back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: خودسانسوری در اظهار حقوق به بهانه بسته نشدن دست آقای...

بنی صدر: خودسانسوری در اظهار حقوق به بهانه بسته نشدن دست آقای روحانی کمک آشکار به اقتدارگراها است!

عصرجدید: شما در گفتگوی هفته گذشته خود، از گستاخی وزیر اطلاعات حکومت روحانی به ملت ایران برای خفقان کامل گفتید و در روزهای اخیر تهدید خانواده های فعالین خارج کشور توسط وزارت اطلاعات تشدید شده است. از سوی دیگر رژیم برای بهبود تصویر ایران در سطح بین‌ المللی به حیله آزاد کردن زندانیانی دست زده است که عموما، دو ماه از حکمشان باقیمانده بود و این دو ماه جزو مرخصی شان بود. با توجه به تجربه زمان نوشیدن جام زهر توسط آقای خمینی و اعدام های 67 آیا باید در صورت توافق هسته ای ایران و آمریکا، منتظر فاجعه ای دیگر برای برقراری سیاست النصر و بالرعب بود؟ بنظر شما در صورت نوشیده شدن جام زهر، آقای خامنه ای چه سیاستی را در داخل کشور در پیش خواهد گرفت؟

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

هموطن دیگری نیز پرسیده است: «از سرگیری علنی روابط ایران و آمریکا در پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی چقدر تاثیر دارد؟ آیا این رژیم رفتنی است یا ماندنی؟»

بنی صدر: از اینجا شروع کنیم که رژیمهای تک پایه باید با قدرت خارجی تعادل برقرار کنند تا برجا بمانند (بنابر اصطلاح آقای روحانی تعامل). تمام رژیمهای تک پایه که دوران معاصر به خود دیده است، هر وقت نتوانستند تعادل خارجی را برقرار کنند، از میان رفتند حتی اگر ابرقدرت بوده باشند، چنانکه شوروی ابرقدرتی تک پایه بود، رفت! دیکتاتوری های عرب تک پایه بودند، رفتند! برای کسانی که نمی دانند دولت و رژیم تک پایه چیست، دوباره یادآور می شوم که در ساختار پیشین استبداد در ایران، مصر و روسیه دوران تزار، در دورن سه پایه وجود داشت، با یک پایه خارجی، چهارپایه استواری می شد. سه پایه درونی در ایران، “روحانیت، سلطنت و اتحاد ایلها، ساختار اقتصادی(بزرگ مالکی در روستاها و بازار در شهرها)” بودند، رژیم پهلوی، بزرگ مالکی را از بین برد و اقتصاد نفت مصرف محور، نقش بازار را هم تغییر داد و اکنون کار بازار بیشتر توزیع واردات شده است، سلطنت و روحانیت ماند، سلطنت با روحانیت درافتاد که آنرا از بین ببرد، همان قدر که روحانیت را بی محل کرد، خودش را نیز تک پایه کرد، به محض اینکه تعادلش با قدرتهای خارجی به هم خورد، مردم فرصت را مغتنم شمردند، جنبش کردند و آن رژیم رفت. در رژیم کنونی، همان پایه روحانیت مانده است، البته نمی توان گفت که مجموع روحانیت تکیه گاه این رژیم است. ویژگی های رژیمهای تک پایه عبارتنداز:

1-   ویژگی اول؛ این رژیم باید با دنیای خارج تعامل کند، با بخشی از دنیای خارج(روس، چین، هند و کشورهای خلیج فارس و …) با دادن باج تعامل می کند، با بخشی(غرب و عمدتا آمریکا) هم سیاست ستیز و سازش دارد، بدین ترتیب خودش را نگه داشته است. تصور اینکه رژیم پای عادی کردن رابطه با آمریکا برود، بسیار مشکل است برای اینکه از آن زمان به بعد در درون با مشکل روبرو می شود.

