برای درک این موضوع بهتر است چند یادآوری بکنم:
1ـ «. . .کشور به بن بست رسیده و سالم ترین راه بدون بحران این است که همه موافقت کنند تا به مردم مراجعه کنیم و با آرای عمومی آنچه باید بشود ، بشود.»
این عبارات مربوط به امروز ایران نیست اما دقیقا به وضعیت امروز نیز می خورد. اما این سخنان مربوط به گفته های آقای بنی صدر در در 30 اردیبهشت 1360می باشد. او ده روز بعد ادامه می دهد:
«. . .اگر میزان رأی ملت است ، در یک محیط آرام این مردم را عاقل و بالغ و هوشیار تلقی بکنید و جواب معقول بدهند و الا ناسزا گفتن ما را از میدان به در نمی کند ، من مشیرالدوله نیستم که در بروم. اگر میزان رأی ملت است و من به عنوان رئیس جمهور موقعیت خودم را در خطر می بینم ، آیا حق دارم پیشنهاد بکنم این میزان اظهار بشود یا خیر ؟ اگر چنین حقی دارم آقا جواب من تهدید است ؟
ما در این جمهوری پذیرفته ایم که انقلاب کردیم ، برای این که رژیمی سر کار بود که مردم را به حساب نمی آورد و رأی آنها را نمی پذیرفت ، ما گفتیم نه ، مردم حق دارند و کشور مال مردم است ، میزان رأی مردم است …. خوب اگر این طور است بگذارید رأی مردم معلوم بشود»
کیهان مورخه 10 خرداد 1360
این سخنان را اولین منتخب مردم ایران زمانی بر زبان راند که اختلافات میان اواز یک سوونخست وزیرومجلس از سوی دیگربالا گرفته بود ووضعیت چندین وزارتخانه بی سروسامان مانده بود.
پس ازاین مواضع شفاف اولین منتخب تاریخ ایران بود که رهبر فقید “جمهوری اسلامی درمواضعی دیکتاتور مأبانه آب را روی دستان روشنفکران ومنتقدان تمامیت خواهی ولایت فقیه ریخت وبا صراحت تمام گفت:«اگرهمه بگویند آری،من میگویم نه».
خمینی این اعلام موضع را فقط و فقط درحوزه نظربکارنبرد بلکه پا فراتر نهاد و عاقبت کودتای ننگین خرداد شصت را درعمل علیه رئیس جمهور ملت سامان داد وآنچه از آن حرف وکودتا برجای ماند پنهان شدن “بنی صدر”درمنزل مرحوم”لقایی”وپس ازآن رجعتش برای باری دیگر به پاریس بود وبه جوخه سپرده شدن چندین تن ازمعاونان ومشاورانش.
اما آنچه تا کنون برای تاریخ پس از انقلاب به دلایلی برزمین مانده وگشوده نشده اینکه چگونه “نه” یک تن برآری همگان غالب می آید؟!
چگونه «اگرهمه بگویندآری،من میگویم نه» به قاعده ای درجمهوری اسلامی بدل گشت تا بدانجا که «ولایت با جمهورمردم است»-بیان خمینی در نوفلاشاتو- به فراموشی گرایید وهرگزجامه عمل نپوشید؟!
2ـ انسان موجودی است طغیان گر.شاهدی براین مدعا کلام وحی است که میفرماید:«ان الانسان لیطغی»”علق/6″ آنچه علت است برای این طغیان وسرکشی هیچ نیست الا احساس بی نیازی وغنا که قرآن این علت را با «ان رأه استغنی» “علق/7″بیان می دارد. درحوزه سیاست وقدرت هم این علت و معلول به گونه یک قاعده جاریست.درحوزه قدرت قاعده مورد بحث آنگاه ظهور میابد که نیروهای تأثیرگذاردردایره قدرت ازشخص حاکم آنچنان بی مهابا ولاقید حمایت میکنند که حاکم خود را کاملا بی نیاز از هرگونه قیودی میبیند ودرنتیجه به فرعونی دیگرتغییرماهیت میدهد و سر انجام همچون فرعون تاریخ وقرآن که «انا ربکم الاعلی» -من رب بلند مرتبه شما هستم-سرداد «اگرهمه بگویند آری،من میگویم نه» سر میدهد.
