیسها تصمیم دارند قدرت را در رضا خان تمرکز داده وتا توبه تهران برسی کار شاه تمام است.
این پیشگوئی کاملاً صحیح و به موقع بود. ورود رحیم زاده صفوی مصادف شد با الغای سلطنت قاجاریه وریاست حکومت موقّتی رضا خان . دراینجا سئوالی پیش می آید که چرا احمد شاه با آنکه با کشتی قرار مسافرت به ایران را گذارده بود و خانواده اش هم در شرف حرکت بودند ناگهان عزم رحیلش مبدّل به اقامت شد؟
تا اندازه ای علّت این تغییر نظررادر کتاب” شیخ خزعل وپادشاهی رضا خان؟ سرپرسی لرن پیدا می کنیم.
در بیست ونهم اکتبر1924 “سرپرسی لرن” که ازمرخصی درلندن مراجعت می کرد درپاریس توقّف کرده و بدون اطّلاع قبلی با تلفن ازاحمد شاه تقاضای ملاقات می کند. شرح جزئیات ملاقات تاکنون منتشر نشده ولی آنچه را “پرسی لرن” برملا کرده در اینجا نقل می کنیم.
لرن بیست وچهارساعت درپاریس توقّف کرد وناگهان به سراغ شاه ایران می رود. شاه اظهار امیدواری میکند که وزیرمختار وزارت خارجه را راضی بکند وازاوتوصیه ای برای بازگشت به ایران بگیرد. زیرا احمد شاه تصوّرمی کرد که چنین توصیه ای به شاه نکند. لرن ازاین جریان آگاه بود که شاه بعنوان بخشی از تحریکات خود برای ساقط کردن رضا خان، شیخ محمّره را تشویق کرده است که علیه نخست وزیردست به اسلحه ببرد . لرن هنگام ورود به اسکندریه به تلگرافی از وزارت خارجه دریافت کرد که وی را برای خاطر اقدام غیرمجازش در توصیه به شاه برای برگشتن به ایران مورد نکوهش قرار داده بود زیرا شاه به سفیر بریتانیا در پاریس چنین گفته بود این رویداد ناگوارلرن را بسیارنارحت کرد امّا ” اولی فانت” به او اطمینان داد که شرح واقعی موضوع اینک در پرونده موجود است.”
عباس اسکندری نویسنده کتاب آرزو معتقد است که سر پرسی لرن احمد شاه را گول زد: ازیک طرف از اوقول گرفت که با خزعل همکاری نکند و ازطرف دیگر وزارتخارجه بوسیله سفیر انگلیس در پاریس به شاه اندرز داد که ازرفتن به ایران صرف نظر بکند.
◀ بر گردیم بر سر غائلۀ خوزستان:
همینکه انگلیسها مذاکرات خود را با سردارسپه تمام کردند از یک طرف کلنل پیل ” کنسول اهواز” به شیخ خزعل میگوید چنانچه دست از تدارکات نظامی خود برندارد و حلّ و فصل امور را برعهدۀ دولت اعلیحضرت پادشاه بریتانیانگذارد چاره ای جزاین ندارد که او ( شیخ خزعل) را بنام متجاوز شناخته و خود را از تعهدات کمک به وی رها سازد. این استدلال بگوش شیخ فرو نرفت و اعلام کرد که حیثیت او اجازه نمی دهد که در برابر رضا خان تسلیم شود و افراد قبیله اش آماده اند بمیرند و این تحقیر را نپذیرند . شیخ افزود ازاین موضوع بخود می بالد که با اینکه دولت انگلیس اینک دست از حمایت وی برداشته است لکن وی بهر تقدیر دروفاداری خود نسبت به حکومت بریتانیا کوتاهی نکرده است.
شیخ با تسلیم داو طلبانۀ خود به مقامات دولت مرکزی ( دیگرازقدرت بلامنازع گذشته برخوردار نیست) عمل عاقلانه ای بسود خود انجام داده است “
درتمام سفرخوزستان سردار سپه رل یک مرد سیاسی وطن پرست را بازی کرد با انگلیسها درپس پرده بند و بست کرد ، با نمایندگان شوروی چندین مرتبه ملاقات کرده وحتّی درسرکنسولگری انگلیس در اهوازازکنسول و خانمش دیدن کرده و با آنها عکس گرفت وچند تلگراف رمز بین لرن و کنسول انگلیس را به قنسول روس نشان داده واوهم به مسکوگزارش داده و اخبار بیسیم مسکوشکست سیاست انگلیس را درخوزستان بخوانندگان خود نوید داد. روزنامه های تهران با آب و تاب «ازشجاعت و دانش وخرد و وطن پرستی قائد عظیم الشأن وفاتح خوزستان سخن میراندند!»
