کارگران
این بار، اول ماه مه همزمان شد با «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران. در نخستین «مناظره»، نامزدها نه از راهکارها که از باید و نبایدها سخنگفتند. مسائل اصلی که رژیم ولایت مطلقه فقیه پدیدآورده و برهم انباشته شدهاند، اجازه طرح نیافتند. پرسشها در باره راهکارهای مشکلهائی هم که مطرح شدند، پاسخ نجستند. در عوض، از زبان شرکت کنندگان، روزگار سیاه مردم ایران تشریح شد:
1. ناتوانی مدیریت هم برزبان آمد و هم عیان در معرض دید مردم ایران قرارگرفت: نامزدها در سازماندهی «مناظره» دخالت نداشتهاند. بدینسان، کسانی که نامزد اداره کشور هستند، در ساختار این رژیم، حق ندارند مناظرهای را سامان ببخشند که خود در آن شرکت میکنند. باوجود این، شما و دیگر مردم ایران، هنوز تردید دارید که در ساختار این رژیم مسئله ساز، یکی از این نامزدها میتواند انبوه مسائل را حل کند؟ آیا مشاهده نکردید که مشکلِ مشکل ساز، نظام ولایت مطلقه فقیه است. در این ساختار، بهترین مدیران ناتوانان میشوند. بدتر اینکه، این ساختار استعداد کش است. آیا کسی هست بتواند ادعا کند مناظره، مناظره استعدادها بود و راهکارها اظهار و نقد شدند؟
2. ایران با مشکل بیکاری و نابرابری تحمل نکردنی توزیع درآمدها روبرو است. آقای رئیسی که در این منظره، نقش گربه عابد در قصه موش و گربه عبید زاکانی را باز میکرد، گفته است: میزان بیکاری 40 درصد است. و کشور 16 میلیون حاشیه نشین دارد و قشرهائی از مردم کشور، بعنوان درآمد سرانه، همان ماهانه 45 هزار تومان را دارند. در حکومت روحانی فقر تشدید شدهاست. راست بخواهید، از بهار انقلاب که در آن، متوسط درآمد خانوارها برمتوسط هزینه آنها، در شهر و روستا، فزونی گرفت، فقر بطور مستمر رو به افزایش است. هم فقر مردم ایران و هم فقر طبیعت ایران.
3. آلودگی محیط زیست و بیابان شدن ایران که از جمله حیات ایرانیان را با خطر جدی روبرو کردهاست ، مطرح شد. وسیله حمله و دفاع نامزدها به یکدیگر شد. اما این مشکل حیات سوز، راهحل نجست.
4. این واقعیت که اقتصاد کشور مصرف محور و رانت محور است، مطرح نشد. اما رانتخواری مطرح شد و همچنان راهحل نجست. نمیتوانست راهحل بجوید. زیرا رانتخواری ذاتی اقتصاد مصرف محور است. این اقتصاد است که باید جای به اقتصاد تولید محور بدهد تا کار ایجاد شود و رانتخواری بیمحل گردد. نامزدها راهحل نداشتند زیرا تولید محورکردن اقتصاد کشور نیازمند تغییرهای سیاسی (مهمتر از هرکار، پایان بخشیدن با ولایت مطلقه فقیه و تغییر ساختار دولت از قدرت محور به حقوق محور) و اقتصادی (تغییر ساختار بودجه و اعتبارات بانکی و واردات و صادرات و تنظیم حجم نقدینه متناسب با نیاز تولید و توزیع و مصرف آن و…) و تغییر اجتماعی (از جمله شناسائی منزلت شهروندی ایرانیان و برخوردار شدن آنها، از زن و مرد، از حقوق انسان و حقوق شهروندی و تغییر تابعیت مالکیت شخصی از مالکیت خصوصی به تابعیت مالکیت خصوصی از مالکیت شخصی که توزیع نابرابر امکانها بنابراین درآمدها را نزدیک به ناممکن میکند) و فرهنگی ( شناسائی حقوق طبیعت و باز و تحولپذیرکردن نظام اجتماعی تا که شهروندان ایران خودانگیختگی بازیابند و خالق فرهنگ استقلال و آزادی بگردند ) است.
این تغییرها، در رژیم ولایت مطلقه فقیه، بهیچرو، امکان مطرح شدن را ندارند چه رسد به موضوع این و آن برنامهگذاری گشتن و نقد برنامهها. اما بدون این تغییرها، نه کار که بیکاری است که روزافزون میشود. چنانکه آقای جهانگیری گفت: در هشت سال حکومت احمدی نژاد، 6 میلیون بر شمار بیکاران افزوده شدهاند. در حکومت روحانی نیز بر شمار بیکاران همچنان افزوده گشتهاست. این حکومت میگوید 2 میلیون کار ایجاد کردهاست. با این فرض که در سال، تنها یک میلیون نفر به سن کار رسیده باشند، در چهار سال، چهار میلیون نفر به سن کار رسیدهاند. پس 2 میلیون نفر بر بیکاران کشور افزوده شدهاست. حکومت احمدی نژاد نیز کارنیافتههای حکومتهای پیشین را به ارث برده بود.
آقای جهانگیری رقم درخور توجهی را بر زبان آورد: شاغلان کشور در آغاز به کار حکومت احمدی نژاد، 22 میلیون بودند. پس از 8 سال همان 22 میلیون نفر ماندند. فرض کنیم از آن 22 میلیون نفر کسی بازنشسته نشده و چشم از جهان نیز نپوشیده باشد. اینک، در پایان چهار سال حکومت روحانی، 24 میلیون نفر مشغول بکار هستند (بنابر آمار 23میلیون نفر). فرض کنیم شماربزرگی از آنها نیز به شغلهای کاذب مشغول نیستند. جمعیت در سن کار، یعنی سنین 18 تا 60 سال کشور 53.6 میلیون نفر است ( جمعیت ایران در سال 1395، 79.6 میلیون نفر). هرگاه 24 میلیون نفر شاغل را از این رقم کم کنیم، 29.6 میلیون نفر بیکارند و قربانی اول بیکاری، زنان کشور هستند.
این چهار مسئله تنها مسائل کشور، نبودند. مسئله جوانان، مسئله زنان، مسئله فساد، مسئله قاچاق، مسئله آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی، مسئله فرسودگی تأسیسات صنعت نفت و نیاز به 200 میلیارد دلار سرمایهگذاری، مسئله بیمنزلتی انسان نیز به زبانهای نامزدها آمدند. دروغ نیز که زبان رسمی رژیم است، زبان شرکت کنندگان در مناظره نیز بود.
آیا زمان آن نیست که شما کارگران ایران، همان کنید که کاوه آهنگر کرد؟ زمان آن نیست که نخست از خود و سپس از دیگر هموطنان خود بپرسید: چرا باید اجازه داد ساختار مشکل ساز استبداد مطلقه برجا بماند و تواناها را ناتوان کند و ناتوانها بر کشور حکومت کنند و ایران را کارخانه مسئله سازی کند و مسئلهها برهم افزایند و انبوه مسئلهها ویرانی بر ویرانی بارکنند؟
11 اردیبهشت 1396 برابر اول ماه مه 2017
ابوالحسن بنیصدر