2-   ویژگی دومی که این رژیمهای تک پایه پیدا می کنند، این است که همواره باج دادن و تعامل با قدرت خارجی را بر به رسمیت شناختن حقوق مردم و گسترش آزادی ها ترجیح می دهند زیرا تعامل با قدرت خارجی از راه باج دادن و ستیز و سازش سبب سلطه آنها بر جامعه و خورد و برد عظیمی(رانت) است. دموکراسی های غربی هم تک پایه اند منتها چون به حاکمیت مردم متکی اند، استوارند و محتاج باج دادن به قدرتهای خارجی یا برقراری تعاملی از نوع تعامل رژیمهای استبدادی تک پایه نیستند. بنابرین اگر بخواهند نوع تعامل با غرب را تغییر بدهند، در داخل قلمروی آزادی و حقوق شهروندی گسترش پیدا نمی کند، بلکه به ناچار باید از راه سرکوب این تعادل و تعامل با قدرت خارجی را ممکن کنند، به این دلیل آقای خمینی جام زهر را با کشتار زندانیان سیاسی و تشدید سرکوب در سطح کشور همراه کرد. 

3-   ویژگی سوم؛ لحظه سازش، لحظه ضعف است. هرگاه مردم به توانایی های خویش واقف باشند، خواستار حقوق خویش باشند و بدیلی نیرومند حضور داشته باشد(البته نیرومندی اش را از مردمی بگیرد که تحول می خواهند)، وضع تغییر می کند، می شود مانند انقلابی که شاه را برد ولی هرگاه اینها فراهم نباشد مانند کشتار زندانیان سیاسی می شود. توجه کنید که کشتار زندانیان سیاسی سال 1367، شش ماه بعد از جنایت از طریق نامه های آقای منتظری که برای من فرستاده شده بود، بر افکار عمومی دنیا معلوم شد؛ نامه ها را برای سازمانهای حقوق بشر و وسایل ارتباط جمعی دنیا فرستادم و انتشار یافتند. صدای ماجرا درنیامد زیرا در داخل صدایی نبود، حتی نامه آقای منتظری سانسور شده بود، در درون رژیم از نامه ها اطلاع داشتند ولی افکار عمومی مردم ایران از آنها بی اطلاع بودند. مردم ایران هم کارپذیر بودند، 8 سال جنگ را انجام داده بودند، یک نسل از مردم را تلف کرده بودند، بقول خودشان، 1000 میلیارد دلار زیان به ایران وارد کرده بودند، تازه آقای خمینی در بیانیه پذیرش قطعنامه خطاب به مردم می گفت که سوال نکنید! کسی هم سوال نکرد! مردم منفعل بودند و صدایی از آنها بلند نشد. البته همزمان با کشتار، خبرش در انقلاب اسلامی آمد ولی توجهی به خود جلب نکرد! چرا؟ تمام خطر در پاسخ همین چرا است!

از سال 1388 بدینسو که تقلب بزرگ شد و جنبش همگانی رخ داد، همراه سیل مهاجرت به خارج، عده ای را رژیم گذاشت به خارج بیایند که نقششان این بود و هست که نفس بدیل را بگیرند! آقای قوچانی اخیرا مقاله نوشته است: «عصر اپوزیسیون بودن پایان یافته است!» اگر بدیل توانمندی نباشد، طبیعی است که خیلی راحت می شود تعامل و تعادل را برقرار کرد و در بیرون سازش و در درون سرکوب کرد. هرگاه مردم منفعل نباشند و بدیل قوی وجود داشته باشد، این کار شدنی نیست. اینستکه شما تدارکات را مشاهده می کنید؛ در تمام این مدت بخشی از کسانی که به خارج آمدند، کارشان پرداختن به رژیم نبوده، شما چیزی، سخنی، نوشته ای از اینها راجع به خیانتها، جنایتها و فسادهای رژیم نمی خوانید و نمی شنوید، بیشتر به مخالفین رژیم پرداخته اند! حالا که انتخابات تمام شده، می گویند: “توقعات، انتظارات و خواستها را باید در حداقل و هرچه پایین تر نگه داشت، وگرنه اقتدارگراهای رژیم دوباره دولت را قبضه خواهند کرد! نکند صحبتهایی بکنید که دست آقای روحانی بسته شود، بگذارید کارش را بکند!” ناصح مخالفین رژیم شده اند نه به کسانی که به حقوق مردم تجاوز می کنند! هیچ اعتراضی به اظهارات وزیر اطلاعات نشنیدم، حتی در خارج کشور سانسور هم کردند که کسی اصلا نفهمد که آقای وزیر اطلاعات به مردم گفته است که اگر می خواهید رژیم کاری به کارتان نداشته باشد دست از پا خطا نکنید!