بیسیم مسکوموقع غائله خوزستان هر روز خبر پیشرفت و موفّقیتهای سردارسپه را انتشارمی داد.
نمونه یکی از آن خبرها:
« اطلاع می دهند درموقع تفتیش خانۀ مدیر روزنامه ارتجاعی ” اصلاح طلب” دراهواز مکاتباتی با لیدرهای اقلّیت مجلس ویک طغری چک بانک خارجه که به امضای شیخ خزعل وبه مبلغ معتنابهی بوده است پیدا شده. ازقراریکه می گویند بواسطۀ توقیف مدیراصلاح کشف شده است که عد،ه ای از نمایندگان اقلّیت مجلس ازشیخ خزعل پول گرفته اند و نیزاطّلاع می دهند که عدم میل سرداراجل پسر شیخ خزعل ونمایندۀ مجلس برای حرکت به تهران واشتغال به امورمجلس علتش این است که مشارالیه هم مانند سایروکلای جنوب طرفدارمدرّس بوده و می ترسد که علناً روابط خصومت آمیزی نسبت به سردارسپه پیش بگیرد.» ( نقل از بیسیم مسکو– روزنامه ایران – دوازدهم جدی 1302 )
درمنزل دبیراعظم درقلهک عکسی دیدم که سردارسپه ودبیراعظم درمنزل سرکنسول روس درسرمیزشام نشسته وبا کنسول وخانمش مشغول صحبت است. درتمام طول اقامت درخوزستان روسها مواظب کاررئیس الوزراء بودند ولی با تمام جاسوسی ها وپلیدیها نتوانستند کوچکترین اطّلاعی ازملاقاتهای مخفی لرن ورضا خان وشیخ بدست بیاورند وبیشتراخبارآنها غیرمستقیم ازناحیۀ سردارسپه وانگلیسها بود. کنسول روس دراهوازسه مرتبه بسروقت سردارسپه می رود ویک مرتبه هم سردارسپه درمیهمانی شام شرکت می کند.
سردارسپه درملاقاتهای خوزستان بهمه می گوید:” من درتهران تصمیم گرفتم که به خوزستان آمده یا خزعل را معدوم یا خود را در زیرخرابه های شوش مدفون سازم“. این جمله تیتر بیشترمقاله های تهران بود.
در قضیّۀ خوزستان تبلیغات دولت به قدری قوی بود که اکثریت مردم طرفدار دولت و مخالف خزعل بودند و حتی مدرّس خزعل را مردی بدنام وظالم می دانست.
پس ازتسلیم خزعل، سردارسپه به ستونهای قشون دستورداد که به شهرهای خوزستان وارد بشوند. افراد زیرراهم مأمورامورخوزستان کرد:
سرتیپ فضل الله خان زاهدی ( سپهبد زاهدی کودتای برعلیه مصدّق ) حکمران خوزستان.
سرهنگ عبدالعلی خان مقدم حاکم نظامی دزفول
سرتیپ محمد حسین میرزا فیروز ( سرلشکر فیروز) فرماندار نظامی کهکیلویه و بختیاری
سرتیپ ابوالحسن خان( سرتیپ پورزند) فرماندارنظامی پشتکوه.
امیرمجاهد بختیاری ازملاقات با سردارسپه خود داری کرده وبا کمک” لرن” ازایران خارج شد. دولت موقّتاً اموال او را مصادره کرد. بعد مورد عفو قرار گرفت ولی پس از مراجعت زندانی شده و درزندان کشته شد.
سردارسپه پس ازتسلیم خزعل به پیشنهاد قائم مقام بزیارت بقاع مقدّس شتافته و درآنجا با علمای کربلا و نجف ملاقات و تظاهرزیاد به اسلام کرد، و کوشش کرد که تهمت بهائی بودن را از میان ببرد. قائم مقام سالها بعد مدّعی بود که این اندرزسردار سپه را روی تخت سلطنت نشاند.
