در 5 دسامبر 2013، تن نلسون ماندلا به جانان پیوست. او در 22 بهمن، در سالروز انقلاب ایران، از زندان آزاد شد. او که نخست جانبدار مبارزهٔ قهرآمیز بود، عدم خشونت و بسا خشونت زدائی را روش کرد. نیک دریافت که انقلاب خشونت نمی زاید. خشونت بسا در طول عمر چند نسل متراکم میشود و، همچون مواد مذاب، نیاز به فوران پیدا میکند. انقلاب امکان فوران خشونتهای متراکم را فراهم می آورد. از این پس، نوع رهبری است که چگونگی جهت یابی خشونت متراکم را معین میکند. اگر رهبری، بنا را بر تحقق بخشیدن به انقلاب و نه تصرف دولت، داشته باشد، خشونت متراکم را نیروی محرکهٔ باز و تحول پذیر کنندهٔ نظام اجتماعی میکند. این نیروی محرکه را در بازگرداندن رابطهٔ خصومت به رابطهٔ همزیستی و دوستی بکار میاندازد. ماندلا چنین کرد. حتی آنها هم که در اعمال تبعیض نژادی، مرتکب جنایت شده بودند، فرصت یافتند، اظهار پشیمانی در دست، در دادگاه حضور یابند و از آن، جواز زندگی انسانی و حقوقمند، در جامعهٔ رها از تبعیض نژادی را بدست آورند. او بانی جامعه جدید و چند نژادی توانا به زندگی در دموکراسی و صلح اجتماعی شد.
باز در 22 بهمن، در ایران گل، بر گلوله پیروز شد. اما خشونت انباشته بکار جانشین کردن سلسلهٔ پهلوی با «سلسلهٔ روحانیت » رفت و همچنان، کشور در آتش خشونت میسوزد.
ماندلا دانست انقلاب انبار خشونت نیست که منفجر شود. یکی از دو مجرای خشونت است: مجرائی که آن را، نیروی محرکهٔ باز و تحول پذیر کردن نظامی اجتماعی میگرداند، و مجرای دیگری که آن را، نیروی محرکهٔ استقرار استبداد ویرانگرتری میکند. این درس را ایرانیان خود میدانستند و بودند کسانی که میکوشیدند بکار برند. آنها درکار تغییر نظام اجتماعی بودند و هستند. بر حق ایستادند و ایستادهاند. اینک بکار رفتن آن درس، در افریقای جنوبی، بکار همه ایرانیان میآید اگر بخواهند بر حق خویش بایستند و خشونت زدائی را روش کنند تا مگر خشونتهائی که انباشته میشوند، در بنای جامعه مستقل و آزاد بکار افتند.
15 آذر 92، برابر 6 دسامبر 2013،
ابوالحسن بنیصدر