*مع الوصف آنچه براین قلم واجب می آید اینکه به اجمال به ذکر یک مصداق ازتعدد مصادیقی که خمینی را بر آن داشت تا جامه تفرعون برتن کند وقاعده «اگر همه بگویند آری،من میگویم نه» را برجامعه وسیاست تحمیل نمود.
3_پس از مواضع “سید ابوالحسن بنی صدر”که درسطورفوق مبنی برمراجعه به آرای عمومی آمد نیروهای بت سازخمینی بالفور به تقابل با رئیس جمهور همت گماشتند و از هیچ کوششی در این راه دریغ نکردند ازجمله رئیس جمهور سابق”سید محمد خاتمی”که آن روزگاران در مقام نمایندگی خمینی در روزنامه کیهان قرار داشت طی سه شماره ” یادداشت ” در این روزنامه با استفاده از پیشنهاد بنی صدر هرگونه بن بست را منتفی دانست و مکتوب داشت:« . . . امام امت هست که مشروعیت قانون و مقامات قانونی نیز مرهون رهبری اسلامی اوست ، رهبری که در نفس گیرترین تنگناها با موضع گیری های قاطع خویش انقلاب را به پیش رانده است و حضور او در صحنه حتی به نیرومندترین قدرت های شیطانی روزگار که تمام تلاش خویش را مصروف در بند نگه داشتن ایران می کردند ، اجازه نداده است که برای این مردم و این انقلاب بن بست ایجاد کند .
چرا نتواند با اتکا به پشتیبانی بی دریغ این مردم مشکلات این چنانی را که پاره ای آن را بن بست به حساب می آورند ، از سر راه بردارد ، تا امام هست و قانون اساسی وجود دارد ، بن بستی پیش روی ملت نیست ، بن بست هنگامی به وجود می آید که پیوند میان امام و امت را بگسلند و قانون را از اعتبار بیندازند . . .»
دردستگاه فکری آن روزگاران “خاتمی”حتی مشروعیت قانون به رهبری بلا منازع خمینی به عنوان امام امت باز میگردد وبنا براین تفکر بود که قانون و رأی ملت هم مشروعیتش را از رهبری خمینی اخذ میکرد نه خمینی مشروعیتش را از مردم.بنا براین آنچه علت شد تا خمینی بر آن باشد که بی مهابا فرعونیت را پیشه کند ونه فرعونی خود را بر آری همگان ارجحیت بخشد استغنایی بود که سید محمد خاتمی ها با حمایت های لاقید و شرط خود از او بعمل آوردند که منجر به بر پایی جوخه های اعدام و تعطیلی مطبوعات و تخته کردن درمطبوعات شدند.
4 ـ این روزها مبحث انتخابات ریاست جمهوری حرارت خاص خود را دارد. اصلاح طلبان گویی که دنیا بی حضور خاتمی در رقابت انتخاباتی فاقد معنی و مفهوم است با نوشتن نامه ها و هر ترفند دیگردر پی متقاعد کردنش برای ورود به صحنه انتخابات هستند.اما “محمد خاتمی”درتازه ترین مواضع خود در جمع رزمندگان هشت سال دفاع از کشورمدعی شده است:«… اگر بخواهم بیایم، چارچوبهای خودم را دارم. در چارچوب نظام و رهبری کار کردن، از اصول کاری من است … چگونه میتوان مملکت را با این همه مشکل و معضل به پیش برد؟»
حال باید ازاین طیف سیاسی عریض وطویل اصلاح طلب که مدعی ایجاد تغییرات در فضای سیاسی ، اجتماعی ومهارعلی خامنه ای هستند پرسید:براستی اگرفی الواقع درصدد ایجاد تغییرومهارخامنه ای هستید چگونه با حضور کاندیدایی قصد بر این امردارید که عمل کردش در چهارچوب رهبری است؟!
البته خاتمی خود میداند که با اعتقادی که هنوز به عمل کرد در چارچوب رهبری ومسلم قاعده فرعونی «اگر همه بگویند آری،من میگویم نه» نمیتوان مملکت را با این همه مشکل ومعضل به پیش برد.
ختم کلام اینکه اگر خاتمی وآنها که به او چشم دوخته اند بر آنند که مناسبات قدرت را ازخودکامگی فقیه قدرت مدار به چارچوب دموکراتیک تغییر دهند ابتدا باید درمبانی نظری وعملکرد تاریخی خود بازنگری و تجدید نظر نمایند.