سردارسپه هنگام ورود به تهران از طرف بیشترمردم مانند یک فاتح بزرگ استقبال شد. دهها طاق نصرت بسته و در شهر تهران بدستور شهربانی آذین بندی و چراغانی برپاشد.
مدّت یک هفته رجال و نمایندگان مجلس ، بازرگانان و روسای اصناف به ملاقت اوآمده و تبریک فتح خوزستان را تقدیم می کردند و همه ثنا خوان بودند….( 4)
سیف پور می افزاید: مدرّس درآن زمان درمقابل این گفتار اظهار داشت: نمی دانم قسم سردار سپه را قبول کنم یا دم خروسی که ازجیبش بیرون است. زیرا از یکطرف رویتر خبر می دهد که موضوع تمدید نفت جنوب وبحرین حل شده و از یک طرف سردار سپه مدّعی است که دست خارجیها از خوزستان کوتاه شده است.
درست هشت سال بعد قرار داد نفت جنوب برای مدّت 33 سال دیگر تا سال 1992 تمدید شد وتقی زاده وزیرمالیه وقت در مجلس گفت” تمدید نفت جنوب به امر شحص رضا شاه بود. اوفاعل مایشاء بود و آلت فعل بودیم بروید علّت را پیدا بکنید آلت را رها کنید.
سردارسپه راجع به ملاقات خزعل چنین می نویسد:
بالأخره ساعت ده خزعل آمد. سن این مرد در حدود شصت وپنج، قیافهاش تاریک و چهرهاش پژمرده و لبهایش بارگرفته و چشمانش مایل به زردی بود. آثار یک نفس پروردۀ عیاش وتنبلی را در لوح چهرۀ خود منعکس داشت. امّا در نطق و مباحثه و مذاکره خیلی زبردست و ماهر بود. اثر الکل و ضعفی که ازافراط دربعضی اعمال ظهورمیکند، در چینهای صورتش خطوط ترحّمانگیزی رسم کرده بود.
اگر مال و مکنت قارونی و قدرت مستمرفرمانروایی، این ثمر را میبخشد، وای بر مال، و آه از تنعّم و عیش!
خلاصه از دیدن این روی و این چشمی که در میان عمامه مصنوعی سبز، درخششی شبیه به نور دیدۀ افعی افسرده از سرما، بیرون میفرستاد، کاملاً فهمیدم که چرا ما اسیر یک کشتی جنگی نشدیم؟ چرا در صحرای منگیر بهخاک نیفتادیم، و چرا در اهواز هدف گلوله واقع نگشتیم؟
جواب این سئوال را نویسنده کتاب ” خزعل و پادشاهی رضا خان ” سرپرسی لرن” تا اندازه روشن کرده است:
رضا خان به “لرن” قول داده است که نیروهای ایرانی فقط تا فصل بهار درخوزستان باقی می مانند و قصد دارد موقعیت شیخ را درمحل اساساً مانند گذشته حفظ نماید.
لرن قانع شد که شیخ خزعل بایستی بخواسته های رضا خان تن داده و به تهران بیابد و با طیب خاطر به رضا خان قول داد که شیخ را تشویق به این کارخواهد کرد.
لرن بوزارت خارجۀ بریتانیا گزارش داد که چنانچه فقط شیخ حاضربه مسافرت تهران بشود موضوع املاکش طبق خواسته اش حلّ و فصل می گردد ودولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان بعدآً می تواند موضوع لغو تعهّدات بریتانیا درقبال شیخ و سپردن وظیفۀ حراست اوبدولت ایران را بررسی نماید.