حال اینکه اگر این حکومت راست می گوید و بنایش بر اینستکه مردم ایران حقوق شهروندی پیدا کنند، ایستادن بر حق و گفتن حق به زیان او(حکومت) تمام نمی شود، به زیان کسانی تمام می شود که مانع این کار هستند. سانسور به این عنوان که از حقوق حرف نزنید که نکند آقای روحانی نتواند کاری انجام دهد، یک دروغ بزرگ و کمک آشکار به اقتدارگراها است! گفتن حق، ایستادن بر حق، آشکار کردن حقوقها، نشان دادن تناقضها، پرده برداشتن از خورد و بردها و دفاع از حقوق ملی به آنهایی که در ادعایشان راست می گویند، کمک می کند، اگر هم دروغگو باشند، لو می روند و زودتر دفع شر می کنند. اگر آقای قوچانی می نویسد که کار اپوزسیون تمام است، بلحاظ این است که کوشش رژیم در بی اعتبار کردن بدیل مردمسالار و نماد استقلال و آزادی شکست خورده است، زیرا اینها بر حق ایستادند. وقتی شما شفاف و روشن بر حق می ایستید، با “مصلحت اینست و آنست” و “فلان حرف را نزن، چه می شود و چه نمی شود!” که نمی شود صدای حق را خاموش کرد، این همه سانسور به کجا رسید؟ آنها اگر هم نمی دانستند، از زمانی که به خارج آمدند، لاقل می باید، شنیده، خوانده و دانسته باشند که مصلحت را همواره قدرت بر ضد حقوق مردم می سنجد! شما یک مصلحت را در امروز یا دیروز یا کل تاریخ نمی توانید بیابید که ترجمان حق باشد و قدرت آنرا نسنجیده باشد. اگر بنابر شناختن و عمل به حق باشد، مصلحت یعنی عمل به حق! چیزی بیرون حق برای اینکه حق اظهار نشود و به عمل درنیاید فقط در اسم مصلحت است ولی در واقع مفسدت است!

بنابرین شما منتظر نمانید که سازش بشود و بعد برای ایجاد تعادل در ایران سرکوب شود! بنابر قاعده باید اینطور شود اما اگر جامعه ای منفعل نباشد، هر بدیلی بر حق بایستد، چنین نمی شود، بلکه وارونه می شود پس نقش و مسئولیت مردم، حقوق انسان و حقوق شهروندی را باید دائم به یاد مردم آورد، حقوق ملی را باید به مردم خاطرنشان کرد و گفت بقای شما در اینستکه به این حقوق لاقید نمانید، بخواهید که این حقوق به عمل درآید و خود شما به عمل دربیاورید؛ هرگاه چنین بشود، تعامل و تعادل با قدرت خارجی با سرکوب داخلی همراه نمی شود. اگر اینطور نشد یعنی بی بی سی، صدای آمریکا، دستگاههای تبلیغاتی عریض و طویل، کسانی که به خارج کشور آمدند (بعضی هایشان هم می خواهند به ایران برگردند، دیدند اینجا کاری از آنها ساخته نیست، در واقع برگ سوخته شدند، باید به کشور برمی گشتند!) و … که می خواهند به جامعه بگویند که “اگر تکان بخورید و لب از لب باز کنید، فرصت از دست می رود! بگذاریم آقای روحانی بحران را تمام کند، بعد اگر توقعی داشتید، بکنید!”، موفق شوند، فردا دیر است! آنچه که رژیم را ناگزیر می کند، به حقوق ملی تن بدهد و بحران را بر مبنای حقوق ملی حل و فصل کند، ساکت نماندن مردم است، خود را مسئول شناختن است، نیرومندی بدیل به یمن ایستادگی بر حقوق ملی و شهروندی ایرانیان است و این کارها دو امر مهم را تضمین می کند:

1-     بحران بر وفق حقوق ملی حل شود.

2-     حل بحران با سرکوب همراه نشود.