در ماه آوریل، انگلیس کنسولی بنام ” مونی پنی” مأموراهوازکرد. از قبل ازحرکت ازتهران با نخست وزیر دیدارکرد و پیام دوستانۀ رضا خان را دریافت داشت تا یک باردیگرازشیخ دعوت بکند که به تهران بیاید . لرن نیزدر13 آوریل 1925 ( 23 فروردین 1304 ) به وی دستور داد که لزوم پذیرش دعوت رضا خان را به شیخ یاد آور شود و به او بگوید که در آمدن به تهران نباید هیچگونه درنگ و تردید داشته باشد. ” مونی پنی ” نیز در روز 19 آوریل ( 29 فروردین ) درفیلیه با شیخ دیدار کرد و متوجّه شد که دو باره ترس بروجود شیخ مستولی شده واز رفتن به تهران نگران است. درهمان شب حکمران دولت مرکزی ( سرتیپ فضل الله زاهدی ) و چند نفرازمقامات ایرانی نام میهمان شیخ درکشتی اوبنام ایوسی بودند که بیرون ازکاخ لنگرانداخته بود. شیخ از” مونی پنی ” درخواست کرد که نزد اوبماند وازوی حمایت بکند. اماّ پذیرش این درخواست ممکن نبود. لحظاتی پس ازساعت هشت یک قایق توپدارایرانی بنام خوزستان درحالیکه چراغهایش روشن بود ودرتاریکی شب به سمت ساحل حرکت می کرد بکنارکشتی رسید. نزدیک به پنجاه سرباز وارد کشتی خزعل شدند. همراهان شیخ را روی عرشه دستگیرکردند و ازشیخ وپسرش خواستند تا داخل یک قایق موتوری شوند. این قایق بیدرنگ عازم حفار شد و از آنجا شیخ را با اتومبیل به اهواز بردند. روز بعد حکمران اهواز به اتّفاق شیخ وفرزندش عازم دزفول شدند. گزارش شده است که این گروه همراه کاروانی به خرّم آباد و از آنجا با اتومبیل به تهران خواهند رفت.
این گزارش “مونی پنی” نشان می دهد که شیخ اوّل فریب وعدهای انگلیس ها را خورده وبدون جنگ تسلیم شد و سپس مأمورمخصوص ازتهران رفته و با حضور “مونی پنی” ، کنسول انگلیس ، دستگیرمی شود.
لرن راجع به این حادثه ودستگیری شیخ تلگراف زیر را بوزارت خارجۀ انگلیس مخابره میکند:
شیخ یکباردیگربا گوش نکردن به اندرز من وضع خود را دشوار کرده است” درست همان گونه که دعوت نخست وزیر را برای آمدن به تهران رد کرد. ” امیدوارم بی آن دو ( رضا خان و شیخ خزعل) ترتیبی بدهم که زیانی متوجّه ” منافع یا حیثیت ما نشود و تا حدودی به اعادۀ حیثیت شیخ بیانجا مد این فقط درصورتی است که شیخ عاقلانه رفتار کند.
چمبرلن وزیر خارجه انگلیس در جواب لرن می گوید:
” دنیائی که ما در آن زندگی می کنیم با جهانی که این تضمین ها داده می شود تفاوت دارد و باید با احتیاط در آن گام برداریم . منظورم این نیست که این دینا از جمیع جهات دنیای بهتری است لکن بطور یقین دینای آسان تری نیست که سیاست گذشته را در آن به اجرا در آوریم. واقعیت این است که سیاست گذشته براثروجود میثاق جامعۀ ملل تقریباً نا ممکن شده است وما باید مراقب باشیم درزمینی مورد تعقیب قرار نگیریم که قادر نیستم درآنجا از خود دفاع کنیم.”
موقعیکه شیخ به تهران می رسد . لرن فوراً نامه ای بوسیله غلام سفارت برای او می فرستد. مأمورین پلیس اجازۀ ورودبخانۀ شیخ را بکسی نمی دهند” لرن ” شدیداً به سردارسپه اعتراض کرده و اودرجواب می گوید که این سختگیری هایش در نتیجه فشار و دسیسۀ روسها در شمال است . او مجبوراست قوای جنوب را برای رویا روئی با روسها به شمال بفرستد و شیخ را هم درتهراان تحت نظر نگهدارد.
ولی لرن با لحن شدیدی رئیس الوزراء را متّهم به نقض قرار داد و عهد شکنی کرده و قطع رابطۀ موقّتی با نخست وزیرکرد و حتّی نامه های او را قبول نکرد. بالاخره سردار سپه نامۀ رسمی مبنی بر پوزش و تضمین کتبی برای اجرای موادّ قرار داد با شیخ به لرن می نویسد و درضمن اظهار می دارد “که کارکنان نمایندگی سیاسی بریتانیا هروقت که بخواهند می توانند بدیار شیخ بروید.”
لرن بخوبی می دانست که رضا خان بدون کمک او هرگز موفّق به ازمیان بردن شاه وغصب سلطنت ایران نخواهد شد . سردار سپه هم واقف بود که رنجش لرن دراین هنگام که کلّیۀ عوامل بنفع او کار می کرد ممکن است با یک دهن کجی انگلیسها تمام نقشه هایش نقش برآب شود….