برای اینکه مطمئن شوید که این معادله درست است و تنها قیاس با دوره خمینی نیست، به خود بیایید و از خود بپرسید: از زمانی که آقای روحانی متصدی ریاست جمهوری است، تعداد اعدامها کمتر شده یا بیشتر؟ تهدیدهای خانواده های ایرانی هایی که در بیرون مرزها بر حقوقی ایستادند، بیشتر شده یا کمتر؟ مگر آقای وزیر اطلاعات خطاب به همین مردم نگفت که نفس نکشید وگرنه زندانی می شوید؟! حرفهای شیخ صادق لاریجانی(خطاب به معترضان به انتخابات 88) در دوره احمدی نژاد زده شده؟ نخیر، همین پریروز گفته! دوباره می پرسم که در این مدتی که آقای روحانی تصدی دارد، روزنامه ها در ایران آزادترند و مسائل اساسی مردم را طرح می کنند؟ چند زندانی را آزاد کردند که بقول پرسش کننده عموما دوره زندانشان سرآمده بوده ولی وسائل ارتباط جمعی در خدمت حکومت آقای روحانی به ایشان نسبت می دهند در حالیکه شیخ صادق لاریجانی می گوید که چه ربطی به ایشان دارد؟ واقع قضیه این است که نه اعدامها را می توان به پای آقای روحانی نوشت، نه آزاد کردن چند زندانی را! ولی در خارج می نویسند تبلیغ می کنند و می گویند: ببینید دارد گشایش می شود!!

پس نباید خام شد، این رژیم هنوز فضایی باز نشده و معامله ای انجام نشده، سرکوبها را بیشتر کرده، برای اینکه می خواهد احتیاط را از دست ندهد. مردم هم دست کم منفعل نمانند، اینهایی که در زندانند یا به زندان می روند، آنهایی که در بیرون مرزها، تمام روز و شب را به فکر وطن هستند و برای استقلال و آزادی ایرانیان ایستادند، هموطنان شما هستند و برای شما مردم مبارزه می کنند، لاقید نمانید. البته اگر لاقید نماندید و حرکت کردید، هم روابط(با دنیای خارج) می تواند بر وفق حقوق ملی عادی بشود، هم بجای سرکوب در درون مرزها گشایش باشد و قلمروی آزادی و استقلال انسان گسترده تر بشود، هرچند این قلمرو را خود انسان از راه عمل به حقوق خویش گسترده می کند نه رژیمی که استبدادی است.

امیدوارم همه آنهایی که در درون و بیرون مرزها، بقول مصدق با “چشمان باز” نگران سرنوشت وطن هستند، آنهایی که نمی خواهند نسل فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند، آنهایی که مسئولیت خویش را می شناسند در گفتن و ایستادن بر حق استوار باشند. فریب نخورند، اگر این آقایان بر حق و در راه حق باشند، چرا گفتن حق به آنها زیان می رساند؟ اگر برحق نیستند، چرا باید ساکت شد و حق را نگفت؟ تردید دارم که حکومتی با 7 وزیر اطلاعاتی و وزیر دادگستری که نماد خشونت است، با رژیمی که در منطقه منزوی است (با کودتای مصر اتحاد اسرائیل و عربستان و شیخهای خلیج فارس گسترده تر شده است) و اقتصاد کشور را به این روز رسانده (بعضی می گویند که رونق دارد شروع می شود! با حلوا دهن شیرین نمی شود!، برای اینکه این اقتصاد مصرف محور، تولید محور بشود، زمانی دراز و برنامه ای دقیق لازم است وگرنه وضع برای اکثریت بزرگی که گرفتار فقر هستند، از این که هست، بدتر خواهد شد!) بتواند روابط خود را با دنیای خارج عادی کند یعنی بر حقوق ملی استوار کند! تا امروز بر خورد و برد، باج دادن، سازشهای پنهانی و ستیزهای علنی گذران کرده، از این پس هم نباید انتظار داشت که جز این کند چون بقایش در این است. پس مردم باید از خود بپرسند که می خواهند این شب سیاه به صبح استقلال و آزادی بیانجامد؟ و هرگاه اینرا می خواهند، باید به جنبش برخیزند. سخن را با هشدار به مردم ایران به پایان می رسانم، از قول علی بن ابی طالب عرض می کنم که گفتن و ایستادن بر حق، آنهایی را که در راه حق هستند، سود می رساند. سکوت به آنها زیان می رساند و به دروغگویانی که به حق طلبی تظاهر می کنند سود می رساند. پس در گفتن حقیقت و ایستادن بر حق تردید نکنید، عمل به حقوق خویش را مسئولیت خویش بشناسید، هیچ زیانی نمی بینید، همه اش سود است.

شاد و پیروز باشید

گفتگو با رادیو عصرجدید در 12 مهر 1392

گفتگوهای رادیو اینترنتی عصرجدید با آقای بنی صدر، جمعه ها ساعت 20:40 الی 21:10(بوقت ایران) از آدرس زیر پخش می شوند:

http://www.asrjadid.com/musicvideo.php?vid=8eade25e1

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید